eitaa logo
فرصت زندگی
206 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
876 ویدیو
12 فایل
فرصتی برای غرق شدن در دنیایی متفاوت🌺 اینجا تجربیات، یافته‌ها و آنچه لازمه بدونین به اشتراک میذارم. فقط به خاطر تو که لایقش هستی نویسنده‌ از نظرات و پیشنهادهای شما دوست عزیز استقبال می‌کنه. لینک نظرات: @zeinta_rah5960
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴⚘🏴⚘🏴⚘🏴⚘🏴⚘🏴⚘ مسلم را بعد آخرین نماز جماعتش تصور کن. نمازی که آخرش جماعتی به کار نبود. زخمی که از تصور آن حجم از نامردی کوفیان بر دل می‌نشیند، چگونه التیام می یابد؟ می‌گویند چرا بعد از ۱۴۰۰ سال هنوز عزاداری می‌کنید. چرا تمام نمی‌شود این ضجه‌های به قدمت تاریختان. می‌گویم چیزی فراموش می‌شود که تمام شده باشد. بگذار برایت از تکرار تاریخ نگویم. از نوشید جام زهر در عصر جدید نگویم. از تزویر مذاکره نگویم و از آنچه حاصل دموکراسی لبخند بود. تا وقتی تاریخِ بی‌مروتی کوفیان تکرار می‌شود، داغش عمیق‌تر از قبل بر دل سوز می‌دهد. 🏴⚘🏴⚘🏴⚘🏴⚘🏴⚘🏴⚘ (رحیمی) https://eitaa.com/forsatezendegi/1037
فرصت زندگی
#رمان_قلب_ماه #پارت_79 ❤🌙❤🌙❤🌙❤🌙❤🌙 ❤🌙❤🌙❤🌙❤🌙 ❤🌙❤🌙❤🌙 ❤🌙❤🌙 ❤🌙 مادر امید طی برخوردهایی که با مریم و خانو
❤🌙❤🌙❤🌙❤🌙❤🌙 ❤🌙❤🌙❤🌙❤🌙 ❤🌙❤🌙❤🌙 ❤🌙❤🌙 ❤🌙 امید سرش را پایین انداخته بود و گاهی با گوشه چشم مریم را ورانداز می‌کرد. اولین بار بود که او را این‌طور مظلوم و خجالت زده می‌دید. مادر مریم بابت خانه کوچکشان عذر‌خواهی کرد و توضیح داد برای اینکه مریم به محل کارش نزدیک باشد به اینجا آمده‌اند. البته می‌خواست دخترش در برابر خواستگاری که ویلای آن چنان بزرگ در لواسان دارد کم نیاورده باشد. پدر جواب او را داد. -اختیار دارین حاج خانم البته اینجا خیلی به شرکت نزدیکه. راستش من به حاشیه رفتن عادت ندارم. میریم سر اصل قضیه. محمد چای را دور می‌چرخاند. مادر امید که منتظر این حرف بود، بقیه جلسه را به دست گرفت. -اصل قضیه اینه. همون طور که خبر دارین پسر ما دل به دختر شما سپرده اما دختر شما لابد رسم حیا بهش جواب نداده. حالا ما اومدیم رسمی از شما دخترتونو واسه پسرمون خواستگاری کنیم. من واسه پسرم خیلیا رو در نظر گرفته بودم و خیلیا هم آرزوشون بوده پسرم حتی یه نگاه بهشون بندازه. اما پسر من دلش پیش دختر شما گیر کرده البته از حق نگذریم دختری شایسته رو انتخاب کرده و به خاطر تغییراتی که تو این مدت به زندگیش داده، فهمیدم این خواستن چقدر جدیه. مادر مریم که آرام و ساکت به حرف‌های آن‌ها گوش می‌کرد، سعی کرد جوابی مناسب به مادر امید بدهد. -دختر منم از وقتی هنوز بچه مدرسه‌ای بوده همه جور خواستگاری داشته و داره. به خاطر رسیدن به هدفایی که داشت و معتقد بود نمیشه آینده رو با هر کسی ساخت تا حالا جواب مثبت به کسی نداده. مادر امید خواست ادامه بدهد اما امید که متوجه کلافه شدن مریم شد با پا به مادر هشدار داد که ادامه ندهد و پدرش ادامه داد. -در اینکه دخترتون نمونه‌ست و تا حالا دختری شبیه اون ندیدیم، بحثی نیست. اما با اجازه شما این دو تا جوون برن باهم صحبت کنن ببینیم به توافقی می‌رسن یا نه. -خواهش می‌کنم. اختیار دارید. رفتن به پارت اول: https://eitaa.com/forsatezendegi/1037 https://eitaa.com/joinchat/727449683C9f081a5739
فرصت زندگی
#رمان_قلب_ماه #پارت_80 ❤🌙❤🌙❤🌙❤🌙❤🌙 ❤🌙❤🌙❤🌙❤🌙 ❤🌙❤🌙❤🌙 ❤🌙❤🌙 ❤🌙 امید سرش را پایین انداخته بود و گاهی با گ
❤🌙❤🌙❤🌙❤🌙❤🌙 ❤🌙❤🌙❤🌙❤🌙 ❤🌙❤🌙❤🌙 ❤🌙❤🌙 ❤🌙 آقای پاکروان رو به مریم کرد و از او خواست اجازه بدهد امید با او حرف بزند. همسرش از این همه احترامی که شوهرش برای مریم قائل بود حرص می‌خورد اما به خاطر آینده پسرش مجبور شده بود سکوت کند. مریم بلند شد و به طرف اتاقش رفت. امید هنوز باورش نمی‌شد که مریم راضی شده با او در مورد ازدواج صحبت کند. در همان حال بود که پدر صدایش کرد. -آقا داماد چرا خشکت زده نمی‌خوای بری؟ امید تازه به خودش آمد. از جا پرید و به دنبال مریم رفت. اتاق مریم نسبت به اتاق خودش بسیار کوچک بود اما بر خلاف اتاق خودش حس خوبی داشت تابلوی نقاشی به دیوار بود که طبیعت زنده را مجسم می‌کرد. میزی با یک لپ تاپ و سجاده و قرآن. یک تخت گوشه اتاق و چند عروسک زیبا که از دیوار آویزان شده بود. با دیدن عروسک‌ها لب امید به لبخند کش آمد. مریم روی تخت نشست و از او خواست روی صندلی بنشیند. امید که برای صحبت کردن، لحظه شماری کرده بود، طاقت نیاورد. -مریم خانم اون بار که حسابی بهم حرف زدی و همون طور که فهمیدی دلم خیلی شکست، من، کسی که هیچ وقت با خدا درست و حسابی حرف نزده بودم، باهاش عهد کردم همه گناهامو ترک کنم و اون در عوض دلتو باهام نرم کنه. فرداش دیدم اومدی و حرف از یه خواب زدی. یه چیزای جدید میگی. اون موقع فهمیدم خدا حرفامو شنیده و تا حالا که اینجام به قولم عمل کردم. مطمئنم که اونم به طرفش دومش عمل می‌کنه. چند ماهه اسیرتم یعنی مبتلا شدم به دردی که هیچ وقت درمانی واسش وجود نداشته. خواهش می‌کنم نه به خاطر من که به خاطر خدا هم شده به من اعتماد کن. تا همه عمر و زندگیمو به پات بریزم. رفتن به پارت اول: https://eitaa.com/forsatezendegi/1037 https://eitaa.com/joinchat/727449683C9f081a5739
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 به وقت حسین عیله السلام به نیت ظهور حضرت حجت عج الله   (علیه السلام)
کریمی . قافله عشق در سفر تاریخ است.mp3
زمان: حجم: 2.75M
🔘قافله عشق در سفر تاریخ است و این تفسیری است بر آنچه فرموده اند: ▪️کلُّ یَومٍ عاشورا و کُلُّ ارضٍ کَربَلا این سخنی است که پشت شیطان را می لرزاند و یاران حق را به فیض دائم رحمت او امیدوار می سازد. 📚 شهید سید مرتضی آوینی، فتح خون 📣کانال @forsatezendegi https://eitaa.com/joinchat/727449683C9f081a5739 علیه السلام   (علیه السلام)
5.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بار بگشایید اینجا کربلاست... 🌸─═══════•❖‌─🌸   (علیه السلام) 🌸 ‌─•❖‌•══════─ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌸
🔘یک مستحب و هزار واجب ⚫️✍️حضرت آیت‌الله بهجت رحمه الله علیه: می‌گوییم: به واجبات می‌پردازیم، مستحبات شد شد، نشد نشد! 👈بابا، این مستحبات است که انسان را به جایی می‌رساند! ...مأموریت رضاخان پهلوی این بود که دستگاه روحانیت و روضه‌خوانی را تقریباً تعطیل کند؛ لذا در آن زمان نزد آقا شیخ عبدالکریم حائری رحمه‌اللّه گفته شد: روضه‌خوانی امر مستحبی است، شما با جلوگیری رضاخان از آن مخالفت نکنید. ایشان در جواب فرمودند: بله، مستحب است، اما هزار واجب در آن است! ▪️زیرا مجلس روضه فقط روضه‌خوانی نیست؛ بلکه مجلس درس احکام و معارف و عقاید و ترویج مذهب است. 👈خدا می‌داند که چقدر احکام واجب و چه چیزهایی از حالات، سیره و کلمات سیدالشهدا و سایر معصومین علیهم‌السلام در مقدمۀ روضه نقل می‌شود که سبب تقویت دین و موجب افزایش ایمان مردم است." 📚رحمت واسعه، ص٢٧۴ 📣کانال @forsatezendegi https://eitaa.com/joinchat/727449683C9f081a5739 علیه السلام رحمه الله علیه   (علیه السلام)
🏴⚘🏴⚘🏴⚘🏴⚘🏴⚘🏴⚘   (علیه السلام) ورودیه بار بگشایید اینجا کربلاست. آنگاه که حضرت خورشید ع دستور بار گشودن دادند، اطرافیان همه دیدند و روایت کردند که میان اهل بیت حق چه مهر و عشق نایابی موج می‌زد. این خاندان فریادهاشان را برای دشمن نگه داشتند و لطافت را خرج زنان و دخترانشان می‌نمودند. رافت می‌افشاندند و آرامش و سکینه دریافت می‌کردند. اصول فمینیسمی دنیا چگونه تفسیر می‌کنند رکاب و حریم گرفتن پهلوانان عرب را برای بانویی مخدره. چه تئوری خواهند داد برای آنکه دخترکی سه ساله روی دستان عزیزانش دست‌گردان شود که مبادا خاری به پایش برود. تعریفشان از زانو نشینی دخترکان این قوم روی پای پدرانشان چیست؟ آنان که داد حقوق زن و خانواده سرداده‌اند، کاش دوره ببینند رفتار این اهل بیت را در جهت به پا کردن حقوق خانواده. نظام تربیتی و جامعه‌شناسی دنیا در کدام دسته قرار می‌دهد رفتار پدری را که پسر بیست و اندی ساله‌اش را غرق بوسه کند؟ اما امروز لرزش زانوی علیا مخدره بنی هاشم که سایه‌اش را نامحرمی حس نکرده بود، خبر از التهاب لحظه‌ها می‌داد. خبر از روزهایی که آرامش لبالب دل‌های کودکان و زنان حریم الهی دستخوش دست‌های بی‌رحم مردانی کریه و پر هیاهو می‌گشت. بارالها اینان که جز لطافت ندیدند چگونه تاب بیاورند وحشی‌گری‌های مستان عربده‌کش حریص را که از گوشواره دخترکی بی‌پناه هم رحم نمی‌گذشتند... 🏴⚘🏴⚘🏴⚘🏴⚘🏴⚘🏴⚘ (رحیمی) https://eitaa.com/forsatezendegi/1037
🔰 مجالس عزای حسینی مایه برکت و رحمت است، نگذارید وسیله شیوع کرونا شود 🔻 رهبر انقلاب صبح امروز در پیام تلویزیونی درباره وضعیت بیماری کرونا: مجالس عزای حسینی و عاشورا مایه‌ی برکت و رحمت الهی است. مایه توجه برکات الهی به کشور و ملّت است. ما به این مجالس احتیاج داریم، باید باشد این مجالس منتها با کمال دقت و شدّت بایستی مراعات این شیوه‌نامه‌ها بشود. واقعاً هم مسئولینی که مجالس را ترتیب میدهند، هم آقایان منبریها و وعّاظ یا مداحانی که مجلس را اداره میکنند، هم آحاد مردمی که در این مجالس شرکت میکنند بایستی ملاحظه‌ کنند، با دقت شیوه‌نامه‌ها رعایت بشود، فاصله‌ها رعایت بشود. نگذارند که این مجالس خدای نکرده وسیله‌ی شیوع بشود تا مخالفین، دشمنان بتوانند این مجالس را طعن کنند، بگویند مجالس حسینی موجب شیوع شد، این را نباید بگذارید یک چنین اتفاقی بیفتد. رعایت بشود در این مجالس، به دقت بایستی رعایت بشود.   (علیه السلام)
فرصت زندگی
#رمان_قلب_ماه #پارت_81 ❤🌙❤🌙❤🌙❤🌙❤🌙 ❤🌙❤🌙❤🌙❤🌙 ❤🌙❤🌙❤🌙 ❤🌙❤🌙 ❤🌙 آقای پاکروان رو به مریم کرد و از او خواست
❤🌙❤🌙❤🌙❤🌙❤🌙 ❤🌙❤🌙❤🌙❤🌙 ❤🌙❤🌙❤🌙 ❤🌙❤🌙 ❤🌙 -شاید شما با خدا رابطه خوبی برقرار کرده باشین اما رابطه شما و خدا، آینده و خوشبختی منو تا جایی ممکنه تأمین کنه که این رابطه رو به هم نزنین. اگه شما یه روز تصمیم گرفتین دوباره با خدا قهر کنین یا از من خسته شدین و دلتونو زدم اون موقع چی؟ چه تضمینی وجود داره که بازم نشین همون آدم سابق که به خاطر انتقام، دست به هر کاری می زد؟ -نمی دونم. در مورد آینده هیچ چیزی نمی تونم بگم. بلد نیستم الکی قولیو بدم که نمی‌دونم بهش عمل می‌کنم یا نه. آدما لحظه به لحظه در حال تغییر هستن. مثبت و یا منفی. هفت هشت سال پیش هیچ کس باور نمی‌کرد من بشم اون آدم غیر قابل تحملی که خودت می‌دونی. خودتم نمی‌تونی قول بدی که بعدها همین جوری می‌مونی اما تضمینی که می‌خوای با اون خدایی که ضامن شده تا من الان اینجا جلوت بشینم با وجود این که هیچ عقلی اینو باور نمی‌کرد. مریم باورش نمی‌شد امید این‌طور دلیل بیاور و منطقی حرف بزند و حتی خوشش آمد که قول و وعده‌های تو خالی و کلیشه‌ای نداد. -دلایلتون قبول اما بازم دلم راضی به این ازدواج نمیشه. ازتون می‌خوام اینو درک کنید. امید، کلافه، دستی به صورتش کشید. - اگه دلت راضی نمی‌شد، پس چرا گذاشتی این خواستگاری برگزار بشه؟ -بهتره بی‌خودی این داستانو کش نیارین. من به خاطر پدر و مادرتون و مادرم نتونستم رد کنم. امید گویی آب سرد روی سرش ریخته باشند. بی‌حال شد. - خواهش می‌کنم این بار دیگه یه دفعه جواب نده. یه کم به من و خودت فرصت بده. هر وقت مطمئن شدی اونقدر بدم که به هیچ وجه لیاقتتو ندارم، جواب رد بده وگرنه اگه تونستی، اعتماد کنی و بهم فرصت بدی، تا آخر عمر حلقه به گوشت می‌مونم. - یه ارباب‌زاده چطور می‌تونه حلقه به گوش بشه. - تو جواب مثبت بده بهت نشون میدم چطور. -من اگه بخوام موافقت کنم، ممکنه شرط و شروط زیادی بذارم. رفتن به پارت اول: https://eitaa.com/forsatezendegi/1037 https://eitaa.com/joinchat/727449683C9f081a5739