eitaa logo
فاطمه عارف‌نژاد
674 دنبال‌کننده
172 عکس
8 ویدیو
4 فایل
📗 مجموعه‌شعر «شبانماه» | انتشارات شهرستان ادب 📘 مجموعه‌شعر «در رکاب صبح» | انتشارات شهرستان ادب اگر صحبتی بود: @arefnejad
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰شعرنگاره ▪️شاعر: فاطمه عارف نژاد ◽️مرکز آفرینش های هنری معاونت فرهنگی بسیج استان قم ☫ در نشر هنر انقلاب اسلامی سهیم باشیم. 📎نشانی "مرکز" در ایتا: @mafarineshha
64.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻 محمدامین اکبری، شاعر و مدیر دفتر دفتر نشر شهرستان ادب، با بیان اینکه نسخه‌ای که امروز رونمایی می‌شود نسخه نهایی کتاب نیست و حداقل پنج غزل دیگر به این کتاب اضافه خواهد شد، گفت: خانم عارف‌نژاد نو به نو درباره اتفاقات و حوادث جبهه مقاومت شعر می‌گوید و بعد از اینکه مجوز این کتاب در اداره ارشاد نهایی شد، ایشان چند غزل دیگر هم نوشتند که حیف است در این کتاب نباشد. به همین دلیل نسخه نهایی کتاب تا دو سه هفته دیگر با اضافه شدن غزل‌های جدید منتشر خواهد شد. از ویژگی‌های این کتاب این است که ما با خواند شعرهای آن می‌توانیم ببینیم که در یک سال گذشته بر شاعر این شعرها چه گذشته است. چه حالاتی را طی کرده، کجا گریه کرده، کجا افتخار کرده. و کجا در دلش امید زنده شده و خواسته این امید را در شعرش منعکس کند. 🔻اکبری با بیان اینکه «شعرهای این مجموعه برآمده از سنت ادبی ما، یعنی تغزل است»، ادامه داد: کاملاً مشخص است که این شعرها را یک فارسی‌زبان گفته و از دل یک سنت ادبی برآمده است. یعنی آن سنت تغزل را حفظ کرده است. شعرها در این کتاب فقط در قالب غزل نیستند، بلکه یک تغزل شاعرانه هستند. همان‌طوری که خودشان می‌گویند: تو غزل‌ها را حماسی خواندی و رفتی به میدان تو لباس رزم پوشاندی به شعر عاشقانه _ ادامه گزارش: mehrnews.com/news/6273727 @Aftabgardan_ha @fatemeh_arefnejad
بغض‌اند اگرچه، آخر سر گریه می‌کنند ماه و ستاره، وقت سحر گریه می‌کنند یک چله شد که قاصدکانِ پریده‌رنگ در باد، پابه‌پای خبر گریه می‌کنند با یاد آن مزار غریبانه‌ای که نیست در کوچه‌ها گذر به گذر گریه می‌کنند باران می‌آید و به گمانم فرشته‌ها نم‌نم به حال و روز بشر گریه می‌کنند با من هزار و چند غم نورسیده هست در من هزار و چند نفر گریه می‌کنند بی تو یتیم شد همهٔ شهر، مردمت انگار در عزای پدر گریه می‌کنند فرماندهان فاتح میدان هنوز هم با عکس‌هات کنج مقر گریه می‌کنند این ابرها به باور طوفان رسیده‌اند با خشم رعدوبرق اگر گریه می‌کنند یک روز سهم ما همه خنده‌ست و دشمنان در های‌وهوی «أین مفر؟» گریه می‌کنند | | @fatemeh_arefnejad
هدایت شده از تلک الایام
… سر آورده اند و صدا می فروشند چه بازار شامی چها می فروشند شلوغ است بازار و نزدیک افطار… دکان دارها ربنا می فروشند جلوتر بساطی ست از بت تراشی و خدام کعبه خدا می فروشند حراج است کفر و حراج است ایمان نکاح و جهاد و دعا می فروشند عزیزی ولی حیف قدر تو این نیست تو را می خرند و تو را می فروشند سرم گرم بود و نمازم قضا شد چقدر این دکانها ادا می فروشند :: تو ای زخم کهنه که در بوریایی تو ای زخم تازه که در بوریایی از این پیرهن ها کجا می فروشند؟ خرداد ۱۳۹۳ آنکارا http://2to7.persianblog.ir/post/26/ @telkalayyam
کابوس، خون، جنازه… صدا: «زنده‌ام هنوز از کشتنم چه سود تو را؟ زنده‌ام هنوز من چشم در برابر چشمم، نگاه کن! از هر نظر در آینه‌ها زنده‌ام هنوز پاشو! تمام شهر پر از ردپا شده دنبال من بگرد، بیا! زنده‌ام هنوز پیچیده در طلوع هزاران هزار کوه پژواک یک صدای رسا: زنده‌ام هنوز حاشا! من و محاصره؟ طوفان و قید و بند؟ در خاک خود رهای رها زنده‌ام هنوز در جنگ با تمام قوا پیش می‌روم اینک که با تمام قوا زنده‌ام هنوز یحیی شدم، به اذن خدا زنده می‌کنم احیا شدم، به فضل خدا زنده‌ام هنوز زل می‌زنی به تیر خلاص و به رد خون می‌پرسی از خودت که چرا زنده‌ام هنوز؟ من تیغ انتقامم و در باد شعله‌ور چشم‌انتظار مرگ شما، زنده‌ام هنوز» | | @fatemeh_arefnejad
📣 معاونت فرهنگی-تبلیغی بنیاد فرهنگی امامت با همکاری «کنگره شعر زیر یک سقف» برگزار می‌کند؛ 3️⃣ سومین نشست شاعرانه 🏴 در سالروز شهادت حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها ✔️ صبح شعر فاطمی «بیت سوخته» (ویژه بانوان) ▪️با سخنرانی دکتر دزفولی ▪️با اجرای: دکتر عاطفه خرمی ◾️ شعرخوانی شعرای ارجمند: شهربانو طوسی فاطمه نانی‌زاد اعظم سعادتمند عارفه دهقانی بشری صاحبی فاطمه عارف نژاد مینا شیرخان فائزه امجدیان راضیه جبه داری محدثه آشتیانی عاطفه جوشقانیان 🔳 ابتدای برنامه، ضیافت صبحانه مهمان سفره کرامت حضرت زهرا سلام الله علیها هستیم. 🗓زمان: صبح روز شهادت پنجشنبه پانزدهم آذرماه ۱۴۰۳ ساعت ۹:۳۰ 🏢 مکان: قم، بنیاد فرهنگی امامت 🆔 @Bonyad_Emamat 🆔 @emamateradat
نگاه می‌کنی و آه… ناگهان رفته‌ست همین که پلک به‌هم می‌زنی، زمان رفته‌ست خیال خاک به گل قد نمی‌دهد دیگر که باغ از نفس افتاده، باغبان رفته‌ست نبوده طاقت ماندن که آن اجابت محض به رغم زمزمه‌های «بمان! بمان!» رفته‌ست از آن تراکم تاریکِ کهنه، در دل شب خدای من! چه بر آن روشنِ جوان رفته‌ست؟ غروب کرده و گنجشک‌ها نمی‌خوانند چه جای حوصله؟ جان از تن جهان رفته‌ست چقدر اشک که بی او چکیده روی زمین چقدر آه که با او به آسمان رفته‌ست عبور کرده و پشت سرش به سمت بهشت هزار قافله غربت دوان دوان رفته‌ست اگر به مصلحتی، روضه‌ها نشد مکشوف نگو که خاطرهٔ کوچه یادمان رفته‌ست دویده‌ایم که شاید به کربلا برسیم دریغ اگر که بگویند کاروان رفته‌ست… @fatemeh_arefnejad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تویی و عاشقانت… مثل آن‌ها می‌شوم من هم؟ کجا؟ کِی؟ آخرش اهل تماشا می‌شوم من هم؟ کنار کوه‌ها، دریاچه‌ها، گنجشک‌ها، گل‌ها در آغوشت _در این بی‌انتها_ جا می‌شوم من هم؟ شبیه شوکت امواج، آبی می‌شود روحم؟ شبیه شهرت پروانه زیبا می‌شوم من هم؟ اگر پلکی از اندوه غریبم چشم برداری شبیه مردگان در قبر، تنها می‌شوم من هم… مرا از خود نران ای نور چشم صبح! ای روشن! بتابی بر شبم، یکباره فردا می‌شوم من هم نسیم آن لحظه که نیت کند آغاز رفتن را کنارش یاعلی می‌گویم و پا می‌شوم من هم می‌افتم از بلند ابرها و می‌دوم با رود به آن سمتی که می‌گویند دریا می‌شوم من هم غرور سنگ‌ها را می‌شود من بشکنم روزی؟ غم آیینه‌ها را اربا اربا می‌شوم من هم؟ به اشک و خون وضو می‌گیرم اما مانده‌ام آخر طهارت می‌شود سهمم؟ طهورا* می‌شوم من هم؟ * سیده طهورا حسینی از شهدای جنگ اخیر لبنان @fatemeh_arefnejad
شعری بخوان که زمزمهٔ غنچه‌ها شود فالی بزن که بخت گل سرخ وا شود بشکن سکوت برفی ده را به خنده‌ای باید دوباره کوچه سراسر صدا شود از پشت پرده رد شو که با شوق دیدنت راز نگاه پنجره‌ها برملا شود یلداست! دانه‌دانه به هر خانه سر بزن تا محفل انار برایت به‌پا شود حرف از کم و زیاد جهان شد، اراده کن یکباره جای شادی و غم جابه‌جا شود عطر تو می‌وزد همه‌جا و بعید نیست گلدان یاس هم به جنون مبتلا شود مهتاب شیشه شیشه سرک می‌کشد که کاش با چشم‌های روشن تو آشنا شود شاید به یمن پاقدمت سال‌های سال هر عاشقی مسافر این روستا شود کاشی به کاشی‌اش غزلی سبزآبی است روزی اگر به یاد تو مسجد بنا شود @fatemeh_arefnejad
هدایت شده از فاطمه عارف‌نژاد
تابیدی و به مهر تو جان آفریده شد پلکی زدی، زمین و زمان آفریده شد از تار و پود معجر تو پایه‌های عرش از چین چادر تو جهان آفریده شد از خرده‌های خوان تو در هفت آسمان منظومه‌های خرد و کلان آفریده شد عشقت دوید در رگ بی‌مایهٔ حیات در قلب زندگی ضربان آفریده شد پنهان میان فطرت یاس و بنفشه‌ها گل کرد خنده‌هات و جنان آفریده شد آراستت خدا به هزاران هزار حسن تاجی برای فخر زنان آفریده شد او فاطر است و فاطمه‌ای تو! خدای من! با تو چه رازها که عیان آفریده شد دیدند و دیده‌ایم که با حب و بغض تو معیار هرچه سود و زیان آفریده شد تا سرنوشت تیرهٔ آدم چه می‌شود چشمان روشنت نگران آفریده شد آنقدر رنج‌های زمین را گریستی تا چشمه چشمه رود روان آفریده شد اهل گناه راه نجاتی نداشتند سوی تو آمدند، امان آفریده شد از خاک بی‌‌نشان تو ای آسمان‌ترین! در راه دوست سنگ نشان آفریده شد… @fatemeh_arefnejad
مریم؟ شقایق؟ یاس؟ نیلوفر؟ زیباتر از این‌هاست، زیباتر خوش‌بوترین: در دامنش ریحان جاری‌ترین: یک چشمه از کوثر گاهی بخوانش سیب، سیبی سرخ گاهی گلاب تازۀ قمصر از چشم‌هایش شعر می‌بارد روی خطوط خالی دفتر در هفت سال تشنگی، باران در هفت دور تشنگی، هاجر در خنده‌هایش شور رستاخیز در گریه‌هایش یادی از محشر عشق است اسم اعظمش امّا در خانه، نام کوچکش، مادر @fatemeh_arefnejad