#مناقب حضرت #ابالفضلالعباس علیه السلام
بخش دوم
#عباس و ردّ امان نامه دشمن 🚫
آوازه دلاورمردی های حضرت #عباس (علیه السلام) چنان در گوش عرب آن روزگار طنین افکنده بود که دشمن را بر آن داشت تا با اقدامی جسورانه، وی را از صف لشکریان امام جدا سازد. در این جریان ، «شَمِر بن ذی الجوشن» فردی به نام «عبداللّه بن ابی محل» را که حضرت #امّ البنین(علیهاالسلام) عمه او می شد، به نزد عبیداللّه بن زیاد فرستاد تا برای حضرت #عباس(علیه السلام)و برادران او #امانی دریافت دارد.
شمر #اماننامه را گرفت و به عمر سعد نشان داد. عمر سعد که می دانست این تلاش ها بی نتیجه است، شمر را توبیخ کرد؛ زیرا #امان دادن به برخی نشان از جنگ با بقیه است. شمر که می انگاشت او از جنگ طفره می رود، گفت:
«اکنون بگو چه می کنی؟ آیا فرمان امیر را انجام می دهی و با دشمن می جنگی و یا به کناری می روی و لشکر را به من وامی گذاری؟» عمر سعد تسلیم شد و گفت: «نه! چنین نخواهم کرد و سرداری سپاه را به تو نخواهم داد. تو امیر پیاده ها باش!» شمر #اماننامه را ستاند و به سوی اردوگاه امام به راه افتاد. وقتی رسید، فریاد برآورد: «أَیْنَ بَنُوا أُخْتِنَا»؛خواهرزادگان ما کجایند؟
حضرت #عباس(علیه السلام) و برادرانش سکوت کردند. امام به آن ها فرمود: «پاسخش را بدهید، اگر چه فاسق است». حضرت #عباس(علیه السلام)به همراه برادرانش به سوی او رفتند و به او گفتند: « #خدا تو و #امان تو را لعنت کند! آیا به ما #امان می دهی، در حالی که پسر #رسول_خدا (صلی الله علیه وآله) #امان ندارد؟!»
شمر با دیدن قاطعیت حضرت #عباس(علیه السلام) و برادرانش خشمگین و سرافکنده به سوی لشکر خود بازگشت.
@fereshtehaye_zahraii
#مناقب حضرت #ابالفضلالعباس علیه السلام
بخش سوم
شب عاشورا حضرت #عباس(علیه السلام) پاسداری از حرم را بر عهده گرفت. اگر چه ایشان آن شب را از دشمن مهلت گرفته بود، ولی از پستی و دون مایگی آنان بعید نبود که پیمان شکنی کنند. آن شب، هنگامی که حضرت #عباس(علیه السلام) از گفتگو با شمر در مورد پذیرش یا ردّ #اماننامه بازگشت، زهیر نزد او رفت. زهیر دیر زمانی بود که با خاندان امام #علی (علیه السلام) آشنایی داشت. او پرچمی را که در دست «عبداللّه بن جعفر بن عقیل» بود، گرفت. عبداللّه پرسید: «ای برادر! آیا در من ضعف و سستی ای دیده ای که پرچم را از من می گیری؟» زهیر پاسخ داد: «خیر، با آن کاری دارم». سپس نزد #عباس(علیه السلام) آمد. حضرت بر مرکب خویش سوار و با نیزه ای در دست و شمشیری به کمر مشغول نگاهبانی بود.
زهیر نزد او آمد و گفت: «آمده ام تا با تو سخنی بگویم». حضرت که بیم حمله دشمن را داشت، فرمود: «مجال سخن نیست، ولی نمی توانم از شنیدن گفتار تو بگذرم. بگو، من سواره می شنوم». زهیر جریان خواستگاری #علی (علیه السلام) از #امّ البنین (علیهاالسلام) را بیان کرد و انگیزه امام را از ازدواج با او یادآور شد و افزود: «ای #عباس (علیه السلام)! پدرت تو را برای چنین روزی خواسته، مبادا در یاری برادرت کوتاهی کنی!» حضرت #عباس (علیه السلام) از شنیدن این سخن خشمگین شد و سخت برآشفت و از عصبانیت آن قدر پایش را در رکاب اسب فشرد که تسمه آن پاره شد و فرمود: «زهیر! تو می خواهی با این سخنانت به من جرأت دهی؟! به خدا سوگند تا دم مرگ، از یاری برادرم دست بر نمی دارم و در پشتیبانی از او کوتاهی نخواهم کرد. فردا این را به گونه ای نشانت می دهم که در عمرت نظیرش را ندیده باشی». ✌️
@fereshtehaye_zahraii
اطلاعاتی از زندگی حضرت #عباس علیه السلام
🍃 حضرت #عباس علیه السلام فرزند حضرت امیرالمؤمنین امام #علی علیه السلام و حضرت #ام البنین سلام الله علیها هستند که در سال ۲۶ هجری متولد شدند.
🍃 به آن حضرت لقب #قمربنیهاشم را داده اند چون صورت زیبایی داشتند و قد برافراشته و قامتی رشید که در کنار شجاعت و دلاوری ایشان قرار گرفته بود و موجب شده بود دشمنان از اقتدار و شجاعت ایشان بترسند. آن حضرت در میدان #کربلا در دهم محرم سال ۶۱هجری در حالی که حدود ۳۵ ساله بودند، توسط زید بن رقاد و حکیم بن طفیل طایی به شهادت رسیدند.🌷
بدن هر دو نفری که حضرت عباس علیه السلام را به شهادت رساندند، در کربلا زخمی شد و مدتی بعد همان زخم ها عفونت کرد و درنهایت هر دو با شدت درد و عفونت مردند.
@fereshtehaye_zahraii