🔴 در نومیدی بسی امید است
با حادثه اخیر در #لبنان و شهید و زخمیشدن تعداد زیادی از نیروهای مقاومت و حتی مردم عادی و دیدن پیامهای متنوع مردم که بعضیاشون بوی ناامیدی میداد ناخودآگاه یاد این آیه عجیب قرآن افتادم. خدا در آیه 110 سوره یوسف میفرماد:
«حَتَّی اِذَا اسْتَیْاَسَ الرُّسُلُ وَ ظَنُّوا اَنَّهُمْ قَدْ کُذِبُوا جاءَهُمْ نَصْرُنا فَنُجِّيَ مَنْ نَشَاءُ وَلَا يُرَدُّ بَأْسُنَا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِينَ».
«اِسْتَیْاَسَ» تو آیه به معنای در آستانه ناامیدی قرارگرفتنه نه به طور کلی ناامیدشدن. «یَئِسَ» به معنای ناامیدشدنه که اینجا استفاده نشده.
خدا در این آیه میفرماد انقدر کمکفرستادن ما برای فرستادگانمون طول میکشید که پیامبران در آستانه ناامیدی قرار میگرفتند. اینکه امید به چی داشتن و در آستانه ناامیدی قرار گرفتند، به صورتهای مختلف تفسیر شده.
بعضیا گفتن بحث امید به نزول سریع عذاب و یاریفرستادن خدا به پیامبران و پیروانشون بعد از ناامیدی از هدایت مردم بوده. «کُذِبوا» رو هم میگن یعنی مردم میگفتن وعده یاری و عذابی که پیامبرا میدن دروغه. ادامه آیه که بحث نجات مومنان و رسیدن عذاب به مجرمینه این تفسیرو تأیید میکنه. به هر حال هر چی بوده بحث به اصطلاح نصرت الهی بوده که طبق این تفسیر در قالب شکست دشمنان پیامبران علیهم السلام به وسیله عذاب رخ میداده.
گُلِ بحث اینه که:
👈 اولا خدا راجب پیامبرا حرف میزنه نه آدمای عادی! یعنی پیامبرا که با خدا در ارتباط بودن و معصوم بودن و چه و چه... انقدر در تنگنا و سختی قرار میگرفتن که نزدیک بود از یاری خدا ناامید بشن! اما خب به مرحله ناامیدی از یاری خدا نمیرسیدن.
👈 دوم اینکه طبق آیه قرآن وقتی شدت سختی به این مرحله رسید که پیامبران در آستانه ناامیدی از رسیدن نصرت الهی قرار گرفتن اون وقت «جاءَهم نَصرُنا» یعنی اون وقت یاریشون کردیم. یعنی اوجگرفتن سختی مساوی با پیروزیه طبیعتا به شرط استقامت در راه حق.
بنابراین شدتگرفتن سختیها گر چه بسیار ناراحتکننده س اما هم زمان امیدها رو برای دریافت نصرت الهی افزایش میده. ان شاءالله که این نصرت، ظهور حجت خدا (عجل الله فرجه) باشه. یا علی.
#یادداشت
#محمدحسین_فیض_اخلاقی
۲۸ شهریور ۱۴۰۳
@feyzefeyz 👈👈فیضِ فیض
به نام خدا.
این #ترول تقدیم به شما به مناسبت اول مهر🌹
ناظم خشن و ترسناک دبستان ما خیلی علاقه داشت برای ما سخنرانی کنه و تذکرات انضباطی بده. یه بار انقدر سخنرانی و تذکراتش طول کشید که زنگ بعدی خورد! یعنی ما رو به اندازه یه کلاس کامل سر صف وایسونده بود. جالب اینکه خودش تو جایگاه وایمیساد و یادمه آفتاب تو کله ش نمی خورد بلکه نهایتا به نیم تنه پایینش می خورد و سر و کله ش تو سایه بود. اگرم آفتاب می خورد به شدت ما نبود بلکه این ما بودیم که زیر آفتاب قم سوخاری می شدیم.
حالا تذکراتش چی بود؟ مثلا تو حیاط ندوید یا با لیوان خودتون آب بخورید. البته اون موقع از آب شور بیرون دستشویی آب می خوردیم!
تازه ما یه دفتر داشتیم که توش این تذکرات رو می نوشتیم و در قبال تحویلش به ناظم و تایید ایشون، کارت امتیازی دریافت می کردیم تا بتونیم جایزه بخریم. در آینده بیشتر از خاطرات دبستان و ناظممون خواهم نوشت ان شاءالله.
#محمدحسین_فیض_اخلاقی
#خاطرات_طنزآمیز
#خاطرات_مدرسه
@feyzefeyz 👈👈فیضِ فیض
به نام خدا.
به مناسبت هفته دفاع مقدس به معرفی این کتاب می پردازم. #سعید_تاجیک نویسنده کتابیه به اسم #جنگ_دوست_داشتنی که توش خاطراتشو از دوره جنگ به نگارش درآورده. آقاسعید در این کتاب کاملا نشون میده که یک طناز بالفطره بوده و احتمالا هست! و علاوه بر اینکه از طنزپردازیش برای نوشتن کتاب بهره برده، خاطرات خنده داری هم بیان می کنه که تو خیلیاش خودش محوریت داشته. از مسخره کردن عراقی ها گرفته تا مسائل طنزآمیز پشت جبهه یا خط مقدم. آقای تاجیک هر اتفاقی که افتاده رو روایت کرده حتی برخی مسائل ریز شخصی همرزماش با ذکر اسم افراد. آخه چه کاریه؟!😄 (بخونید خودتون متوجه میشید!)
به هر حال گفتن همه وقایع بدون سانسور، بر خلاف اسم کتاب، روی تلخ و سنگین جنگ رو هم نمایان می کنه. عملیات هایی که شکست می خورن، گردان هایی که از هم پاشیده میشن و زخمی هایی که با التماس میگن ما رو اینجا تنها نذارید!
نویسنده البته مرز بین شوخی و جدی رو هم رعایت کرده و برای روایت مسائل غم انگیز از لحن شوخی استفاده نکرده.
این کتاب، توسط سوره مهر منتشر شده و گزینه خوبیه برای آشنایی با تاریک و روشن جنگ🌹
#معرفی_کتاب
#دفاع_مقدس
@feyzefeyz 👈👈فیضِ فیض
14.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#شعر_طنز اندر احوالات تابستونای قم!
#محمدحسین_فیض_اخلاقی
#قمپز۶۵
@feyzefeyz 👈👈فیضِ فیض
@qompoz 👈👈کانال قمپز
با کیفیت تصویری بهتر در صفحه اینستاگرام به آدرس: @feyzefeyz
#امیلیانو_زاپاتا را که رهبر شورش دهقانی مکزیک بود، به حیلهای می کشند اما اسب سفید او به کوهستان میگریزد. دشمن، جسد او را بر روی میدان شهر میاندازد تا نشان دهد که دیگر زاپاتای شما نابود شده است و مجبورید سلاحهایتان را بر زمین بگذارید. مردم ملتهب و نگران کنار جسد او گرد میآیند.
در این میان، ناگهان پیری دانا، نگاهی تعجبآمیز به جسد میاندازد و میگوید:
نه، این زاپاتا نیست، دروغ میگویند، زاپاتا هیچگاه نمیمیرد.
زاپاتا درکوهستانهاست و سوار بر اسبش همیشه میجنگد.
اگر سلاح بردارید و به کوهستانها بروید، زاپاتا را خواهید یافت، زیرا که زاپاتا دیگر یک جسد، یک «لش متحرک» نیست، اینک زاپاتا یک راه است و هر که در این «راه» است زاپاتاست.
@feyzefeyz 👈👈فیضِ فیض
ای کاش میشد رو اسرائیل کلیک کرد
بعدش یهو کلّشو شیفت دیلیت کرد
یا که میشد فلسطینو جاش نوشت
یعنی که فایل صهیونو اِدیت کرد
ان شاءالله به زودی بشه!
#محمدحسین_فیض_اخلاقی
#بداهه
کارتون از:
#سید_مسعود_شجاعی_طباطبایی
@feyzefeyz 👈👈فیضِ فیض
هدایت شده از طنزک
سخنگوی ارتش اسرائیل:
ما تصمیم خواهیم گرفت که در چه زمانی و چه مکانی [به ایران] پاسخ دهیم.
وی افزود:
اصلا هم این جمله رو از مقامات ایرانی اسکی نرفتیم!
#محمدحسین_فیض_اخلاقی
@tanzac
🔴 از سنگ لحد تا معدن
وقتی #سعد_بن_معاذ رئیس قبیله اوس، مدتی پس از مجروحشدن در جنگ خندق بر اثر جراحت به شهادت رسید، پیامبر (صلی الله علیه و اله) او را تشییع کرده و پس از رسیدن به قبرستان با دست خود لحد را ساخته و خشت بر آن گذاشت. مى فرمود: خاك و گِل به من بدهيد و با گل مابين خشت ها را پر کرد. رسول خدا همين كه کار لحد را تمام کرده و خاك ريخت تا قبر پر شد، طبق روایت یک جمله مهم به زبون آورد که به نظر ساده میاد ولی خیلی کارگشا و کلیدیه و پر از درس. حضرت فرمود: «مىدانم به زودى اين خشت و گِل كهنه خواهد شد اما خداوند دوست دارد هر كارى كه بندهاش انجام مىدهد محكم باشد.»
👈 این یعنی حتی در جزئیترین کارها که تازه میدونیم به صورت طبیعی دوام زیادی نداره، باز هم باید اصل محکمکاری و نظم رعایت بشه. حالا این رو باید مقایسه کنیم با حادثه تلخ اخیر در معدن طبس رخ داد و حوادثی که پیش از این هم در معادن و سایر زیرساختهای دیگه رخ داده و متاسفانه از اصل ایمنی غفلت شده و هیچ درسی هم گرفته نمیشه! تازه اینجا مثل سنگ لحد نیست که از بین بره اینجا ما با جان آدمیزاد طرفیم. و باز بنگرید به سهلانگاریهای زیاد در سایر امور اقتصادی، سیاسی و فرهنگی. حتی نفوذ بیگانگان در مناطق حساس نظامی هم ناشی از اهمال در استحکام این مکانهاست همونطور که اهمال در تجهیز درست مرزداران و تقویت مرزها که به طور دائم منجر به شهادت جوونای این مملکت میشه هم یکی از موارد بسیار مهمه. مثل نفوذ فرهنگ بیگانه که ناشی از سهل و آسون گرفتن حمله به فرهنگ اصیل ایرانی_اسلامیه. و کارهای دیگهای که میتونید مثال بزنید حتی برنامههای شخصی تک تک ما.
👈 محکمکاری در سایر امور اهل بیت (علیهم السلام) دیده میشه. مثلا حضرت علی (علیه السلام) امنیت و عدالت رو در کل سرزمین پهناور اسلامی اون روز حاکم کرد در حالی که سه جنگ بزرگ در دوره حکومت کوتاه حضرت به ایشون تحمیل شده بود. یعنی حالا که رئیس مسلمانان شده بود حکومت رو به نحو احسن اداره می کرد. حضرت برای هر شهر که والی و حاکم تعیین میکرد مُخبِرانی قرار میداد و این افراد دائما اخبار والیان را برای امام علیه السلام گزارش میکردند تا دست از پا خطا نکنند.
ما برای امور مهم مملکت چند تا ناظر مطمئن داریم و چقدر اساس عدالت فردی و اجتماعی رو محکم کردیم؟ چقدر دلایل روشن دین در مقولههای مختلف رو محکم آموختیم و محکم آموزش دادیم؟ به طور خلاصه ما چقدر برای امور دین و دنیامون «محکم» کار کردیم؟ حداقل باید بریم سراغ اونجاهایی که بلدیم و دست و عقلمون میرسه! یاعلی.
#سیره_اهل_بیت
#معدن_طبس
#یادداشت
#محمدحسین_فیض_اخلاقی
17 مهر 1403
@feyzefeyz 👈👈فیضِ فیض
فیضِ فیض
به نام خدا.
ناظم دبستان ما قد بلندی داشت. لاغراندام بود با موهای پرپشت شونه کرده و بیشتر مشکی و بسیار شیک پوش با ریش و تسبیح! با این هیبت که البته ظاهر قدرتمند و ترسناکی بهش بخشیده بود مسئولیت مستقیم تربیت ما رو به عهده داشت یعنی تذکر انضباطی تو حیاط و داخل مدرسه و نیز در مواقع مقتضی و مطابق رویه معمول اون زمان دعوا کردن و کتک زدن!
من البته سر یک قضیه ای که به راحتی می شد ختم به خیر بشه ازش یک پس گردنی محکم خوردم ولی خاطره ای که می خوام تعریف کنم بی نهایت بدتر از اون کتک خوردنه.
طبق معمول، ناظم، ما رو سر صف وایسونده بود و برامون حرف می زد. در یکی از روزهای خوب خدا، من برای یک لحظه سر صف یک مکالمه بسیار کوتاهی با دوستم داشتم که از بخت بد من از چشم ناظم دور نموند. ناظم از پشت بلندگو و وسط صحبت هاش تو جایگاه رو به من گفت فیض! من گفتم حتما یه فیض دیگه س که داره به اون نگاه می کنه و فقط زاویه نگاهش مشترکه چون یه نفر دیگه م بود که اسمش "محمد حسین فیض" بود و فقط "اخلاقی" نداشت و از من سه سال کوچیکتر بود و تو صف مثلا کلاس دوم یا اول بود.
ناظم این دفعه موکّدا رو به من صدا زد: فیض اخلاقی! اونجا بود که مطمئن شدم بله متاسفانه با منه. بعد دستور داد که برم کنار دیوار تا بعدا بیام رو جایگاه و بگم چی گفته تا مطمئن بشه حواسم جمعه و نیز تنبیهی برای من و درس عبرتی برای من و سایر حواس پرت ها باشه.
به جز من چن نفر دیگه رو هم صدا کرد و و من و همه محکومین بعد از وایسادن کنار دیوار برای اعمال حکم تیر روی ما ببخشید! جواب پس دادن به ناظم بعد اتمام سخنرانی ایشون رفتیم روی جایگاه. من نفر آخر بودم و گاهی به صورتِ وحشتناکِ ناظم نگاه می کردم. صورتی که چن تا جوش ترسناکترش هم کرده بود و من از استرس زیاد کلا همه تذکراتشو یادم رفته بود! در حالی که فقط چند لحظه با دوستم صحبت کرده بودم و حواسم جمع بود. ما چند نفر انگار متهم هایی بودیم که برای استماع حکم مجازات شدید قاضی اونجا وایساده بودیم حداقل من که هیچی یادم نبود همچین حالی داشتم. بچه ها مثل بلبل تذکرات ناظم رو تکرار می کردند و من فکرم کلا کار نمی کرد!
در حالی که داشت نوبت من می شد و با این وضعیت هر لحظه دعوای شدید و برخورد کتک های ناظم به خودم رو تصور می کردم خدا به فریادم شتافت! و ذهنم جرقه زد و یکی از تذکراتو یادم اومد. و بعد یکی دیگه و بعد یکی دیگه...
اون روز به پرسش های قاضی سختگیر مدرسه جواب های محکم دادیم و از بند تنبیه و دفتر و آوردن والدین رهایی یافتیم.
اون روز یاد گرفتیم که سخنان گهربار ناظم اونقدر ارزشمنده که یک لحظه هم نباید ازش غفلت کرد. حالا ما رو با بچه های لوس این دوره زمونه مقایسه کنید...!😎
#محمدحسین_فیض_اخلاقی
#خاطرات_طنزآمیز
#خاطرات_مدرسه
@feyzefeyz 👈👈فیضِ فیض
هدایت شده از جمله های معترضه
مرحوم ابوتراب جلی، شاعر و طنز سرای بزرگ در جواب ياوهگويي هاي دول عربي حاشيه خليج فارس در ارتباط با تنب کوچک و بزرگ سروده است:
«تنب بزرگ و کوچک ما در خليج فارس
جزء کويت و مسقط و عمان نميشود
گر صرف و نحو خواندهاي اين نکته گوش دار
هرچند نکته حالي نادان نميشود
گر هر دو تنب را بگذاري به روي هم
هرگز براي پاي تو تنبان نمي شود!»
@abbadahmadi57