"غزلی به پیشگاه امام دهم"
چه ساده زلف میآویزی به قلبهای هواداران
تویی که قبله عیانکردی بر این قبیلهی عیاران
بگو فُضیل عیاض اینک چراغ توبه بر افروزد
که یاد چشم تو آشفته است سکوتِ خلوتِ بیداران
*
نه من که جامعه میخوانم که عاشقان پریشان هم
به شوقِ جمعیتت جمعند، چه بیشمار و چه بسیاران
بتاب و نور روایت کن، مرا به عشق هدایت کن
بدَم دمی و رهامان کن ازاین گروهِ خطاکاران
تویی که مست کلامت: باد، تویی که مات مرامت: عقل
به سامرای تو دلبستند چه مستها و چه هشیاران
سری بزن به خیالِ من، میان شعر و ببین هر شب
به نشرِ عطر تو مشغولند، گل محمدی و باران
#امام_هادی(ع)
#محمد_مرادی
https://eitaa.com/mmparvizan
داستانی زیبا درمورد شخصی که یک روز زندگی کرد و قدر زندگی را دانست.
🔹دو روز مانده به پايان جهان تازه فهميد كه هيچ زندگی نكرده است، تقويمش پر شده بود و تنها دو روز، تنها دو روز خط نخورده باقی بود.
🔹پريشان شد و آشفته و عصبانی نزد خدا رفت تا روزهای بيشتری از خدا بگيرد، داد زد و بد و بيراه گفت، خدا سكوت كرد، جيغ زد و جار و جنجال راه انداخت، خدا سكوت كرد، آسمان و زمين را به هم ريخت، خدا سكوت كرد
🔹به پر و پای فرشته و انسان پيچيد، خدا سكوت كرد، كفر گفت و سجاده دور انداخت، خدا سكوت كرد، دلش گرفت و گريست و به سجده افتاد، خدا سكوتش را شكست و گفت: "عزيزم، اما يك روز ديگر هم رفت، تمام روز را به بد و بيراه و جار و جنجال از دست دادی، تنها يك روز ديگر باقی است، بيا و لااقل اين يك روز را زندگی كن"
لا به لای هق هقش گفت: ' اما با يك روز... با يك روز چه كار می توان كرد؟ ...'
خدا گفت: 'آن كس كه لذت يك روز زيستن را تجربه كند، گويی هزار سال زيسته است و آنكه امروزش را در نمیيابد هزار سال هم به كارش نمیآيد'، آنگاه سهم يك روز زندگی را در دستانش ريخت و گفت: 'حالا برو و يک روز زندگی كن'
او مات و مبهوت به زندگی نگاه كرد كه در گودی دستانش میدرخشيد، اما میترسيد حركت كند، میترسيد راه برود، میترسيد زندگی از لا به لای انگشتانش بريزد، قدری ايستاد، بعد با خودش گفت: 'وقتی فردايی ندارم، نگه داشتن اين زندگی چه فايدهای دارد؟ بگذارد اين مشت زندگی را مصرف كنم'
آن وقت شروع به دويدن كرد، زندگی را به سر و رويش پاشيد، زندگی را نوشيد و زندگی را بوييد، چنان به وجد آمد كه ديد میتواند تا ته دنيا بدود، می تواند بال بزند، میتواند پا روی خورشيد بگذارد، می تواند ....
او در آن يك روز آسمانخراشی بنا نكرد، زمينی را مالك نشد، مقامی را به دست نياورد، اما....
اما در همان يك روز دست بر پوست درختی كشيد، روی چمن خوابيد، كفش دوزدكی را تماشا كرد، سرش را بالا گرفت و ابرها را ديد و به آنهايی كه او را نمیشناختند، سلام كرد و برای آنها كه دوستش نداشتند از ته دل دعا كرد، او در همان يك روز آشتی كرد و خنديد و سبك شد، لذت برد و سرشار شد و بخشيد، عاشق شد و عبور كرد و تمام شد.
او در همان يك روز زندگی كرد
فردای آن روز فرشتهها در تقويم خدا نوشتند: ' امروز او درگذشت، كسی كه هزار سال زيست! '
زندگی انسان دارای طول، عرض و ارتفاع است؛ اغلب ما تنها به طول آن می انديشيم، اما آنچه که بيشتر اهميت دارد، عرض يا چگونگی آن است.
امروز را از دست ندهيد، آيا ضمانتی برای طلوع خورشيد فردا وجود دارد!؟
🇮🇷 📌
"۲ تیر زادروز صمد بهرنگی"
(زاده ۲ تیر ۱۳۱۸ تبریز -- درگذشته ۹ شهریور ۱۳۴۷ ارسباران) نویسنده و مترجم
از خانوادهای تهیدست بود و پس از تحصیلات دبیرستان، در سال ۱۳۳۶ از دانشسرای مقدماتی پسران تبریز فارغالتحصیل شد.
وی از مهر همان سال آموزگار شد و تا پایان عمرکوتاهش، در آذرشهر، ماماغان، قندجهان، گوگان و آخیرجان در استان آذربایجان شرقی که آن زمان روستا بودند تدریس کرد.
در مهر ۱۳۳۷ برای ادامه تحصیل در رشته زبان و ادبیات انگلیسی به دوره شبانه دانشکده ادبیات دانشگاه تبریز رفت و همزمان با آموزگاری، تحصیلش را تا خرداد ۱۳۴۱ و دریافت گواهینامه ادامه داد.
در ۱۹ سالگی اولین داستانش با نام عادت را نوشت و یک سال بعد داستان تلخون که برگرفته از داستانهای آذربایجان بود با نام مستعار «ص. قارانقوش» در کتاب هفته منتشر شد و این روند "بینام" تا ۱۳۴۲ و داستانهای دیگر ادامه یافت.
بعدها از او مقالاتی در روزنامه «مهد آزادی» توفیق و ... با امضاهای متعدد و نامهای مستعار فراوان از جمله داریوش نواب مرغی، چنگیز مرآتی، بابک، افشین پرویزی و باتمیش و ... به چاپ رسید.
وی ترجمههایی نیز از انگلیسی و ترکی استانبولی بهفارسی و از فارسی به آذری (از جمله ترجمه شعرهایی از اخوان ثالث، شاملو، فروغ فرخزاد و نیمایوشیج) انجام داد. تحقیقاتی نیز در جمعآوری فولکلور آذربایجان و نیز در مسائل تربیتی از او منتشر شدهاست.
او در سال ۱۳۴۱ بهجرم بیان سخنهای ناخوشایند در دفتر دبیرستان و بین دبیران، اخراج و به دبستان انتقال یافت.
در سال ۱۳۴۲ کتاب الفبای آذری برای مدارس آذربایجان را نوشت که این کتاب به پیشنهاد جلال آلاحمد برای چاپ به کمیته پیکار جهانی با بیسوادی فرستاده شد، اما او با تغییراتی که قرار بود آن کمیته در کتاب ایجاد کند با قاطعیت مخالفت کرد و کتاب را پس گرفت.
سال ۱۳۴۳ بهخاطر چاپ کتاب «پاره پاره» بهمدت ۶ ماه از کار تعلیق شد و در این سال با نام مستعار افشین پرویزی کتاب انشاء ساده را برای کودکان دبستانی نوشت. در آبان همین سال حکم تعلیق وی لغو شد و بهسر کلاس بازگشت. سالهای میانی دهه ۴۰ مصادف بود با دستگیری تعدادی از نزدیکانش که موجب شرکت او در اعتصابات دانشجویی شد.
او در شیوه آموزشی و مضمون قصههای خود تلاش میکرد روح اعتراض بهحکومت را در دانش آموزان پرورش دهد.
وی در رود ارس و در ساحل روستای شامگوالیک غرق شد و پیکرش را در چند کیلومتری محل غرق شدنش از آب گرفتند.
جلال آلاحمد اين مرگ را به ساواك نسبت داد كه بعد آن را شايعهسازى دانست.
حدود یک ماه قبل از مرگش، کتاب ماهی سیاه کوچولو از سوی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان چاپ شد و مورد اقبال مردم ایران و جهان قرارگرفت.
آرامگاه وی در گورستان امامیه تبریز است.
یادش بخیر...
با قصه های صمد بهرنگی توی کودکی هامون چیزی کم نداشتیم
پابه پای درد های "تلخون "و "یاشار" گریه کردیم
با "کندوکاو در مسائل تربیتی ایران" با تبعیض ها رنج بردیم
و با "ماهی سیاه کوچولو" بزرگ شدیم!
یادش گرامی
#کبری بهپور
"سایه ها" ،"کاریکاتور" انسان ها هستند.
#کبری_بهپور
انجمن کاریکلماتور ایران ✍
@karikalematur1402
توی "جبهه" "دست فروشی" می کرد تنها مشتریش "خدا"بود.
#کبری_بهپور
انجمن کاریکلماتور ایران ✍
@karikalematur1402
"گوسفند" ، قربانی "گناهان" حاجی شد.
#کبری_بهپور
انجمن کاریکلماتور ایران ✍
@karikalematur1402
ما از این هستی ده روزه به جان آمده ایم
وای بر خضر که زندانی عمر ابد است
#صائب_تبریزی
می شود کودکانه خندید و
روی هفتاد سال را کم کرد
می شود با حرارت چشمش
چای خوش عطر و طعم هل دم کرد
می شود عصر سرد آذر را
در بهار دلش قدم بزنی
توی تقویم شیطنت کنی و
گردش سال را بهم بزنی
من پر از آه سرد بهمنم و
او پر از زخم های شهریور
با نوای غریب پاییز و
دست مرگی که می زند بر در
می شود آیه های ایمان را
با یقین به دروغ باور کرد
می شود ناله ی موذن را
تلخی یک وداع آخر کرد
تک درخت چنار آبادی
خواب دیدم که سر زده در زد
دست و پای قلم که لرزید و
خواب از چشم دفترم پر زد
آی دستی که غارتم کردی
پس بده خنده های شعرم را
مشق شبهای کودکی هایم
زنگ تفریح های مهرم را
زهی درویشی ..دی ماه1401
عضو کانال