#رباعی_پیوسته
شب بود و جدا ز یکدگر خواب و علی
شب بود و انیس بزم، مهتاب و علی
آن کافر تیرهروز با تیغ جفا
گویی که گرفت جان محراب و علی
رمضانالمبارک١٣۶۶
خم کرد ز غصه، پشت دنیا را تیغ
بر خاک نشاند عرش اعلا را تیغ
جبریل زغم کوفت به هم دست دریغ
آندم که شکافت فرق مولا را تیغ
رمضانالمبارک١٣۶۶
ای صبح به سجده صلاتم برسان
مشتاق لقایم و براتم برسان
خضر رهم و تشنه میان ظلمات
ای تیغ، به چشمه حیاتم برسان
رمضانالمبارک١٣٨١
منشق شده ماه از جبین در شب قدر
خورشید به خون نشسته بین در شب قدر
زخم است به سر گرفته جای قرآن
تقدیر علی است این چنین در شب قدر
رمضانالمبارک١٣٨١
مشتاق تو ماند آسمان، چشم براه
مبهوت زمین است و زمان، چشم براه
این است بهشت، با ملک، حورالعین
وآن: فاطمه تو، هم چنان چشم براه
رمضانالمبارک١٣٨١
#رباعی_پیوسته
#رباعی_علوی
#دورها_آواییاست
#سیدمهدیحسینیرکنآبادی
@smahdihoseinir
از صخرهها موج روان را پس بگیرید
باران زده! رنگینکمان را پس بگیرید
از ماه، راز جزر و مدها را بپرسید
این کشتی بیبادبان را پس بگیرید
در آسمان، جولان کرکس را ندیدید؟
بالی برآرید آسمان را پس بگیرید
این باغ زیتون شد شرابستان شیطان
از این گُرازان، باغتان را پس بگیرید
با نردبان و با چراغ آمد به غارت
از دزد دانا* نردبان را پس بگیرید!
از گور خواب خویش برخیزید ای قوم!
از مرگ بگریزید! جان را پس بگیرید
هان! بر جبینها چیست غیر از نقش حسرت؟
آن آرزوهای جوان را پس بگیرید
شنهای ساعت مرگتان را میشمارند
این شیشه تُرد زمان را پس بگیرید
تاریخ را با تیغ بنویسید ای قوم
از خصمتان تیغ و بنان را پس بگیرید
اهریمنان این قصه را وارونه کردند
نبض بلوغ داستان را پس بگیرید
بر گونهها هی نقطهچین رد گلوله است
با هر گلوله این نشان را پس بگیرید
در حلقه اسلام جای قدس خالی است
آه این نگین بینشان را پس بگیرید
با رمز «سُبحَانَ الَّذِی أَسْرَى بِعَبْدِه»
این شاهراه کهکشان را پس بگیرید
آه این بهشت گمشده این ارض موعود
این خانه، این کهفالامان را پس بگیرید
این قدس آغوش خدای مهربان است
از چنگ شیطان این جهان را پس بگیرید...
#سیدمهدیحسینیرکنآبادی
*پ.ن:
چو دزدی با چراغ آید...
#طوفان_الاقصی
#مرگ_بر_اسرائیل
# روز_قدس
@smahdihoseinir
https://eitaa.com/gardoune
باید به اشک توبه از امشب وضو کنم
فکری برای این دل بیآبرو کنم
باید که محو جلوه حسنآفرین شوم
تا کی برای دیدن تو رو به او کنم؟
این غصهها به درد دل من نمیخورد
آه ای غم بزرگ! تو را جستوجو کنم
حالا تو را ـ که این همه دلواپس منی ـ
با اشکهای غربت خود روبرو کنم
چشمان تو کجاست که محراب من شود
ابرو نشان بده که بر آن گوشه، رو کنم
جز شرم چیست حاصل این توبههای من؟
ای عدل محض! لطف تو را آرزو کنم
تا ناامیدم از همگان، این امید هست...
یک عمر مستی از مِی «لاتقنطوا» کنم
حالا که محو ماه شدم، محو مثل چاه
چون بادهای هرزه چرا های و هو کنم؟
عید فطر ١٣٩۵
#مناجات
#عید_رستگاری
#سیدمهدیحسینیرکنآبادی
@smahdihoseinir
استهلال
با تو، شب و تردید چه معنی دارد؟
بی لطف تو، امید چه معنی دارد؟
ای چشم تو آفتاب فروردینم
بی جلوه تو، عید چه معنی دارد؟
عید آمد و رفت، بخت بیدار نشد
چشمی روشن به دیدن یار نشد
از شوق زدیم ابرها را به کنار
ماه رخت ای دوست پدیدار نشد
ای پاسخ ضجهها و زاریهایم
پایان تمام بی قراریهایم
ای ماه تمام آخرین ماه ولا
ای مزد تمام روزهداریهایم
عید است و خریدار تو باشم ای ماه
لب تشنه دیدار تو باشم ای ماه
سی روز دعا کردهام و خواستهام
همسفره افطار تو باشم ای ماه!
#سیدمهدیحسینیرکنآبادی
#عید_فطر
#عید_رستگاری
#رباعی_پیوسته
#رباعی_انتظار
#مناجات
@smahdihoseinir
به یاد زندهیاد دکتر_ قیصر_امینپور
بی بال پریدن تو را سنجیدیم
در آینههای ناگهانت دیدیم
با صبر تو، ایمان تو، تنهایی تو
دستور زبان عشق را فهمیدیم
#سیدمهدیحسینیرکنآبادی
#دورها_آواییاست
#اردی_بهشت
#قیصر_امینپور
@smahdihoseinir
پیشکش به:
خاک پای زائران بارگاه کریمه اهل بیت
اى جوهر عقل! عشق را مفهومی
همچون شب قدر، قدر نامعلومی
قم با تو مدینهٔ ولایت شده است
تو، فاطمهٔ چهارده معصومی
یافاطمه اشفعی لنا فیالدنیا
یافاطمه اشفعی لنا فیالعقبا
یافاطمه اشفعی لنا فیالجنه
یعنی همهجا، هوای ما را همهجا...
ای دختر «عصمت» و «ولیالحسَنات»
بانوی کریمه، گنج لطف و برکات
یا ایتها الفاطمةُ المعصومه
تقدیم به محضرت، هزاران صلوات...
#سیدمهدی_حسینی_رکنآبادی
#رباعی_پیوسته
#حضرت_معصومه_سلاماللهعلیها
#دورها_آواییاست
@smahdihoseinir
هدایت شده از سیدمهدی حسینی رکن آبادی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
إِنَّ اللَّهَ اشتَرىٰ مِنَ المُؤمِنينَ أَنفُسَهُم وَأَموالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ ۚ
شهادت حق تو بود؛
سید خدوم و مظلوم
هدایت شده از سیدمهدی حسینی رکن آبادی
#تلنگر
او؛ شاعر زمانهها....
یک.
این روزها برای چندمین بار، اشعار قیصر امینپور را مرور میکنم، که میدانم هر بار دریچهای تازه از دنیای احساس، اندیشه و هنر شعری او را به رویم میگشاید.
بر این باورم، اگر شاعران اندکی درنگ و دقت داشته باشند این روزها بیش از همیشه خلاء حضور او را حس خواهندکرد.
سالهاست که قیصر امین پور در میان ما و زمانه ما نیست، اما شعر او هست و خلأ شناخت شعر او و الگو گرفتن از نگرشها و پردازشهای شاعرانه او در شعر بسیاری از ما شاعران مشهود است.
بسیاری از آیینیسراها و هیئتینویسها، شعارشان «مردمی سرودن» است و تجربهها نشان داده است که این شعار، همچنان بسیار ناپخته مانده است و «اظهرٌ منالشمس» است، که الگوی مردمی سرودن را از قیصر امینپورها نیاموختهاند و ای کاش میآموختند و مییافتند...
بخشی از شعر امروز با روزگار و زمانه خود، بیگانه است؛ ترجمان درد واقعی مردم نیست. برخی شاعران، یا آنقدر حس و حال و زبان و بیان شعر را پایین آوردهاند (به این بهانه که مردم عام آن را بفهمند) و برخی، حد اعلای شعرشان، اعتراض با هدف دیده شدن، عقدهگشایی از جریان مخالف و تسویه حسابهای سیاسی یا شخصی است.
درقیاس با برخی شاعران امروز، قیصر امینپور شاعر زمانه بود و دردهای زمانهاش را روایت میکرد و امروز بر این باورم که هنوز شاعر زمانه ما و حتی زمانههاست.
نمیگویم شعر شخصی نداشت، اتفاقاً بسیار داشت! اما همان تجربههای زندگی خصوصیاش را به نحوی بیان نمود که خواندن آن، حس همان تجربه در زندگی را به ما میبخشد و دریچهای از حکمت و اندیشه در زندگی را پیش روی ما میگشاید:
حرفهای ما هنوز ناتمام... /تا نگاه میکنی:/ وقت رفتن است/ باز هم حکایت همیشگی! / پیش از آنکه با خبر شوی،/ لحظه عزیمت تو ناگزیر میشود/ آی... /ای دریغ و حسرت همیشگی! / ناگهان/ چقدر زود/ دیر میشود! (دیوان، ص۲۷۱)
حکمتهای عامیانه، تعریضها و اعتراضهای او اکثراً بیحساب و کتاب نیست. «هزار چون و هزاران چرای بیزیرا» ( همان، ص134) اضطرابها و دلنگرانیهای آینده، مرور گذشته نجیب و پر از لحظههای نگاه ناگهانگی (همان، ص138) که در شعر او نمود یافته، تصویری از حالات عاطفی و واکنشهای مردم ماست.
قیصر ذاتاً شاعر بود و جنونی که در شعر او وجود دارد، شعر او را زنده و سرپا نگاه میدارد و این، باعث شده است همه ما همچنان به شعر او نیازمند باشیم و پس از مدتی سرودن یا خواندن شعرهای بی سر و ته و سخیف خود یا دیگران، مجبور شویم به او پناه ببریم و از او بخواهیم دریچهای تازه از شعر واقعی را با شعرهایش به روی ما بگشاید بلکه بروزرسانی شویم؛ که یادمان نرود، تعریف واقعی شعر و شاعر چیست؟
آری او شاعر زمانههاست....
ادامه دارد...
#سیدمهدیحسینیرکنآبادی
#قیصر_امینپور
#شعر_مردمی
@smahdihoseinir
هدایت شده از سیدمهدی حسینی رکن آبادی
#تلنگر
او؛ شاعر زمانهها....
دو.
قیصر در شعر خود به نقد روزگار ما و بویژه فرهنگمداران، فرهنگسازان و مدعیان میپردازد...
در نگاهی تأویلی، به نظر میرسد، حال و روز کسانی را که ادای شاعران را در میآورند، اینگونه به تصویر میکشد و نجیبانه به آنان حق میدهد که با شاعران بچرخند:
در حسرت پرواز با مرغابیانم
چون سنگپشتی پیر، در لاکم صبورم (دیوان، ص ۶۲)
همچنین تصویری از شاعران واقعی را ارائه میکند:
خدا روستا را/ بشر شهر را/ ولی شاعران آرمانشهر را آفریدند/ که در خواب هم خواب آن را ندیدند (همان، ص ۱۵۴)
از روزگار غوغای آهن و برج و تهاجم به آسمانها دردمندانه میگوید:
دور کرد و کور کرد عشق را
دورباشها و کورباشها
زخم میزند به چشم آفتاب
تیغ برج آسمان خراشها (همان، صفحه ۵۸)
و به یادمان میآورد:
به جستجوی یادداشتهای دردهای جاودانگی خود باشیم(همان، ص ۱۴۴)
و به تعریض اعتراف میکند که:
هرچه گفتم هیچکس نشنید یا باور نکرد
من دهانی نیستم از زمره این گوشها (همان، ص 57)
ای کاش ذهن و زبان و بیانمان قیصر امین پورِ دیگری شود و شعر زمانه را به چالش بکشیم و اعتراض کنیم:
چرا همیشه همین است آسمان و زمین؟ (همان، ص ۵۲)
و فطرت شاعرانه خود را بجوییم.
قیصر نصیحتمان کرد، اما گوش ما خریدار نصیحت او نبود...
او انگار پلیدی پدیدۀ «تجاری» شدن هنر و فرهنگ در زمانه ما را از همان روزها حدس میزد و پیشبینی میکرد که سرود:
این حنجره، این باغ صدا را نفروشید
این پنجره، این خاطرهها را نفروشید
و:
یک عمر دویدیم و لب چشمه رسیدیم
این هروله سعی و صفا را نفروشید! (همان، ص۶۷)
ادامه دارد...
#سیدمهدیحسینیرکنآبادی
#قیصر_امینپور
#شعر_مردمی
@smahdihoseinir
هدایت شده از سیدمهدی حسینی رکن آبادی
#تلنگر
او؛ شاعر زمانهها....
سه.
این روزها در لابلای بسیاری از شعر شاعران، «آنچه یافت مینشود، آنم آرزوست! ...» به دنبال جنونی از جنس جنون قیصر امین پورم، او که در پایان دهه دوم زندگی (یعنی همان اوایل شاعریاش) سرود:
من کجا حق دارم/ مشقهایم را/روی کاغذهای باطله با خود ببرم؟ /میروم/ دفتر پاکنویسی بخرم/ زندگی را باید از سر سطر نوشت (ص ۳۷۶)
۲۴ ساله یا ۲۵ ساله بود که سرود:
گویی که آسمان سر نطقی فصیح داشت
با رعد سرفههای گران سینه صاف کرد (ص391)
و ثابت کرد شاعر است و شعر را میشناسد و بلد است شعر را پردازش کند.
براستی، کدام یک از شعرای ما توانستهاند به اقتضای زمانه خود، تا این حد شاعر باشند و مردم را با شعر خود آشتی دهند؛ نه اینکه شعر را تا سطح مردم عام به حضیض سخافت و پستی بکشانند.
او دردمندانه از مخاطبش میخواهد:
صفات بغض مرا فرصت بروز دهید
درون سینه من انفجار زندانی است! (ص ۳۹۳)
و برادرانه نصیحتمان میکند:
هان ای گیاه هرزه که با لاله همدمی
رو خار باش، خار به از هرزه بودن است! (ص ۳۹۵)
شعر او تصویری شگرف، عمیق و دقیق از حال و هوای زمانهاش را تصویر میکشد؛ راستی شعر ما تصویر زمانه ما شده است؟
ز بس فرشته به تشییع لاله آمد و رفت
صدای مبهم برخورد بال میآید
مپرس از دل خود لالهها چرا رفتند
که بوی کافری از این سوال میآید (ص ۳۹۶)
واقعیت امر این است که برخی از ما شاعران -که تعدادمان متاسفانه کم هم نیست- از حقیقت شعر و از حقیقت شاعری دور افتادهایم و این، روزها حتی نمیدانیم از خود و از شعر چه میخواهیم؟ و درست گفت قیصر که از زبان بیخبران زمانهاش گفت: عمری به جز بیهوده بودن سر نکردیم (ص۳۹۲) این مضمون، و امثال آن هنوز هم کارکرد زبان حال دارد و قابل تأویل به زبان حال بیخبران زمانه امروز ماست؛ چون او شاعر زمانههاست ...
به نظر میرسد وقت آن رسیده که به شعرهایی که میسراییم با وجدان بیدار بنگریم و از خود بپرسیم: در کجای شعر امروز ایستادهایم؟ فاصله ما با قیصر، آیا کم شده است؟ جایگاه شعر ما در ۱۰ یا ۲۰ سال دیگر کجای این ادبیات خواهد بود؟ چقدر مردم زمانهمان را با شعر واقعی آشتی دادهایم؟
خوب است از ابتدا شروع کنیم؛ ابتدای شعر «بیتابی» است و برای بیتاب شدن، خود را در معرض نسیمی از سوی دوست بگذاریم، تا باغی از برگهای لرزان شویم (ص ۴۰۳) و برای یافتن معنی صریح حضور به اصل نسخه قاموس خود رجوع کنیم (ص ۴۰۱)
قیصر شعر، راه را به ما نشان داده است؛ او شاعر زمانههاست. برای چندمین بار، شعر قیصر را بخوانیم و راه درست را بیابیم:
ز پشت پنجره برخیز تا به کوچه رویم
برای دیدن تصویر، قاب لازم نیست! (ص ۳۹۰)
براستی، چرا قابها ما را در حصار خویش نگه داشتهاند...
ادامه دارد...
#سیدمهدیحسینیرکنآبادی
#قیصر_امینپور
#شعر_مردمی
@smahdihoseinir
هدایت شده از سیدمهدی حسینی رکن آبادی
#تلنگر
او؛ شاعر زمانهها....
چهار
در سطرهای پیشین دردمندانه نوشتم:
بسیاری از آیینیسراها و هیئتینویسها، شعارشان «مردمی سرودن» است و تجربهها نشان داده است که این شعار، همچنان بسیار ناپخته مانده است و «اظهرٌ منالشمس» است، که الگوی مردمی سرودن را از قیصر امینپورها نیاموختهاند و ای کاش میآموختند و مییافتند...
قیصر امین پور مثل همچون حافظ و سعدی و دیگر شاعران برجسته میدانست که برای مردمی شدن شعر، باید به سراغ زبان و بیان مردم برود و تصویرهای ذهنی، حکمتهای عامیانه و باورهای مردمی را که در کنایات و لحن آنان ظهور و بروز مییابد، در شعر به زبان هنری بازسازی کند.
در بخش دوم این یادداشت، با ذکر شواهدی، از تجربههای عامیانهنگاری قیصر امینپور مینویسم.
*بهرهگیری از کنایات:
یکی از ابعاد هنر قیصر عزیز، استخدام و به کارگیری کنایات، عبارات مردمی و حکمتهای عامیانه است، به عنوان ماده خام، و سپس کانالیزه کردن و عبور دادن آن از صافی ذوق هنر شعری.
حاصل این ریاضت و تلاش هنری، شعری است به معنی واقعی کلمه؛ و در حکم آینهای است با دو جلوه؛ یک رویۀ آن، ویژه مردم است که جلوههایی از زبان و اندیشه خود را در آن میبینند و در دیگر روی آن، خواص و هنرمندان، جلوههای غرورآفرین و هنرمندانه شعر را به تماشا مینشینند:
به عنوان مثال، کنایه «چشم دیدن کسی را نداشتن» به این شکل در شعر او جلوه شاعرانه گرفته است:
انگار/ این روزگار چشم ندارد من و تو را/ یک روز/ خوشحال و بی ملال ببیند! (دیوان، ص۱۳)
و:
از بد، بدتر اگر هست/ این است/ اینکه باشی/ در چاه نابرادر، تنها/ زندانی زلیخا/ چوب حراج خورده بازار بردهها/ البته بی که یوسف باشی! / پس بهتر است درز بگیری/ این پاره پوره پیراهنِ/ بیبو و خاصیت را/ که چشم هیچ چشم به راهی را / روشن نمیکند! (همان، ص ۲۳)
در این شعر، کنایات «چوب حراج خوردن»، «درز گرفتن پیراهن» و «چشمبراهی»، برگرفته از کنایات حکمت آمیز عامیانه است. همچنین کاربرد اتباع «پاره پوره»، یعنی چینش دو واژه که یکی معنادار و دیگری بیمعنی است و ساخته ذهن مردم.
بیگمان مخاطب عام از این شعر به جهت حضور جدی نشانههای زبان مردمی بهره خواهد برد و خواص نیز از ظرایف زبان شعر او، که در قالب نیمایی، فرم و انسجام خاص خود را یافته است.
بیگمان برجستهترین رفتار قیصر امینپور با ادبیات عامیانه، بهرهگیری هوشمندانه او از کنایات است و بازسازی هنرمندانه آن. ببینید کنایه «سنگ تمام گذاشتن» را چگونه در این بیت، با تصویری شفاف و هنرورزانه اما حسرتمند به کار میبرد:
آخر دلم با سربلندی میگذارد
سنگ تمام عشق را بر خاک گورم (همان، ص ۶۲)
نمونه دیگر:
سوخت دست و بال ما از این همه
کاسههای داغتر از آشها (همان، ص ۵۹)
ادامه دارد...
#قیصر_امینپور
#شعر_مردمی
#سیدمهدیحسینیرکنآبادی
@smahdihoseinir