ماجرای #شهادت حضرت #عباس به روایت #رهبرمعظم_انقلاب
#وفادارى حضرت #ابالفضلالعباس هم از همه جا بیشتر در همین قضیهى وارد شدن در شریعهى فرات و #ننوشیدن آب است. البته نقل معروفى در همهى دهانها است که امام #حسین علیهالسلام حضرت #اباالفضل را براى آوردن آب فرستاد. اما آنچه که من در نقلهاى معتبر - مثل «ارشاد» مفید و «لهوف» ابنطاووس - دیدم، اندکى با این نقل تفاوت دارد. که شاید اهمیت حادثه را هم بیشتر مىکند. در این کتابهاى معتبر اینطور نقل شده است که در آن لحظات و ساعت آخر، آنقدر بر این بچهها و کودکان، بر این دختران صغیر و بر #اهل_حرم تشنگى فشار آورد که خود امام #حسین و #اباالفضل با هم به طلب آب رفتند... به طرف همان شریعهى فرات رفتند، بلکه بتوانند آبى بیاورند.
این دو برادر شجاع و قوىپنجه، پشت به پشت هم در میدان جنگ جنگیدند. یکى امام #حسین در سن نزدیک به شصت سالگى است، اما از لحاظ قدرت و شجاعت جزو نامآوران بىنظیر است. دیگرى هم برادر جوان سىوچند سالهاش #ابالفضلالعباس است، با آن خصوصیاتى که همه او را شناختهاند.
این دو برادر، دوش به دوش هم، گاهى پشت به پشت هم، در وسط دریاى دشمن، صف لشکر را مىشکافند. براى اینکه خودشان را به آب فرات برسانند، بلکه بتوانند آبى بیاورند. در اثناى این جنگِ سخت است که ناگهان امام #حسین احساس مىکند دشمن بین او و برادرش #عباس فاصله انداخته است. در همین حیص و بیص است که #اباالفضل به آب نزدیکتر شده و خودش را به لب آب مىرساند. آنطور که نقل مىکنند، او مشک آب را پر مىکند که براى خیمهها ببرد. در اینجا هر انسانى به خود حق مىدهد که یک مشت آب هم به لبهاى تشنهى خودش برساند؛ اما او در اینجا #وفادارى خویش را نشان داد.
#ابالفضلالعباس وقتى که آب را برداشت، تا چشمش به آب افتاد، «فذکر عطش الحسین»؛ به یاد لبهاى تشنهى امام #حسین، شاید به یاد فریادهاى #العطش دختران و کودکان، شاید به یاد گریهى عطشناک #علىاصغر افتاد و دلش نیامد که آب را بنوشد. آب را روى آب ریخت و بیرون آمد. در این بیرون آمدن است که آن حوادث رخ مىدهد و امام #حسین علیهالسلام ناگهان صداى برادر را مىشنود که از وسط لشکر فریاد زد: «یا اخا ادرک اخاک». 😭😭
دریافت کلیپ مربوط به متن بالا در آدرس زیر
https://fa.alalamtv.net/news/4424936/
@fereshtehaye_zahraii
«تا روز محشر پرچمت بالاست #عباس
مدیون کام خشک تو دریاست #عباس
گرچه به ظاهر مادرت #امّالبنین است.
اما به باطن مادرت #زهراست #عباس
پشت و پناه اهل بیتی یا #اباالفضل
دلگرم نامت #زینب کبراست #عباس
یک رکن #عاشورا اگر نام #حسین است
نام تو هم یک رکن عاشوراست #عباس
بر ارمنیها هم کراماتت رسیده
لطف و کریمی تو یک دنیاست #عباس
#بابُالحوائج منسبی شایستهی توست
محشر دخیلت دستهای ماست #عباس
شرمندهی لبهای تو آب فرات است
کی مثل تو هم تشنه! هم سقّاست؟ #عباس
اهل #حرم در انتظار تو نشستند
دیدند که در #علقمه غوغاست #عباس
دیدند که با قدِّ خم برگشته مولا
داغ غم تو از رخش گویاست #عباس
آمد #حسین و خیمه ات را واژگون کرد
یعنی که افتاده دگر از پاست #عباس
گفتا؛ از این پس من #علمداری ندارم
بی تو #حسین #فاطمه تنهاست، #عباس
گفتا به #زینب؛ زیور از دستت دَرآور
شام غریبان بی تو واویلاست #عباس
#ششماهه، لب تشنه، به آغوش #رباب و
لبهاش مثل خشکی صحراست #عباس
من با #سکینه از تو و قولت چه گویم
حال تو را از من اگر که خواست؟ #عباس…»
«رضا رسول زاده»
@fereshtehaye_zahraii