پنهان نبوده سابقه های خراب تان
از ابتدا درست نبود انتصاب تان
پیداست از سبیل شما که نبوده است
یک روز هم بدون غذا اعتصاب تان
با گرگ های کوفه یقین مو نمی زنید
روزی اگر ز چهره بیفتد نقاب تان!
با انقلاب زخمی این پابرهنه ها
فرسنگ هاست فاصله انقلاب تان
خواهیم دید سدّ تساهل چو بشکند
ریزد به دره های خیانت پساب تان
چرخیده است قبله نمای نیازتان
از خانه ی خدا به سوی تختخواب تان
از اسب و اصل هر دو می افتند عاقبت
این چاکرانِ قاطر پا در رکاب تان
دیگر به حرف و پند، شما را چه حاجت است
وقتی که معجزات نکرده مجاب تان
گر چه جنازه اید ولی این حساب نیست
باری هنوز مانده حساب و کتاب تان..
شاعر: #عباس_احمدی
#مسئولان_فاسد #گرگهای_بازار #احتکار
@feyzefeyz
در كنار حریم یك اتوبان
توی تهران دو كاج روئیدند
مردم البته از گرفتاری
كاجها را به كُل نمیدیدند
روزی از روزهای پاییزی
حكم تعریض آمد از بالا
راه افتاد شخص پیمانكار
شب كه بودند خلق در لالا!
یكی از كاجها به ایشان گفت:
لطف خود را به بنده شامل كن
چند تا سَرو آن طرف تر هست
ما دو را جون مادرت ول كن!
گفت با طعنه مجری پروژه
كاج بی ریشه از تو بیزارم
از منابعْ طبیعی استان
بنده شخصا مجوزم دارم
سرو چون این شنید گفت: این كاج
به سبیل باباش خندیدهست
بنده فامیل حاجیام، ضمنا
ریشه هایم پر از مونوكسید است!
مجری طرح دید اینطوری
كار تعریض جاده ممكن نیست
گشت عازم مهندس ناظر
تا ببیند كه عیب كار از چیست
شهریاران شبانه با سرعت
راه تكرار بر خطر بستند
سرو و كاج و چنار را یكجا
با لودِر تكه تكه بشكستند!
#عباس_احمدی
#شعر_طنز
@feyzefeyz 👈👈فیضِ فیض
ای قوم - جسارت نشود- دیرزمانی است
از غیرت و از عشق نه نامی نه نشانی است
تیتر یکِ اخبار، حماس است و حماسه
انگار جهان تشنه یک جنگ جهانی است
اما نه جهان عرب آبستن خشم است
نه می پَرد از خواب، اروپای اومانیست
ای غزه برای تو جز افسوس نداریم
با این همه غمخوار چه جای نگرانی است؟
مصری که فشرده است گلوگاه رفح را
ایران عزیزی که سرش گرمِ گرانی است
رسم الخط امروز تو خون است و گلوله
نه گویش عِبری و نه خط سُریانی است
در سفره تان نانی اگر نیست، خدا هست
در خانه ما رونق اگر هست صفا نیست
سد بسته ای امروز به هرزآبه صهیون
تقدیر تو سنگی است که در دست جوانی است
...
شادیم به این مژده که آن پیر به ما داد:
این غده بدخیم شدیدا سرطانی است
#عباس_احمدی
#غزه
#شعر_اعتراض
@feyzefeyz
انگشت پيراهن
آسمانی اتفاق افتاد و مردی ماه شد
ماه نقصان يافت تا از زخم ياس آگاه شد
بوی يعقوب آمد و انگشت پيراهن بريد
يوسفی مدهوشِ نخلستان و بغضی چاه شد
ظرف شيری شد يتيم از غربت شير خدا
دست سرد كودكی از دامنی كوتاه شد
ظرفِ يك روز اتّفاقات عجيبي روی داد
جُبّهای پيراهن عثمان و كوهی كاه شد
نسلی از هولِ هوس افتاد در ديگ هوا
شهری از ترس عدالت خانه ارواح شد
خطّ كوفی شد جدا از خطّ و خال كوفيان
شير رفت و اكثريت باز با روباه شد
بی علی(ع) هر بی سر و پایی سری بالا گرفت
هر گدای دين فروشی ناصرالدّين شاه شد
بعدِ مولا دل فراوان بود اما عشق… نه!
بعدِ مولا زندگی زندان و اردوگاه شد
ابر میتابيد و شعری قطره قطره میچكيد
شاعری ممدوح خود را ديد و خاطر خواه شد
#عباس_احمدی
#شعر_آئینی
@feyzefeyz