📢📢📢📢📢📢📢📢📢📢
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
بزرگواران همراه به گوش باشید:
یه نظرسنجی در مورد مطالب و محتواهایی که قراره بارگذاری بشه آماده کردیم. برای اینکه محتواها مطلوب خودتون بشه لطفا نظر بدین و بهم کمک کنید.
لینک سایت برای شرکت در نظرسنجی:
https://digiform.ir/w9d2f38bc
6.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥ببینید| میخواهم زنده بمانم!
#می_خواهم_زنده_بمانم
#پویش_نجات_آرزوها
#سقط_جنین
#خانواده
#جنین
🆔 @sedayehowzeh
فرصت زندگی
📢📢📢📢📢📢📢📢📢📢 🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 بزرگواران همراه به گوش باشید: یه نظرسنجی در مورد مطالب و محتواهایی که قراره
با تشکر از گرامیانی که نظر دادند از بقیه هم خواهش میکنم نظرشونو زودتر اعلام کنند تا فعالیت رو از سر بگیریم.
در ضمن نظرسنجی طوریه که میشه چند گزینه رو انتخاب کرد.
منتظر نظرات و پیشنهادات ارزندهتون هستم
📢📢📢📢📢📢📢📢📢📢📢
💞🦋💞🦋💞🦋💞🦋💞🦋💞
خبر خبر:
با تشکر از همه بزرگوارانی که توی نظرسنجی شرکت کردند، نتیجهای که از این نظرات ارزنده دریافت کردم این بوده که: علاوه بر متن کوتاه، کلیپ و استوری که طرفدار زیادی داشته، تقریباً همگی درخواست رمان و داستان داشتند. خیلیها هم اصرار داشتند رمان جدید بنویسم.
به احترام درخواستتون در عین درگیری شدید کاری و برنامههای در دست اقدام، رمان جدیدی رو طراحی کردم و شروع به نوشتن کردم. تا تقدیم نگاهتون کنم.
شروع پارتگذاری از اول ماه مبارک رمضان
نکته: این رمان خلاف بقیه رمانهام که قبلا نوشته بودم و یک دور بازنویسی شده بود، تقربیا آنلاین نوشته میشه. پس ممکنه یه روزایی ارسالش دیر یا زود بشه. گفتم که پیشتون بدقول و بینظم دیده نشم و در ضمن امکان ارسال پارت برای جمعهها نخواهم داشت که انشاءالله برای اون روز هم برنامهخواهم داشت.
در پناه حضرت حجت عجالله موید و سلامت باشید و حال دلتون خوب باشه.
دعام کنید تا بتونم خوب و مطلوب قلم بزنم و حال و هواتونو عوض کنم.
💞🦋💞🦋💞🦋💞🦋💞🦋
#رمان_جذابیت_پنهان
ماشین مردان عمارت در حال بیرون رفتن بود. پیمان دست دخترش را گرفت و سرعتش را کمتر کرد.
_ببین پریچهر، اینهمه سال بهت گفتم نپرس اما از اهالی عمارت فاصله بگیر. حالا نمیدونم چه تقدیریه که باهاشون روبهرو شدی و تو رو دیدن.
پریچهر دری که بسته شده بود را باز کرد و اخمی در هم کشید.
_اِ بابا؟ تقصیر من بود مگه؟ اونا رفته بودن سفر. از کجا میدونستم یهو برمیگردن. گفتی نپرس، نپرسیدم اما این همه سال زندانی اون خونه بودم. چیکار میکردم؟
〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️
داستان دختری زیبا که در کودکی مادرش را از دست میدهد. پدر بیآنکه دلیل بگوید، او را از چشم اهالی عمارتی که باغبانش بوده دور نگه میدارد. اما تقدیر، سرنوشت مادر را برای دختر رقم میزند.
〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️
رمانی جدید و متفاوت از بانو زینتا (رحیمی)
نویسنده رمانهای:
ترنم، حاشیه پر رنگ، قلب ماه، دختر مهتاب و برگی از درخت.
https://eitaa.com/joinchat/727449683C9f081a5739
10.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥ببینید| ۹ توصیه عالی از آیتالله کشمیری برای ماه مبارک رمضان
#ماه_رمضان
آیت الله #کشمیری
🆔 @sedayehowzeh
💎🌸💎🌸💎🌸💎🌸💎🌸
امشب خط تلاقی بهار طبیعت با بهار معنویت است. تلاقی خطی میان زنده شدن جهان با زنده شدن جان. جان جهان را دریاب ای مهمان ویژه معبود بهارآفرین.
#زینتا
https://eitaa.com/joinchat/727449683C9f081a5739
🦋💞🦋💞🦋💞🦋💞🦋💞
🦋💞🦋💞🦋💞🦋💞
🦋💞🦋💞🦋💞
🦋💞🦋💞
🦋💞
🦋
#رمان_جذابیت_پنهان
#پارت_1
چشمهایش دو دو میزد. تقلای زیادی میکرد. توان کنار زدن پسر روبهرویش را نداشت. روز روزش زورش به آن هیکل مردانه نمیرسید؛ چه برسد به وقتی که حال او غیر عادی بود. سعی کرد دستی که جلوی دهانش قرار گرفته را پس بزند تا شاید با صدای جیغش کسی به دادش برسد. نمیشد که نمیشد. صدا در گلویش خفه شد و اشکش جاری.
فقط به خدا خدا کردنش امید داشت. صدای پریچهر گفتنهای بیبی امیدی به جسم بیجان شدهاش بخشید. تمام توانش را جمع کرده بود تا قبل از نجات یافتن از هوش نرود. آن لحظه باز شدن در و فریاد بیبی به او جان دوباره داد.
_خاک به سرم. آقا شاهین داری چیکار میکنی. ول کن بچهمو.
هر چه یقه او را از پشت کشید نتوانست او را هوشیار کند.
به طرف در رفت و فریاد زنان کمک خواست. تا رسیدن کسی که کمک کند، با هر چه دستش بود به سر و صورت شاهین میزد اما پسر از حال رفته بود و به خودش نمیآمد. چند لحظهای نگذشته بود که شایان وارد خانه شد. با یک حرکت برادرش را از جا کَند و با خودش به طرف در برد.
_پسرهی احمق ببین چکار کردی؟ کاش داداشم نبودی تا حقتو میذاشتم کف دستت.
شاهین بیتعادل از در بیرون رفت. شایان لحظه آخر دست به در گرفت و برگشت. نگاهی به بیبی که عصبی و دست به کمر ایستاده بود و پریچهر که در خود جمع شده بود و مثل بیدی میلرزید انداخت. سر به زیر گرفت.
_معذرت میخوام تو حال خودش نبود. تا حالا همچین کاری نکرده بود.
رفت و با رفتنش بیبی به خودش آمد. نشست و دختر لرزان پیش پایش را در آغوش گرفت.
#ادامه_دارد
#کپی_در_شان_شما_نیست
#زینتا
〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️
https://eitaa.com/joinchat/727449683C9f081a5739
🦋
🦋💞
🦋💞🦋💞
🦋💞🦋💞🦋💞
🦋💞🦋💞🦋💞🦋💞
🦋💞🦋💞🦋💞🦋💞🦋💞