هدایت شده از جهاد تبیین
🎥 تفاوت از زمین تا آسمان است
بعید است ظریف فرق این دو را نفهمد:
دولتی که رئیسش بیشترین همکاری را در پیگیری فساد چای دبش (که ادامه روند غلط دولت قبل بوده) داشته و کوچکترین خط قرمزی برای برخورد با خطاکاران ترسیم نکرده با دولتی که رئیسش تهدید کرد اگر به پرونده برادرش رسیدگی شود اعلان جنگ می کند!!
بله ظریف اگر بخواهد خوب این تفاوت را می فهمد ولی دغلبازی مکارانه و فریبنده به او اجازه نمی دهد!!
اما هیهات منا تکرار دولت روحانی ...
#انتخابات
#انتخاب_اصلح
#نه_به_دولت_سوم_روحانی
✍ "قاسم اکبری"
🛑#جهاد_تبیین
@TABEIN_14
هدایت شده از مهـــدیــار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شور انتخاباتی موج میزنه 💓💓
محلش کجاس؟
ورزشگاه تختی مشهد
ان شالله سعید جلیلی امتداد دهنده راه شهید رئیسی باشن 😇
#سعید_جلیلی
#انتخابات
#انتخاب_اصلح
@mahdyar_59
10.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از روزی که تو پر کشیدی در آسمان ایران،چهل روز گذشت.
#انتخاب_اصلح
#مشارکت_حداکثری
بسمالله الرحمن الرحیم
#پرندهی_خیال_من۸
روزها و شبهای سختی میگذرد.
بارها چشمهام را بستم.اما نه من حال و حوصله داشتم ،نه پرنده ام.
امشب دوستام از سر شب پای گوشیهایشان به دنبال راهنمایی و تبیین حقیقت هستند.
فهمیدم که نه در خیال...
در نهایتِ واقعیت، هستند آدمهایی که هنوز به چشم مثبت به پزشکیان نگاه میکنند. به روحانی هم😔😔😔😔
وقتی شنیدم آه کشیدم.
چشمهام را بستم. بالهای پرنده ام، مثل عقاب شکاری، باز شد توی آسمان. آفتاب مثل تیغ میخورد توی تخم چشم و میسوزاند.
همه جا خشک و بی آب و علف بود. سایهی بزرگ پرندههایی ترسناک، روی زمین نقش بست.
پرنده هایی زشت و بدترکیب، بالای یک چیزی دور میزدند.
پرندهام آهسته نزدیک شد. لبهی تخته سنگی نشست. پایین را نگاه کردم. یک دره بود.عمیق و سرسبز.
دقیقا میان آن جهنم، بهشتی دیدم که در دل زمین نقش بسته بود.
انگار زمین نگهبانش بود تا آن پرندههای ترسناک پایین نروند.
از میان کوه، آبی زلال، آبشار شده بود بر جان دره. روح میدمید، سبز کرده بود شریانهای پر از روح زمین را.
همان تکه کافی بود تا امید میان آن برهوت زنده بماند.
پریدیم توی دره. پایین آبشار حوض بزرگی بود. آب توی آن میدرخشید. درختی بزرگ شاخههاش را به سمت بالا گرفته بود.
اما سایهی آن پرندههای ترسناک از آن بالا میافتاد روی شاخهها بالایی.
ته دلم میترسید. هر چند وقت یک بار، صدای جیغ یکی از آن پرندههای لاشخور مانند، می پیچید توی دره. هر بار شاخههایی خشک میشدند و میریختند.
صدای قهقهه میپیچید توی دره. آب گلآلود میشد.
وقتی سرسبزی به زردی میزد. انگار کسی، نفسی مسیحایی، میدمید و مثل نسیمی میپیچید توی فضا.
نور تلألؤ میزد و دره دوباره سبز میشد. شاخهها تکان میخوردند. برگهای سبز، زردها را کنار میزدند. سر به آسمان بالا میبردند.
هر بار که صدای جیغ بلند تر میشد . شاخههایی قویتر، بالا میرفتند.
نسیمِ مقدس، کارش درست بود.
تا اینکه یکی از آن لاشخورها، به خود جرأت داد. پرید تا نزدیکیهای دره.
از سیاهی پرهاش کشید روی ساقههای درختان. سوختند.
تمام دره در سکوت محض ماند. ناگهان نوری از پشت آبشار مثل فواره بالا گرفت. رفت و رسید به آسمان. تمام لاشخورهای ترسناک چند کیلومتر دور شدند.
جیغ و دادشان تا ته دره می آمد اما از ترس نور نمیتوانستند جلو بیایند.
اینبار نسیم مسیحایی نوزید. طوفانی از جنس نور پیچید و تمام شاخهها را در هم پیچید.
شاخههای نازک و ضعیف، ریز می شدند و میریختند پایین. هر شاخه ای که محکم به تنه درخت وصل شده بود توی نور قویتر میشد. با سرعتی عجیب بالا میرفت.
آنقدر درخت پیچید و بالا رفت که از سقف دره رد شد.
بالا و بالا رفت. قوی و قویتر شد.
دیگر لاشخورها جرأت جیغ و داد کشیدن هم نداشتند.
به جان هم افتادند.
همدیگر را تکه پاره کردند.
طوفان نور در افق امتداد پیدا کرد.
✍فاطمه بهرامی
https://eitaa.com/ghalambarmidaram
#اللهمعجللولیکالفرج
#خدایا_ما_را_با_نورت_قدرتمند_کن
#انتخابات_مشارکت_حداکثری
#انتخاب_اصلح
#جلیلی
#نه_به_دولت_سوم_روحانی🤬