eitaa logo
محفل شعر قند پارسی
274 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
247 ویدیو
89 فایل
ارتباط با ادمین‌های کانال : محمد محمدی‌رابع @shiraz_wound ارسال شعر ‌و مطلب : حسین کیوانی @h_keyvani
مشاهده در ایتا
دانلود
انوری و سرقت شعرش انوری شاعر معروف، روزی در بازار بلخ می‌گذشت. شخصی را دید که به خواندن قصاید وی مشغول است و مردم، او را تحسین می‌کنند. انوری پیش رفت و گفت: ای مرد، این اشعار از کیست؟ گفت: از انوری است. انوری گفت: تو انوری را می‌شناسی؟ گفت: چه می‌گویی؟ من خود انوری‌ام. انوری بخندید و گفت: سرقت شعر را شنیده بودم؛ ولی تا کنون نشنیده بودم که شاعر را بدزدند! گلشن لطائف ۱، ص ۱۵.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به نام خدای لوح والقلم به کتاب هایت بال بده نذر و وقف از آیین های نکومنشی است که در کیش جاودانه ی اسلام به شایستگی مورد ستایش و تایید قرار گرفته است.خاصه آن که این نذر در پیوند با امری معنوی باشد. اینک نهاد ارجمند کتابخانه های عمومی استان فارس، جشنواره ای را با همین قصد، یعنی نذر صواب و ثوابمند کتاب، با عنوان شاعرانه ی «به کتاب هایت بال بده»با خوش ذوقی تمام و در جامه ی خداپسندانه ی نکوکاری، آیین بسته است،. شایسته است که هنرمندان، شاعران، نویسندگان، فرزانگان، ارباب قلم و اصحاب کتاب و استادان دانشگاه ها و مراکز علمی صف اول این نذر باشند. ‌‌‌ بنابراین، با فروتنی و سپاسِ پیشاپیش، از همه ی عزیزان صاحب فضل تقاضا دارم تا با نذر آثار خودنوشت و نیز کتاب های سودمند دیگر، این نهاد عزیز و دوست داشتنی را یاری فرمایند و به تعداد ی از کتاب های خود بال دهند تا به مشتاقان، مهجوران و کسانی که توان تهیه ی کتاب را ندارند، برسد. بااحترام واردات دبیر محفل ادبی قندپارسی وابسته به نهاد کتابخانه های عمومی استان فارس غلامرضا کافی
💚 فرزندم! با کسی دوست شو که بخواند. کسی که پولش را به جای دود و دم و مشروب، خرج کتاب کند. دوستی که در سوگ " گُل ممدِ کلیدر " گریسته باشد و در خیالش با " مارال "به خواب رفته باشد. کسی که " همسایه های " " احمد محمود " را بخواهد که بخواند. دوستی که " جای خالی سلوچ " , "کافه پیانو " ، "عزاداران بَیَل" را بخواند. کسی که سولمازِ آتش بدون دود را تا خانه بخت همراهی کرده " بامدادِ خمار " و " شوهر آهو خانم "،ِ " بوف کور " صادق هدایت، "شازده احتجابِ " گلشیری را بخواند و "سمفونی مردگانِ " معروفی را با دل و جان گوش کند. کسی که " تنگسیر "، صادق چوبک و " چشم هایش " بزرگ علوی و " در درازنای شبِ " میرصادقی و " سووشون " سیمین دانشور را نظاره کند. مدیر مدرسه اش جلال آل احمد باشد و " داستان یک شهر " را از زبان احمد محمود شنیده و در " کافه نادری " رضا قیصریه به ملکوت بهرام صادقی برسد. فرزندم! با کسی دوست شو که کارتِ کتابخانه اش از کارت عابر بانکِ والدینش برایش ارزشمندتر باشد. تشخيص اش سخت نيست، حتماً در کیفش بجای فندک و انبوه لوازم آرایش، کتابی برای خواندن و بجای صحبت از آخرین مدل پورشه و تیپ فلان خواننده و هنرپیشه، از آخرین کتاب هایی که وارد بازار نشر شده اند، حرف می زند. کسی که وقتش بجای کافی شاپ ها و متر کردن خیابانها، در کتابخانه ها و کتابفروشی ها بگذرد‌. کسی که یک غزل حافظ زنده اش کند و برای تماشایِ سرو سیمین سعدی سرش را بر باد بدهد و با دوبیتی های خیام دلش روشن شود. کسی که سوار بر شبدیزِ خسرو همراه با لیلی و مجنون به جشن شیرین و فرهادِ نظامی برود. با کسی دوست شو که بر داغ سهراب جوانمرگ گریسته و رستم شاهنامه را بر جومونگ تلویزیون ترجیح دهد و برای فرزند همسایه شان دعایِ فردوسی بزرگ را بخواند: سیه نرگسانت پر از شرم باد رخانت همیشه پر آزرم باد کسی که در جستجوی خورشید شمس همراه با مولانا از بلخ تا قونیه سفر کرده و در خلوتِ کیمیا خاتون سماع کرده باشد. فرزندم! با جوانی دوست شو که فریاد " آی آدم های " نیما را شنیده و آیدا را در آیینه شاملو دیده باشد. کسی که " آرش کمانگیرِ " سیاوش کسرایی را به رویِ خار و خاراسنگ خوانده و در یک شب مهتابی با " مشیری " باز از آن کوچه گذشته و اشکی در گذرگاه تاریخ ریخته باشد. کسی که سوار بر اسب سپید وحشی منوچهر آتشی از کوچه باغ های نیشابور شفیعی کدکنی گذشته تا به سرای بی کسیِ ابتهاج برسد... با کسی دوست شو که در سرمای زمستانِ اخوان با قاصدک، نرم و آهسته به سراغ سهراب سپهری رفته باشد تا با فروغ تولدی دیگر پیدا کند و تا شقایق هست زندگی کند... کسی که با " یاد ایام "،یادی از نوایِ شجریان کند و " ماهور شجریان " با دلش بیداد کرده باشد. کسی که "الهه نازِ " بنان و گلنار و زهره داریوش رفیعی را دوست داشته و آواز قمر، مرغ جانش را به پرواز در آورد. کسی که تار شهناز و لطفی زخمه بر دلش بزند ، "بانگ نی" کسایی و موسوی آتش به جانش افکند و با سه تار ذوالفنون و ساز یاحقی شهنوازی کند. با کسی دوست شو که شخص را مانند بت پرستش نکند پرستش از ان خداست آن هم اگاهانه نه کور کورانه... با کسی دوست شو که در موبایلش بجای صد نوع گیم، صد کتاب صوتی باشد و اگر جایی به انتظار نشست، انتظارش را با " صد سال تنهایی " مارکز پُر کند و با "بیگانه " آلبر کامو، بیگانه نباشد... کسی که در اوج جنگ با آناکارنینا در اندیشه صلح با تولستوی باشد. کسی که داستایوسکی و برادران کارامازوف را بخاطر جنایت یک ابله، مکافات نکند و هستی و نیستی اش را تقدیم سارتر کند. فرزند عزیزم! با کسی باش که پرورش عضلات مغزش را مهم تر از عضلات بدنش با تزریق آمپول بداند. کسی که برای بدست آوردن محبوبش مبارزه می کند ، اما هیچ‌ عشقی را گدایی نمی کند...! فردی که شرم را در نگاه خود جستجو می کند. با کسی که بداند راه موفقیت ، با شکست سنگفرش شده و با هر شکست، محکم‌تر از قبل کنارت می ماند. کسی که آرزو نکند مشکلاتش آسان شوند، بلکه تلاش کند که توانش افزونی یابد. کسی كه حتی در اوج اندوه ، تبسم را فراموش نکند و کلامش تسکینی باشد برای " دوزخیان روی زمین ". فرزند عزیزم! اگر با کسی دوست شدی که اهل خواندن بود، کنارش باش. لازم نیست دوستِ تو شاگرد اول کلاس باشد. کافیست فقط کتابخوان باشد. چون کسی که کتابخوان است یک روز درس خوان هم می شود، اما خیلی از درس خوان ها هرگز کتابخوان نخواهند شد. با کسی دوست شو که بدهد. کسی که عطر و ادکلنش بویِ خوش کتاب باشد. بوی خوشِ کتاب...
﷽ • دوستان در هوای صحبت یار • زر فشانند و ما سر افشانیم • سعدیا بی وجود صحبت یار • همه عالم به هیچ نستانیم ✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾ |⇦• اعلام برنامه - جلسه شعرخوانی انجمن ۴/۵ تا ۶/۵ بعدازظهر جمعه ۱۴۰۲/۰۶/۲۴ فرهنگسرای طاووسیه (بلوار بوستان، حدفاصل آرامگاه سعدی و باغ دلگشا) ✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾ انجمن شعر سعدی اسلام فهندژ [ @sheresaadi ]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بعد از نبی مصیبت عظما شروع شد جنگ و فریب و فتنهٔ دنیا شروع شد باید بگویم از سر بغضی که داشتند ظلم و ستم به ام ابیها  شروع شد آغاز فتنه آتش در بود و بعد از آن خانه نشینی و غم مولا شروع شد سر بسته نیز می شود از «داغ»روضه خواند رسم ستم به غنچه از آنجا شروع شد شاعر دلش گرفت و دمی مویه کرد و بعد اشکی چکید و نوحه گری ها شروع شد.
زائر... پر می کشد مرغ دلم سوی خراسانت رضا کی می شود بار دگر گردیم مهمانت رضا من زائر کوی توآم ، آشفته ی موی توآم دلداده ی روی توآم دستم به دامانت رضا ای قبله گاه بیدلان ،ای کعبه ی بی حاصلان ای دست های ناتوان ، محتاج احسانت رضا سرمست ِ مستِ مستِ تو ، روز شبم در دست تو ای هستی ام از هستِ تو ، جانم به قربانت رضا ای بر ضریح قامتت، دست نیاز عاشقان ای راز نازِ عاشقان در ناز چشمانت رضا ای با غریبی آشنا، هستی غریبان را پناه با ناله ی دل همنوا ، ما از غریبانت رضا داریم مثل کفتران ، برآستانت آشیان دادی دل ما را امان ، در خاک بُستانت رضا # حسین کیوانی _ قبله ی هشتم سروده سال ۱۳۷۰ یادگار سفر مشهد
غلامرضا کافی: چه شد که عالم اسلام سوگوار افتاد براق عرصه ی توحید بی سوار افتاد؟ کدام خورشید در محاق غروب افتاده است که جهان تاریک است و کدام کهکشان از مدار افتاده است که سکوت و سکون در هستی پدیدار گشته است؟ آه ای یگانه، ای فرزانه، ای امین مکه، ای آفتاب مدینه! سوگت در باور بشریت نمی گنجد. مرگت خبر انتشار دوباره ی تو بود بر گستره ی خاک و افلاک. ای فلسفه ی خلقت، ای دلیل وجود، ای نخستینِ آفرینش، ای آخرین ِ هدایت و نبوت! بی تو جهان قابل نگریستن نیست و جز شایسته ی گریستن نیست! سالروز رحلت پیامبر عظیم الشان حضرت محمد مصطفی صل الله علیه و آله برتمامی مسلمانان جهان، بلکه به جامعه ی بشریت، سوگمندانه تسلیت باد!
پیچیده بوی غم همه جا، وامحمدا عرش خدا گرفته عزا، وامحمدا گریان دو چشم ارض و سما، وامحمدا امشب شده‌ست نوحه‌ی ما: وامحمدا بر غربت پیمبرمان گریه می‌کنیم محض رضای مادرمان گریه می‌کنیم دنیا چه کرد با زحماتِ پیمبرش؟! امشب میان عرش زَنَد حمزه بر سرش ای روزگارِ پست...! که می‌گشت باورش؟! روزی شوند قاتل آقا دو همسرش مردم! رسولِ عالم و آدم شهید شد رحلت نکرد احمد خاتم، شهید شد اصحاب، پشت پا به حق آسان زدند، آه چه زود دم ز دولت شیطان زدند، آه آتش به جان عالم امکان زدند، آه بر روح وحی، تهمتِ هذیان زدند آه ای دیده! بر محمد مظلوم گریه کن با چار کعبه زاده‌ی معصوم گریه کن دوران حق کشیِ زمانه شروع شد دوران کفر خانه به خانه شروع شد توهین به صد دلیل و بهانه شروع شد دوران تلخ دفن شبانه شروع شد ای روزشان سیاه، نبی شد شبانه دفن یک تن نگشت یارِ علی، در زمان دفن مولای ما به سوگ برادر نشسته است جایش ببین، که بر روی منبر نشسته است! روباه جای شیر دلاور نشسته‌ است آتش به جان حضرت کوثر نشسته است امت ز یاد برده چه راحت غدیر را دادند زود اجر رسول و امیر را چیزی نمانده تا که شود یاس بی قرار قنفذ رسد به نان و نواهای بی شمار آتش گرفت میخ در از آه ذوالفقار آمد خزانِ فاطمه در اول بهار چیزی نمانده تا که بماند از او خیال گردد جوانِ خانه‌ی مولا، قدش هلال چل بی حیای پست و لعین، آه فاطمه بی حرمتی به صاحب دین، آه فاطمه پهلو شکسته، زار و حزین، آه فاطمه دو گوشواره روی زمین، آه فاطمه چیزی نمانده تا که زند ناله از جگر: فضه برس به دادِ دلِ مادر و پسر یا ایها الرسول! شود حق تو ادا گاهی میان کوچه و گاهی به کربلا وای از غروب روز دهم، وامحمدا شمشیر،کهنه خنجر و سر نیزه و عصا آه از دمی که ناله زند زینب حزین: ای مونسِ شکسته‌دلان! حال ما ببین... ✍ 📝
اي زمين و آسمان‏ها سوگوار غربتت  آفتاب آسمان سنگ مزار غربتت  بر جبين فصلها هر يک نشان داغ توست  اي گريبان خزان چاک از بهار غربتت  يک بقيع اندوه و ماتم، يک مدينه اشک و خون  سينه‏ هامان يک به يک آيينه ‏دار غربتت  پاک شد آيينه از زنگ اي تماشايي‏ترين  شستشو داديم دل را از غبار غربتت  شب سيه‏ پوش از غم و اندوه بي‏پايان توست  شرمگين خورشيد از شب هاي تار غربتت  اي بقيعت عاشقان را کعبه ي عشق و اميد  سينه چاکيم از غم تو، بيقرار غربتت  شهر يثرب داغدار خاطرات رنج توست  خم شده پشت مدينه زير بار غربتت  از همه زخم زبان، تهمت، خيانت، از تو صبر  چشم تاريخ اشکبار روزگار غربتت  مي‏تپد دلهاي عاشق در هواي نام تو  با غمي خو کرده هر يک در کنار غربتت  کاش مي‏شد روشناي تربت پاک تو بود  چلچراغ اشک ما در شام تار غربتت  دايره در دايره پژواکي از اندوه توست  هيچ داغي نيست بيرون از مدار غربتت  دامن اشکي فراهم داشتم، يک سينه آه  ريختم در پاي تو، کردم نثار غربتت  آشناي زخم دلها، غربت معصوم توست  من دلي دارم پريشان از تبار غربتت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در باب این ملعون،خیلی جالب است ،،وقتی جهت تخریب بارگاه اباعبدالله به ورودی شهر کربلا می رسد،روبه روی حرم مطهر می ایستد و می گوید «من حسین و تو حسین،ببین کداممان می ماند» و چهار سال بعد به دستور ملعون بزرگترش ،اثری از خاندانش باقی نمی ماند!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 این فیلم قسمتی از شکنجه (حسین کامل) داماد صدام توسط صدام است. حسین کامل، قبر امام حسین را در سال ۱۹۹۱ به توپ بست و طبق فیلم بالا سال ۱۹۹۵ به دستور صدام کشته شد. پ.ن: اگر صدام و حزب بعث بر ایران عزیز سلطه پیدا می کردند الان مردم ما در چه وضعیتی بودند؟ قدردان سلحشورانی باشیم که با ایثار جان خون، شر این جنایتکاران را از سر مردم کم کردند. | عضوشوید 👇 Eitaa.com/khakriz01
طنز تلخ تاریخ!
تا زمان هست و زمین هست حسین این غم تو بادها از نفس افتاده ولی پرچم تو سالها می گذرد حادثه ها می میرند مگر از سینه ی آدم برود ماتم تو پدرام اکبری
کریم اهل بیت تو شاه بیت شعر ناب اهل بیتی در روشنی چون آفتاب اهل بیتی در بیت بیت دفتر شعر خداوند تنها ترین شعر کتاب اهل بیتی ......... خوشبوترین عطر شمیم اهل بیتی بوی دل آرای نسیم اهل بیتی نامت حسن ،حُسنت حسن ،خُلقت حسینی در بین عاشق ها کریم اهل بیتی کیوانی کریم اهل بیت امام حسن مجتبی (ع)تسلیت باد
🖤یا امام حسن مجتبی زاده زهرای اطهر مونس و یار علی اولین گل در گلستان دل آرای نبی عطر احساسش وزیده در نفسهای زمین نور احسانش رسیده تا رواق هفتمین حُسن نیکویش به رشک آورده ماه آسمان شهره جود و سخایش رفته تا هر کهکشان سجده گاه آستانش روز و شب عرش فلک وامدار او شده در آسمان جن وملک دم به دم از خانه اش عطر کرم پر می کشید نقش دستان سخاوتمند حیدر می کشید هیچ‌کس از خوان اکرامش نمی شد نا امید آیه «اطعام» بر دستان او گل می دمید او حسن بود و کریم و مظهر احسان و جود هر سخاوتمندی ازاکرام دستش در سجود سرور کل جوانان بهشتی باشد او واژه جود و کرم از او گرفته رنگ و بو ارشد اولاد زهرا و امید و محرمش نور چشم فاطمه بود و چو گوهر همدمش بعد حیدر قافله سالار شیعه گشته بود فتنه دشمن به عزم قتل او برگشته بود نقشه هایی شوم را ترسیم کرد آن خیره سر تا امامت را کشد در حاشیه بی درد سر آه ازدنیاپرستان به ظاهر دین پرست عیش دنیا کرده آنها را خمار و مست مست آه از آن کوفیان غافل و پیمان شکن خلف وعده باز هم این باربا آقا حسن باز از یاری اولاد پیمبر سر زدند قلب زهرا وعلی را از غمش نشتر زدند مثل حیدر کنج عزلت قسمتش شد مجتبی نقشه های آشتی ترسیم کردند اشقیا خارهای کینه در اطراف گل روییده بود ابر ظلمت بر دل چون سنگشان باریده بود غیرت و مردانگی در قلب‌شان جایی نداشت عزت ال پیمبر هیچ معنایی نداشت قلب پاکش پر شده از درد و رنج بی کسی آه از این بی کسی و این همه دلواپسی چاره ای باقی نمانده جز که صلح و آشتی شرطش اما شد عمل بر پایه های راستی او غریب شهر خود بود و غریب همسرش جعده از روی شقاوت کرده گل را پرپرش هم زمین و کهکشان از ماتمش نالان شده چشم زهرا مادرش از غربتش گریان شده تکه تکه پیکرش از تیرباران ستم گشته خونین قلب زهرادر عزای پاره تن گوییا کم‌کم زمینه ساز شد آن ماجرا تا که عاشورا دوباره نیزه بوسد فرق را تا دوباره آشناها داس نفرت بر کشند تا که گلهای گلستان را له و پرپر کنند تا دوباره قطعه قطعه، پیکر احساس ها تا دوباره قطع گردد بازوی عباس ها تا گلوی غنچه ای خیس از دم خنجر شود تا‌جوانی مثل اکبر حکم یک لشکر شود آه تکرار غم است و درد و رنج و اضطراب هر دمی یک ماجرا و مردمانی بی حساب یک بقیع سوت و کور و یک امامی بی حرم دسته دسته کفتران خاکی و پر درد و غم روز شب دورش ملایک در طواف و نوحه خوان در عزایش اشرف اولاد عالم شد خزان آه از مظلومی اولاد پاک فاطمه آه از قلب غمین و چاک چاک فاطمه بر غریبی حسن ای شیعیان زاری کنید دلشکسته مادرش را در غمش یاری کنید ک. قالینی نژاد_افروز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ ماه فروماند از جمال محمد سرو نباشد به اعتدال محمد قدر فلک را کمال و منزلتی نیست در نظر قدر با کمال محمد وعدهٔ دیدار هر کسی به قیامت لیلهٔ اسری شب وصال محمد آدم و نوح و خلیل و موسی و عیسی آمده مجموع در ظلال محمد عرصهٔ گیتی مجال همت او نیست روز قیامت نگر مجال محمد وآنهمه پیرایه بسته جنت فردوس بو که قبولش کند بلال محمد همچو زمین خواهد آسمان که بیفتد تا بدهد بوسه بر نعال محمد شمس و قمر در زمین حشر نتابد نور نتابد مگر جمال محمد شاید اگر آفتاب و ماه نتابند پیش دو ابروی چون هلال محمد چشم مرا تا به خواب دید جمالش خواب نمی‌گیرد از خیال محمد سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی، عشق محمد بس است و آل محمد! «سعدی»‌ ‌ ‌
"امام حسن(ع) و شعر شاعران نخستین" نخسین اشاره‌ی موجود در شعر کهن، با موضوع امام دوم شیعیان(ع)، بیتی از دقیقی است که در آن، با عنوان "شبر" از آن حضرت یاد شده است. تا نیمه‌ی نخست سده‌ی پنجم، جز  یک بیت در دیوان فرخی و چند اشاره در ابیات منسوب به غضائری و بوسعید(متاخر از زمان)، نامی از آن حضرت نمی‌توان دید؛ اما در اشعار و دیوان‌های شاعران نیمه‌ی دوم این قرن، از جمله منظومه‌ی علی‌نامه و اشعار ناصرخسرو و منظومه‌ی یوسف و زلیخا (که قاعدتا مربوط به پس از این زمان نیست) و ابیات منسوب (محتملا متاخرتر)  باباطاهر و...، اشاراتی متعدد به آن حضرت ثبت شده است. اشارات ناصرخسرو به آن حضرت در کنار دیگر بزرگان شیعی است و او  از امام دوم عمدتا با نام شبر یاد کرده است: ای ناصبی اگر تو مقرّی بدین سخن حیدر امام توست و شبر وآن‌گهی شبیر (دیوان، ص ۱۰۵) رفتم به در آن‌که بدیل است جهان را از احمد و از حیدر و شبیر و ز شبّر (همان، ص ۱۳۳) حسین و حسن یادگار رسول نبودند جز یادگار علی (همان، ص ۱۸۶) در مقدمه‌ی یوسف و زلیخا نیز، از مهر پیامبر(ص) به حسنین(ع) این‌گونه سخن آمده است: حسین و حسن آن دو پور بتول به یک جایگه در کنار رسول بر ایشان همی بوسه‌دادی نبی به دیدارشان شادمانه علی کز ایشان همی‌یافت آرام دل قرار دل و رامش و کام دل (یوسف و زلیخا، ص ۶) مضمونی که اغلب کتاب‌های حدیثی اهل سنت و شیعه، آن را تایید کرده و روایاتی درباره‌ی آن ثبت کرده است. از شاعران متمایز اواخر سده‌ی پنجم و آغاز قرن ششم در این موضوع، امیرالشعرا معزی است. شاعر نیشابوری در بخش تابید یکی از قصاید مدحی‌اش به سادات حسنی و حسینی، اشاره کرده است: همیشه تا بُود از نسل حیدر کرار میان آدمی‌اندر حسینی و حسنی (دیوان، ص ۷۰۸) او همچنین  پس از ستایش امام علی(ع)، ابیاتی در شهادت حسنین(ع) سروده است. (بنگرید به همان، ص ۳۷) شاخص‌ترین شاعر نخستین در ستایش امام حسن(ع) سنایی غزنوی است. او در دیوان چندبار به آن حضرت تلمیح کرده؛ هرچند لقب مجتبی در دیوان او برای حضرت رسول(ص) انتخاب شده است. (بنگرید به دیوان، صص ۳۶۵ و ۴۷۰) از شگردهای سنایی در حدیقه، افزودن بخش مستقل در ستایش حسنین(ع)  در باب سوم منظومه‌ی حدیقه است. سنتی که پس از او در آثار و منظومه‌های عرفانی، از جمله سروده‌های عطار هم کاربرد می‌یابد: بوعلی آن‌که در مشام ولی آید از گیسوانش بوی علی قره‌العین مصطفی او بود سید‌القوم اصفیا او بود... (حدیقه، ص ۲۶۲) (ع) @mmparvizan
"پیامبر(ص) و نخستین شاعران" شعر فارسی از نخستین نشانه‌های آغازش، جلوه‌گاه سیما، سنت، سخنان و همچنین ستایش حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله بوده است. نخستین تلمیح به آن حضرت در ادب فارسی، در خلال شعری که محمد بن مخلد سگزی به سال 251 و در ستایش یعقوب صفاری سروده، درج شده و پس از آن در دوران سامانی شاعرانی چون: رودکی و شهید بلخی از آن حضرت در اشعارشان یاد کرده‌اند. از شاعران دوران سامانی، ابوطیب مصعبی  وزیر نصربن احمد، در شعری که در شکایت از جهان سروده این گونه از وفات رسول(ص) به حسرت یاد کرده است: صد و اند ساله یکی مرد غرچه چرا شصت‌و‌سه زیست آن مرد تازی؟(شاعران بی‌دیوان) بوشکور بلخی از نخستین شاعرانی است که به شفاعت رسول(ص) اشاره کرده، مفهومی که پس از او در اشعار دقیقی هم نمود یافته؛ همچنین حکیم میسری در مقدمه‌ی دانشنامه ابیاتی در ستایش ایشان سروده است. کسایی نیز در اشعار شیعی‌اش و به‌ویژه در قرینه‌ی نام علی علیه‌السلام بارها لب به ستایش پیامبر گرامی گشوده یا به توصیف پیوند آن دو بزرگوار پرداخته است: علم همه عالم به علی داد پیمبر چون ابر بهاری که دهد سیل به گلزار (دیوان کسایی) در شاهنامه نیز به صورت پراکنده ابیاتی در پیوند با آن حضرت یا در ستایش ایشان یا ظهور دین اسلام دیده می‌شود؛ اما یکی از مهمترین آثار منتسب به سده‌ی چهارم که از زیباترین اشعار آغازین ادب فارسی را در ستایش از رسول اکرم در بر گرفته، منظومه‌ی ورقه و گلشاه عیوفی است. اهمیت این منظومه در موضوع مورد بررسی جدا از روایت‌هایی است که از حضور رسول(ص) در خلال داستان به میان آمده و با اسناد تاریخی و رویدادهای دوران رسول سازگاری ندارد. در پایان این مقال، ابیاتی را از دیباچه‌ی ورقه و گلشاه و در ادامه‌ی مناجات آغاز منظومه می‌آوریم: گر از خاک ره بر نگیری سرم روم مصطفی را شفیع آورم سلام مِن العالم الحاکم علی الروضه المصطفی الهاشمی شفیع امم خاتم انبیا سپهر رسالت مه اصفیا شه آسمان قدر سیاره‌جیش مه هاشمی آفتاب قریش هزاران درود جهان آفرین سوی روضه ی سید‌المرسلین (ورقه و گلشاه) @mmparvizan
صلی الله علیک یارسول الله روضه بوده روزهایی که به پیغمبر گذشت آنچه بر او در دل این قوم کج‌ باور گذشت مغزهای خشک از تعبیر رحمت عاجزند حضرت باران از آنان با دو چشم تر گذشت یک نفر ایمان سُستش را به مشتی سیم داد یک نفر از یاری دینش به مشتی زر گذشت گُل نپاشیدند مردم بر سرش، بسیار شد در عبور از کوچه‌ها از زیر خاکستر گذشت می‌زد آتش بر دل افلاکیان از جور خلق درد دل‌هایی که بین احمد و حیدر گذشت رحمت للعالمین، یعنی مروت بر همه یعنی الگوی تمام خلق بودن، در گذشت غیر خوبی هیچ‌کس از دست پیغمبر ندید از بدی‌هایی که دید از خلق سرتاسر گذشت خانه‌اش کوی امید مردم درمانده بود چون که می‌دیدند از این خانه‌ی اطهر گذشت با ادب در می‌زد عزراییل هنگام ورود چون به اذن فاطمه می‌باید از این در گذشت آه روزی با لگد با شعله بر در می‌زدند باز قلبم خون شد از روزی که بر کوثر گذشت داشتم می‌گفتم از داغ رسول حق ولی می‌شود آیا مگر از روضه‌ی مادر گذشت؟! @asharahmadrafiei
. مثلِ "شهريور" باش! دوان دوان به سوی "مهر" ، به استقبال باران پاييزی و عاشقانه های بی انتها برو! مثلِ "شهريور" باش! تقويم را به هم بريز، فصل را عوض كن، ساعت ها را تغيير بده و برگ تمام درختان را به پای عشق قربانی كن! مثلِ شهريور باش! شهريور كه باشی، انتهای مسيرت،  پر از "مهر" می شود. 🌿 ‌