کاش در دروازۀ ساعت زمان میایستاد
نیزهها میرفت اما کاروان میایستاد
کاش وقتی قلب زینب روی نیزه میتپید
قلب دنیا میگرفت و ناگهان میایستاد
کوفیان دیدند وقتی لب به گفتن میگشود
ناگهان زنگ شترها از تکان میایستاد
کائنات انگار تحت امر زینب میشدند
آنچنان که گفتهاند، آب روان میایستاد
او که با صبر و شکوه و همت زهراییاش
با حجابش، روبهروی دشمنان میایستاد
زینبی که خطبهها را حیدری میخواند و بعد
روی حرفش چون علی تا پای جان میایستاد
با وجودی که غمی سنگین به روی شانه داشت
همچنان میایستاد و همچنان میایستاد..
#احمد_حسینپور_علوی #شعر #ورود_کاروان_اسرا_به_شام