eitaa logo
محفل شعر قند پارسی
284 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
293 ویدیو
91 فایل
ارتباط با ادمین‌های کانال : محمد محمدی‌رابع @shiraz_wound ارسال شعر ‌و مطلب : حسین کیوانی @h_keyvani
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام بر عزیزان شادکام باشید دوستانی که در سال 1402 مقام کشوری داشته اند، در گروه یا خصوصی، با ذکر مقام خود، پیام بذارند! همچنین اگر کسانی می شناسید، که مقام آورده اند.
ما مردم شب دیده به دیدن نرسیدیم تا صبح دمی هم به دمیدن نرسیدیم کالیم که سرسبز دل از شاخه بریدیم تا حادثهٔ سرخ رسیدن نرسیدیم خون خورده ی دردیم و چراغانی داغیم گل کردهٔ باغیم و به چیدن نرسیدیم زین هیزم تر هیچ ندیدیم بجز دود شمعیم که تا شعله کشیدن نرسیدیم خونیم و تپیدیم به تاب و تب تردید اشکیم و به مژگان چکیدن نرسیدیم بادیم که آواره دویدیم به هر سوی اما چو نسیمی به وزیدن نرسیدیم یک عمر دویدیم و لب چشمه رسیدیم خشکید و به یک جرعه چشیدن نرسیدیم
اسماعیل امینی، متولد دی ماه ۱۳۴۲ در تهرانخلاصه ای از فعالیت های ادبی :از روزگار نوجوانی به دو زبان فارسی و ترکی شعر می سروده وبخشی از فعالیت ادبی وی در حیطۀ نقد ادبی و پژوهش است.در میان گونه های ادبی به طنز تمایل بیشتری دارد و سالها با مطبوعات در حوزه های گوناگون همکاری کرده است واز جمله عضو تحریریۀ نشریات گل آقا بوده است.در جشنواره های بسیاری عنوان کسب کرده است و ازجمله در جشنواره بین المللی طنز ،به رتبۀ نخست بخش پژوهش دست یافت و در جشنوارۀ فجر نیزصاحب عنوان برتر دربخش فعالیت های ادبی شد.علاوه بر تدریس در دانشگاه و همکاری با مطبوعات ادبی، عضو شورای عالی شعر و شورای عالی موسیقی صداو سیما می باشد. و نیز با پژوهشگاه فرهنگ و اندیشۀ اسلامی همکاری دارد.داوری در جشنواره های گوناگون ادبی بخشی از فعالیت ادبی وی در این سالها بوده است.در حوزۀ ترانه و تصنیف نیز آثار فراوانی ساخته که توسط موسیقی دانان و خوانندگان برجستۀ کشور اجرا شده است.
برای فتح منِ خسته، جنگ لازم نیست فقط بخند تو -آری- تفنگ لازم نیست نیاز نیست به تزریق، کشتن ما را هوا هوای تو باشد، سُرنگ لازم نیست به جز همین که تو در ساحلی، دگر چیزی برای خود‌کشیِ یک نهنگ لازم نیست خرابه کردنِ یک شهر را، غمت بس بود مغول نخواهد و تیمورِ لنگ لازم نیست دلِ گرفته‌ی ما را به قلب خود نسپار که در شکستنِ این شیشه سنگ لازم نیست سیاه‌مویی و لب سُرخ، یک‌کدام بس است که میزبان تو که باشی، دو رنگ لازم نیست من از نگاه بیفتم، تو می‌روی بالا در این مقایسه الّاکلنگ لازم نیست بهانه کرد که چون شاعرم، هوس‌بازم! بگو نخواستمت دیگر، انگ لازم نیست... ‏ 🍁🍃
سلام بر عزیزان شادکام باشید دوستانی که در سال 1402 مقام کشوری داشته اند، در گروه یا خصوصی، با ذکر مقام خود، پیام بذارند! همچنین اگر کسانی می شناسید، که مقام آورده اند.
"دریچه‌ای بر جهان شعر چینی" یا هو همه‌ی ما شناختی نسبی از اجناس رایج چینی داریم و از روی بی‌توجهی یا به ناچار، بسیاری از اقلام متعلق به این اقتصاد را در حافظه‌ی اتاق یا محل کارمان جا داده‌ایم.  البته در فرهنگ اقتصادی ایرانیان کالاهای چینی به دلایل مختلف تبلیغاتی و فرهنگی چندان جایگاه شریفی ندارد و بسیاری حتی در هنگام استفاده نیز به آن‌ها با نگاه محترمانه نمی‌نگرند. این جای بسی شکر است؛ اما خانوارهای ایرانی به دلیل گران‌بودن اقلام درجه اول و مناسب، و اغلب به دلیل فقر مادی ناچارند اجناس و کالاهای درجه چندم چینی یا متعلق به هر کشور دیگر را در سبد زندگی خود جا دهند. با این حال کمتر کسی، کالای چینی را با دید ارزش تهیه می‌کند و کسی الگوی مصرف خود را ولو در خیال، بر اساس اجناس بنجل چینی تنظیم نمی‌کند. حال فرض کنید، جامعه‌ی ایرانی به اندازه‌ای به خط فقر نزدیک شود که دیگر کسی در جامعه نتواند اجناس درجه اول تهیه کند و همه‌ی ایرانیان چه مصرف‌کنندگان و چه تولید و توزیع کنندگان، به مصرف کالاهای چینی یا شبیه آن گرایش پیدا کنند. نتیجه‌ی این اقبال، فراموشی آهسته‌ی کالاهای اصیل و تغییر ذائقه‌ی مصرف ایرانیان خواهد بود. شاید بعید نباشد اگر در چنین جامعه‌ای، پس از مد شدن اقلام درجه چندم، افراد که به‌مرور زمان، حافظه‌ی اصیل خود را از دست داده اند، در مواجهه با اجناس درجه‌یک احساس سردرگمی کنند یا بدتر از آن، آن اجناس را  غیرطبیعی قلمداد کنند. اما در اقتصاد چنین وارونگیی به دشواری اتفاق می‌افتد. حال جامعه‌ی ادبی سالیان اخیر را در نظر بگیریم. شاعران و مخاطبان به دلیل فقر ادبی از شناخت شعر اصیل عاجز شده‌اند و فوج‌فوج شعرهای یک‌بار مصرف چینی (بخوانید رایج در محافل مجازی و جز آن) تولید می شود. این ویژگی از آفت‌های شاعران جوان  و جز آن است و جای بسی تاسف که به دلیل جایگاه حاشیه‌ای شعر در مقایسه با اقتصاد، شاعران عزیز حتی فقر ادبی خود را نمی‌پذیرند. شبیه گرسنگان سومالی شعرهای بیمار و لاغر می‌زایند و قبول ندارند سوء هاضمه دارند و چون قربانيان هیروشیما فرزندان ناقص می‌پرورند و به این جهش ژنتیک خطا بی‌توجهند. تاسف بیش‌تر این که اگر شعری یا شاعری با جهان اصیل بیابند او را عظیم‌الجثه‌ای غیرطبیعی می‌خوانند؛ چونان استبان در زیباترین غریق جهان مارکز، و دانش را نشان گسست از شعر و جهان شاعرانه می‌دانند و بی‌دانشی را نشانه‌ی طراوت ادبی خود می دانند. اینک در قرن جدید شمسی، ماییم شاعرانی که چون ماهیان اسیر در تنگ سفره‌ی عید، حافظه‌ی ادبی خود را در حد چند ثانیه‌ی محدود تقلیل داده‌ایم و از دریای بی‌کران ادب خاطره‌ای نداریم و اگر تصویری از دریا در دوردست ببینیم  تنها خمیازه می‌کشیم. https://eitaa.com/mmparvizan
یک فنجان واژه‌شناسی (۵۰) دچار وقتی دچارِ چیزی می‌شوید، گرفتارِ آن یا مبتلا به آن می‌شوید: دچارِ بحران/ قحطی/ بیماری شدن. اگر بگویم واژۀ «دچار» از دو عدد تشکیل شده‌است، شاید فکر کنید دارم شوخی می‌کنم. اما خواهید دید که حقیقت را می‌گویم. واژۀ «دچار» در اصل «دوچار» (دو + چار) یا «دوچهار» (دو + چهار) بوده و در متونِ کهنِ فارسی هم با همین دو املای اخیر آمده‌است. ماجرا از این قرار است که وقتی شما با کسی رو به رو می‌شوید، دو چشمِ شما در برابرِ دو چشمِ او قرار می‌گیرند و به این ترتیب دو چهار می‌شود. به عبارتِ دیگر دو دو تا چار تا می‌شود. در قدیم فعلِ مرکبِ «دوچار خوردن» یا «دوچار زدن» یا «دوچار شدن» به معنیِ رو به رو شدن و تلاقی کردن و برخورد کردن به کار می‌رفت: با لشکرِ تاتار دوچار زد. (تاریخ جهان‌گشای) روزی شیری در طلبِ شکاری می‌گشت، پیلی مست با او دوچهار شد. (کلیله و دمنه) روزی خجسته بالای بام تماشای عام می‌کرد، دو چشمِ او با دو چشمِ مَلِک‌زاده دوچار شد. (طوطی‌نامۀ ضیای نَخشَبی) 🦋🦋 C᭄‌❁‌‎‌‌࿇༅═‎═‎═‎═‎═‎═‎┅─ ‌‌‎‌‌‌ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┅✿░⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌♥️❃‎‌‌‎─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═‌
✅ انجمن شعر سازمان بسیج هنرمندان فارس برگزار می‌کند : 📚اولین تور تخصصی سعدی‌شناسی و حافظ‌شناسی در شیراز مکان: حافظیه و سعدیه زمان : صبح جمعه - ۲۴ فروردین 🗣 ارائه کننده : محمد محمدی‌رابع (شاعر) ☎️ هماهنگی و ثبت نام: 09172519575 ‌ (ثبت نام و شرکت برای عموم، آزاد و رایگان است.) ✔️سازمان بسیج هنرمندان فارس ‌┄┅┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
عید است و دلم خانهٔ ویرانه، بیا این خانه تکاندیم ز بیگانه، بیا یک ماه تمام، میهمانت بودیم یک روز به مهمانی این خانه بیا
من که قوت غالبم در سال قبلی شعر بود یک کتاب شعر فطریه به مسکین می دهم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا