خيلي عصبانی بود. سرباز بود و او را مسئول آشپزخانه كرده بودند.
ماه رمضان آمده بود و او گفته بود هركسی بخواهد روزه بگيرد، سحری بهش میرساند.
هنوز يك هفته نشده، خبر سحری دادنها به گوش سرلشكر ناجی رسيد. او هم سرضرب خودش را رسانده بود و دستور داده بود همه سربازها به خط شوند و بعد يكی يک ليوان آب به خوردشان داد كه سربازها را چه به روزه گرفتن‼️
حالا ابراهيم بعد از بيست و چهار ساعت بازداشت، برگشته بود آشپزخانه. او با چند نفر ديگر، كف آشپزخانه را تميز شستند و با روغن موزاييكها را برق انداختند و منتظر شدند. برای اولين بار خدا خدا میكردند سرلشكر ناجی سر برسد
ناجی در درگاهِ آشپزخانه ايستاد. نگاه مشكوكی به اطراف كرد و وارد شد. ولی اولين قدم را كه گذاشت تا ته آشپزخانه چنان كشيده شده بود كه كارش به بيمارستان كشيد.
پاي سرلشكر شكسته بود و می بايست چندی توی بيمارستان بماند.
اینطوری تا آخر ماه رمضان، بچهها با خيال راحت روزه گرفتند.
#مهمان امشب #سفره_افطار ما #شهید_همت
شادی روحش #صلوات.🌷

بعد از سلام و احوال پرسی، گفت :
حاج آقا شما که روحانی هستی ، من یه سوال دارم ازتون.
گفتم : در خدمتم؟
گفت : من چون مرتب جبهه بودم اندازه دو تا ماه رمضان، روزه بدهکارم. اگر زد و خدا توفیق داد که تو همین عملیات شهید شدم ، تکلیف این روزه ها چی میشه⁉️
در همان چند دقیقه حسابی شیفته اش شده بودم. بلافاصله گفتم : اگر خدای نکرده شما شهید شدی ، این دو ماه روزه ات به گردن من.
مدت ها قسمت نشد ببینمش . قولی که بهش داده بودم به کلی یادم رفته بود. قبل از عملیات بدر ، برایم پیغام فرستاد که ⬅️ الوعده وفا.
بی اختیار نگران شدم ، نگران اینکه نکند در این عملیات شهید شود ، که شد...
#شهدا را میهمان #سفره_افطار خودمان کنیم
شادی روح شهدا #صلوات.🌷
💠دست نوشتهٔ زیبای شهید مسعود ملا درباره ماه مبارک رمضان:
«با سلام بر ایام الله
با سلام بر کسانی که ایام الله را به وجود آوردند
با سلام بر امام زمان(عج)
سلام بر امام عزیزمان که جانم فدایش باد
سلام بر #شهدا که در این ماه جایشان بر سر سفره های افطار خالی است
سلام بر جانبازان و مجروحینی که سحر و افطارشان را روی تخت های بیمارستان می گذرانند
سلام بر مادران شهدایی که جای خالی فرزندانشان را در سر سفره افطار می بینند...
عجب صفایی دارد ماه رمضان
ماهی که همه به میهمانی خدا می روند
ماهی که در رحمت، بر روی تمام بندگان خدا باز می شود
ماهی که خدا در دل ها نفوذ می کند
در ماه رمضان خدا در چشم های بصیرت مردمان پاکدل نفوذ می کند سعی کنید از این ماه به حول و قوه الهی بیشترین استفاده ها را ببرید در این ماه دل ها همه جلا پیدا می کند و دلی که به یاد خدا پاک شود نگرانی هم ندارد»
@sangarshohada 🕊🕊
شهید مهمان #سفره_افطار امشب
#شهید_مسعود_ملا
شادی روحش #صلوات.🌷
من با احمد کشوری، همدوره و هم پرواز بودم. از سال ۱۳۵۳ در مركز پياده شيراز،
دوره هاى مقدماتى و عالى را طى مى كرديم و در همان روز ها كه در خدمت ايشان بودم، مسائل عقيدتى را رعايت مى كرد.
از نماز و #روزه و فلسفه دين، خيلى حرف مى زديم.
در همان مركز، گرو هان ديگرى، متشكل از خانم ها، آموزش نظامى مى ديدند.
احمد توصيه مى كرد به آنها نزديك نشويم.آن موقع، حجاب خانم ها رعايت نمى شد و يگان ها هم در كنار هم خدمت مى كردند و آموزش مى ديدند.
احمد به ما مى گفت:
«ممكن است دراين دنيا، جواب كار ثوابى را كه مى كنيد، عايدتان نشود ولى بالاخره روزى بايد جواب كارش را پس بدهيد و يا پاداش كار خيرتان را بگيريد. آن روز، جواب دادن خيلى سخت است.
مهمان امشب #سفره_افطار ما #شهیدان #کشوری و #شیرودی
شادی روحشان و والدین شان #صلوات.🌷
از سوریه زنگ می زد و تاکید میکرد که فاطمه #قرآن_حفظ_کند که الان فاطمه حافظ 4 جزء قرآن است.
مصطفی با خود قرار گذاشته بود که هر زمانی که از #یاد_شهدا #غافل_شد👈 #روزه بگیرد
و به دوستانخود نیز گفته بود هر وقت از یاد شهدا غافل شدید خود را تنبیه کنید
راوی : پدر شهید
مهمان امشب #سفره_افطار ما #شهید #مصطفی_صدرزاده
شادی روحش و سلامتی خانواده اش #صلوات.🌷
ما بي شناسنامه نيستيم، ما از مردم جدا نمي باشيم، محل مهر جيره بندي قند و شکر، مهر شرکت در انتخابات رياست جمهوري.
ما بي شناسنامه نيستيم، اولاد زجر کشيده آل عبا، فرزندان زندانهاي بي نام و نشان و حبس ها و دخمه هاي فراموش، ما بي شناسنامه نيستيم اهل قنوتيم، ساکن دهستان نيايش و بچه جنوب عشقيم، کبوتران قباپوشی که بال در خون شهيدان کربلا نهاده ايم و عمري بر شاخه ها مرثيه خوان ذبح بنی آدم ، ما از امتزاج دو ايمان بدوي روستائی از تصادم دو عدم ساده بوجود آمده ايم، با هيچ کس هيچ فرقی نداريم و نمازمان را اول وقت می خوانيم.
ما محصول آن لحظاتي هستيم که خسته از بيل و رنجور از داس خيمه دعائي برافراشته اند، ما سادهنشينان کاخ ويرانه فقر و فنائيم. پنجره هائي که روبسوي افق سبز توکل باز مي شوند، ما مثل کتابي در هر گوشه خاک و در هر لحظه از روزگار باز مي شويم و ديگران را از خود باخبر مي کنيم.
ما مثل وضو ساده و پاکيم، عين #اقطار بی آلايش و معصوميم، ما را میشود در هر گوشه مسجد پيدا کرد. در هر جنسی جستجو نمود، با هر دردی دريافت، ما مثل تلاوت غمگينيم، مثل تکبير حالت خنجر داريم، و دوستان ما شيران روز و پارسايان شبند، از نوح به بعد تا کربلا و هويزه وتا هويزه حضور داريم، پشت هر سنگي روييده ايم، با هر بوته اي رسيده ايم، بر هر شاخي بر داده ايم، ما در اين آب و خاک سبز مي شويم ما بی شناسنامه نيستيم.
مهمان امشب #سفره_افطار ما #شهید محمد حسین #بهشتی
شادی روحش و ادامه راهش #صلوات.🌷
پسر شهید همدانی در مشهد گفت:
پدرم در وصیت نامه خود یک#پیشنهاد خوب دارند
و آن اینکه اگر امکان داشت #هر_شخصی که #وصیت نامه من را #میخواند برای من #ی_ روز #نماز و #روزه به جای آورد که اگر در آن عالم در کنار هم بودیم #جبران کنم.
(البته شهید در وصیتنامه اش خطاب به دوستان و آشنايان نوشته است ان شاءالله حاج حسین. دوستی ما را بپذیرد)
مهمان امشب #سفره_افطار ما شهید مدافع حرم #شهید #حسین_همدانی
شادی روحش و توفیق عمل به وصيتش #صلوات.🌷
ماه رمضان آن سال نمازخوانها و روزهگیرها را از بقیه جدا كرده بودند، بعد بهشان گفته بودند باید بلوك بزنید. اینها هم میگفتند از این بلوكها برای سنگرهای عراقی استفاده میكنید، ما با دست خودمان برای دشمن سنگر نمیسازیم.
ماه رمضان آن سال كار آشپزخانه چند برابر شد. عراقیها افطار و سحر غذای یخكرده میدادند. حال و حوصله نداشتند نصف شب غذا گرم كنند. حالا آشپزخانه دست مجید بود كه برای هر چیز تا جان داشت، دل میسوزاند و این همه آدم روزه كه منتظر بودند بینند مجید برای آن روز چه كار كرده.
توی هر آسایشگاه چند نفر مریض داشتیم. اینها باید صبحانه میخوردند، نهار میخوردند، دسر بعدازظهرشان به راه بود. كار خیلی سخت شده بود. بچههای آشپزخانه خواب و بیداری نداشتند. با زبان روزه چند نوبت كار میكردند. سحر غذای داغ و تازه، افطار هم همین طور.
مهمان امشب #سفره_افطار ما #شهدایی که در دوران #اسارت به شهادت رسیدند.
شادی روحشان صلوات.🌷
ماه رمضان بعد از سالها دیدمش. خیلی با هم حرف زدیم. ناراحت بود که چرا بچهها هر کدامشان رفتهاند یک جایی و مشغول شدهاند و از هم بیخبرند. بعضی از رفقا یا کار نداشتند یا زده بودند توی کارهایی که ربطی به رشتهشان نداشت یا رفته بودند خارج. میگفت «من این چند سال با کلی شرکتهای داخلی و خارجی ارتباط داشتهم. تجربه دارم. هرکداممون با مجموعههایی ارتباط داریم. ظرفیتمون خیلی بالاست. یه مجموعه درست کنیم، باهم مشغول کار میشیم، تولید میکنیم، هوای هم رو داریم و دیگه تکی نمیریم توی سیستم که همرنگ سیستم بشیم.»
حرف هم را خوب میفهمیدیم. بعد از آن افطار چند بار تلفنی حرف زدیم. یک بار هم آمد دفترم. میگفت «زودتر جمع بشیم و کار اقتصادی راه بندازیم.» خودش هم کارهایی را شروع کرده بود. برای صنایع خودروسازی قطعه تولید میکرد. میگفت «چرا حوزهی اقتصادی برای ما شده حوزهی ممنوعه؟ الان باید کاری کنیم که بچهها محتاج نون شبشون نباشن.
مهمان امشب #سفره_افطار ما #شهید مصطفی #احمدی_روشن
شادی روح شهدای دانش هسته ای #صلوات.🌷
بعضی وقتها که خانه بود، کمک دستام هم بود. سینی غذای پاسدارها را خودش میرفت میآورد. یا ماه رمضانها، سماور را حتماً باید خودش میرفت روشن میکرد. هیچ وقت نشد توی روی بچهها تند یا با صدای بلند با من حرف بزند.
یکی از کسانی که مقید بودم حتماً در ماه محرم یا رمضان بیاید منبر برود، شیخ فضلالله بود، که منبرها گرم و گیرایی داشت. میان صحبتهاش امکان نداشت از امام چیزی نگوید یا به رژیم نیش و کنایه نزند.
رادیو تلویزیون برای برنامههای مذهبیاش فقط او را میآورد. مدام سخنرانیهاش را از مسجد حاج شیخ عبدالحسین بازار پخش میکرد. شبهای احیای ماه رمضان یا ده شب محرم فقط از او دعوت میشد بیاید موعظه کند.
آقای محلاتی را در مراسمهای دیگر هم یادم هست که بیشترشان در منزل امام بود. ایام فاطمیه، یا محرم، یا رمضان میآمد منبر میرفت. نیم ساعت یا بیشتر میایستاد و داغ و آتشین صحبت میکرد.
از چشمها۹: قاصد خنده رو، شهيد محلاتی، نويسنده: فرهاد خضری
مهمان امشب #سفره_افطار ما #شهید فضل الله #محلاتی
شادی روح شهید و همه عالمان شهید صلوات 🌷
سال ۶۱، تیرماه، ماه رمضان بود. من و خانجون طبقهی پایین بودیم. خانجون برایشان افطاری میگذاشت و بچهها خودشان میآمدند و میبردند بالا و سفره میانداختند. کارشان که تمام میشد، دایم صدای شوخی و خندهشان میآمد. سربهسر هم میگذاشتند و آنقدر بگو و بخند میکردند که شک میکردیم اینها همان بچههای یک ساعت قبل باشند. بعد خودشان رختخوابها را از راه پشتبام میکشیدند و میبردند روی بام و زیر آسمان میخوابیدند. گاهی سحری میرفتند بیرون؛ به هوای کلهپاچه. اگر برای نماز صبح مسجد نمیرفتند، نزدیک سحر صدای صوت دعا و قرآن سعید میآمد. گوش میکردیم و لذت میبردیم. بقیهی بچهها پشت سرش میایستادند و نمازشان را جماعت میخواندند.
مهمان امشب #سفره_افطار ما شهید #غیاثوند شادی روحش صلوات.🌷
عملیات رمضان، بچهها پشت خاکریز زمینگیر شده بودند. پنجاه ـ شصت نفر در انتهای سمت راست خاکریز نمیتوانستند سرشان را بالا بیاورند. با ماشین رفتم جلو تا آخر خاکریز، یک نفر که بغل دستم بود گفت «دیگه تکون نخور، اگه ماشین رو تکون بدی، سوراخ سوراخش میکنن.» روبهرو را نگاه کردم. چند تانک عراقی داشتند به خاکریزمان نزدیک میشدند. فاصلهشان هر لحظه کمتر میشد. اولین تانک به سی ـ چهل متریمان رسیده بود. نفسم بند آمده بود. احساس میکردیم چند دقیقهی دیگر اسیرمان میکنند. بدنم سُست شده بود. با رنگ پریده منتظر رسیدن عراقیها بودم. با ناامیدی سرم را به طرف انتهای خاکریز چرخاندم. یکهو دیدم یک نفر، سوار بر یک موتور تریل قرمز رنگ با سرعت زیاد، گرد و خاککنان به طرفمان میآيد. حاجاحمد بود. از موتور پایین پرید و آرپیجی را از دست آرپیجیزن گرفت و رفت آنطرف خاکریز؛ روبهروی تانکها نشانه رفت، چند ثانیه بعد گلوله آرپیجی روی برجک، اولین تانک در حال حرکت نشست. تانک در دم آتش گرفت و دودش پیچید توی آسمان منطقه. بعد حاجاحمد با فریادهای بلند به نیروها گفت که شروع کنند. بچهها شروع کردند. حاجاحمد سوار موتور شد و رفت تا بقیه جاها را سامان بدهد.
مهمان امشب #سفره_افطار ما #شهید حاج #احمد_کاظمی
شادی روحش و هدیه به شهدای عملیات رمضان
#صلوات.🌷
اگر خرمشهر آزاد شد ، اگر ایران به اشغال بعثی ها درنیامد و اگر امروز ما ، هنوز هستیم و نفس می کشیم و زندگی را تجربه می کنیم ، مدیون مردان و زنانی هستیم که در سخت ترین سال های این سرزمین ، جنگیدند ، به اسارت رفتند ، زخم خوردند و کشته شدند.
یاد همه شهیدان بخیر، یاد فرماندهان نام آور
صیاد شیرازی، حسن باقری. مهدی باکری، مهدی زین الدين، ابراهیم همت، احمد متوسليان، جهان آرا
مهمان امشب #سفره_افطار ما #شهید سید محمد #جهان_آرا
شادی روح همه شهدای ایران برای خرمشهر در دوره مقاومت و آزادسازی #صلوات.🌷
#تصاویری از دوره #مقاومت خرمشهر👇
https://www.asriran.com/fa/news/116448/99-
#تصاویر خرمشهر در #آزادسازی👇
https://www.mizanonline.com/fa/news/177141/
#تصاویر خرمشهر #۳۶_سال_بعد از آزادی👇
https://www.google.com/amp/s/www.mashreghnews.ir/amp/858531/
اولین روزهای تأسیس سپاه، پاسدار شد؛ رفت مهندسی سپاه. چند ماهی تهران بود که شنید در کرمانشاه به نیروی داوطلب نیاز دارند؛ رفت مهندسی کرمانشاه. چیزی نگذشت که جنگ هم شروع شد. زیر آتش عراق و کومله دموکرات برای سپاه پادگان و سنگر ساخت. اولین زاغهی مهمات سپاه را هم همان روزها ساخت. یک سال و چند ماه آنجا ماند و برگشت تهران. اواخر سال ۱۳۶۱، دفتر مهندسی استان تهران را به او دادند. اسفند ۱۳۶۳ مسئول نصب پلهای شناور خیبر شد؛ بزرگترین پل تاکتیکی جهان. گردانهایی که برای نصب پل تشکیل داد، هستهی نخستین تشکیلاتی شد که بعدها صراطالمستقیم نام گرفت. برای اینکه در جبهه حضور مستمر داشته باشد، شد فرمانده تیپ رزمی مهندسی کوثر؛ یکی از تیپهای قرارگاه صراطالمستقیم. سال ۱۳۶۴، مدیرکلی پشتیبانی مهندسی وزارت سپاه را هم به او دادند. باید همهی کارهای عمرانی وزارت سپاه را پشتیبانی میکرد. چند ماه بعد رئیس دفتر مهندسی استان مرکزی استعفا کرد؛ باز هم رفتند سراغ او. ۱۴ خرداد ۱۳۶۵ شد؛ ماه رمضان بود. برای جلسهای باید میرفت قم. در راه بازگشت، با زبان روزه به دیدار پروردگارش شتافت.
مهندسی نخوانده بود، اما مهندسها پیشاش چیز یاد میگرفتند. داوطلب کارهایی میشد که کمتر کسی برای انجامش پیشقدم میشد. هرچه میگفتند انجام میداد؛ نه نمیگفت. کارهایی به او میگفتند که از دست کسی برنمیآمد. کارهایی را قبول میکرد که کار چند نفر بود. قحطالرجال نبود؛ اما او بهتنهایی بیش از چند نفر بود.
مزار شهید قطعه ۲۴ بهشت زهرا، ردیف۷۶ شماره ۳۴
#مهمان امشب #سفره_افطار ما #شهید #سیدعباس_جولایی
شادی روح شهید جولایی #صلوات.🌷
طلبه شهید ایوب توانایی در ماه ✅مبارک رمضان ۱۳۴۵ در روستای علی آباد سادات از توابع جیرفت ✅متولد شد، در ✅ماه مبارک رمضان برای فراگیری دروس ✅حوزوی عزیمت کرد. در ✅ماه مبارک رمضان عازم ✅جبهه شد. در عملیات ✅رمضان ✅شهید و مفقودالجسد شد و ۱۴ سال بعد در ✅ماه مبارک رمضان پیکر مطهرش به زادگاهش ✅بازگشت.
میهمان امشب #سفره_افطار ما #شهید #ایوب_توانایی
شادی روحش #صلوات.🌷
خدایا به برکت شهدا دعا میکنیم؛
، وَاَنْ تَجْعَلَ اسْمي فِي السُّعَدآءِ وَرُوحي مَــعَ الشُّهَدآءِ،
و قرار دهی نامم را در شمار خوشبختان و روحم را با شهيدان،
آمین یا رب العالمین
سید علی اندرزگو» سال ۱۳۱۸، در ظهر یکی از روزهای #ماه_رمضان در محله شوش تهران #متولد شد.
دوران نوجوانیاش با گروه #فدائیان_اسلام آشنا شد.
قیام ۱۵ خرداد او را به همراه چند تن دیگر دستگیر و #زندانی کردند و بعد آزاد شد.
اولین همکاری با گروه مشارکت در #ترور «حسنعلی منصور» نخست وزیر وقت بود. نفرات اول گروه اعدام شدند. سيدعلی #فرار کرد و زندگی مخفیانهاش در #قم شروع شد.
با تعقیب ساواک مخفیانه به #عراق رفت با امام خمینی (ره) که در تبعید بهسر میبرد ملاقات کرد.
سال ۱۳۴۵ با گذرنامه جعلی به ایران بازگشت. در #قم فعالیتهای انقلابی را از پخش اعلامیه گرفته تا تهیه اسلحه برای مبارزان از سر گرفت.
سال ۱۳۴۹ در #تهران با چهره و ظاهری دیگر در مدرسه علمیه «چیذر» به تحصیل مشغول شد.
روز میلاد حضرت فاطمه زهرا (س) با ازدواج کرد . سال ۵۱ با تعقیب ساواک به #قم رفت. از آنجا به #مشهد و بعد از طریق #زاهدان و « #زابل» به « #افغانستان» فرار کرد. دوباره #مشهد آمد. بارها خانه عوض کرد تا شناسایی نشود. یک بار پنهانی به #حج رفت و بازگشت. مجدداً عازم #عمره شد. این بار از « عربستان» به « #عراق» و « #نجف» رفت و بار دیگر با امام راحل ملاقات کرد.
به « #لبنان» رفت و یک دوره کامل آموزش نظامی دید بعد مخفیانه به #ایران بازگشت.
سید علی اندرزگو خود را برای #ترور_شاه در روز بیست و سوم ماه مبارک رمضان آماده میکرد.
روز ۱۸ رمضان تلفنی قرار افطار فردا شب را گذاشت. مأموران غروب روز #19_رمضان (دوم شهریور سال ۱۳۵۷) نزدیک افطار در محل قرار حاضر شدند و او را محاصره کردند.
سید نمی خواست زنده به دست ساواک بیفتد به گونهای حرکت کرد که مأموران فکر کنند مسلح است و قصد تیراندازی دارد.
رگبار گلوله ها ربنای عروجش شد. در آخرین لحظات حیات چند برگ از نوشتههای محرمانه دفترچه یادداشتش را در دهان گذشت و فرو داد و افطار کرد.
مردی که ماه رمضان آمد و یک عمر #تلاش و جهاد کرد و پای اعتقادش، #راسخ ایستاد آنهم با #نشاط ایمان و ماه رمضان رفت با نام شهید.
#میهمان امشب #سفره_افطار ما #شهید #سیدعلی_اندرزگو
شادی روحش و طلب دعا برای ما #صلوات.🌷
بیشتر از شهید اندرزگو بدانیم
http://defapress.ir/fa/news/294034/
شهیدی که با زبان روزه شهید شد
فرماندهی تیپ دوم اباعبدالله الحسین(علیهالسلام)لشکر 3 نیروی مخصوص حمزه
سرانجام این عاشق عارف که سالها انتظار شهادت را می کشید،با زبان روزه به استقبال شهادت شتافت و در مأموریت پاکسازی منطقه عملیاتی سلماس در روز هفتم خردادماه سال1386 در نبردی شجاعانه روح مشتاقش به ندای «ارجعی الی ربک» لبیک گفت و به ملکوت اعلی پیوست.
شهید میهمان امشب #سفره_افطار ما #شهید حاج علیرضا #طالعی
شادی روحش و برادر شهيدش #صلوات.🌷
http://www.dana.ir/news/108352.html/
کوچکترین شهید در جبهه در سن ۱۱ سالگی
حیدر شهیدی با صدور فرمان حضرت امام که حضور در جبهههای جنگ را نوعی تکلیف بیان فرمود پس از امتحانات، در بهمن ۱۳۶۳ به همراه جمع کثیری از همکلاسیها به جبهههای جنگ حق علیه باطل شتافت و در قالب گردان ابوذر لشکر ۳۳ المهدی در عملیات پیروزمند بدر در شرق دجله جزایر مجنون شرکت کرد.
وی در زیر آتش شدید دشمن و انفجار گلوله و ترکش مشغول رساندن مهمات و آب و غذا به رزمندگان گردان بود و آنگونه که نقل است گلولهباران وسیع منطقه مانع از انجام وظیفه او نشد.
معلم پرورشی مدرسه شهید اسدی شهید شد و ۱۳ دانشآموز مدرسه به معلم شهید خود پیوستند.
حیدر، در تاریخ ۲۲/۲/۱۳۶۵ برای انجام یک عملیات ایذایی به منطقه شرهانی (شمال فکه) اعزام شد و پس از نبرد خونین و جنگ تن به تن در تپه ماهورها و سرزمین رملی منطقه با بعثیون کافر بر اثر اصابت ترکش و تیر مستقیم دشمن مورد هدف قرار گرفت و در سحر گاه ۲۲/۴/۶۵ همزمان با سومین روز ماه مبارک رمضان در حالی که ندای یا حسین مظلوم و یا زهرای او قطع نمیشد به شهادت رسید.
مهمان امشب #سفره_افطار ما #شهید #حیدر_شهیدی
شادی روحش و همه شهدای نوجوان کشورمان #صلوات.🌷
متولد ۲۱ دی ماه سال ۷۴ در روستای تازه اوغاز شهرستان شیروان
در دوران سربازی کار میکرد تا از پس هزینههایش بربیاید. ایام مرخصی در پادگان میماند که برای هزینه رفتوآمدش به ما فشار نیاید. یک بار قبل از عید با پسانداز و به سختی برایش لباس عید خریدیم. جواد گفت: «من این لباس رو نمیپوشم آبجی.» گفتم: «چرا؟ تو که لباس عید نداری!» سرش را انداخت پایین و گفت: «پسر همسایه نه بابا داره، نه لباس عید. من چطور این لباس را بپوشم؟»
شب ۲۱ ماه رمضان بود که برایم پیامک فرستاد. آن روز ما مشغول پختن نذری بودیم. دیدم نوشته است: «آبجی، نذری که میپزی برای من هم دعا کن.» به دلم اضطراب افتاد. پرسیدم: «چی شده جواد؟ برای چی دعا کنم؟» انگار جوابش را از قبل میدانستم. جواد نوشت: «دعا کن امامزمان (ع) شهادتنامه من را امضا کند.» یقین داشتم که آرزویش همین است وگرنه چند روز بعد پیکر خونیاش را روی دستها تشییع نمیکردند! برادرم ۵ تیر ۱۳۹۵ در پیشین سیستان و بلوچستان با اشرار درگیر شد و به شهادت رسید. آن روز به جای یکی از دوستانش به مأموریت رفته بود و همان مأموریت، او را در سن ۲۱ سالگی به وصال محبوب رساند.
مهمان امشب #سفره_افطار ما #شهید #جواد_ترقی_اوغاز
شادی روحش و #شهدای_امنیت #صلوات.🌷
رزان نجار اولین امدادگر زن فلسطینی بود که به تظاهرات علیه رژیم صهیونیستی پیوست.
مادر این شهیده ۲۱ ساله در آستانه روز قدس از مردم جهان خواست تا از مردم فلسطین در برابر رژیم اشغالگر قدس حمایت کنند.
مهمان امشب #سفره_افطار ما شهید #رزان_نجار و شهدای فلسطینی
شادی روحشان و به امید آزادی قدس #صلوات.🌷
https://www.yjc.ir/fa/news/6950315/
شهدای حادثه تروریستی زاهدان در بهمن ۹۷ همگی زن و بچه داشتند و یک ماه بود آنها را ندیده بودند. شب قبل با خانوادهشان تماس گرفتند و آنها منتظر بازگشتشان بودند. اگر این شهدا مرزبانی نمیکردند این اتوبوس در اصفهان یا شهرهای دیگر منفجر میشد.
شهید ابراهیم صیادی با زبان روزه از مرز نگهبانی و با دشمنان مبارزه میکرد و حافظ امنیت بود تا مردم در داخل کشور آرامش داشته باشند.
مهمان امشب #سفره_افطار ما #شهید #ابراهیم_صیادی و همه شهدای حمله های تروریستی
شادی روحش #صلوات.🌷
بیشتر بدانیم👇
https://www.google.com/amp/s/www.yjc.ir/fa/amp/news/6836424
یکی از مسئولان اعزام نقل می کند «یک ماه پیش از او دعوت کردیم و به تهران اومد، باهاش جلسه داشتیم، قرار بود هفدهم خرداد ۹۸ به سوریه اعزام بشه، جمعه زمان پروازش بود. دوسه بار باهاش شوخی کردیم که حاجی وصیت نامه رو بنویس، احتمال شهادت زیاده، با بغض گفت خیلی وقته در حسرت شهادت موندم.
پنج ساعت بیشتر مهمان ما نبود، ولی بچه ها خیلی باهاش حال کردن. آدم خیلی خاکی بود. به همه همکارا عطر و پول متبرک هدیه داد».
خدای متعال زودتر دعای او را مستجاب کرد و در شب قدر برات شهادتش امضاء شد و روز قدر به شهادت رسید.
مهمان امشب #سفره_افطار ما #شهید حاج شیخ محمد #خرسند دومین امام جمعه شهید کازرون
شادی روحش و همه شهدای روحانی #صلوات.🌷
animation.gif
131.1K
دوم دی 1339، در شهرستان گرگان به دنیا آمد. بسیجی به جبهه رفت و سوم خرداد ۱۳۶۱، با سمت تک تیرانداز در خرمشهر بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سر، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای امامزاده عبداله زادگاهش قرار دارد.
مهمان امشب #سفره_افطار ما #شهید علیرضا #طغرائی
شادی روحش #صلوات.🌷
دستنوشته شهید برای ماه رمضان👇
ماه رمضان ماه مبارزه با بزرگترين دشمن انسان است (مبارزه با نفس و خودسازي) هر كس بتواند در اين مبارزه در طول زندگيش پيروز شود رستگار خواهد بود و آن مبارزه با نفس است و از اينكه جنگ هم به ماه رمضان رسيده از اين بابت تمام شرايط براي رستگاري انسانها آماده است عدّهاي به جهاد اكبر و اصغر مشغول ميشوند و در آخر اجري عظيم در دنيا و آخرت براي خود ميخرند و رستگار خواهند شد و عدهاي شكست و خواري نصيبشان خواهد شد.
انشاءالله كه خداوند امت اسلام را از گروه اول قرار دهد اكثر بچهها عهد كردهاند كه قرآن را در اين ماه تمام كنند و فكر ميكنم كه بچهها هنوز يكبار قرآن را نخوانده باشند و من همينطور جداً خيلي پيش خدا و امام و پيغمبر شرمنده هستم و بيست و اندي عمر گرفتهام و معتقد به اسلام و خدا هستم ولي هنوز نخواندم كه ببينم خدايم با من چگونه صحبت ميكند آخر مگر چه عيبي داشت اي بنده خدا كه تو حاضر نيستي فقط براي يكبار قرآن را بخواني روز شنبه 13/4/60 است دو جز قرآن را خواندم جداً وقتيكه قرآن را مي خواندم قلب و وجودم روشن ميشد چه رسد با اينكه بفهمم و عمل كنم گويا كه دارم پرواز ميكنم به جايي متعالي نزديك ميشوم.
در خودم حس كردم كه من دارم معني و مفهوم پيدا ميكنم متوجه شدم كه گم شدهام (قرآن) را پيدا كردهام خيلي چيزها فهميدم كه در طول عمرم در فكرش نبودهام خدايا ما را ببخش و ما را بخاطر فراموش كردن از كتابت و دوري جستن از او مورد عفو قرار بده. خدايا با تو عهد ميبندم كه تا آخر اين ماه عزيز سخنانت را بخوانم و انشاءالله كه در فهميدن و عمل كردن آن مرا ياري كني خدايا با تو عهد ميكنم كه بعد از جنگ خودم را به تو و با سخنانت بيشتر نزديك كنم اميد است.
مهمان امشب #سفره_افطار ما #شهید علیرضا #طغرائی
شادی روحش #صلوات.🌷
همسر گرامی امام درباره سادهزیستی سیدمصطفی میگوید: «دو ماه [بعد از ازدواج] مصطفی در منزل ما بود تا آنکه خانه پیدا کردند. آنها هیچ اثاث نداشتند. از همان وسایل خودمان آنان را هم صاحب اثاث کردیم. یک قطعه قالی و یک گلیم و دو دست رختخواب، یک دست ظرف چینی، یک کتری، یک دست استکان و نعلبکی، یک چراغ فتیلهای و دو قابلمه به آنها دادیم، رفتند و به زندگیشان پرداختند ... او یخچال نداشت و وقتی به او میگفتند در این زمینهها فکری کن، بچههایت چه گناهی کردهاند؟ میگفت: خدا را خوش نمیآید که پدر پیرم اینگونه زندگی کنند و من یخچال داشته باشم.»
حاج آقا مصطفی، مطلقاً آقازادگی نداشت. نه لباسش، نه عبایش، نه کفشش، نه زندگی خصوصیاش، نه خانهاش، مطلقاً، هیچ بوی تفاخر آقازادگی از آن نمیآمد
مهمان امشب #سفره_افطار نا #شهید سید مصطفی #خمینی
شادی روح امام خمینی و دو فرزند بزرگوار شان و همه فرزندان معنوی روح الله خمینی #صلوات.🌷