#روایت
#مصاحبه
#شهادت 👈 ۲۲بهمن ۹۴
#قسمت_دوم از گفتگو گروه تحقیقاتی فتح الفتوح با همسر بزرگوار سردار شهید #حاج_رضا_فرزانه منتشر شد🔰🔰
https://www.mashreghnews.ir/news/1323689
پنهان کردن مجروح جنگی
در بیمارستان لقمانالدوله!
شادی روح شهدا، صلوات🌷
@fatholfotooh
#روایت
#مصاحبه
#شهادت👈 ۲۲ بهمن ۹۴
#قسمت_سوم از گفتگو گروه تحقیقاتی فتح الفتوح با همسر بزرگوار سردار شهید #حاج_رضا_فرزانه منتشر شد🔰🔰
انتظار عجیب مادر شهید در دوشنبه ها و پنجشنبه ها!
https://www.mashreghnews.ir/news/1324460/%D8%A7%D9%86%D8%AA%D8%B8%D8%A7%D8%B1-%D8%B9%D8%AC%DB%8C%D8%A8-%D9%85%D8%A7%D8%AF%D8%B1-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%AF%D8%B1-%D8%AF%D9%88%D8%B4%D9%86%D8%A8%D9%87-%D9%87%D8%A7-%D9%88-%D9%BE%D9%86%D8%AC%D8%B4%D9%86%D8%A8%D9%87-%D9%87%D8%A7
شادی روح شهدا، صلوات🌷
@fatholfotooh
#روایت
#مصاحبه
#شهادت👈 ۲۲ بهمن ۹۴
#قسمت_چهارم از گفتگو گروه تحقیقاتی فتح الفتوح با همسر بزرگوار سردار شهید #حاج_رضا_فرزانه منتشر شد🔰🔰
https://www.mashreghnews.ir/news/1324899/
شادی روح شهدا، صلوات🌷
@fatholfotooh
فتح الفتوح:
#روایت
#مصاحبه
#شهادت👈 ۲۲ بهمن ۹۴
#قسمت_پنجم از گفتگو گروه تحقیقاتی فتح الفتوح با همسر بزرگوار سردار شهید #حاج_رضا_فرزانه منتشر شد🔰🔰
پیامک حاج رضا به گوشی شهید همدانی چه بود؟
https://www.mashreghnews.ir/news/1325210/
شادی روح شهدا، صلوات🌷
@fatholfotooh
#روایت
#مصاحبه
#شهادت👈 ۲۲ بهمن ۹۴
#قسمت_ششم از گفتگو گروه تحقیقاتی فتح الفتوح با همسر بزرگوار سردار شهید #حاج_رضا_فرزانه منتشر شد🔰🔰
شب ۲۳ بهمن بر خاندان فرزانه چگونه گذشت؟!
mshrgh.ir/1326407
و حاج رضا فرزانه مدت ۶ سال مفقودالاثر شد و محرم سال ۱۴۰۰ پیکر پاکش به میهن اسلامی بازگشت.
شادی روح شهدا، صلوات🌷
@fatholfotooh
11.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#روایت
#قاسم_عباسی
#سالگرد_شهادت
شهید #مجید_جهروتی_زاده
بیست یکم بهمن ماه سال ۶۴ عملیات والفجر۸
#گردان_تخریب
🌷🌷🌷🌷
#بوی مجید #قسمت_اول
مجید خود را مقید کرده بود چهل غسل صبح جمعه را پیاپی بجای آورد. آخرین جمعه اش مقارن با ایام عملیات والفجر هشت بود. منتظر عملیات در اردوگاه کارون بودیم و اغلب بچه های دسته به منطقه بهمنشیر اعزام شده بودند.
دور تا دور اردوگاه، برای در امان ماندن از بمباران خاکریز کشیده و دور هر چادر نیز خاکریز بلند هلالی احداث شده بود.
در اردوگاه حمام نداشتیم و نزدیک ظهر که داخل چادر کسی نبود، مجید داخل خاکریز هلالی و کنار چادر، لنگ بزرگی به کمر بسته و روی جعبه چوبی خالی مهمات ایستاده بود. من و ابراهیم نصیرزاده با خوشحالی و شوخی و خنده دو دبه بیست لیتری آب برایش تهیه کردیم و رفتیم و در خلوت آخرین غسل صبح جمعه اش را انجام داد.
شب اول عملیات از دسته ما فقط یک تیم اعزام شد. روز بعد که پشت اروند داخل سوله های بتنی منتظر عبور از رودخانه و اعزام به خط بودیم، حسین رضایی کوله پشتی و فانوسقه و بند حمایلی خونی را با خود کنار سوله آورد. حسین خاک آلود و بسیار خسته بود و به زور چشمانش را باز نگه داشته بود. صورت و مژه های بلندش یکپارچه خاک بود و به زحمت نای حرف زدن داشت.
همگی با نگرانی و سکوت به تجهیزات خونی در دستش چشم دوخته و جرات نداشتیم بپرسیم برای کدامیک از بچه هاست!
ادامه دارد ...
@fatholfotooh
#روایت
#قاسم_عباسی
شهید #مجید_جهروتی_زاده و
شهید #علی_محمودوند شهادت ۲۲بهمن ۷۹
🌷🌷🌷🌷
#بوی_مجید #قسمت_دوم
با لبخند تلخی گفت:
کنار اتوبان فاو-ام القصر، با مجید جهروتی داخل سنگر خیلی کوچکی بودیم. وقتی خمپاره روی سنگر میخورد، مجید به شوخی با لحن با مزه ای می گفت: وای چقدر ترسیدم. خودش را روی سرم خم می کرد و ادای ترسیده ها را در می آورد. می دانستم با این بهانه خودس را برایم سپر ترکش می کند.
هنگام پیشروی برای شلیک به سنگر تیربار عراقی که روی بچه ها آتش گشوده بود، مقداری از اتوبان فاصله گرفت. تیری به سرش اصابت کرد.
کریم حبیبی تعریف کرد:
وقتی جنازه مجید به کنار اروند رسید، محمودوند آنجا بود. تا قایق برسد، علی شروع کرد خون روی صورت مجید را با آب اروند شستن.
بعد علی، نعش او را محکم به آغوش کشید و صورت خود را بر روی صورت خیس مجید بیست ساله گذاشت و آرام و بی صدا مدتی گریست. این در حالی بود که کمتر کسی اشکهای علی محمودوند را دیده بود.
مدتی بعد محمودوند در میدان مین محدوده کارخانه نمک فاو روی مین رفت و پایش قطع شد. بعد از آمدن به مرخصی، خارج از وقت ملاقات به عبادتش در بیمارستان آریا رفتم. گمانم با داود قاسمی بودم. علی در اتاق تنها و خواب بود و دقایقی بالای سرش نشستیم تا بیدار شد.
چشمانش را که گشود گفت:
امروز صبح اتفاق عجیبی افتاد. چشمانم بسته بود و نمی دانم خواب بودم یا بیدار. با تمام وجودم مجید را در کنار تختم حس کردم. بالای سرم ایستاده بود. مدتی طولانی همین طور در سکوت گذشت. چشمانم را که باز کردم در اتاق تنها بودم، ولی بوی مجید ساعتها اتاق را پر کرده بود
شادی روحشان صلوات🌷
15.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#روایت
♦️مهمان سفره با کرامت شهدا شوید.
مادر شهیدان #پالیزوانی موقع عمل در بیمارستان از دنیا میرود و در آن عالم با سه فرزند شهیدش صحبت میکند و دوباره روح به بدنش برمیگردد 🌹
هدیه به ارواح مطهر شهدا صلوات 🌷
@fatholfotooh
هدایت شده از نیایش
✅ نماز آخرین جمعه ماه شعبان بین نماز ظهر و عصر
نماز آخرین جمعه ماه شعبان، 8 رکعت (چهار نماز دو رکعتی) است که بین نماز ظهر و عصر خوانده می شود.
در هر رکعت بعد از حمد 5 بار سوره قدر، 5 بار سوره توحید و 5 بار سوره انشراح (الم نشرح) خوانده شود.
سپس بعد از همه نمازها، این دعا قرائت گردد:
«اللّهُمَّ يَا أَكْرَمَ مِنْ كُلِّ كَرِيمٍ! وَ یَا أسْرَعَ مُجِیبٍ! وَ یَا أقْرَبَ سَمِیعٍ!
أَشْرِکْنِی فِی جَمِیعِ مَا أَعْطَیْتَ عِبَادَکَ فِی هَذَا الْیَوْمِ وَ مَا قَبْلَهُ وَ مَا بَعْدَهُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أصْحابِهِ وَ بِحَقِّ الْقُرآنِ العَظیمِ، آمِّینَ آمِّینَ بِرَحْمَتِکَ یَا أرْحَمَ الرَّاحِمِینَ!»
📚{معراج المومن، مرحوم سیّد محمدتقی مقدّم، ص۱۹۶}
#روایت #ماه_شعبان
@Niaiesh
🔰 قربانی مومن
💠 هر عملی که انسان را به خدای او نزدیک بکند، #قربانی اوست.
و اینکه در روز دهم عده ای در سرزمین منا یا غیر منا گوسفند قربانی می کنند، برای آن است که عامل تقرّب به (الله) است؛ و گرنه
#نماز قربانی است،
#روزه قربانی است،
حج قربانی است،
#درسهای صحیح قربانی است،
تعلیم و تعلّم صحیح قربانی است،
#خدمت به مردم قربانی است اگر صحیح باشد و برای رضای خدا باشد.
هر عملی که انسان را به خدای خود نزدیک می کند، باعث #تقرب اوست را #قربانی می گویند.
درباره (( نماز )) وارد شده است که: (الصّلاه قربان کلّ تقی)، نماز قربانی هر انسان باتقواست.
درباره زکات هم همین طور است که (( الزکاه )) هم (قربان کلّ تقی)
انسان با اعمال #واجب و #مستحب، با این #قربانی ها به خدا نزدیک می شود.
وقتی به خدا نزدیک شد،
#محبوب_خدا می شود. وقتی محبوب خدا شد،
حتّی احبّه فاذا احببته کنت سمعه الّذی یسمع به و بصره الّذی یبصر بها و لسانه الّذی ینطق به و یده الّتی یبطش بها
ذات اقدس اله نه در مقام ذات، یک؛ نه در مقام صفات ذات، دو؛ اینها منطقه ممنوعه است.
در مقام فعل و در مقام فیض خاص می فرماید: من در مقام فعل نه در مقام ذات و نه مقام صفات ذات که عین ذات است؛
#زبان_گویای این شخص می شوم.
این شخص که #حرف می زند،
به لسان الله سخن می گوید.
من چشم او می شوم،
او که می بیند به بصر الهی می بیند.
من #قلب او می شوم،
من دست او می شوم،
من پای او می شوم!
آیت الله جوادی آملی
-------------------------------------------------
#روایت
#روایتگری
#جهاد_تبیین
#روایت_یک_انتخاب_است
📌 الکافی / جلد ۳ / صفحه ۲۶۵
📌 برداشت از من لا یحضره الفقیه / جلد ۴ / صفحه ۴۱۶
📌 الکافی / جلد ۲ / صفحه ۳۵۲
📋 چهارمین همایش آموزشی _ فرهنگی دانشجویان سراسر کشور (کوثر)
📆 مشهد مقدّس ؛ مرداد ۱۳۷۷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سالگرد
#حاج_اکبر_صباغیان
#روایت
آخرین صحبت تلفنی موجود از حاج اکبر صباغیان
شادی روحش، صلوات💐
@fatholfotooh
فتح الفتوح لحظه های یاد شهدا در راه شهدا
#سالگرد #حاج_اکبر_صباغیان #روایت آخرین صحبت تلفنی موجود از حاج اکبر صباغیان شادی روحش، صلوات💐 @
#سالگرد
#حاج_اکبر_صباغیان
#روایت
توفیق خدمت ستاد پشتیبانی اربعین آستان قدس رضوی در سال ۹۵ برکت زیارت علی بن موسی الرضا شد در تیرماه سال ۹۶
و بعد هم در مرداد ماه ، زیارت پیامبر اکرم صلیالله علیه، و ائمه بقیع علیهمالسلام و حضرت زهرا سلام الله علیها ، شهدای احد و طواف خانه خدا در حج تمتع
یک شب به شب اول محرم برگشت و ولیمه داد . تالار را با زدن پرچم و کتیبه تکیه کرد. آب زمزم برای ورود همه مهمانها اولین پذیرایی حاج اکبر بود بعد از زیارت چهره نورانی شده اش
قسمت زنانه و مردانه را هم با همان پرچم های عزاداری جدا کرد. لباس مشکی ارباب پوشید و کلاه سفید حاجی شدنش
او با تمام مشغله در راهیان نور و کارهای اربعین به این سفر رفت تا حاجت روا شود
آنجا هم پیگیر بود
وقتی برگشت با تمام توان مشغول کار اربعین شد
برای بازدید میدانی به عراق رفت ؛توفیق شد به زیارت ارباب هم رفت و نجف و کاظمین
سامراء زیارت امامین عسکریین نشست زیارتنامه بخواند
هروقت از او عکس میگرفتند به نحوی فرار میکرد یا عکس را خراب میکرد
اما آن روز گفت بگیر، بدردتون میخوره
شناسایی ها تمام شد و پیگیری و به خط کردن امکانات و افراد از سرتاسر کشور شروع شد، آشپزخانه سامراء منتظر او بود،
مرز مهران با پشتوانه اش پایگاه محکمی شده بود
یادداشتهای آخر نوشته شد ؛ حتی پیامی برای تحویل وسایل در روز ۹ آبان
حساب و کتابها مشخص شد؛ توصیه به سرباز دفترش که اگر برنگشتم چک را به همسرم بدهید
قرار بود سه شنبه برود
کارها زمین مانده بود راننده ها در حال عبور از مرز
حاج حسین یکتا خواست زودتر بیا
هواپیما یا نبود یا خیلی کران بود
حاجی یه برآورد کرد اگر با پرواز بغداد برود یه هزینه باید بدهد به سامراء برود و نیروهای دیگر هم از مهران به سامراء
برنامه ریزی کرد با ماشین شخصی خودش که مدام در راه منطقه برای کارهای راهیان نور بود به مرز مهران بروند و از آنجا با نیروهایش به سمت سامراء
آن روز شلوغ ترین روز کاری بود
از بس تلفن جواب داده بود در این مدت، یکی از گوش هایش نمی شنید، رفت شستشو داد.
در گروه خانوادگی نوشت :بالاخره ما هم راهی شدیم
شوقی داشت که کسی نمی فهمید
ساعت ۱۹ و ۴۳ دقیقه ۸ آبان رفت
در مسیر بعضی از تماس های بدون جواب را پیگیری کرد
ما که رفتیم
ان شاءالله فردا ظهر سامراء هستیم
زمین اسلام آباد غرب و تصادف در جاده به سمت مهران، سحر روز نهم آبان رفتنش خونین شد
او با پرواز برگشت و برای همیشه خادم ارباب ماند🌷🕊
شادی روحش، صلوات💐
@fatholfotooh