eitaa logo
فیضِ فیض
112 دنبال‌کننده
272 عکس
22 ویدیو
11 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
خرما نتوان خوردن از این خار که کشتیم دیبا نتوان کردن از این پشم که رشتیم بر لوح معاصی خط عذری نکشیدیم پهلوی کبائر حسناتی ننوشتیم ما کشتهٔ نفسیم و بس آوخ که برآید از ما به قیامت که چرا نفس نکشتیم افسوس بر این عمر گرانمایه که بگذشت ما از سر تقصیر و خطا درنگذشتیم دنیا که در او مرد خدا گل نسرشته‌ست نامرد که ماییم چرا دل بسرشتیم ایشان چو ملخ در پس زانوی ریاضت ما مور میان بسته دوان بر در و دشتیم پیری و جوانی پی هم چون شب و روزند ما شب شد و روز آمد و بیدار نگشتیم واماندگی اندر پس دیوار طبیعت حیف است دریغا که در صلح بهشتیم چون مرغ بر این کنگره تا کی بتوان خواند یک روز نگه کن که بر این کنگره خشتیم ما را عجب ار پشت و پناهی بود آن روز کامروز کسی را نه پناهیم و نه پشتیم گر خواجه شفاعت نکند روز قیامت شاید که ز مشاطه نرنجیم که زشتیم باشد که عنایت برسد ورنه مپندار با این عمل دوزخیان کاهل بهشتیم سعدی! مگر از خرمن اقبال بزرگان یک خوشه ببخشند که ما تخم نکشتیم @feyzefeyz 👈فیضِ فیض
🔴 چند مطلب طنز از به مناسبت روز سعدی (یکم اردیبهشت) خدایا جانش را بگیر درویشی مستجاب‌الدعوة در بغداد پدید آمد. حجاج یوسف (یکی از سفاک‌ترین امرای عرب) را خبر کردند، بخواندش و گفت: دعای خیری بر من کن. گفت: خدایا جانش را بستان. گفت: این چه دعاست؟ گفت: این دعای خیر است تو را و جمله مسلمانان را. مؤذن بد صدا شخصی در مسجدی بانگ می‌گفت به آدابی که مستمعان را از او نفرت بود، صاحب مسجد مردی بود عادل و نیک سیرت، نمی‌خواستش که دل آزرده گردد. گفت: ای جوانمرد، این مسجد را مؤذنانی قدیمی باشد، تو را ۱۰ دینار می‌دهم تا به جای دیگری بروی. بر این قول اتفاق کردند و برفت. پس از مدتی در گذری پیش امیر باز آمد و گفت: بر من ستم کردی که به ۱۰ دینار از آن‌جا به در کردی که این‌جا که رفته‌ام ۲۰ دینارم همی دهند تا جای دیگر روم و قبول نمی‌کنم. امیر از خنده بی‌خود گشت و گفت: زنهار تا نستانی که به ۵۰ راضی شوند. برتری حیوانات بر برخی از بشر در باب هفتم بوستان یک نمونه جالب از طنز سعدی وجود دارد که ترکیب بدیعی است از جناس و کاریکلماتورهای امروزی. سعدی ضمن نظمی بلند در بیتی شیرین می‌گوید: بهایم خموشند و گویا بشر زبان بسته بهتر که گویا به شر! @feyzefeyz  👈👈فیضِ فیض