با «مُزبِد» گفتند: زمستان رسید برای سرما چه مهیّا کردهای؟ گفت: لرزه.
سایلی بر جمعی گذشت و گفت: ای بخیلان هیچ چیزی پیش شما هست؟ گفتند: چه دانستی ما بخیلیم؟ گفت: اگر نیستید عطایی کنید و مرا دروغگو درآورید.
«علی بن جهم» را تمام مالش گرفتند و او میخندید. گفتند: عجب دلی داری! گفت: من بمانم و مالم برود بهتر باشد از آنکه من بروم و مالم بماند.
گداپیشهای با کسی گفت: اگر من بمیرم تو در حقّ من چه خواهی کرد؟ گفت: تو را کفن کنم و دفن کنم. گفت: انگار من مردهام، حالا مرا جامه بپوشان و چون بمیرم عریان دفن کن.
«ابوحفص ورّاق» با «صاحب» گفت: موشان خانه ما از لاغری با عصا راه میروند. گفت: ایشان را مژده ده که گندم میآید.
مردی با امیری سواره میرفت. امیر گفت: اسب تو چه لاغر است! گفت: یَدُهُ بِأیدینا، یعنی دست با ما در یک کاسه دارد و هر چه میخوریم همراه میخوریم. او را چیزی بخشید.
مردی با «عُماره» گفت: برای حاجتکی پیش تو آمدهام. گفت: برای آن مردکی بجو.
دیگری گفت: حاجت خُردی به تو دارم. گفت: بگذار تا بزرگ شود.
فقیری از خانه ما فرّوخی در اهواز چیزی خواست. او را لقمه خُرد بدادند. گفت: این دوا چگونه خورند؟
#حکایات_طنزآمیز
#نوادر_راغب
@feyzefeyz 👈👈فیضِ فیض
دور دورِ محمدالجولانی است.
روشنفکرِ راستین، ادیسون بود.
خجالتیترین موجودِ دنیا، یخ است.
فقط تقویمها آتیهدار اند.
فرهاد عاشقِ کارکُشتهای بود.
جهنّمیها گناه دارند!
ارشاد، بعضی از کتابهایم را نامطبوع ارزیابیکرد.
جانبازِ روشندل، شاهدِ عینیِ جنگ است.
تنها زبانبستهای که حرفِ اول و آخر را میزند، پول است.
طنابِ دار، مجازاتِ جانی را بهگردنگرفت.
شعرِ کالبدشکافیشده درگذشت.
بهسببِ زوالِ عقل، دچارِ عشقِ سرِ پیری شد.
#کاریکلماتور
#احمدرضا_بهرام_پور_عمران
@feyzefeyz 👈👈فیضِ فیض
"شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل"
فقط کم مانده بوق کشتی دزدان دریایی..!
#حافظ + #سعید_بیابانکی
#شعر_طنز
عکس از هوش مصنوعی
@feyzefeyz 👈👈فیضِ فیض