eitaa logo
منبرک فاطمی
7.4هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
1هزار ویدیو
1.4هزار فایل
✔️ مباحث قرآنی، اخلاقی،داستان ✔️اهلبیت ومناسبتهامذهبی ✔️احکام کاربردی،پاسخگو ✔️مرثیه و مداحی ✔️عفاف وحجاب ✔️جهادتبیین ✔️فرزندآوری ✔️مهدویت ✔️شهدا ✔️نماز ✔️ هدیه به مادرم @a_f_133 🔺فهرست و... https://eitaa.com/fatemi222/6618
مشاهده در ایتا
دانلود
3️⃣✅➕ما با دینداری میخواهیم به قدرت و بیشتر برسیم • 💧دشمنان ما میخواهند به برسند؛ ما هم میخواهیم به برسیم! دشمنان ما با قدرتشان میخواهند به راحتی برسند؛ ✔️ 👌ما هم میخواهیم به برسیم. دشمنان ما با نسبت به دین، میخواهند به لذت بیشتر برسند، ما هم با دینداری میخواهیم به بیشتر برسیم. 🔷 ولی آنهایی که با انقلاب اسلامی و با دین، دشمنی میکنند در درجۀ اول، دارند میکنند، چون فکر میکنند بدون دین، به لذت بیشتری خواهند رسید! 🌲➕• آن کسی که 🔧دزدی میکند با آن کسی که میدهد، در واقع هدفشان یکی است؛ مال و بهرۀ بیشتر! کسی که صدقه میدهد و انفاق میکند، در واقع برکتِ خودش را زیاد میکند و مالش بیشتر خواهد شد. چون-طبق روایات- یکی از راههای زیادکردن مال، صدقه است. ❌➕دین میگوید: با چشم پوشی از کمتر، استعداد لذت بری خودت را افزایش بده! • ➕چشم چرانی لذت زندگی رو کم‌میکنه ☑️چرا بعضیها با خدا نمیشوند؟ چون فکر میکنند با خدا، نخواهند بود؛ خُب این است! ⚡️ ➕هرکسی سراغ گناه میرود، دارد میکند. به چه هدفی داری سراغ گناه میروی؟ ➕ به همان ، باید میرفتی نماز شب میخواندی! ➕مگر آخرِ گناه چیزی جز بردن است؟! خُب دین هم میخواهد تو را به برساند و میگوید: برای اینکه بیشتر لذت ببری، استعدادهای لذت بَری خودت را شکوفا کن؛ با چشمپوشی از لذتهای کمتر! • 📌 ➕شما از کسانی که # اربعین به کربلا رفته اند و این مسیر را طی کرده اند، بپرسید که چقدر بردهاند! آیا در سفرهای تفریحی دیگر، چنین برده اند؟ ➕اصلا آیا این لذت را جای دیگری میشود پیدا کرد؟! • 💢هدف دینداران و بی دینها در یک سطحی، مشترک است )رسیدن به لذت بیشتر(؛ ➕ اینجاست که دینداران میخواهند از راه دین، به تمام دوست داشتنیهای یک برسند و این راه عقلانی و است؛ اما بی دینها میخواهند از راه غلط به همۀ دوست خود برسند که در نهایت هم نمیرسند. https://eitaa.com/fatemi5/1350
🔰در مـیان روزهـایی که اعمال آن‌ها انجام شد، 🔺یـکی از روزهـا بـرای من خاطره ساز شد. چون در آن وضــعیت، مــا بــه اعـمال آگـاه مـی‌شدیم . یــعنی اتــفاقات و عـلت بـرخی وقـایع را مـی‌فهمیدیم. چـیزی کـه امـروزه به اسم بیان مـی‌شود، اصـلاً آنـجا مـورد تـأیید نـبود، بـلکه تمام اتـفاقات زنـدگی به واسطه برخی رخ می‌داد. روزی در دوران بـا اعـضای سـپاه بـه اردوی رفـتیم. کـلاس‌های روزانه تمام شد و برنامه اردو بـه شـب رسـید، نـمی‌دانید کـه چقدر بچه‌های هـم دوره را کـردم. بیشتر نیروها بودند و داخـل خـوابیده بودند، من و یکی از رفقا مـی‌رفتیم و بـا کـردن ، آن‌ها را از خواب بیدار می‌کردیم! برای همین یک کوچک، به من و رفیقم دادند و ما را از جدا کردند. ➕شـب دوم اردو بـود کـه بـاز هـم بقیه را کردیم و سـریع بـرگشتیم خـودمان که بخوابیم. البته ➖بـگذریم از ایـنکه هرچه و اعمال خیر داشتم، به خــــــاطر ایـــــن کـــــارها از دادم! وقـتی در اواخر شب به چادر خودمان برگشتیم، دیدم یــــک نــــفر ســــر مـــن خـــوابیده! مـن یک مخصوص برای خودم آورده بودم و با دو عدد پتو، برای رختخواب قشنگ درست کرده بودم. 🔻چادر ما نداشت و متوجه نشدم چه کسی جای مـن خوابیده، فکر کردمی‌کی از بچه‌ها می‌خواهد من را کـند، لـذا همینطور که پایم بود، جلو آمـــدم و یـــک بــه شــخص خــواب زدم! یـکباره دیـدم آقا... که امام جماعت اردوگاه بود از جا پرید و را گرفته و داد می‌زد: کی بود؟ چی شد؟ ➖وحـشت کـردم. سـریع از چـادر آمـدم بیرون. بعدها فهمیدم که حاج آقا جای خواب نداشته و بچه‌ها برای ایـنکه مـرا اذیت کنند، به آقا گفتند که این جای 🔻حــــــاضر و آمــــــاده بــــــرای شـــــماست! امـا لـگد خیلی بدی زده بودم. بنده خدا یک دستش بــه قــلبش بــود و یــک دســتش بــه پـشتش! 🔺حـاج آقا آمد از چادر بیرون و با گفت: الهی بـشکنه، مـگه من چیکار کردم که اینجوری لگد زدی؟ جـلو رفـتم و گفتم: حاج آقا کردم. ببخشید. من بـا کسی دیگه شما را گرفتم. اصلاً حواسم نبود که پوتین پایم کردم و ممکن است شدید شود. خـلاصه اون شـب خـیلی خواهی کردم. بعد بـه حـاج آقـا گفتم: شرمنده، شما بروید بخوابید، من تـو مـاشین مـی‌خوابم، فقط با اجازه خودم رو برمی‌دارم. چـراغ بـرداشتم و رفتم توی چادر، همین که بالش رو بـرداشتم، دیـدم یـک به بزرگی کف دست زیر بالش من قرار دارد! حـاج آقـا هـم داخـل شـد و هر طوری بود عقرب رو کـشتیم. 🔻حـاجی نـگاهی به من کرد و : جان مرا نـجات دادی، امـا لگدی زدی، هنوز درد دارم. من هـم رفـتم داخـل ماشین خوابیدم. روز بعد اردو تمام شد و برگشتیم. 🔺روز بـعد، مـن در حـین در باشگاه ورزش‌های رزمـی، پـایم شـکست. اما نکته جالب توجه این بود کـه مـاجرای آن روز در نامه عمل من، کامل و با شرح نوشته شده بود. 🔺جوان پشت میز به من گفت: آن عقرب بود که تـو را بکشد، اما که آن روز دادی، تو را به عقب انداخت! 🔺هـمان لـحظه فـیلم مربوط به آن صدقه را دیدم. یام افتاد عصر همان روز، من زنگ زد و گفت: فلانی کـه هـمسایه ماست، خیلی مشکل مالی دارد. هیچی بـرای خـوردن نـدارند. اجازه دارم از پول‌هایی که کنار 🔺گذاشتی مبلغی به آن‌ها بدهم؟ گفتم: آخه این پول‌ها بـرای خـرید اسـت. امـا عیب نداره. هر چقدر مـی‌خواهی بـه آن‌هـا بـده. جوان گفت: ➖صدقه تـو را عـقب انـداخت. امـا آن روحانی که لگد خورد؛ ایـشان در آن روز کاری کرده بود که باید این ضربه را مـی‌خورد. 🔺ولی به نفرین ایشان، پای تو هم شکست. بـعد به اهمیت صدقه دادن و خیرخواهی برای مردم اشاره کرد.(۱) الـبته ایـن نکته را باید ذکر کنم: «به من گفته شد که صـدقات، ، نـماز جماعت و اهل بیت عـلیه الـسلام و حـضور در جـلسات دینی و هر کاری کـه بـرای رضای خدا انجام دهی جزو مدت عـمرت حـساب نـشده و بـاعث طـولانی شـدن می‌گردد.» ۱. آیـه ۲۹ سـوره فـاطر مـی‌فرماید: 🔺«کسانی که کتاب الـهی را تـلاوت مـی‌کنند و نـماز را بر پا می‌دارند و از آنـچه بـه آن‌هـا روزی داده‌ایـم پنهان و آشکار انفاق مـی‌کنند، تجارت(پرسودی) را امید دارند که نابودی و کساد در آن نیست.» یـا حدیثی که امام باقر علیه السلام فرموده‌اند: صدقه دادن، بلا از بلاهای دنیا را دفع می‌کند و صدقه دهــــنده از مــــرگ بــــد رهــــایی مـــی‌یابد •┈••✾🍃💞🍃✾••┈• @fatemi222 •┈••✾🍃💞🍃✾••┈•
🔰در مـیان روزهـایی که اعمال آن‌ها انجام شد، 🔺یـکی از روزهـا بـرای من خاطره ساز شد. چون در آن وضــعیت، مــا بــه اعـمال آگـاه مـی‌شدیم . یــعنی اتــفاقات و عـلت بـرخی وقـایع را مـی‌فهمیدیم. چـیزی کـه امـروزه به اسم بیان مـی‌شود، اصـلاً آنـجا مـورد تـأیید نـبود، بـلکه تمام اتـفاقات زنـدگی به واسطه برخی رخ می‌داد. ⭕️روزی در دوران بـا اعـضای سـپاه بـه اردوی‌ رفـتیم. کـلاس‌های روزانه تمام شد و برنامه اردو بـه شـب رسـید، نـمی‌دانید کـه چقدر بچه‌های‌هـم دوره را کـردم. بیشتر نیروها بودند و داخـل خـوابیده بودند، من و یکی از رفقا مـی‌رفتیم و بـا کـردن ، آن‌ها را از خواب بیدار می‌کردیم! 🔹برای همین یک کوچک، به من و رفیقم دادند و ما را از جدا کردند. ➕شـب دوم اردو بـود کـه بـاز هـم بقیه را کردیم و سـریع بـرگشتیم خـودمان که بخوابیم. 🔹 البته بـگذریم از ایـنکه هرچه و اعمال خیر داشتم، به خــــــاطر ایـــــن کـــــارها از دادم! 🔹وقـتی در اواخر شب به چادر خودمان برگشتیم، دیدم‌ یــــک نــــفر ســــر مـــن خـــوابیده! مـن یک مخصوص برای خودم آورده بودم و با‌ دو عدد پتو، برای رختخواب قشنگ درست کرده بودم. 🔻چادر ما نداشت و متوجه نشدم چه کسی جای مـن خوابیده، فکر کردم‌ یکی از بچه‌ها می‌خواهد من را کـند، لـذا همینطور که پایم بود، جلو‌ آمـــدم و یـــک بــه شــخص خــواب زدم! 👈یـکباره دیـدم آقا... که امام جماعت اردوگاه بود از جا پرید و را گرفته و داد می‌زد: کی بود؟ چی شد؟ ➖وحـشت کـردم. سـریع از چـادر آمـدم بیرون. بعدها فهمیدم که حاج آقا جای خواب نداشته و بچه‌ها برای ایـنکه مـرا اذیت کنند، به آقا گفتند که این جای‌حــــــاضر و آمــــــاده بــــــرای شـــــماست! 👈امـا لـگد خیلی بدی زده بودم. بنده خدا یک دستش بــه قــلبش بــود و یــک دســتش بــه پـشتش! 🔺حـاج آقا آمد از چادر بیرون و با گفت: الهی بـشکنه، مـگه من چیکار کردم که اینجوری لگد زدی؟ جـلو رفـتم و گفتم: حاج آقا کردم. ببخشید. من بـا کسی دیگه شما را گرفتم. اصلاً حواسم نبود‌ که پوتین پایم کردم و ممکن است شدید شود. خـلاصه اون شـب خـیلی خواهی کردم. بعد بـه حـاج آقـا گفتم: شرمنده، شما بروید بخوابید، من تـو مـاشین مـی‌خوابم، فقط با اجازه خودم رو‌ برمی‌دارم. چـراغ بـرداشتم و رفتم توی چادر، همین که بالش رو‌ بـرداشتم، دیـدم یـک به بزرگی کف دست زیر بالش من قرار دارد! حـاج آقـا هـم داخـل شـد و هر طوری بود عقرب رو کـشتیم. 🔻حـاجی نـگاهی به من کرد و : جان مرا نـجات دادی، امـا لگدی زدی، هنوز درد دارم. من هـم رفـتم داخـل ماشین خوابیدم. روز بعد اردو تمام شد و برگشتیم. 🔺روز بـعد، مـن در حـین در باشگاه ورزش‌های‌رزمـی، پـایم شـکست. اما نکته جالب توجه این بود کـه مـاجرای آن روز در نامه عمل من، کامل و با شرح‌ نوشته شده بود. 🔺جوان پشت میز به من گفت: آن عقرب بود که تـو را بکشد، اما که آن روز دادی، تو را به عقب انداخت! 🔺هـمان لـحظه فـیلم مربوط به آن صدقه را دیدم. یام افتاد عصر همان روز، من زنگ زد و گفت: فلانی کـه هـمسایه ماست، خیلی مشکل مالی دارد. هیچی بـرای خـوردن نـدارند. اجازه دارم از پول‌هایی که کنار گذاشتی مبلغی به آن‌ها بدهم؟ 🔺 گفتم: آخه این پول‌ها بـرای خـرید اسـت. امـا عیب نداره. هر چقدر‌ مـی‌خواهی بـه آن‌هـا بـده. جوان گفت: ➖صدقه تـو را عـقب انـداخت. امـا آن روحانی که لگد خورد؛ ایـشان در آن روز کاری کرده بود که باید این ضربه را‌ مـی‌خورد. 🔺ولی به نفرین ایشان، پای تو هم شکست.بـعد به اهمیت صدقه دادن و خیرخواهی برای مردم اشاره کرد.(۱ الـبته ایـن نکته را باید ذکر کنم: «به من گفته شد که صـدقات، ، نـماز جماعت و اهل بیت عـلیه الـسلام و حـضور در جـلسات دینی و هر کاری‌کـه بـرای رضای خدا انجام دهی جزو مدت عـمرت حـساب نـشده و بـاعث طـولانی شـدن .» ۱. آیـه ۲۹ سـوره فـاطر مـی‌فرماید: 🔺«کسانی که کتاب الـهی را تـلاوت مـی‌کنند و نـماز را بر پا می‌دارند و از آنـچه بـه آن‌هـا روزی داده‌ایـم پنهان و آشکار انفاق مـی‌کنند، تجارت(پرسودی) را امید دارند که نابودی وکساد در آن نیست.» یـا حدیثی که امام باقر علیه السلام فرموده‌اند: صدقه دادن، بلا از بلاهای دنیا را دفع می‌کند و صدقه دهــــنده از مــــرگ بــــد رهــــایی مـــی‌یابد. @fatemi222 •┈••✾🍃💞🍃✾••┈•
🔰در مـیان روزهـایی که اعمال آن‌ها انجام شد، 🔺یـکی از روزهـا بـرای من خاطره ساز شد. چون در آن وضــعیت، مــا بــه اعـمال آگـاه مـی‌شدیم . یــعنی اتــفاقات و عـلت بـرخی وقـایع را مـی‌فهمیدیم. چـیزی کـه امـروزه به اسم بیان مـی‌شود، اصـلاً آنـجا مـورد تـأیید نـبود، بـلکه تمام اتـفاقات زنـدگی به واسطه برخی رخ می‌داد. روزی در دوران بـا اعـضای سـپاه بـه اردوی رفـتیم. کـلاس‌های روزانه تمام شد و برنامه اردو بـه شـب رسـید، نـمی‌دانید کـه چقدر بچه‌های هـم دوره را کـردم. بیشتر نیروها بودند و داخـل خـوابیده بودند، من و یکی از رفقا مـی‌رفتیم و بـا کـردن ، آن‌ها را از خواب بیدار می‌کردیم! برای همین یک کوچک، به من و رفیقم دادند و ما را از جدا کردند. ➕شـب دوم اردو بـود کـه بـاز هـم بقیه را کردیم و سـریع بـرگشتیم خـودمان که بخوابیم. البته ➖بـگذریم از ایـنکه هرچه و اعمال خیر داشتم، به خــــــاطر ایـــــن کـــــارها از دادم! وقـتی در اواخر شب به چادر خودمان برگشتیم، دیدم یــــک نــــفر ســــر مـــن خـــوابیده! مـن یک مخصوص برای خودم آورده بودم و با دو عدد پتو، برای رختخواب قشنگ درست کرده بودم. 🔻چادر ما نداشت و متوجه نشدم چه کسی جای مـن خوابیده، فکر کردمی‌کی از بچه‌ها می‌خواهد من را کـند، لـذا همینطور که پایم بود، جلو آمـــدم و یـــک بــه شــخص خــواب زدم! یـکباره دیـدم آقا... که امام جماعت اردوگاه بود از جا پرید و را گرفته و داد می‌زد: کی بود؟ چی شد؟ ➖وحـشت کـردم. سـریع از چـادر آمـدم بیرون. بعدها فهمیدم که حاج آقا جای خواب نداشته و بچه‌ها برای ایـنکه مـرا اذیت کنند، به آقا گفتند که این جای 🔻حــــــاضر و آمــــــاده بــــــرای شـــــماست! امـا لـگد خیلی بدی زده بودم. بنده خدا یک دستش بــه قــلبش بــود و یــک دســتش بــه پـشتش! 🔺حـاج آقا آمد از چادر بیرون و با گفت: الهی بـشکنه، مـگه من چیکار کردم که اینجوری لگد زدی؟ جـلو رفـتم و گفتم: حاج آقا کردم. ببخشید. من بـا کسی دیگه شما را گرفتم. اصلاً حواسم نبود که پوتین پایم کردم و ممکن است شدید شود. خـلاصه اون شـب خـیلی خواهی کردم. بعد بـه حـاج آقـا گفتم: شرمنده، شما بروید بخوابید، من تـو مـاشین مـی‌خوابم، فقط با اجازه خودم رو برمی‌دارم. چـراغ بـرداشتم و رفتم توی چادر، همین که بالش رو بـرداشتم، دیـدم یـک به بزرگی کف دست زیر بالش من قرار دارد! حـاج آقـا هـم داخـل شـد و هر طوری بود عقرب رو کـشتیم. 🔻حـاجی نـگاهی به من کرد و : جان مرا نـجات دادی، امـا لگدی زدی، هنوز درد دارم. من هـم رفـتم داخـل ماشین خوابیدم. روز بعد اردو تمام شد و برگشتیم. 🔺روز بـعد، مـن در حـین در باشگاه ورزش‌های رزمـی، پـایم شـکست. اما نکته جالب توجه این بود کـه مـاجرای آن روز در نامه عمل من، کامل و با شرح نوشته شده بود. 🔺جوان پشت میز به من گفت: آن عقرب بود که تـو را بکشد، اما که آن روز دادی، تو را به عقب انداخت! 🔺هـمان لـحظه فـیلم مربوط به آن صدقه را دیدم. یام افتاد عصر همان روز، من زنگ زد و گفت: فلانی کـه هـمسایه ماست، خیلی مشکل مالی دارد. هیچی بـرای خـوردن نـدارند. اجازه دارم از پول‌هایی که کنار 🔺گذاشتی مبلغی به آن‌ها بدهم؟ گفتم: آخه این پول‌ها بـرای خـرید اسـت. امـا عیب نداره. هر چقدر مـی‌خواهی بـه آن‌هـا بـده. جوان گفت: ➖صدقه تـو را عـقب انـداخت. امـا آن روحانی که لگد خورد؛ ایـشان در آن روز کاری کرده بود که باید این ضربه را مـی‌خورد. 🔺ولی به نفرین ایشان، پای تو هم شکست. بـعد به اهمیت صدقه دادن و خیرخواهی برای مردم اشاره کرد.(۱) الـبته ایـن نکته را باید ذکر کنم: «به من گفته شد که صـدقات، ، نـماز جماعت و اهل بیت عـلیه الـسلام و حـضور در جـلسات دینی و هر کاری کـه بـرای رضای خدا انجام دهی جزو مدت عـمرت حـساب نـشده و بـاعث طـولانی شـدن می‌گردد.» ۱. آیـه ۲۹ سـوره فـاطر مـی‌فرماید: 🔺«کسانی که کتاب الـهی را تـلاوت مـی‌کنند و نـماز را بر پا می‌دارند و از آنـچه بـه آن‌هـا روزی داده‌ایـم پنهان و آشکار انفاق مـی‌کنند، تجارت(پرسودی) را امید دارند که نابودی و کساد در آن نیست.» یـا حدیثی که امام باقر علیه السلام فرموده‌اند: صدقه دادن، بلا از بلاهای دنیا را دفع می‌کند و صدقه دهــــنده از مــــرگ بــــد رهــــایی مـــی‌یابد •┈••✾🍃💞🍃✾••┈• @fatemi222 •┈••✾🍃💞🍃✾••┈•
فرازی از تفسیر ایات جزء (ششم ) قران مجید ⚘⚘⚘⚘⚘⚘ 🌸🍃﷽🍃🌸 ✍ از آخر، اول نشیم! ا👈 👉ا ☝️این دو تا انگشت رو ببینید دقیقا هم هستند. ⏳حالا فرض کنید میخواهیم مسابقه بدیم؛ ➖یکی به همون سمت که نشونش دادند حرکت میکنه 👈👈🏃‍♀ ➖اما یکی برعکس اون جهت اصلی حرکت میکنه 👉👉🤦‍♂ ✅ اونی که میدوه اگر متوجه خودش نشه و برنگرده و مهلتش تموم بشه، از ، اول میشه❗️😱 ❌ ولی نه، به نظرم میشه! 😆 ➖چون کسی که تو مسابقات میشه معمولا کسی هست که به همون جهتی که بهش گفتند حرکت میکنه، اما دیر حرکت میکنه و مهلتش تموم میشه!⌛️ ➖اما اون کسی که جهتی که بهش نشون دادند حرکت میکنه، مشخصه که توجهی نکرده و هیچی نفهمیده❗️🙄 🔺این مثال رو زدم که بگم؛ 🤦‍♂خیلی زشته که خدا از ما مسلمان‌ها میخواد تو انجام کارهای از هم بگیریم و جلو بزنیم، ولی.... خیلی از ماها که ادعای مسلمانی داریم، برعکس میدویم به سمت ! 🏃‍♀🏃‍♀🔥 👇👇👇 🕋 فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ (مائده/٤٨) ⚡️در کارهای خیر از همدیگر سبقت و پیشی بگیرید. 🕋 وَ تَرى‌ كَثِيراً مِنْهُمْ يُسارِعُونَ فِي الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ أَكْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ ما كانُوا يَعْمَلُون َ(مائده/۶۲) ⚡️و بسيارى از آنان (مدعيان ايمان) را مى‌بينى كه در گناه و ظلم و حرام‌خوارى، مى‌كنند. به‌راستى چه زشت است آنچه انجام مى‌دهند. 👇👇👇 ✅ وقتی راهی که به ما نشون دادن حرکت میکنیم یعنی و و خودمون رو به کار نبستیم❌ 🔚 یعنی به دستورات هیچ توجهی نکردیم، به دلیلِ همین بی‌توجهی‌هامون هست که روز قیامت میشیم❗️😱 ⚘⚘⚘⚘⚘⚘ 🍃🌹🍃 📚‌‌ویژه نامه ماه مبارک در لینک زیر ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ https://eitaa.com/fatemi222/12485
فرازی از تفسیر ایات جزء (پانزدهم ) قران 🔹ولادت امام حسن مجتبی (ع) مبارک‌ باد... ⚘⚘⚘⚘⚘⚘ 🌸🍃﷽🍃🌸 ✍ انسان باشیم! 🤔 تا حالا شده حسرت بخوری با خودت بگی؛↶ ➖تو فلان موقعیت، من فلان رو کردم ولی اگر برگردم به ، هیچ وقت اون کار رو انجام نمیدم❗️ 😔😣 حالا اون دور دورها رو فعلا در موردش حرف نزنیم. ✅ بیایید در مورد گناه‌های همین روزها حرف بزنیم...حاضری دوباره تکرارش کنی؟؟؟ 🤔 یا الان که بهش میکنی، می‌ببینی خیلی کردی و حالت بد میشه 🤮 از اینکه یه وقت‌هایی؛↶↶ ⛔️ نتونستی زبانت رو نگهداری... ⛔️ با انگشتت👆📲 چیزهایی سرچ کردی که نباید میکردی ... ⛔️ با رفقات جاهایی رفتی که نباید میرفتی... و ..‌.‌‌... 😱 خدا نکنه کسی بگه:↶ نه! حالم بد نشد و دوباره ادامه میدم ❗️🤩 🔚 چون در اینصورت متاستفانه باید بگم؛ پس اون فرد هنوز ..🐴.. هست 😱 ناراحت شدید اینطوری حرف زدم⁉️😟 🔚 آخه آدمی که میکنه و پشیمون هم نیست و هر جا که بخواد میره؛↶ 👈یعنی حال و روزش طوریه که به حدی خودش رو پایین آورده که سوارش شده🐎🐴 و بهش میزنه. ☝️این که حرف من نیست ، خدا داره به ما میگه خودش گفت: 👇👇👇 🕋 قَالَ أَ رَءَیْتَكَ هَاذَا الَّذِى كَرَّمْتَ عَلىَ لَئنِ أَخَّرْتَنِ إِلىَ یَوْمِ الْقِیَامَةِ لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّیَّتَهُ إِلَّا قَلِیلًا(اسراء،۶۲) ⚡️شیطان گفت: اگر تا روز قیامت به من مهلت دهی تمام فرزندان این کسی که بر من مقدم داشتی را افسار می زنم؛ مگر عده کمی! 🔺👆با خوندن این آیه اگر کسی حالش بد شد🤢 و دوست نداره بهش افسار بزنه،🐴 راهش اینه که دیگه به گناهش ادامه نده و کنه❗️ اونم 👌 {.تَوْبَةً نَصُوحًا.} ⚘⚘⚘⚘⚘⚘ 🍃🌹🍃 @fatemi222