AUD-20220820-WA0000.mp3
12.83M
لطفاً، تا آخر گوش کنید
یه عده ای همش می گن به بهانهی حجاب حواس تون از مسائل اصلی پرت نشه...............
تویی که به بهونهی مرگ مهسا امینی آیه قرآن رو پاره میکنی و آتیش میزنی، بهم بگو اون آیه رو خوندی؟ میدونی در مورد کی گفته و چه حد و مزری گفته؟ و اینکه بهم بگو:
آیه حد و تعزیر متجاوزین به حریم زن رو هم آتیش میزنی؟
آیه ممنوعیت چشم چرونی واسه مردا رو هم آتیش میزنی؟
آیه ممنوعیت زنده به گور کردن دخترا رو هم آتیش میزنی؟
آیه خیر فراوون بودن وجود دختر رو هم آتیش میزنی؟
آیههای رعایت حق و حقوق زنها رو هم آتیش میزنی؟
#مهسا_امینی
#تیشه_بر_ریشه
#جوگیر_نباشیم
https://eitaa.com/joinchat/727449683C9f081a5739
♦️منابع خبری از دستگیری چند لیدر اغتشاشات وابسته به گروههای تروریستی در تهران توسط نیرو های امنیتی خبر میدهند/دختران جوان را هدف گرفتهاند!
🔹براساس اطلاعات به دست آمده ۶ نفر از لیدر های اصلی اغتشاشات تهران که عضو گروه های تروریستی بوده اند طی عملیات اطلاعاتی نیروهای امنیتی دستگیر شده اند.
🔹همراه این تروریست ها چندین قبضه اسلحه کمری جهت شلیک به سمت مردم و اجرای پروژه کشته سازی و ایجاد آشوب داخلی ضبط شده است.
🔹 بر اساس اعترافات این افراد، لیدرهای اغتشاشات برای داغ شدن آشوبها دستوراتی مبنی بر کشته سازی از افراد جوان حاضر در صحنه اغتشاشات دارند.
🔹سیاست آنها دقیقا مشابه فتنههای قبلی و سواستفاده از غیرت مردم نسبت به بانوان کشور است؛ بر این اساس افراد مسلح در پی کشتن چند دختر زیبا و جوان بودهاند تا احساسات مردم را به شدت جریحهدار کنند. هدف آنها مشخصا اصل نظام است./جامجم
🔴به پویش #بیداری_ملت بپیوندید👇
http://eitaa.com/joinchat/963837952Cb758f6bd13
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 گزارش خبرنگار فارس از تجمع اعتراضی در خیابان حجاب تهران
🔹درپی فراخوان ضدانقلاب و شبکههای ماهوارهای عصر امروز تجمعی در محدوده خیابان حجاب و بلوارکشاورز تهران برگزار شد.
🔹هسته مرکزی این تجمع از ساعت ۵ بعدازظهر با حدود ۵۰ نفر در تقاطع خیابان وصال آغاز شد. این افراد بعضا کشف حجاب کرده و شعارهایی علیه جمهوری اسلامی و مسئولان سردادند.
🔹خبرنگار فارس از آتش زدن چند سطل زباله و سنگپرانی به ماشین پلیس توسط تجمعکنندگان گزارش میدهد. با گذشت حدود یک ساعت از حضور این افراد که منجر به ترافیک سنگین در محدوده بلوار کشاورز شده بود، یگان ویژه با گشت موتوری وارد صحنه شد و با استفاده از باتوم و گاز اشکآور افراد را متفرق کرد.
🔹خبرنگاران فارس جمعیت معترضان را در ساعت ۱۹ حداکثر بین ۲۰۰ تا ۳۰۰ نفر در دستههای ۳۰ تا ۴۰ نفره تخمین میزنند. پلیس چندنفر را بازداشت کرده و اینترنت موبایل در این محدوده ضعیف شده و ترافیک بسیارسنگین است.
🔹به مرور برخی نیروهای لباس شخصی هم وارد صحنه شدند، به نحوی که تعداد نیروهای پلیس و لباس شخصیها و مردمی که نظارهگر هستند، چندین برابر تجمعکنندگان است.
🔴به پویش #بیداری_ملت بپیوندید👇
http://eitaa.com/joinchat/963837952Cb758f6bd13
🔺تجربه تلخ دختری که امروز به تظاهرات خیابانی رفته بود
▪️بنده خدا همونجا به این نتیجه رسیده حجاب باید باشه
🔴به کمپین فصل بیداری بپیوندید👇
https://eitaa.com/joinchat/1635647570C3725f53a3d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حمله وحشیانه آشوبگران به یک بسیجی در رشت
این آدم استرس بهش وارد نشد؟
ضرب و شتم حقش بود؟
چه گناهی داشت؟ ج
جرمش چی بود؟
کف و سوت واسه کتک خوردن حقش بود؟
پس چرا واسه مهسا امینی تریپ عزا گرفتن؟
توییت زنا و استوری نویسا بیان حماسه جدید خلق کنن و داد بیگناهی سر بدن دیگه.
به خاطر اینکه زیر مشت و لگدها نمرده در موردش حرف نمیزنن؟ یا اینکه به خاطر نداشتن حمایت رسانههای مغرض از کنارش بیصدا رد میشن؟
خداقوت بسیجی که توی هر جریان آشوبی کتکخورت ملسه، کشته میدی و هیچ کس به حمایتت هشتگ هم نمیزنه.
#جوگیر_نباشیم
#بسیجی
#مهسا_امینی
https://eitaa.com/joinchat/727449683C9f081a5739
رئیس بنیاد صهیونیستی حمایت از دموکراسی آمریکا:
جمهوری اسلامی هم باید مانند شوروی تجزیه شود
ما باید هرچه توان داریم به معترضین کمک کنیم تا فروپاشی ایران محقق شود.
⏪▶️⏩
خدا رو شکر دم خروس هر لحظه بیشتر میزنه بیرون.
حالا راحتتر میشه هضم کرد که چطور از یه کلاس آموزشی و سکته کسی که سابقه بیماری هم داشته رسیدیم به اغتشاش و لیدرهای تروریست مسلح کف خیابون.
ممنون از شفافسازیتون. بازم خوبه مثل آلبانی نشینا خودتونو لای هزاران صفحه مجازی راست و دورغ مخفی نمیکنین. مرسی از بروز حمایتهاتون
https://eitaa.com/joinchat/727449683C9f081a5739
4_5796366263567519777.pdf
901.5K
🔹تکنیک های #کنش_رسانهای_موثر در جنگ روایت ها
✍محمدلسانی، کارشناس و پژوهشگر رسانه
🆔@andisheengelabi
1_1702944889.pdf
224K
ده فاز #جنگ_روایتها در مقام تحلیل و تبیین عملیاتی/ از انگاره سازی تا اغتشاش و براندازی
علیرضامحمدلو، پژوهشگر رسانه و علوم اجتماعی
🆔@andisheengelabi
فرصت زندگی
🔹🔶🔹🔶🔹🔶 🔶🔹🔶🔹🔶 🔹🔶🔹🔶 🔶🔹🔶 🔹🔶 🔶 🔸 #یا_رفیق_من_لا_رفیق_له 🔸 📓رمان امنیتی #رفیق 📓 🖋 به قلم: #فاطمه_شکیبا
🔹🔶🔹🔶🔹🔶
🔶🔹🔶🔹🔶
🔹🔶🔹🔶
🔶🔹🔶
🔹🔶
🔶
🔸 #یا_رفیق_من_لا_رفیق_له 🔸
📓رمان امنیتی #رفیق 📓
🖋 به قلم: #فاطمه_شکیبا
#پارت85
بعد از رفتن وحید و سپهر هم زیاد این سوال را از خودش پرسید. بعد از آنها، تا مدتی جرأت نمیکرد با کسی دوست شود. رفاقتهای جبهه، طول کمی داشتند؛ اما عرضشان زیاد بود. اصلا همه چیز در جبهه همینطور بود. لحظهها ظاهراً کوتاه بودند؛ اما در همان زمانِ کم، روح میتوانست فرسنگها راه تا عرش را طی کند. رفاقتهای جبهه هم همینطور بودند؛ ظاهراً رفاقت با شهادت یکی از دوستان تمام میشد؛ اما آنها که ریزبینتر بودند میفهمیدند این رفاقت، ادامهاش در بهشت اتفاق میافتد؛ آن هم با زمانی نامحدود. حسین اولش از این رفاقتهای ظاهراً کوتاه میترسید. طاقت نداشت صبح با کسی صبحانه بخورد و شب، کنارِ جنازهی غرق در خونش نوحهسرایی کند؛ اما جنگ، کمکم صبر همه را زیاد میکرد، از جمله صبر حسین را. و حسین هم یاد گرفت در همین زمانِ کوتاه رفاقت، به اندازه یک عمر درس بگیرد و روحش را بزرگ کند؛ و دلش خوش بود به مرامی که رفقایش روز قیامت برایش میگذاشتند.
کمیل سر شانهاش زد:
- حاجی، میخوان شهید رو ببرند.
حسین دستی به صورتش کشید و بلند شد. باز هم نگاهی به چهره خندان امین کرد. چقدر فرق بود میان امین و شهاب و مجید. انگار سبک زندگی و اعمال آدمها، در مرگشان خود را نشان میداد. زندگیِ زیبا، مرگ زیبا رقم میزد و... .
رو به کمیل کرد و خواست حرفی بزند؛ اما نتوانست. حالا بهزاد و سارا را هم گم کرده بودند؛ یعنی سرنخی جز همان مهرههای سوخته نداشتند. یاد این عبارت فیه ما فیه افتاد که پدر آن را زیاد میخواند: «اگر هزار دزد بیرونی بیایند، در را نتوان باز کردن، تا از اندرون دزدی یار ایشان نباشد که از اندرون باز کند.»
حسین شک نداشت همان نفوذی امین را لو داده و این که نمیدانست نفوذی کیست و کجاست، اعصابش را بهم میریخت. نفوذی داشت معادلهها را به نفع دشمن بهم میریخت؛ وگرنه حسین دست برتر را داشت. همیشه، از نفوذیها بیشتر خورده بود تا خود دشمن. خواست سوار ماشین شود که همراهش زنگ خورد. شمارهای هم نیفتاده بود. حدس زد از اداره باشد. جواب داد؛ اما صدای ناآشنایی شنید و لحنی نه چندان دوستانه:
- سلام حاج حسین! خوبی؟ احوالت چطوره؟
با این که مطمئن بود این صدا، صدای بچههای خودشان نیست، احساس میکرد آن را قبلاً جای دیگری شنیده است. هیچ نگفت و منتظر ماند. مردی که پشت خط بود ادامه داد:
- حتماً کادوهای من بهت رسیده، مگه نه؟ بعید میدونم شهاب تا الان زنده مونده باشه.
حسین نفس عمیقی کشید و برای چند لحظه پلک بر هم گذاشت. و باز هم صدای مرد مانند سوهان بر روحش کشیده شد:
- اون نیروی بیچارت هم که الان بالای سرشی، یه یادگاریه برای این که یادت بمونه با کی طرفی و دیگه هوس پیدا کردنم به سرت نزنه. هرچند، از این که با هم بازی کنیم خوشم میاد. مخصوصاً الان که بازی حسابی جالب شده.
حسین حدس زد مرد پشت خط، باید همان بهزاد باشد؛ پیرمرد ساکن در باغ که حالا از مخفیگاهش بیرون زده بود. بوق اشغال در گوش حسین پیچید و آخرین سر نخش کور شد. چقدر صدای پیرمرد آشنا بود... حسین میخواست با امید تماس بگیرد و درخواست بدهد برای رهگیری تماس؛ اما باز هم همراهش زنگ خورد. اینبار، صابری بود.
- بله خانم صابری؟
صدای صابری کمی میلرزید:
- قربان...یه مشکلی پیش اومده.
#ادامه_دارد
#کپی_در_شان_شما_نیست
#فاطمه_شکیبا
رفتن به پارت اول:
https://eitaa.com/forsatezendegi/2937
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
https://eitaa.com/joinchat/727449683C9f081a5739
🔶
🔹🔶
🔶🔹🔶
🔹🔶🔹🔶
🔶🔹🔶🔹🔶
🔹🔶🔹🔶🔹🔶
فرصت زندگی
🔹🔶🔹🔶🔹🔶 🔶🔹🔶🔹🔶 🔹🔶🔹🔶 🔶🔹🔶 🔹🔶 🔶 🔸 #یا_رفیق_من_لا_رفیق_له 🔸 📓رمان امنیتی #رفیق 📓 🖋 به قلم: #فاطمه_شکیبا
🔹🔶🔹🔶🔹🔶
🔶🔹🔶🔹🔶
🔹🔶🔹🔶
🔶🔹🔶
🔹🔶
🔶
🔸 #یا_رفیق_من_لا_رفیق_له 🔸
📓رمان امنیتی #رفیق 📓
🖋 به قلم: #فاطمه_شکیبا
#پارت86
حسین با خودش گفت دیگر مشکل از این بیشتر؟ لبانش را بر هم فشار داد:
- دیگه چه مشکلی؟
صابری: بهتره حضوری بگم قربان...کِی میرسید اداره؟
حسین سوار ماشین شد و با دست به کمیل اشاره کرد که حرکت کند:
- ما تا یه ربع دیگه اونجاییم.
***
‼️ششم: من اعتراف میکنم، به صاف بودنِ زمین...‼️
صابری با نظم برگههای اعترافات شهاب را روی میز چیده بود. حسین دست به شقیقههایش گرفت با صدایی که از خستگی میلرزید گفت:
- خب، اون خبر بدتون چی بود خانم صابری؟
صابری لبانش را کج کرد. متوجه خستگی حسین شده بود و دلش نمیخواست کام او را با دادن یک خبر بد دیگر تلخ کند؛ اما چاره نداشت. گفت:
- قربان، چند صفحه از اعترافات شهاب نیست.
چشمان خمار و خوابآلود حسین با شنیدن این خبر باز شدند:
- یعنی چی؟
صابری سعی کرد دست و پایش را گم نکند و خبر را طوری بدهد که حسین هم نگران نشود:
- نمیدونم قربان؛ من اینا رو دقیقاً چندین بار خوندم. اعترافاتش درباره تشکیلات بهائیشون کامل هست؛ درباره ماموریت اون شبش هم همینطور. ولی هیچی درباره قرارهاشون توی تظاهراتهای این چند روز و برنامههای بعدیشون نیست. محاله که درباره اینا حرف نزده باشه.
یکی از برگهها را نشان حسین داد و به قسمت پایینش اشاره کرد:
- قربان اینو ببینید! اینجا بازجو درباره قرارهای بعدیشون پرسیده، شروع کرده جواب دادن، ولی اولین جمله صفحه بعد، با آخرین جمله این صفحه پیوستگی نداره! من مطمئنم یه چیزی از این کم شده!
حسین کاغذها را از دست صابری گرفت و با دقت نگاه کرد. چندبار از روی جملات خواند. راست میگفت؛ معلوم بود چیزی کم شده است. حسین با خودش فکر میکرد لیست بدبختیهای امروزش تکمیل است و از این بهتر نمیشود؛ اول مرگ مشکوک متهم، بعد شهادت امین و گم شدن سارا و بهزاد و حالا هم گم شدن بخشی از اعترافات شهاب که حالا روی تخت پزشکی قانونی خوابیده بود. همه اینها وجود یک نفوذی را بدجور به رخ حسین میکشید و ذهنش را به هم میریخت. نفوذی هرکه بود، حتماً در آن تیم هم عامل خودش را داشت. ذهنش رفت به سمت کمیل؛ کمیل بود که از شهاب بازجویی کرد. نکند...اصلاً نمیتوانست به چنین چیزی فکر کند. اعضای تیم را یکییکی از نظر گذراند. به نتیجه نمیرسید. باید از یک راهی، تلهای طراحی میکرد تا حداقل عاملی که در تیم خودش هست را پیدا کند. برگشت به سمت کمیل و پرسید:
- روی سوژههای تیم شیدا سوارید؟
کمیل: بله حاجی؛ ولی من فکر میکنم فایده نداره، اینا مهره سوختهن. به درد نمیخورن.
حسین: فعلا همینا رو داریم. چهارچشمی حواستون بهشون باشه. فردا هم توی تظاهرات خانم صابری رو پوشش بدید که بتونه مواظب شیدا و صدف باشه. ترجیحاً دستگیرشون کنید. اون دوتا پسرا که با شیدا و صدف بودن...اونا رو هم بگیرید. اسمشون چی بود؟ آهان...حسام و شاهین.
کمیل: چشم. حواسمون هست. فقط شر نشه حاجی؟ آخه اینام بعیده اطلاعات زیادی داشته باشن!
#ادامه_دارد
#کپی_در_شان_شما_نیست
#فاطمه_شکیبا
رفتن به پارت اول:
https://eitaa.com/forsatezendegi/2937
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
https://eitaa.com/joinchat/727449683C9f081a5739
🔶
🔹🔶
🔶🔹🔶
🔹🔶🔹🔶
🔶🔹🔶🔹🔶
🔹🔶🔹🔶🔹🔶