eitaa logo
قلم های بیدار
130 دنبال‌کننده
119 عکس
42 ویدیو
2 فایل
کانال شعر قلم های بیدار
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻سیب سرخ انقلاب آمد شبی باشاخه اي شمشاد در دستش با سيب هاي سرخ "فجر آباد "در دستش تور سپيد و روشن بهمن بر اندامش سيب گلاب نيمۀ خرداد در دستش!! هم مثل اوقات خوش انگور شيرين بود هم داشت برق تيشۀ فرهاد در دستش! در دشت پرچم، چون گياهي سبز مي روييد هر لاله اي كه سرخ جان مي داد در دستش از باغ پرچم عطر و بوي لاله بر مي خاست وقتي تكان مي داد آن را باد در دستش!! تشييع كرد از بس بهاران را به دوش خويش گل كرد فرورديني از فرياد دردستش بيدار شد بهمن از آن خواب زمستاني تا سيب سرخ انقلاب افتاد در دستش!! شاعران بزرگوار اصفهانی اگر برای شعر دارند برای ادمین کانال ارسال نمایند. @ghalamhaye_bidar
🌹پرهای پرپر ما جهان را سال ها از پشت خنجر دیده ایم از زمین و آسمان داغ مکرّر دیده ایم امتحان کردند ما را دشمنان از هر طرف داغ سنگین پدر، داغ برادر دیده ایم سربلند از عاشقی ها، شعر بی سر گفته ایم شاعريم و عشق را هربار از سر دیده ایم در خیابان هایمان از بس شهید آورده اند کوچه های بی نشان در شهر کمتر دیده ایم مرگ از هر در که می آید به استقبالمان در به در او را به شکل یک کبوتر دیده ایم آسمان هر روز و هر شب ناظر پروازهاست ما فقط روی زمین پرهای پرپر دیده ایم شاعران اصفهانی که برای سروده ای دارند تا پانزدهم اسفند اشعارشان را ارسال نمایند @ghalamhaye_bidar
🚩 با کارشناسی ⏰ سه شنبه 7 اسفند 1397 از ساعت 17 🏠 میدان انقلاب، خیابان کمال اسماعیل، بعد از سه راه پاسداران، کوچه شماره 4، ساختمان نیکان، طبقه آخر @ghalamhaye_bidar
🔺 توجه با پوزش از دوستانی که در دو جلسه ی اخیر با ناهماهنگی مواجه شدند، انجمن نارنج از هفته ی آینده در مکان دیگری برگزار خواهد شد. @ghalamhaye_bidar
✅ زمان و مکان جدید به دلیل محدودیت زمانی در محل جدید تشکیل جلسات، پس از نظرسنجی از حدود سی نفر از کارشناسان و اعضای جلسه و نیز توجه به تداخل نداشتن با دیگر انجمن های جوان شهر، قرار بر این شد که انجمن نارنج این هفته برگزار و تصمیم نهایی برای تعیین روز جلسه در آن گرفته شود. : خیابان کاشانی شمالی، ابتدای خیابان جامی @ghalamhaye_bidar
شیرین ترین روز سالی، رنگین ترین روز عیدی روزی چه روز عزیزی! صبحی چه صبح سعیدی! گرامی باد 15 اسفند روز تولد شاعر و پژوهشگر پیشکسوت اصفهانی @ghalamhaye_bidar
🚩 اَنجُمَنِ شِعرِ نارَنج ⏰ پنج شنبه 16 اسفند 1397 از ساعت 17 🏠 خیابان کاشانی شمالی، ابتدای خیابان جامی، اولین پلاک بعد از نانوایی، طبقه پایین @ghalamhaye_bidar
قلم های بیدار
🚩 اَنجُمَنِ شِعرِ نارَنج ⏰ پنج شنبه 16 اسفند 1397 از ساعت 17 🏠 خیابان کاشانی شمالی، ابتدای خیابان
| احمدِ عاشق ویژه برنامه سالروز درگذشت امروز در انجمن نارنج از ساعت 4 بعد از ظهر ضمناً کتاب هایی از طرف مجمع شاعران به انجمن اهدا شده که امروز و هفته آینده تقدیم حاضرین خواهد شد.
4_6033021551442396536.mp3
8.63M
🎙تا ابد در دل ما هست غم عاشورا این خبر را برسانید به تکفیری ها چشم بد دور که این دشت پر از لاله شده است سرو خوش قامتمان تازه چهل ساله شده است @ghalamhaye_bidar
🌷 نبض اروند بیقراری ای وطن! صبح دماوندت کجاست؟ ای زن شو کرده با خورشید، فرزندت کجاست؟ میهنا! سرچشمه‌ی این تشنگی را فاش کن از رگ کارون گذشتی، نبض اروندت کجاست؟ ای سراپا زخم! ای خاک ترک برداشته ای به خنجرهای خود خو کرده لبخندت کجاست؟ گوشوارت را ربودند و لبت را دوختند تا نکشتندت بگو مادر! گلوبندت کجاست؟ دست‌های سینه چاک نخل‌ها را مشت کن طبل می‌کوبد خزان، سرو تنومندت کجاست؟ روی دوش ابر تابوت شهیدان تو را باد می‌آرد هنوز از جبهه، اسپندت کجاست؟ @ghalamhaye_bidar
🌷 «راهیان نور» دیدم در آنجا جلوه ی جان جهان آنشب بر شانه هایم بار فریادی، گِران آنشب دیدم در آنجا آسمان را لابلای خاک وَ خاک آنجا را شبیه آسمان آنشب بی استخوان – بی سر ؛ پلاکِ مَردهایم را در لابلای گریه های بی امان آنشب زانو زدم در گوشه ایی ، بغضی مرا بلعید بغضی که می ارزید بر صد کهکشان آنشب ناگاه طوفان شد گمانم، خوب یادم نیست... گم شد میان نور و ظلمت، « راهیان» آنشب شن ماسه ها دف می زدند و شعر می خواندند بر شاعری چون من به دور از دوستان آنشب چشمانم از دست « شلمچه» خواب می نوشید دیدم عقب برگشت ساعات زمان آنشب دیدم که در دهلاویه خون بود و آتش بود چمران میان خاک و خاکستر دوان آنشب قناسه ها در تنگه ی چزّابه می خواندند... بر گوش مشتاقانشان گویا اذان آنشب دیدم که سمت کربلا با شوق می رفتند... « آهنگران» با« لشکر صاحب زمان» آنشب بعد از نماز آخرین، تا عرش می رفتند... رزمندگان رزمندگان رزمندگان آنشب از باقری ها و بقایی ها و آوینی با فکه می گفتند شن های روان آنشب اروند را دیدم که زانو زد – وَ غواصی ... افتاد در آغوش دریا ناگهان آنشب بادی وزید و باکری تنها به دریا زد وَ دجله گم شد در طواف قدسیان آنشب همت وضو می ساخت، آبادان دعا می خواند من بودم و بر شانه ام باری گران آنشب من گریه می کردم، کسی من را نمی فهمید من بودم و صدها پلاک بی نشان آنشب دستی به روی شانه ام می خورد: ابراهیم! برخیز برگردیم پیش دوستان ... آنشب... @ghalamhaye_bidar
فراخوان شعر برای دیدار با رهبر معظم انقلاب در ماه مبارک رمضان ویژه شاعران استان اصفهان آیدی در تلگرام: @didar_rahbari واحد آفرینشهای ادبی حوزه هنری استان اصفهان @khaneadabi
در آخرین جلسه در سال 97 نقد شعری متفاوت را تجربه کنید در: 🚩 اَنجُمَنِ شِعرِ نارَنج ⏰ پنج شنبه 23 اسفند از ساعت 16 تا اذان مغرب 🏠 خیابان کاشانی شمالی، ابتدای خیابان جامی، سمت چپ اولین پلاک، طبقه پایین @ghalamhaye_bidar
🔻فراخوان جشنواره ادبی «روایت انقلاب» اطلاعات بیشتر: 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/10351 ☑️ @ShahrestanAdab
غم کهنه ی در گلویم حسین است دم و بازدم، های و هویم حسین است اگر چشم من آبروی مرا ریخت چه غم؟ بعد از این آبرویم حسین است به دنبال نامی به جز عشقم اما سرانجام هر جست و جویم حسین است شب آرزوها شب جمعه باشد و کتمان کنم آرزویم حسین است؟ به سجاده گفتم که مایل بیفتد که از این سحر سمت و سویم حسین است سرآغاز عالم سرانجام عالم خلاصه بخواهم بگویم حسین است @ghalamhaye_bidar
شعری برای پروین 25 اسفند؛ سالروز تولد و بزرگداشت پروین اعتصامی خواستم دنیا تورا در شکل« زن» باور کند ماورای «نام» و «نان» و «جسم» و «تن» باور کند روح پروین از همان آغاز همراهی نمود تا عروج جنس زن را در بدن باور کند دوخت چون لبخند را بر روی لب های «یتیم»... تا مگر «امّید» را در زیستن باور کند «رهنمای راه معنی جز چراغ عقل نیست» نکته ی نابی که اولاد وطن باور کند شاعر فریادها و شاعر احساس ها خون دل می خورد « من» را مثل «من» باور کند گاه نخ را همنشین سوزنی مغرور کرد تا مگر نیش زبان را پیرزن باور کند گاه شانه همنشین زلف مشگین بوی شد تا رفاقت را میان هر شکن باور کند تیشه ی کندی به دست کوهکن ها داده است تا مگر همبستگی را کوهکن باور کن مرغکی را گاه دام و گاه دانه می نشاند تا بهای زندگی را در وطن باور کند گاه شمع خانه می شد، گاه سنگ بین راه تا مخاطب درد را در هر سخن باور کند کیست این شاعر که ما را تا « ثریا» می برد ساختار« لفظ» را تا عمق « معنا » می برد کیست پروین، تک چراغ آسمان واژگان دُرّ معنایش میان « لفظ» و « امثال» اش نهان کیست پروین، آستانش آسمانِ عدل و داد یا مقیمِ کویِ او، هر باور نیکونهاد داغ هایش جنس مردم، بغض هایش مردمی گریه های ممتدِ در خون رهایش مردمی نرم نرمک شعرهایش چلچراغ زندگی مملو از گل های شعرش کوچه باغ زندگی «آسمان»ِ شعر را «پروین» چراغان می کند آسمان را زیر چتر شعر مهمان می کند @ghalamhaye_bidar
🔹باب الجواد🔹 جهان را می‌شناسد، لحظۀ غمگین و شادش را از این رو سخت در آغوش می‌گیرد جوادش را پسر مثل پدر می‌خندد این یعنی که از حالا میان این دو قسمت می‌کند دشمن عنادش را جهان از بعد عیسی اولین‌بار است با حیرت درون قالب یک طفل می‌یابد مرادش را چه طفلی؟ طفل معصومی که پیرِ دیر را حتی هوایی می‌کند از نو بسازد اعتقادش را چه ذکری بر زبان دارد؟ چه رازی در بیان دارد؟ که هر عالِم به این معیار می‌سنجد سوادش را قدم آهسته برمی‌دارد و پیوسته تا منزل که راه مستقیم از او بجوید امتدادش را به جای کاظمین امسال هم راهی شدم مشهد نشد تا سرمه چشمم کنم خاک بلادش را بهشت است این حرم از هر دری وارد شود شاعر ولی من دوست دارم بیشتر باب‌الجوادش را @ghalamhaye_bidar
🔆رهبرانقلاب: درس بزرگ امام جواد(ع) به ما این است که در مقابل قدرت‌های منافق و ریاکار، باید همت کنیم که هوشیاری ‌مردم را برای مقابله‌ی با این قدرت‌ها برانگیزیم. 🌹ولادت امام جواد(ع) ☑ @Khamenei_ir
"نیوزلند" "تو" فقط آدمی، تمدن را، در میان وحوش جار بزن در خیالات خویش نقشه بکش، بر سرِ این و آن هوار بزن نطق کن، توی گوش پرده و مبل، در و دیوار پیروان تو اَند زنده کن یاد "شام آخر " را جای نوشابه زهر مار بزن "تو" مسیحی و "اورشلیم" اینجاست، میخ: تیر و صلیب: اسلحه ات بسته بسته فشنگ را بردار! روی فرقت دو دسته خار، بزن "دین فقط دین توست" غیر از آن، دیگران کافرند و ملعونند سمتِ در "قربه ً الی الشیطان" برو و جیغِ زنگدار بزن * فرض کن در "کرایست چرچ"ی تو، مسجدی کنج شهر پیدا کن "تو" سفیدی و کافیَ است؛ این را_ همه جا با غرور جار بزن "تو" فقط آدمی و حق با توست، حقّ ثروت، حیات، آزادی به همین حق، خشاب را پر کن، ببرش روی تیربار، "بزن!" فکر کن بازیی خوشایندست، امتیازت نگاه کن چند است؟ سِنت بر سنت امتیاز بگیر، آخرین سنت: شد دلار، بزن! مثل همجنس هات در غزه، مثل هم نسل هات در بوسنی چون پدرخوانده هات در کابل، با ترحم تو را چکار؟ بزن! عقده های "ترامپ" را بشمار: در سرت درد چین و روسیه اَست به خودت زحمت حساب نده، هی به مغزت نده فشار، بزن * اولی غرق خون! چه تصویری! ... دومی را نشانه می گیری بچکان زود! سومی در رفت، آفرین! آن یکی؟ "چهار" بزن! به نیاکان خود تمسک کن، دیگران برده و تو اربابی فرض کن این تفنگ، شلاق است، برده برده است: چند بار بزن تو سفیدی و کافیَ است همین، در خیالت: جهان هیروشیماست ضامن بمب را فشار بده، بر زمین مُهر انفجار بزن تروریستند این مسلمانان، یک به یک را شبیه مرغ بکُش نانجیبند آسیایی ها، با قدم های استوار... بزن! به هواداری از حقوق بشر، ته قنداق را فشار بده نوبل صلح سهم توست، بگیر، در خودت دور افتخار بزن خویش را لحظه ای تصور کن، در ویتنام بین هالوها خسته از بومیان آمریکا، با مسلسل کمی سه تار بزن آن یکی گیجِ مهر و سجاده است، این یکی روی فرش افتاده است سعی کن تیرها هدر نرود، نکند آن یکی فرار... بزن! فیلمی از قتلِ عام خویش بگیر، پیرمردی چپیده گوشه ی راه گل سرخی به یاد استالین، روی پیشانی اش بکار! بزن! * راستی! فخر سینما و هنر! از مسلمان کشی بگو چه خبر؟ عوضِ آن به سوگ گربه ی خود، دو سه شب کنج خانه زار بزن @ghalamhaye_bidar
در دایرهٔ وجود موجود علیست اندر دو جهان مقصد و مقصود علیست گر خانهٔ اعتقاد ویران نشدی من فاش بگفتمی که معبود علیست @ghalamhaye_bidar
🌺 بهاران من چشم عید از تو روشن دل مادران شهید از تو روشن🌷 @ghalamhaye_bidar
🌲 سرو سرسبز چهل ساله مثل شروع نم نم باران بر تشنه گلدان لب ایوان قدر تمام لحظه ها جاری قدّ تمام موج ها طوفان مثل اذان لحظه ی افطار مثل سرور نیمه ی شعبان چون بوی دستان پدر وقتی در لای سفره می گذارد نان گرچه کمی این روزها دلتنگ امّا به این برکت قسم خندان امن و امان چون چادر مادر وقتی پناه بی کسی هامان چون متن یک اعلامیه پر شور مثل شعاری در دل میدان مثل شکوفه آخر بهمن تقویم ها را کرده سرگردان مثل شهیدان در تب تشییع بر شانه ها سنگین ولی رقصان چون رود مرزی بر خودش حسّاس با غرّشِ بیگانه در طغیان سرخ و سفید و سبز بر قلّه سرخ و سفید و سبز در جولان ای روز های خوب پیش از این ای روز های ناب بعد از آن ای سروِ سرسبز چهل ساله گنجشک ها بر شاخه ات مهمان آزادی ات چون صحن آزادی آرامشت لبخند دربانان این سوی پرچم یا حسین، آن سو جمهوری اسلامی ایران @ghalamhaye_bidar
🌺 نبری گمان که یعنی به خدا رسیده باشی تو ز خود نرفته بیرون به کجا رسیده باشی 📸 تصویر شهید «حبیب‌الله دانه‌گردی» و مادرش در سیزده بدر سال ۶۰ و بیرون پادگان غدیر اصفهان🌹 @ghalamhaye_bidar
🌺 بگو، لبها به لبّیک تو آمادهست، لب بگشا که پیشت شهر، پیش از این اگر کر بود، ازین پس نیست بفرما نور چشمت بازگردد بانوی مهتاب! که غیر از چشمهایش راه برگشتی به مبعث نیست... #پا