eitaa logo
فیضِ فیض
99 دنبال‌کننده
253 عکس
19 ویدیو
11 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فیضِ فیض
به نام خدا. سریال یکی از معدود سریال‌های فاخر تاریخی ایران است. با این وجود در بخش‌های مختلفش تفاوت‌های جزئی یا کلی با تاریخ به چشم می‌خورد. این حقایقِ تغییریافته یا قربانی درام و جذابیت داستان شده یا اینکه پخش آن به این صورت ناشی از کم‌دقتی و یا شاید محدودیت‌های گروه تولید بوده است. یکی از این تغییرات نه در متن تاریخ بلکه در شخصیت‌پردازی‌ها دیده می‌شود که چند نمونه از آن را در چند نوشته متذکر می‌شوم. ۱. مختار در مجموعه تلویزیونی مختارنامه با بازی «فریبرز عرب‌نیا» دارای یک شخصیت بسیار موقر و جدی و تا حدی به قول معروف عصا قورت داده است. او حتی به ندرت شوخی می‌کند و گاه یارانش را از شوخی با به قول خودش «آنچه خدا دوست ندارد» نهی می‌کند. این شخصیت‌پردازی به او شخصیت جذابی بخشیده اما با تاریخ هماهنگی چندانی ندارد. نقل است که وقتی سر ابن زیاد ملعون را نزد مختار آوردند او در حال غذا خوردن بود. او خدا را همراه با گفتن جملاتی شکر کرد و بعد از اینکه از غذا خوردن فارغ شد با کفشش بر صورت ابن زیاد کوبید. سپس کفشش را به سوی غلامش انداخت و به او گفت: آن را بشوی، چرا که آن را به صورت مرد نجس و کافری زدم. در نقل دیگر به صورت نحس ابن زیاد ملعون آب دهان انداخت و بعد دستور داد آن را بسوزانند. اما در روایت مختارنامه، مختار ناگهان سر خودش را به جای سر ابن زیاد می‌بیند و می‌گوید شیطان سر مرا به جای سر ابن زیاد نشان می‌دهد و...! همچنین وقتی بسیاری از یاران مختار از جمله سردار او «احمر بن شمیط» در منطقه‌ای به نام «حروراء» توسط لشکریان مصعب شهید شدند، مختار به حروراء آمد و به چند نامه نوشت تا برگردد و به او کمک کند ولی ابراهیم برنگشت. در این هنگام مختار گفت: «عجب مصيبتى است امروز، اى كاش ابراهيم در كنارم بود. اما او مرا رها كرد و من چاره‌اى جز تن دادن به مرگ ندارم». اما این جملات و هر جمله‌ای که به صلابت مورد نظر نویسنده در شخصیت مختار ضربه بزند در سریال مشاهده نشد. در مورد دیگر در سریال، وقتی ابراهیم می‌بیند دست به اعتراض زده، قضیه را از دیگران می‌پرسد و تازه می‌فهمد که ابن حر پول‌پرست است. سپس می‌گوید من سرباز درهم و دیناری نمی‌خواهم و او هم شورش کرده و پس از آن به مصعب می‌پیوندد. در حالی که در تاریخ آمده که هم ابراهیم و هم مختار از پیش می‌دانستند که ابن حر دنیاپرست است. ابراهیم نزد مختار از ترس خود از ابن حر و اینکه ممکن است در یک موقعیت حساس لشکر را ترک کند سخن می‌گوید و حتی از مختار می‌خواهد او در لشکرش نباشد. اما مختار ضمن تأیید سخنان ابراهیم می‌گوید: «با او نیکی کن و چشم او را با مال پر کن! ممکن است اگر دستور بدهم از تو جدا شود در دلش نسبت به تو کدورتی پیش بیاید.» اما این مکالمه نیز در سریال جایی نداشت چرا که احتمالا پول‌دادن به یک شخص برای استفاده از جنگاوری او و قبیله اش و نیز ترس از شورش آنان، از دید کارگردان با شخصیت مختار و نیز ابراهیم جور درنمی‌آید! گر چه ابن حر دنیاپرست‌تر از این حرفها بود و وقتی خراج شهر تکریت یعنی پنج هزار درهم به او رسید گفت ابراهیم بیشتر از من گرفته و با وجود انکار همراه با سوگند ابراهیم باز هم دست به شورش زد. @feyzefeyz 👈👈فیضِ فیض
فیضِ فیض
۲. عبدالله بن زبیر مجموعه مختارنامه، شخصیت ابن زبیر با بازی را یک انسان با سیاست و مدبر ترسیم کرده و این موضوع را در چهره، سخنان و رفتار او نشان داده است. البته سیاست و تدبیر از نوع خبیثش! ابن زبیر در این مجموعه از گیج کردن حریفانش با انواع و اقسام حربه‌ها سخن می‌گوید. اما چیزی که در تاریخ می‌بینیم کاملا برعکس این موضوع است. در واقع ابن زبیر یکی از ضعیف‌ترین خلفای تاریخ است. با اینکه عبدالله بن زبیر، مدتی پس از واقعه عاشورا بر حجاز، عراق، مصر و حتی شام (به جز اردن) چیره شد، اما ناآرامی‌ها و شورش‌ها به سرعت گریبان او را گرفت. شام در مدت زمان کوتاهی توسط خلیفه مروانیان از دست او خارج شد و نماینده ابن زبیر کشته شد. مروان همچنین مصر را تحت کنترل خود درآورد ولی در جنگ با ابن زبیر شکست خورد تا اینکه خلافت به فرزندش رسید. از سوی دیگر مختار در کوفه قیام کرد و توانست مدتی بخشی از عراق را به کنترل خود درآورد. پس از شهادت مختار، عبیدالله بن حر جعفی بعد از اینکه از زندان زبیریان آزاد شد دست به شورش زد و حتی تکریت را تصرف کرد تا اینکه در نهایت یارانش متفرق شدند و وی از بیم دستگیری خود را به آب انداخت و غرق شد. از طرف دیگر خوارج، حکومت ابن زبیر را بسیار تحت الشعاع قرار دادند و افرادی مانند مناطق وسیعی از حجاز و یمن را به تصرف خود درآوردند. نجده -که در سریال نشان داده شد و در جنگ با سپاه یزید در نزدیکی مکه هم‌پیمان زبیریان بود-  آنقدر پیشرفت کرد که قدرتش با قدرت ابن زبیر و عبدالملک مروان برابری می‌کرد و عبدالملک با او روابط دوستانه برقرار کرد تا لازم نباشد با او بجنگد و یا بتواند او را بر علیه ابن زبیر بشوراند. نجده در همین حال به مکه رفت و حج به جا آورد و ابن زبیر هم نمی‌توانست به او چیزی بگوید و این از اوج ضعف ابن زبیر حکایت دارد! با این حال نجده در اوج قدرت خود، به دلیل اختلافات داخلی میان خوارج کشته شد. قیام یک خارجی دیگر به اسم که با نجده اختلاف نظر داشت نیز یکی از مسائل مهم دوران ابن زبیر بود. در نهایت عبدالملک مروان -که هوشمندانه منتظر فرجام جنگ مختار و ابن زبیر نشسته بود- ابتدا را کُشت و عراق را به دست آورد و سپس لشکری را به فرماندهی به مکه گسیل داشت و او نیز پس از محاصره مکه، ابن زبیر را که با یاران اندکش همچنان مقاومت می‌کرد از بین برد و به حکومت حدودا 11 ساله او پایان داد. حکومتی که سرشار از حادثه و شورش بود و به سرعت رو به خاموشی گرایید. شایان ذکر است که عبدالله بن زبیر نقش زیادی در جنگ جمل داشت و سخن درباره نسب، رفتارها و ویژگی‌های شخصی او یک گفتار جداگانه می‌طلبد. @feyzefeyz  👈👈فیضِ فیض
با شما با شما به هیچ جا نمی‌رسیم می‌رسیم، با شما نمی‌رسیم راهمان اگر به سوی ناکجاست پس به جز به ناکجا نمی‌رسیم از میان‌برِ شماست راهمان آه پس بگو چرا نمی‌رسیم حال و کارمان برون از این‌ دو نیست یا نمی‌رویم یا نمی‌رسیم در تمامِ جاده‌ها روانه‌ایم در تمامِ جاده‌ها نمی‌رسیم چون کلاغِ قصّه‌های کودکی خسته‌ایم، کی به خانه می‌رسیم؟ @feyzefeyz  👈👈فیضِ فیض
@feyzefeyz  👈👈فیضِ فیض
مطلبی قابل تامل از (شاعر سوری_فلسطینی): 🍂 به فکر می‌کنم، کشوری که خدا را کشف کرد و آنجا میلیون‌ها نفر به نام خدا کشته شدند. سرزمین شیر و عسل، که دیگر نه شیر دارد و نه عسل. سرزمین مقدس که به‌خاطرش وارد جنگ‌های مقدس شدیم، شکست‌های مقدس خوردیم و از آن مهاجرتی مقدس کردیم. که به‌خاطرش در کمپ‌های مقدس زندگی کردیم و به مرگی مقدس مردیم. 🍂 وقتی به فلسطین فکر می‌کنم، صدای شیخ را به یاد می‌آرم که هروقت از او سؤال می‌پرسیدم، سطری از قرآن را تکرار می‌کرد: «اى كسانى كه ايمان آورده‏‌ايد! از چيزهايى كه اگر براى شما آشكار گردد شما را اندوهناک مى‌كند، مپرسيد». هنوز از خودم می‌پرسم: کدام‌یک از زمین دورتر است: سیارۀ مُشتری یا چاره دو کشور؟ کدام به قلب من نزدیک‌تر است: سربازی از کشورم یا شاعری از کشور دشمن؟ بدترین یادگار آلفرد نوبل چیست: دینامیت یا جایزۀ نوبل؟ @feyzefeyz  👈👈فیضِ فیض
اینم یه ترجمه بامزه در مسیر پیاده روی نجف_کربلا!☺️ @feyzefeyz  👈👈فیضِ فیض
گفتم بدوم تا تو همه فاصله‌ها را تا زود‌تر از واقعه گویم گله‌ها را چون آینه پیش تو نشستم که ببینی در من اثر سخت‌ترین زلزله‌ها را پر نقش‌تر از فرش دلم بافته‌ای نیست از بس که گره زد به گره حوصله‌ها را ما تلخی نه گفتنمان را که چشیدیم وقت است بنوشیم از این پس بله‌ها را بگذار ببینیم بر این جغد نشسته یک بار دگر پر زدن چلچله‌ها را یک بار هم‌ ای عشق من از عقل میندیش بگذار که دل حل کند این مسئله‌ها را پ.ن: عکس از مرحوم بهمنی و ما یعنی جمع شاعران آفتابگردان در بوشهر، سال ۱۳۹۶. خدایش بیامرزد!🥀 @feyzefeyz
🔴 خطبه زیبای سلمان پس از شهادت پیامبر در اعتراض به غصب خلافت در حدیثی از امام صادق از پدرانشان علیهم السلام، خطبه‌ جالبی از نقل شده که بخش‌هایی از آن را به صورت عینی یا اشاره وار نقل می‌کنم. این خطبه سه روز بعد از رحلت رسول خدا (صلی الله علیه و اله) ایراد شده است: 👈 اى مردم! گفته‌ى مرا خوب توجه كنيد و سپس در آن تأمل كنيد! مرا علم فراوانى موهبت شده و اگر به همه آنچه از فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام مى‌دانم خبر دهم، گروهى مى گويند: او ديوانه است! و گروهى ديگر مى گويند: خدا قاتل سلمان را بيامرزد! ❗️رسول خدا به وى (حضرت علی) فرمود: تو وصى من در میان اهل بیتم و خليفه و جانشين من در میان امتم هستی، منزلت و جایگاه تو نسبت به من، مانند منزلت و جایگاه هارون نسبت به موسى است... اما شما  به همان راهی خواهيد رفت كه (بنى اسرائيل) رفتند، کفش به کفش و پَرِ پیکان به پَرِ پیکان. 👈 سوگند به خدايى كه جان سلمان در دست قدرت اوست! اگر اختيار خلافت را به دست على- عليه السلام- مى‌داديد، از بالای سر و زیر پاهایتان می‌خوردید (یعنی از نعمت‌های الهی در آسمان و زمين بهره مند مى‌شديد) و اگر پرندگان را از آسمان طلب می‌کردید شما را اجابت می‌کردند و اگر ماهی‌های دریاها را می‌خواندید، نزد شما می‌آمدند. دوست خدا فقیر نمی‌شد و واجبات الهی از سوی شما ترک نمی‌شد و حتی دو نفر در حکم خدا اختلاف نمی‌کردند. اما شما از این کار اِبا کردید و غیر او را حاکم نمودید، پس بشارت دهید به بلاها! ❗️بر شما باد به آل محمد! چرا که آنان رهبران شما به سوی بهشتند و دعوت‌کنندگان به آن در روز قیامت. بر شما باد به امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب! به خدا سوگند چندین بار همراه پیامبرمان و به دستور و تأکید رسول خدا به او (حضرت علی) به عنوان صاحب ولایت و امیر مؤمنان سلام کردیم. پس این قوم را چه شده؟ فضلش را شناختند و به او حسادت ورزیدند و به تحقیق که قابیل به هابیل حسد ورزید و او را کشت و به درستی که گروهی از کافران، امت موسی بن عمران را به ارتداد کشاندند و امر این امت هم مانند امر بنی‌اسرائیل است. 👈 ای مردم! شما را به کجا می‌برند؟ وای بر شما! ما را چه به ابوفلان و فلان؟! (یعنی ابوبکر و عمر) آیا جاهلید یا خود را به جهالت زده‌اید؟ آیا حسودید یا خود را به حسادت زده‌اید؟ به خدا قسم که به کفر برمی‌گردید و بعضی از شما با شمشیر گردن بعضی دیگر را خواهد زد... ❗️آگاه باشید که من حرف خود را زدم و تسلیم پیامبرم بودم و از مولای خود و مولای هر مرد و زن مؤمن امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب و سید اوصیاء پیروی کردم. پ. ن: ارتداد و کفر در احادیث مربوط به امت پیامبر اکرم عموما به معنای ارتداد و برگشت از پذیرش ولایت امام علی و انکار ولایت ایشان است نه برگشت کامل از دین. گر چه گروهی هم بودند که حتی در زمان رسول خدا به طور کلی از دین برگشته بودند. پ.ن۲: با توجه به خطبه سلمان که‌ مضامینش در احادیث نبوی و معصومان تایید شده (از جمله تشبیه امت رسول خدا به بنی اسرائیل و وفور نعمت در صورت رسیدن‌ خلافت به ائمه)، غصب خلافت در واقع، ظلم به بشریت بود و تمام انسان‌های تمام زمان‌ها را از بیشتر کمالات مادی و معنوی منع نمود. تا وقتی که امام‌ زمان عجل الله فرجه ظهور کنند و بشر زیر سایه حضور و هدایت های الهی امام بتواند به کمالات عقلی، دینی و مادی برسد. همانگونه که‌ در روایات مربوط به ویژگی های زمان ظهور آمده است. کانال حق شناس(علی مع الحق): @haqshenas110
meye eshghe hossein_kabiri.MP3
4.88M
من مِیِ عشق حسین خوردم و دیوانه شدم... با موضوع امام حسین و امام رضا علیهما السلام با نوای آقای @feyzefeyz
به نام خدا. یکی از کارهای عجیب در فیلم اینه ‌که بعد از روایت اون‌ همه خرده داستان از سوء قصد به جان پیامبر توسط یهود و اذنابشون باز هم به بازیگر نقش حضرت رسول، لباس یکدست سفید پوشونده که از چند فرسخی فریاد بزنه من همونی هستم که می خواستید بُکُشیدش، پس بشتابید! البته چون رنگ سفید حس معنویت و روحانیت خوبی میده پس نتیجه می گیریم که اشکال نداره! این صحنه هم صحنه بعد از توصیه بحیرا به ادامه ندادن سفر شام و بازگشت به مکه به جهت خطرات مسیره و می بینید که باز هم تنها کسی که سفید یکدست پوشیده بازیگر نقش پیامبره! نمی دونم شاید کارگردان خواسته طنز خلق کنه و گر نه این کاروان با اون همه آدم عاقل حداقل باید قدر یه ارزن قدرت تحلیل چگونگی تامین حفاظت از مهمترین و گرانقدرترین انسان عالَم (صلی الله علیه و اله) رو می داشت. شایدم ناخودآگاه از قدرت حفاظت جمهوری اسلامی از مقامات بلندپایه تاثیر پذیرفته! @feyzefeyz  👈👈فیضِ فیض
کولیان جنوب شیکاگو نوجوانان شاخ آفریقا دختران جوان اورشلیم موبدان قلمرو بودا همه در انتظار یک روزن در دل برگ های تقویمند چشمشان خیره مانده سوی افق، دلشان در امید فرداها... کودکان گرسنه ی هایتی، مادران اسیر بحرینی بغض دارند... بغض دلتنگی، گله دارند از خدا حتی بوی باروت می رسد از مصر... از یمن بوی تند خودسوزی بچه های یتیم غزه هنوز ناامیدند از همه اما... ... ... ... ... ... ... بیت پنجم رسید و تا اینجا شش نفر از گرسنگی مردند درد تو چیست جز یتیمی که بی غذا مانده آن سوی دنیا ما هم این گوشه از جهان خوبیم، حالمان.. اِی... بدون تو بد نیست... سامری ها فریبمان دادند... دور دیدیم چشم موسی را... (مربع) یک شب جمعه... جمکران... باران مهر و سجاده ای به سبک کمیل آسمانها به سجده افتادند، کاش می شد شما همین فردا... اللهم عجل لولیک الفرج @feyzefeyz  👈👈فیضِ فیض
🔴 در نومیدی بسی امید است با حادثه اخیر در و شهید و زخمی‌شدن تعداد زیادی از نیروهای مقاومت و حتی مردم عادی و دیدن پیام‌های متنوع مردم که بعضیاشون بوی ناامیدی می‌داد ناخودآگاه یاد این آیه عجیب قرآن افتادم. خدا در آیه 110 سوره یوسف می‌فرماد: «حَتَّی اِذَا اسْتَیْاَسَ الرُّسُلُ وَ ظَنُّوا اَنَّهُمْ قَدْ کُذِبُوا جاءَهُمْ نَصْرُنا فَنُجِّيَ مَنْ نَشَاءُ وَلَا يُرَدُّ بَأْسُنَا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِينَ». «اِسْتَیْاَسَ» تو آیه به معنای در آستانه ناامیدی قرارگرفتنه نه به طور کلی ناامیدشدن. «یَئِسَ» به معنای ناامیدشدنه که اینجا استفاده نشده. خدا در این آیه می‌فرماد انقدر کمک‌فرستادن ما برای فرستادگانمون طول می‌کشید که پیامبران در آستانه ناامیدی قرار می‌گرفتند. اینکه امید به چی داشتن و در آستانه ناامیدی قرار گرفتند، به صورت‌های مختلف تفسیر شده. بعضیا گفتن بحث امید به نزول سریع عذاب و یاری‌فرستادن خدا به پیامبران و پیروانشون بعد از ناامیدی از هدایت مردم بوده. «کُذِبوا» رو هم میگن یعنی مردم می‌گفتن وعده یاری و عذابی که پیامبرا میدن دروغه. ادامه آیه که بحث نجات مومنان و رسیدن عذاب به مجرمینه این تفسیرو تأیید می‌کنه. به هر حال هر چی بوده بحث به اصطلاح نصرت الهی بوده که طبق این تفسیر در قالب شکست دشمنان پیامبران علیهم السلام به وسیله عذاب رخ می‌داده. گُلِ بحث اینه که: 👈 اولا خدا راجب پیامبرا حرف می‌زنه نه آدمای عادی! یعنی پیامبرا که با خدا در ارتباط بودن و معصوم بودن و چه و چه... انقدر در تنگنا و سختی قرار می‌گرفتن که نزدیک بود از یاری خدا ناامید بشن! اما خب به مرحله ناامیدی از یاری خدا نمی‌رسیدن. 👈 دوم اینکه طبق آیه قرآن وقتی شدت سختی به این مرحله رسید که پیامبران در آستانه ناامیدی از رسیدن نصرت الهی قرار گرفتن اون وقت «جاءَهم نَصرُنا» یعنی اون وقت یاریشون کردیم. یعنی اوج‌گرفتن سختی مساوی با پیروزیه طبیعتا به شرط استقامت در راه حق. بنابراین شدت‌گرفتن سختی‌ها گر چه بسیار ناراحت‌کننده س اما هم زمان امیدها رو برای دریافت نصرت الهی افزایش میده. ان شاءالله که این نصرت، ظهور حجت خدا (عجل الله فرجه) باشه. یا علی. ۲۸ شهریور ۱۴۰۳ @feyzefeyz  👈👈فیضِ فیض
به نام خدا. این تقدیم‌ به شما به مناسبت اول مهر🌹 ناظم خشن و ترسناک دبستان ما خیلی علاقه داشت برای ما سخنرانی کنه و تذکرات انضباطی بده. یه بار انقدر سخنرانی و تذکراتش طول کشید که زنگ بعدی خورد! یعنی ما رو به اندازه یه کلاس کامل سر صف وایسونده بود. جالب اینکه خودش تو جایگاه وایمیساد و یادمه آفتاب تو کله ش نمی خورد بلکه نهایتا به نیم تنه پایینش می خورد و سر و کله ش تو سایه بود. اگرم آفتاب می خورد به شدت ما نبود بلکه این ما بودیم که زیر آفتاب قم سوخاری می شدیم. حالا تذکراتش چی بود؟ مثلا تو حیاط ندوید یا با لیوان خودتون آب بخورید. البته اون موقع از آب شور بیرون دستشویی آب می خوردیم! تازه ما یه دفتر داشتیم که توش این تذکرات رو می نوشتیم و در قبال تحویلش به ناظم و تایید ایشون، کارت امتیازی دریافت می کردیم تا بتونیم جایزه بخریم. در آینده بیشتر از خاطرات دبستان و ناظممون خواهم نوشت ان شاءالله. @feyzefeyz  👈👈فیضِ فیض
به نام خدا. به مناسبت هفته دفاع مقدس به معرفی این کتاب می پردازم. نویسنده کتابیه به اسم که توش خاطراتشو از دوره جنگ به نگارش درآورده‌. آقاسعید در این کتاب کاملا نشون میده که یک طناز بالفطره بوده و احتمالا هست! و علاوه بر اینکه از طنزپردازیش برای نوشتن کتاب بهره برده، خاطرات خنده داری هم بیان می کنه‌ که تو خیلیاش خودش محوریت داشته. از مسخره کردن عراقی ها گرفته تا مسائل طنزآمیز پشت جبهه یا خط مقدم. آقای تاجیک هر اتفاقی که افتاده رو روایت کرده حتی برخی مسائل ریز شخصی همرزماش با ذکر اسم افراد. آخه چه کاریه؟!😄 (بخونید خودتون متوجه میشید!) به هر حال گفتن همه وقایع بدون سانسور، بر خلاف اسم کتاب، روی تلخ و سنگین جنگ رو هم نمایان می کنه. عملیات هایی که شکست می خورن، گردان هایی که از هم پاشیده میشن و زخمی هایی که با التماس میگن ما رو اینجا تنها نذارید! نویسنده البته مرز بین شوخی و جدی رو هم رعایت کرده و برای روایت مسائل غم انگیز از لحن شوخی استفاده نکرده. این کتاب، توسط سوره مهر منتشر شده و گزینه خوبیه برای آشنایی با تاریک و روشن جنگ🌹 @feyzefeyz  👈👈فیضِ فیض
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اندر احوالات تابستونای قم! @feyzefeyz  👈👈فیضِ فیض @qompoz 👈👈کانال قمپز با کیفیت تصویری بهتر در صفحه اینستاگرام به آدرس: @feyzefeyz
را که رهبر شورش دهقانی مکزیک بود، به حیله‌ای می کشند اما اسب سفید او به کوهستان می‌گریزد. دشمن، جسد او را بر روی میدان شهر می‌اندازد تا نشان دهد که دیگر زاپاتای شما نابود شده است و مجبورید سلاح‌هایتان را بر زمین بگذارید. مردم ملتهب و نگران کنار جسد او گرد می‌آیند. در این میان، ناگهان پیری دانا، نگاهی تعجب‌آمیز به جسد می‌اندازد و می‌گوید: نه، این زاپاتا نیست، دروغ می‌گویند، زاپاتا هیچ‌گاه نمی‌میرد. زاپاتا درکوهستان‌هاست و سوار بر اسبش همیشه می‌جنگد. اگر سلاح بردارید و به کوهستان‌ها بروید، زاپاتا را خواهید یافت، زیرا که زاپاتا  دیگر یک جسد، یک «لش متحرک» نیست، اینک زاپاتا یک راه است و هر که در این «راه» است زاپاتاست. @feyzefeyz  👈👈فیضِ فیض
ای کاش می‌شد رو اسرائیل کلیک کرد بعدش یهو کلّشو شیفت دیلیت کرد یا که می‌شد فلسطینو جاش نوشت یعنی که فایل صهیونو اِدیت کرد ان شاءالله به زودی بشه! کارتون از: @feyzefeyz  👈👈فیضِ فیض
هدایت شده از طنزک
سخنگوی ارتش اسرائیل: ما تصمیم خواهیم گرفت که در چه زمانی و چه مکانی [به ایران] پاسخ دهیم. وی افزود: اصلا هم این جمله رو از مقامات ایرانی اسکی نرفتیم! @tanzac
🔴 از سنگ لحد تا معدن وقتی رئیس قبیله اوس، مدتی پس از مجروح‌شدن در جنگ خندق بر اثر جراحت به شهادت رسید، پیامبر (صلی الله علیه و اله) او را تشییع کرده و پس از رسیدن به قبرستان با دست خود لحد را ساخته و خشت بر آن گذاشت. مى فرمود: خاك و گِل به من بدهيد و با گل مابين خشت ها را پر کرد. رسول خدا همين كه کار لحد را تمام کرده و خاك ريخت تا قبر پر شد، طبق روایت یک جمله مهم به زبون آورد که به نظر ساده میاد ولی خیلی کارگشا و کلیدیه و پر از درس. حضرت فرمود: «مى‌دانم به زودى اين خشت و گِل كهنه خواهد شد اما خداوند دوست دارد هر كارى كه بنده‌اش انجام مى‌دهد محكم باشد.» 👈 این یعنی حتی در جزئی‌ترین کارها که تازه می‌دونیم به صورت طبیعی دوام زیادی نداره، باز هم باید اصل محکم‌کاری و نظم رعایت بشه. حالا این رو باید مقایسه کنیم با حادثه تلخ اخیر در معدن طبس رخ داد و حوادثی که پیش از این هم در معادن و سایر زیرساخت‌های دیگه رخ داده و متاسفانه از اصل ایمنی غفلت شده و هیچ درسی هم گرفته نمیشه! تازه اینجا مثل سنگ لحد نیست که از بین بره اینجا ما با جان آدمیزاد طرفیم. و باز بنگرید به سهل‌انگاری‌های زیاد در سایر امور اقتصادی، سیاسی و فرهنگی. حتی نفوذ بیگانگان در مناطق حساس نظامی هم ناشی از اهمال در استحکام این مکان‌هاست همونطور که اهمال در تجهیز درست مرزداران و تقویت مرزها که به طور دائم منجر به شهادت جوونای این مملکت میشه هم یکی از موارد بسیار مهمه. مثل نفوذ فرهنگ بیگانه که ناشی از سهل و آسون گرفتن حمله به فرهنگ اصیل ایرانی_اسلامیه. و کارهای دیگه‌ای که می‌تونید مثال بزنید حتی برنامه‌های شخصی تک تک ما. 👈 محکم‌کاری در سایر امور اهل بیت (علیهم السلام) دیده میشه. مثلا حضرت علی (علیه السلام) امنیت و عدالت رو در کل سرزمین پهناور اسلامی اون روز حاکم کرد در حالی که سه جنگ بزرگ در دوره حکومت کوتاه حضرت به ایشون تحمیل شده بود. یعنی حالا که رئیس مسلمانان شده بود حکومت رو به نحو احسن اداره می کرد. حضرت برای هر شهر که والی و حاکم تعیین می‌کرد مُخبِرانی قرار می‌داد و این افراد دائما اخبار والیان را برای امام علیه السلام گزارش می‌کردند تا دست از پا خطا نکنند. ما برای امور مهم مملکت چند تا ناظر مطمئن داریم و چقدر اساس عدالت فردی و اجتماعی رو محکم کردیم؟ چقدر دلایل روشن دین در مقوله‌های مختلف رو محکم آموختیم و محکم آموزش دادیم؟ به طور خلاصه ما چقدر برای امور دین و دنیامون «محکم» کار کردیم؟ حداقل باید بریم سراغ اونجاهایی که بلدیم و دست و عقلمون می‌رسه! یاعلی. 17 مهر 1403 @feyzefeyz 👈👈فیضِ فیض
فیضِ فیض
به نام خدا. ناظم دبستان ما قد بلندی داشت. لاغراندام بود با موهای پرپشت شونه کرده و بیشتر مشکی و بسیار شیک پوش با ریش و تسبیح! با این هیبت که البته ظاهر قدرتمند و ترسناکی بهش بخشیده بود مسئولیت مستقیم تربیت ما رو به عهده داشت یعنی تذکر انضباطی تو حیاط و داخل مدرسه و نیز در مواقع مقتضی و مطابق رویه معمول اون زمان دعوا کردن و کتک زدن! من البته سر یک قضیه ای که به راحتی می شد ختم‌ به خیر بشه ازش یک پس گردنی محکم خوردم ولی خاطره ای که می خوام تعریف کنم بی نهایت بدتر از اون کتک خوردنه. طبق معمول، ناظم، ما رو سر صف وایسونده بود و برامون حرف می زد. در یکی از روزهای خوب خدا، من برای یک لحظه سر صف یک مکالمه بسیار کوتاهی با دوستم داشتم که از بخت بد من از چشم ناظم دور نموند. ناظم از پشت بلندگو و وسط صحبت هاش تو جایگاه رو به من گفت فیض! من گفتم حتما یه فیض دیگه س که داره به اون نگاه می کنه و فقط زاویه نگاهش مشترکه چون یه نفر دیگه م بود که اسمش "محمد حسین فیض" بود و فقط "اخلاقی" نداشت و از من سه سال کوچیکتر بود و تو صف مثلا کلاس دوم یا اول بود. ناظم این دفعه موکّدا رو به من صدا زد: فیض اخلاقی! اونجا بود که مطمئن شدم بله متاسفانه با منه. بعد دستور داد که برم کنار دیوار تا بعدا بیام رو جایگاه و بگم چی گفته تا مطمئن بشه حواسم جمعه و نیز تنبیهی برای من و درس عبرتی برای من و سایر حواس پرت ها باشه. به جز من چن نفر دیگه رو هم صدا کرد و و من و همه محکومین بعد از وایسادن کنار دیوار برای اعمال حکم تیر روی ما ببخشید! جواب پس دادن به ناظم بعد اتمام سخنرانی ایشون رفتیم روی جایگاه. من نفر آخر بودم و گاهی به صورتِ وحشتناکِ ناظم نگاه می کردم. صورتی که چن تا جوش ترسناکترش هم کرده بود و من از استرس زیاد کلا همه تذکراتشو یادم رفته بود! در حالی که فقط چند لحظه با دوستم صحبت کرده بودم و حواسم جمع بود. ما چند نفر انگار متهم هایی بودیم که برای استماع حکم مجازات شدید قاضی اونجا وایساده بودیم حداقل من که هیچی یادم نبود همچین حالی داشتم. بچه ها مثل بلبل تذکرات ناظم رو تکرار می کردند و من فکرم کلا کار نمی کرد! در حالی که داشت نوبت من می شد و با این وضعیت هر لحظه دعوای شدید و برخورد کتک های ناظم به خودم رو تصور می کردم خدا به فریادم شتافت! و ذهنم جرقه زد و یکی از تذکراتو یادم اومد. و بعد یکی دیگه و بعد یکی دیگه... اون روز به پرسش های قاضی سختگیر مدرسه جواب های محکم دادیم و از بند تنبیه و دفتر و آوردن والدین رهایی یافتیم. اون روز یاد گرفتیم که سخنان گهربار ناظم اونقدر ارزشمنده که یک لحظه هم نباید ازش غفلت کرد. حالا ما رو با بچه های لوس این دوره زمونه مقایسه کنید..‌.!😎 @feyzefeyz 👈👈فیضِ فیض
والا! @feyzefeyz  👈👈فیضِ فیض