#جشنواره_فیلم_فجر
#ضد
"ضد" اولین فیلمیست که در جشنواره فجر امسال میبینم، یک فیلم سیاسی با یک درام قوی و تاثیرگذار که حال بد و تلخ بعد از فیلم
را فارغ از ایدئولوژی و سلیقه سیاسی برای مخاطب ایجاد میکند.
داستان عاشقانهای که تم اصلی فیلم را تشکیل میدهد و میتوان گفت این اتفاقات سیاسی است که در بستر یک رویداد عاشقانه پیش میرود و در جنگی نابرابر بین عشق و ایدئولوژی،
یکی غالب میشود و پایان قصه پیرو آنچه غالب است، اتفاق میافتد.
بازیها و گریمهای متفاوت بازیگران_ به طور ویژه نادرسلیمانی_ و شخصیتپردازیهایی که عموما خاکستری نیستند و غالبا در دوسوی ماجرا ایستادهاند و روایتگری روشن و بیرحمانه از سلوک مجاهد خلق بودن،
از مولفههای شاخص "ضد" هستند،
"ضد" با همهی تلخ بودنش یک فیلم خوب است و حتما ارزش دیدن دارد،
اگرچه فیلمساز نخواسته حتی لحظهای برای مخاطب تعلیق و تردید و حدس و گمان نسبت به قصه و شخصیتها ایجاد کند که شاید اگر میکرد، جذابیت افزونی به قصه میداد، اما این صراحت و بیپردگی و شتاب عامدانه او در لو دادن همه چیز خیلی هم بد نیست و تو بجای اینکه درگیر پیشبینی شوی خیلی زود در متن حادثه قرار میگیری و ریتم فیلم راضیات میکند،
فیلم "ضد" را ببینید، به دالانهای ترسناک و پیچدرپیچ سازمان مجاهدین ورود کنید و این میان حتی برای لحظاتی، حلاوت عجیب شخصیتی به نام "بهشتی" را تنفس کنید.
🔹این فیلم برای کودکان مناسب نیست🔹
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
#جشنواره_فیلم_فجر
#بدون_قرار_قبلی
بدون اغراق دو نام مرا برای دیدن این فیلم
به سینما کشاند،
#بهروز_شعیبی و #مصطفی_مستور
دو نام که همیشه حرفی برای گفتن داشتهاند و از سطح زندگی عادی و روزمرگی فراتر رفتهاند.
فیلم از نگاه من یک فیلم زنانه است نه بخاطر شخصیت اصلی آن که بخاطر شکل و شمایل مسیری که طی میشود و احساساتی که درگیر میکند و میل به خودشناسی و هویتیابی که در طول آن اتفاق میافتد، بخاطر پیرنگ عاشقانهای که خط و مثلث و مربع ندارد و بین دوجنس نیست که خود عشق با تمام قدرت نفوذش، ذره ذره بین یک زن و زندگی جوانه میزند و قامت میکشد و مصداقش را پیدا میکند،
"بدون قرار قبلی" سیر بیکلیشه انسان در جستجوی هویت و اصالت و ریشه را به تصویر میکشاند و آنقدر خوب از زن و کودک و ساز و کویر و حیاط و باغچه و قاب عکس و سفال بهره میگیرد که با همان ریتم کند و آرامی که دارد مخاطب را به خلسهای دوست داشتنی میکشاند،
استفاده شعیبی از لوکیشن #آسبادهای_نشتیقان یکی از زیباترین جلوههای بصری را لااقل برای من که شیفته این فضای مسحورکننده هستم،
نمایان میکند،
"بدون قرار قبلی" دمیدن روح مشرقی با همهی معناها و عمقها و وسعتهایش به جان یک نیمهجان غربنشین سرگردان است.
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
قلمزن
#روزنوشت #راض_بابا بخاطر شرایط جدی کرونا برنامههای حضوری بچهها به طور موقت تعطیل شده است، اما خب
#روزنوشت
دخترک پر از انرژی و شور و انگیزه است از آن جوانهها که اگر خوب آبیاری شوند ریشههای محکم میگیرند و تناور میشوند،
آن اوایل گفته بودم خوب است مسئول روابط عمومی شوی و او با آن سن 10 سالهاش خیلی نمیدانست چه میگویم اما امروز که 12 ساله شده همچنان همان هست و همان مانده است،
پیگیری و سماجت عجیبی در همه چیز دارد و وقتی "نه" بگویی لحظهای راحتت نمیگذارد،
از روزی که ترکشان کردم بیشتر از همه بچهها پیگیر است و خودش هم میگوید که بیخیال نخواهد شد و به لطائفالحیلی تلاشش را میکند،
برای ایام فجر برایشان برنامه گذاشته بودند مصرانه پیگیر بود که شما چیزی بنویسید تا بتوانم بچهها را برای برنامه به خط کنم، طبیعی بود که نپذیرم و گفتم خودت اینکار را بکن، رنجید اما خودش نوشت و برایم فرستاد
و انصافا چقدر هم خوب و ترغیبکننده بود،
میگفت دارم یکی یکی به دوستانم زنگ میزنم تا بیایند مثل اسپند روی آتش شده بود که البته همیشه همین است!
اما طفلکم دوروز مانده به برنامههایشان،
مریض شد و اجازه حضور پیدا نکرد،
خدا میداند چقدر به هم ریخت و چقدر اذیت شد و چقدر برایم نوشت و چقدر گریه کرد.
حالا پیام داده که خانم یادتان هست به من همیشه میگفتید ششماهه به دنیا آمدهام؟! گفتم آره یادم هست، گفت ولی حالا بخاطر مریضی از همه برنامههایی که برایشان نقشه کشیده بودم، دست کشیدم و تحمل کردم...
قربان صدقهاش میروم و او با احساس پیروزی مینویسد از 21 نفری که شرکت کردند من به 19 نفرشان یکی یکی زنگ زده بودم و راضیشان کرده بودم که شرکت کنند،
به توانایی و انگیزهاش غبطه میخورم به تلاشهای مستمرش که از همان دوسال قبل نشان داده بود، از روزی که گفت میخواهم نویسنده شوم و با هم حرف زدیم و داستان بلندش را شروع کرد و هرروز چند صفحه میفرستاد،
از همان روز که کتاب #راض_بابا را با همین بچگی خواند و نوشت امشب شبیه "راضیه" نماز شب خواندم...
دخترک و همه دخترکان دیگری که اطراف ما هستند، توجه میخواهند و محبت و درک و همراهی که اگر حاصل شود سرعت رشدشان باورنکردنی خواهد بود.
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
میآییم
و این آمدن
ربطی به فساد اقتصادی عدهای ندارد
ربطی به ناکارآمدی عدهای دیگر هم ندارد
هیچ ربطی به سیاستبازی و جناحبندی هم ندارد،
میآییم
چون باور داریم که حیات این خاک و این عقیده همواره به همین بودنها وابسته بوده است،
میآییم
چون وامدار مکتبی هستیم که
سالهاست احیایمان کرده است،
میآییم
چون ساختن، بودن لازم دارد
و تغییر و تحول نیازمند حضور است،
میآییم
برای چهل و سومین بار
چون انقلاب ادامه دارد
و نهضت متوقف نخواهد شد...
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
قلمزن
میآییم و این آمدن ربطی به فساد اقتصادی عدهای ندارد ربطی به ناکارآمدی عدهای دیگر هم ندارد هیچ ربط
اگر خودروی شما جا دارد
دیگران را هم برای راهپیمایی سوار کنید🌷
#مادر
#روز_خوب_پیروزی
فکر میکردم "مادر" حال و حوصله راهپیمایی خودرویی را نداشته باشد اما ازآنجا که مهمان ما بود پیشنهاد کردیم که اگر دوست دارند همراه شوند و شدند،
کاروان خودرویی در جشنها هیجان و شور خودش را دارد و بخصوص بچهها کیفشان کوک میشود،
اول گمان میکردم باید رعایت حال مادر را داشته باشم و بقول برادر دست از شوماخر بودن بردارم،
اما امروز مادر شده بود یکی از پایههای اصلی شیطنت و شلوغی،
حتی بیشتر از دخترها که عقب نشسته بودند،
تمایل ایشان کلا این بود که اولین ماشین پشت ماشین صوت باشیم و در کشاکش عقب و جلو رفتن ماشینها در بزرگراه،
اجازه ندهیم کسی جلو برود!
مادر شده بود مشوق یک کلکل حسابی و آنقدر آدرنالینش به اوج رسیده بود که پرچم میچرخاند و امر میکرد که همان جلو جایگاه ماشین را حفظ کنم و حتی یک ماشین عقب نمانم!
و چقدر هم در پایان راضی بود و خوش گذشته بود برایش و ما راضی از رضایتش!
به لطف خدا مادر امروز آنقدر حالش خوب بود که گویی برگشته بود به نوجوانی و جوانی و دخترک پرشور و اسبسوار و بانشاط درونش دوباره جان گرفته بود و خستگی نمیدانست،
جانش سلامت و حالش تا همیشه خوب🌱
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
#مادر_شهید پیام داد که اگر یکنفر جا دارید من هم بیایم راهپیمایی،
عرض کردم روی چشم ما...
اما وقت حرکت،
گفت حاج آقا حالندار است،
لازم است پیشش بمانم و ماند
وقت خداحافظی مدام میگفت
خوش بحال شما... برای ما دعا کنید!
مادر است نوجوان 15سالهاش شهید شده، توقعی نداشته و ندارد
اما وقت محروم شدن از راهپیمایی، مانند کسی که چیزی را از دست داده و توفیقی نصیبش نشده،
با حسرت التماس دعا میگوید،
این نسل همچنان خودشان را وامدار میدانند و بیش از همهی ما حضور را برای خودشان تکلیف دیدهاند و بیش از همهی ما قدردان آنچه به دست آمده هستند،
خدا برای همهی ما نگهشان دارد🌷
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
قلمزن
#مادربزرگ جایی بر بلندیهای شاه البرز زندگی میکند، کوهستانهای مرتفع که در تابستان هم برف برآنها خو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مادربزرگ
مادر کوهستان،
بانوی قدرتمند و بااستقامت واهل تلاش
که هرگز افتادگیاش را ندیده بودیم،
زمینگیر بیماری شده
و این روزها اسیر بیمارستان است،
جایی که هیچوقت دوستش نداشت
جسمش نحیف شده و در مقابلِ روح بلند و وسیعش کم آورده است،
مادربزرگ گنجینه است،
یک گنجینه 92 ساله
سرشار از خاطرات و تجربیات ناب زندگی،
درست مانند همهی مادربزرگهای این نسل،
نسلی که تکرار نمیشوند...
کاش برایمان بمانند!
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
قلمزن
#مادربزرگ مادر کوهستان، بانوی قدرتمند و بااستقامت واهل تلاش که هرگز افتادگیاش را ندیده بودیم، ز
صدا و عکسها متعلق به مادربزرگ است
یکی از آواهای محلی را میخوانند.
#باباجون که میخواهم دربارهاش بنویسم،
پدرم نیست اما به قدر پدر
برایم دوستداشتنی و باارزش است
@ghalamzann
#باباجون
مغازهاش را چندسالیست که بسته است، اما وقتی کاسبی میکرد از آن کاسبهای دوستداشتنی بود که حساب سود و معاملاتش با حساب و کتاب ما جور نمیشد و همه از قیمتهایش تعجب میکردند،
آنقدر در توضیحش برای مشتری دقت و وسواس داشت که مبادا غلو شود و از صدق خارج شود، یادم هست که یکبار در مغازهاش بودم و خانمی آمده بود لباسی بخرد بین دو مدل مانده بود گفتم من ازین گرفتهام و خوب بوده،
مشتری که رفت با همان ادب و ملاحظه همیشگیاش تذکر داد که نباید برای جنس من تبلیغ کنی، معامله دچار اشکال میشود!
امروز وقتی از یک خانم دکتر مذهبی تعریف کردم و عکسش را از گوگل پیدا کردم و خواستم عکس را که بسیار محجبه بود نشانش دهم تا ایشان را بشناسد، روی برگرداند و گفت لزومی ندارد ببیند!
در سن 75 سالگی حاضر نشد عکس یک خانم دکتر احتمالا 60 ساله را با حجاب کامل نگاه کند و این سلوک امروزش نیست که از وقتی شناختمش همین تقوا و پرهیز را دارد،
خوب بودنش فقط در تقوایش نیست، همهی حواسش و تمرکزش روی این است که کسی را حتی به قدر خریدن یک نان به زحمت نیندازد، ملاحظات عجیب و غریبی دارد با یک عزتنفس کمنظیر که محبوبیتش را دوچندان کرده است.
وقتی مهمان دارد و همه جمع میشوند حواسش به تک تک آدمها هست، با همین سن و سالش کنار هر کسی جداجدا مینشیند و چنددقیقهای وقت میگذارد و حالی میپرسد و توجهی میکند،
حواسش هست همه از همه چیز خورده باشند
و به عدالت،
توجهش و تعارفش را تقسیم میکند،
احترام حتی کودکان را دارد، دلش نمیخواهد به آنها هم سخت بگذرد، با آنها هم حرف میزند و محبتش به جان همه مینشیند.
تاریخ تولدها و ازدواجهای اطرافیانش را قمری و شمسی، نگهداری میکند، هم قمریها و هم شمسیها را تبریک میگوید و این اقدام بینظیرش عجیب حال اطرافیانش را خوب میکند!
یکی از کارهای دوستداشتنیاش انتقال آن چیزهاییست که یاد میگیرد،
هر بار که میبینیمش، خلاصه و مفید آموزههای جدیدش را در همین سن و سال با ذکر منبع منتقل میکند،
فلان شبکه فلان استاد در فلان روز هفته این مباحث را میگوید، هم معرفی میکند هم نکات مهمش را میگوید و هربار هم متواضعانه اعلام حسرت میکند که در حد سواد و درک خودم میفهمم و ما میدانیم که چقدر و چندبرابر بیش از ما که مدعی سواد و تحصیلات هستیم ، میفهمد!
خواندن، شنیدن، حرفهای خوب زدن و هر دوستداشتنی دیگری، روزمرههای منظمی هستند که ترک نمیشوند و زیارت... اتفاقی که تک تک اطرافیانش به آن مدیونند،
چون در همه زیارتهایش تک به تک نام آدمها را میبرد و برایشان زیارت و دعا میخواند،
و مهربانانه هربار و هربار و هربار پدرم را یاد میکند و همه عزیزانم را...
این مرد یک وجود کمنظیر است و در بیان این عبارت، نه اغراقی در کار است و نه تعارفی...
چون او هرگز اینجا را نمیبیند و نمیخواند و کاری با دنیای مجاز ندارد.
خدا برای ما و آنهایی که با دعای روزانه او سرپا ایستادهاند و نیفتادهاند،نگهش دارد.
(ذکر خوبیها، امید به خوب شدن را در دل آدمی زنده میکند، خدا کند این نوشته مطوّل،
که توصیف مختصری از یک وجود دریاییست، وقت شمارا تضییع نکرده باشد)
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann