eitaa logo
اشعار و دلنوشته های (فاطیما)
745 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
1.1هزار ویدیو
52 فایل
ارتباط با ادمین👇 @Fatima8641
مشاهده در ایتا
دانلود
24.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹💐🌹💐🌹 چه حس خوبی به آدم میده وقتی بچه‌ها میان تو دل طبیعت روستا و با چهره معصومشون می‌خندن و شعر می‌خونن امروز ساعاتی رو با محمد رضا و زهراخانم و مینا خانم دستجردی به سر بردم یه کم از دلتنگیم برا نوه‌ها کاسته شد راستش ماه رمضونی نتونستن‌ بیان روستا و دلتنگشونم 💚🌻💚 به هرحال جای همه‌ی بچه‌های عزیز امروز خالی بود به امید این که عید فطر رو بتونیم دور هم باشیم🤲🌹 روستای زیبای دستجرد💚 https://eitaa.com/fatimadastjerdi ☘🌹☘🌹☘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دعای روز بیست و ششم رمضان 🤲🌹🤲🌹🤲 خدایا قدرِ سعیم را تو دانی خودت بگذر ز من با مهربانی بِده بر جمله کردارم قبولی تو که پوشانده‌ای عیبم به آنی ✍ https://eitaa.com/fatimadastjerdi التماس دعای فرج🤲 💚🕊💚🕊💚
❤️ صبح می‌دمد ... و همچنان ... جای خالی‌ات را ... نشانمان می‌دهد... سلام ... حاضرترین غایب زمین 🌸 💚🕊💚🕊💚
سلام صبحتون بخیر🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
9.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هم اکنون در حال آبیاری درختان😍 روستای زیبای دستجرد❤️ https://eitaa.com/fatimadastjerdi
⭐️🌹⭐️🌹⭐️🌹 مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در‌آب در دلم هستی و بین من و تو فاصله‌هاست ✍ https://eitaa.com/fatimadastjerdi 💐🌹🌻☘🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از گلزار ادبیات
داستان کوتاه طنز😂😂 خروس بی‌محل(قسمت دوم و آخر) از ابوتراب جلی به دیدن آقا مصطفی رفته بودیم که قصد زیارت مشهد مقدس را داشت. هنگام خداحافظی، فتح‌الله‌خان، دستش را به گردن آقا مصطفی حلقه کرد. دو تا ماچ آبدار، از صورتش برداشت و گفت: امیدوارم به سلامت برگردی و سوغاتی ما را هم فراموش نکنی. به قول شاعر: یاران و برادران، مرا یاد کنید رفتم سفری که آمدن نیست مرا پریروز، به عیادت حاج غلامرضا رفته بودیم که در بیمارستان بستری بود. فتح‌الله‌خان، زبان به دلداری گشود و گفت: هیچ جای نگرانی نیست. حالتان بحمد الله، خوبِ خوب است. رنگ رویتان هم هزار ما شاء الله، نشان سلامتی مزاجتان است. ان شاء الله، همین دو سه روزی، به سلامتی از بیمارستان مرخص می‌شوی. شاعر می‌گوید: ای که بر ما بگذری دامن‌کشان از سر اخلاص، الحمدی بخوان بالاخره، طاقتم طاق شد. او را به گوشه‌ای کشیدم و گفتم: دیگر داری شورش را در می‌آوری. آخر این چه جور دلداری دادن است؟ چرا شعر بیجا می‌خوانی؟ بیچاره را زهره‌ترک کردی! ... طنزآوران امروز ایران، صلاحی و اسدی‌پور، ص ۱۷۲ و ۱۷۳. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303