eitaa logo
تکلیف بزرگ
570 دنبال‌کننده
609 عکس
623 ویدیو
178 فایل
🔸ارتباط @alam_yalam_beanallaha_yara @ste_gonabad5 جهت #روشنگری واجب فراموش شده.و #مطالبه گری فهرست کلی: https://eitaa.com/fatemi5/2772
مشاهده در ایتا
دانلود
📚چنان‌که ذکر شد، نیت گناه و بدی، عذاب را به دنبال ندارد، اما نیت خیر، ثواب و پاداش را به دنبال خواهد داشت؛ در اینجا به نمونه‌هایی از روایات این باب اشاره می‌شود: 1. رسول خدا(ص) «ما در مدینه افرادی را باقی گذاشتیم که هیچ وادی‌ای را نپیمودیم و بر هیچ بالا نرفتیم و در هیچ سراشیبی قدم نگذاشتیم، مگر اینکه آنان نیز با بودند. عرض کردند: چگونه با ما هستند، در حالی که حضور پیدا نکردند؟ فرمود: ]با ماست[.» (کنزالعمال، ج3، ص 425) 🍃البته مراد این نیست که قصد کنند در کنار پیامبر(ص) داشته باشند و دیگر کاری انجام ندهند؛ بلکه قصد جدی برای حضور داشته باشند، و واقعا دل‌هایشان برای حضور در جبهه پر زند و موانعی مثل و امثال آن از حضور، محرومشان کرده باشد که در این صورت ان‌شاءالله خدا به آنها پاداش حضور را خواهد داد. 2. امام علی(ع) به مردی که آرزو می‌کرد کاش نیز حاضر می‌بود تا پیروزی خدا بر دشمنانش در جمل باشد، فرمود: «آیا دل برادرت با ما بود؟ عرض کرد: آری. حضرت فرمود: پس او با بوده است. هر آینه در این سپاه افرادی حضور داشته‌اند که هنوز در پشت پدران و زهدان مادران‌اند و به زودی روزگار آنان را به جهان هستی آورد و با وجود آنها (جبهه) ایمان نیرو گیرد) (نهج‌البلاغه- خطبه 55) ♦️استاد مطهری(ره) شبیه این داستان را درباره جنگ چنین نقل نموده است: «هنگامی که امیرالمومنین(ع) از جنگ صفین مراجعت می‌نمود، شخصی از آن حضرت خدمت ایشان آمد و عرض کرد: یا امیرالمومنین! دوست داشتم برادرم در این بود و به فیض درک رکاب شما نائل می‌شد. حضرت در جواب فرمود: بگو نیتش چیست؟ تصمیمش چه هست؟ آیا این برادر تو بود و نتوانست بیاید و در جنگ شرکت کند؟ و یا نه، بدون عذری از شرکت در جنگ خودداری کرد و نیامد؟ اگر معذور نبود و نیامد، بهتر همان‌که نیامد، و اگر عذری داشته که با ما باشد، پس با ما بوده است. آن مرد عرض کرد: بله یا امیرالمومنین! اینطور بود؛ یعنی نیتش این بود که با ما باشد. ♦️حضرت فرمود: پس نه تنها برادر تو با ما بود؛ بلکه با ما بوده‌اند کسانی که هنوز در مادران‌اند و افرادی که هنوز در اصلاب پدران‌اند. و تا دامنه قیامت اگر افرادی یافت شوند که واقعا از صمیم قلب نیت و آرزوهایشان این باشد که ای کاش علی را درک می‌کردم و در رکاب او می ‌جنگیدم، ما آنها را جزء اصحاب خود می‌شماریم.» (گفتارهای معنوی، ص 237) ♦️براساس همین منطق است که در امام حسین(ع) عرضه می‌داریم: «یا لیتنی کنت معکم فافوز فوزا عظیما؛ ای کاش من با شما بودم، پس به رستگاری بزرگی دست می‌یافتم، (و به شهادت می‌رسیدم).»
🔰در مـیان روزهـایی که اعمال آن‌ها انجام شد، 🔺یـکی از روزهـا بـرای من خاطره ساز شد. چون در آن وضــعیت، مــا بــه اعـمال آگـاه مـی‌شدیم . یــعنی اتــفاقات و عـلت بـرخی وقـایع را مـی‌فهمیدیم. چـیزی کـه امـروزه به اسم بیان مـی‌شود، اصـلاً آنـجا مـورد تـأیید نـبود، بـلکه تمام اتـفاقات زنـدگی به واسطه برخی رخ می‌داد. ⭕️روزی در دوران بـا اعـضای سـپاه بـه اردوی‌ رفـتیم. کـلاس‌های روزانه تمام شد و برنامه اردو بـه شـب رسـید، نـمی‌دانید کـه چقدر بچه‌های‌هـم دوره را کـردم. بیشتر نیروها بودند و داخـل خـوابیده بودند، من و یکی از رفقا مـی‌رفتیم و بـا کـردن ، آن‌ها را از خواب بیدار می‌کردیم! 🔹برای همین یک کوچک، به من و رفیقم دادند و ما را از جدا کردند. ➕شـب دوم اردو بـود کـه بـاز هـم بقیه را کردیم و سـریع بـرگشتیم خـودمان که بخوابیم. 🔹 البته بـگذریم از ایـنکه هرچه و اعمال خیر داشتم، به خــــــاطر ایـــــن کـــــارها از دادم! 🔹وقـتی در اواخر شب به چادر خودمان برگشتیم، دیدم‌ یــــک نــــفر ســــر مـــن خـــوابیده! مـن یک مخصوص برای خودم آورده بودم و با‌ دو عدد پتو، برای رختخواب قشنگ درست کرده بودم. 🔻چادر ما نداشت و متوجه نشدم چه کسی جای مـن خوابیده، فکر کردم‌ یکی از بچه‌ها می‌خواهد من را کـند، لـذا همینطور که پایم بود، جلو‌ آمـــدم و یـــک بــه شــخص خــواب زدم! 👈یـکباره دیـدم آقا... که امام جماعت اردوگاه بود از جا پرید و را گرفته و داد می‌زد: کی بود؟ چی شد؟ ➖وحـشت کـردم. سـریع از چـادر آمـدم بیرون. بعدها فهمیدم که حاج آقا جای خواب نداشته و بچه‌ها برای ایـنکه مـرا اذیت کنند، به آقا گفتند که این جای‌حــــــاضر و آمــــــاده بــــــرای شـــــماست! 👈امـا لـگد خیلی بدی زده بودم. بنده خدا یک دستش بــه قــلبش بــود و یــک دســتش بــه پـشتش! 🔺حـاج آقا آمد از چادر بیرون و با گفت: الهی بـشکنه، مـگه من چیکار کردم که اینجوری لگد زدی؟ جـلو رفـتم و گفتم: حاج آقا کردم. ببخشید. من بـا کسی دیگه شما را گرفتم. اصلاً حواسم نبود‌ که پوتین پایم کردم و ممکن است شدید شود. خـلاصه اون شـب خـیلی خواهی کردم. بعد بـه حـاج آقـا گفتم: شرمنده، شما بروید بخوابید، من تـو مـاشین مـی‌خوابم، فقط با اجازه خودم رو‌ برمی‌دارم. چـراغ بـرداشتم و رفتم توی چادر، همین که بالش رو‌ بـرداشتم، دیـدم یـک به بزرگی کف دست زیر بالش من قرار دارد! حـاج آقـا هـم داخـل شـد و هر طوری بود عقرب رو کـشتیم. 🔻حـاجی نـگاهی به من کرد و : جان مرا نـجات دادی، امـا لگدی زدی، هنوز درد دارم. من هـم رفـتم داخـل ماشین خوابیدم. روز بعد اردو تمام شد و برگشتیم. 🔺روز بـعد، مـن در حـین در باشگاه ورزش‌های‌رزمـی، پـایم شـکست. اما نکته جالب توجه این بود کـه مـاجرای آن روز در نامه عمل من، کامل و با شرح‌ نوشته شده بود. 🔺جوان پشت میز به من گفت: آن عقرب بود که تـو را بکشد، اما که آن روز دادی، تو را به عقب انداخت! 🔺هـمان لـحظه فـیلم مربوط به آن صدقه را دیدم. یام افتاد عصر همان روز، من زنگ زد و گفت: فلانی کـه هـمسایه ماست، خیلی مشکل مالی دارد. هیچی بـرای خـوردن نـدارند. اجازه دارم از پول‌هایی که کنار گذاشتی مبلغی به آن‌ها بدهم؟ 🔺 گفتم: آخه این پول‌ها بـرای خـرید اسـت. امـا عیب نداره. هر چقدر‌ مـی‌خواهی بـه آن‌هـا بـده. جوان گفت: ➖صدقه تـو را عـقب انـداخت. امـا آن روحانی که لگد خورد؛ ایـشان در آن روز کاری کرده بود که باید این ضربه را‌ مـی‌خورد. 🔺ولی به نفرین ایشان، پای تو هم شکست.بـعد به اهمیت صدقه دادن و خیرخواهی برای مردم اشاره کرد.(۱ الـبته ایـن نکته را باید ذکر کنم: «به من گفته شد که صـدقات، ، نـماز جماعت و اهل بیت عـلیه الـسلام و حـضور در جـلسات دینی و هر کاری‌کـه بـرای رضای خدا انجام دهی جزو مدت عـمرت حـساب نـشده و بـاعث طـولانی شـدن .» ۱. آیـه ۲۹ سـوره فـاطر مـی‌فرماید: 🔺«کسانی که کتاب الـهی را تـلاوت مـی‌کنند و نـماز را بر پا می‌دارند و از آنـچه بـه آن‌هـا روزی داده‌ایـم پنهان و آشکار انفاق مـی‌کنند، تجارت(پرسودی) را امید دارند که نابودی وکساد در آن نیست.» یـا حدیثی که امام باقر علیه السلام فرموده‌اند: صدقه دادن، بلا از بلاهای دنیا را دفع می‌کند و صدقه دهــــنده از مــــرگ بــــد رهــــایی مـــی‌یابد. @fatemi222 •┈••✾🍃💞🍃✾••┈•
🔰در مـیان روزهـایی که اعمال آن‌ها انجام شد، 🔺یـکی از روزهـا بـرای من خاطره ساز شد. چون در آن وضــعیت، مــا بــه اعـمال آگـاه مـی‌شدیم . یــعنی اتــفاقات و عـلت بـرخی وقـایع را مـی‌فهمیدیم. چـیزی کـه امـروزه به اسم بیان مـی‌شود، اصـلاً آنـجا مـورد تـأیید نـبود، بـلکه تمام اتـفاقات زنـدگی به واسطه برخی رخ می‌داد. ⭕️روزی در دوران بـا اعـضای سـپاه بـه اردوی‌ رفـتیم. کـلاس‌های روزانه تمام شد و برنامه اردو بـه شـب رسـید، نـمی‌دانید کـه چقدر بچه‌های‌هـم دوره را کـردم. بیشتر نیروها بودند و داخـل خـوابیده بودند، من و یکی از رفقا مـی‌رفتیم و بـا کـردن ، آن‌ها را از خواب بیدار می‌کردیم! 🔹برای همین یک کوچک، به من و رفیقم دادند و ما را از جدا کردند. ➕شـب دوم اردو بـود کـه بـاز هـم بقیه را کردیم و سـریع بـرگشتیم خـودمان که بخوابیم. 🔹 البته بـگذریم از ایـنکه هرچه و اعمال خیر داشتم، به خــــــاطر ایـــــن کـــــارها از دادم! 🔹وقـتی در اواخر شب به چادر خودمان برگشتیم، دیدم‌ یــــک نــــفر ســــر مـــن خـــوابیده! مـن یک مخصوص برای خودم آورده بودم و با‌ دو عدد پتو، برای رختخواب قشنگ درست کرده بودم. 🔻چادر ما نداشت و متوجه نشدم چه کسی جای مـن خوابیده، فکر کردم‌ یکی از بچه‌ها می‌خواهد من را کـند، لـذا همینطور که پایم بود، جلو‌ آمـــدم و یـــک بــه شــخص خــواب زدم! 👈یـکباره دیـدم آقا... که امام جماعت اردوگاه بود از جا پرید و را گرفته و داد می‌زد: کی بود؟ چی شد؟ ➖وحـشت کـردم. سـریع از چـادر آمـدم بیرون. بعدها فهمیدم که حاج آقا جای خواب نداشته و بچه‌ها برای ایـنکه مـرا اذیت کنند، به آقا گفتند که این جای‌حــــــاضر و آمــــــاده بــــــرای شـــــماست! 👈امـا لـگد خیلی بدی زده بودم. بنده خدا یک دستش بــه قــلبش بــود و یــک دســتش بــه پـشتش! 🔺حـاج آقا آمد از چادر بیرون و با گفت: الهی بـشکنه، مـگه من چیکار کردم که اینجوری لگد زدی؟ جـلو رفـتم و گفتم: حاج آقا کردم. ببخشید. من بـا کسی دیگه شما را گرفتم. اصلاً حواسم نبود‌ که پوتین پایم کردم و ممکن است شدید شود. خـلاصه اون شـب خـیلی خواهی کردم. بعد بـه حـاج آقـا گفتم: شرمنده، شما بروید بخوابید، من تـو مـاشین مـی‌خوابم، فقط با اجازه خودم رو‌ برمی‌دارم. چـراغ بـرداشتم و رفتم توی چادر، همین که بالش رو‌ بـرداشتم، دیـدم یـک به بزرگی کف دست زیر بالش من قرار دارد! حـاج آقـا هـم داخـل شـد و هر طوری بود عقرب رو کـشتیم. 🔻حـاجی نـگاهی به من کرد و : جان مرا نـجات دادی، امـا لگدی زدی، هنوز درد دارم. من هـم رفـتم داخـل ماشین خوابیدم. روز بعد اردو تمام شد و برگشتیم. 🔺روز بـعد، مـن در حـین در باشگاه ورزش‌های‌رزمـی، پـایم شـکست. اما نکته جالب توجه این بود کـه مـاجرای آن روز در نامه عمل من، کامل و با شرح‌ نوشته شده بود. 🔺جوان پشت میز به من گفت: آن عقرب بود که تـو را بکشد، اما که آن روز دادی، تو را به عقب انداخت! 🔺هـمان لـحظه فـیلم مربوط به آن صدقه را دیدم. یام افتاد عصر همان روز، من زنگ زد و گفت: فلانی کـه هـمسایه ماست، خیلی مشکل مالی دارد. هیچی بـرای خـوردن نـدارند. اجازه دارم از پول‌هایی که کنار گذاشتی مبلغی به آن‌ها بدهم؟ 🔺 گفتم: آخه این پول‌ها بـرای خـرید اسـت. امـا عیب نداره. هر چقدر‌ مـی‌خواهی بـه آن‌هـا بـده. جوان گفت: ➖صدقه تـو را عـقب انـداخت. امـا آن روحانی که لگد خورد؛ ایـشان در آن روز کاری کرده بود که باید این ضربه را‌ مـی‌خورد. 🔺ولی به نفرین ایشان، پای تو هم شکست.بـعد به اهمیت صدقه دادن و خیرخواهی برای مردم اشاره کرد.(۱ الـبته ایـن نکته را باید ذکر کنم: «به من گفته شد که صـدقات، ، نـماز جماعت و اهل بیت عـلیه الـسلام و حـضور در جـلسات دینی و هر کاری‌کـه بـرای رضای خدا انجام دهی جزو مدت عـمرت حـساب نـشده و بـاعث طـولانی شـدن .» ۱. آیـه ۲۹ سـوره فـاطر مـی‌فرماید: 🔺«کسانی که کتاب الـهی را تـلاوت مـی‌کنند و نـماز را بر پا می‌دارند و از آنـچه بـه آن‌هـا روزی داده‌ایـم پنهان و آشکار انفاق مـی‌کنند، تجارت(پرسودی) را امید دارند که نابودی وکساد در آن نیست.» یـا حدیثی که امام باقر علیه السلام فرموده‌اند: صدقه دادن، بلا از بلاهای دنیا را دفع می‌کند و صدقه دهــــنده از مــــرگ بــــد رهــــایی مـــی‌یابد. @fatemi222 •┈••✾🍃💞🍃✾••┈•