eitaa logo
محفل شعر قند پارسی
266 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
245 ویدیو
88 فایل
ارتباط با ادمین‌های کانال : محمد محمدی‌رابع @shiraz_wound ارسال شعر ‌و مطلب : حسین کیوانی @h_keyvani
مشاهده در ایتا
دانلود
ما از این هستی ده روزه به جان آمده ایم وای بر خضر که زندانی عمر ابد است
‍ ‍ ☘☘ برگی از تقویم تاریخ ☘☘ ۱۰ تیر، روز بزرگداشت محمدعلی "صائب‌تبریزی" تاریخچه روز بزرگداشت: شهرت جهانی صائب تبریزی آن‌چنان است که شاید کمتر کسی او را نشناسد. وی به‌سبب ارادت و توجه خاص به اشعار حافظ و سعدی، زبانزد است. در تیرماه ۱۳۹۲ بر اساس مصوبه شورای فرهنگ عمومی کشور، روز دهم تیر به عنوان «روز صائب تبریزی» نامگذاری شد. از آن پس هر ساله بزرگداشتی به منظور بررسی ابعاد شخصیتی و سبک شعری وی برگزار می‌شود. زندگی‌نامه: «میرزا محمدعلی صائب تبریزی» در حدود سال ۱۰۰۰ قمری در تبریز زاده شد. پدر او تاجر بود و به‌‌دستور شاه‌عباس اول از تبریز کوچ کرد و در محله‌ عباس‌آباد اصفهان ساکن شد و صائب در این شهر به آموختن دانش پرداخت. در سال ۱۰۳۴ قمری به هندوستان رفت و در سال ۱۰۴۲ به ایران بازگشت و در اصفهان ماندگار شد و در این دوران شاه‌عباس دوم به او مقام «ملک‌الشعرایی» داد. آثارش به‌ جز سه – چهار هزار بیت قصیده، یک مثنوی کوتاه و ناقص به‌نام «قندهارنامه» و سه قطعه، همه غزل هستند. او ۱۷ غزل نیز به‌ترکی سرود و سبکی را به‌کمال رساند که چند سده پس از آن، «سبک هندی» نامیده شد. صائب را «چامه‌سرای» تک‌بیت‌ها نیز گفته‌اند. او حدود ۸۰ سال زندگی کرد و حدود سال ۱۰۸۱ هجری قمری در اصفهان دیده از جهان فرو بست. بیش از ۳۴۰ سال پیش،‌ در محله‌ «لنبان» در اصفهان، در باغچه‌ای بزرگ و در خیابانی که امروزه به نام «صائب» آشناست، به خاک سپرده شد؛ اما در حال حاضر این آرامگاه چندان وضعیت مناسبی ندارد و رو به ویرانی است. سنگ مزارش یک قطعه سنگ مرمر یکپارچه‌ یزدی بوده که سنگ مزار قدیمی را در میانش جاسازی کرده‌اند. سنگ اصلی مزار که کتیبه‌ای دارای یک مطلع و یک غزل به‌خط یک خوشنویس دوره‌ صفوی دارد، به دو نیم شده‌است. شاید سرنوشت صائب تبریزی نیز همین بیتی بوده که روی سنگ مزارش نوشته شده‌است: محو کی از صفحه دل‌ها شود آثار من من همان ذوقم که می‌یابند از گفتار من سبک و شیوه صائب: صائب بزرگ‌ترین غزلسرای سده یازدهم هجری و نامدارترین شاعر زمان صفویه بود. او متخلص به صائب، در شعر پایه‌گذار سبک اصفهانی‌ است. تأثیرگذاری وی در شعر فارسی چنان است که هنوز نیز در انجمن‌های شعری، که در گوشه و کنار اصفهان تشکیل می‌شود، سبک وی همچنان صدرنشین محفل بسیاری از شاعران است که به‌شیوه‌ وی مضمون‌های‌نو می‌آفرینند و آرایه‌هایی همچون اسلوب معادله را زیور عروسِ شعر خویش می‌سازند. او سبکی را به‌ کمال رساند که چند سده پس از او سبک هندی نامیده شد. وی اسلوب معادله یا «مدعا مثل» را بیش از دیگر شاعران هم‌عصرش به‌کار برده‌است. نازکی خیال و لطافت اندیشه و مضمون سازی‌های ظریف و معنی‌های بیگانه و باریک در شعر وی دیده می‌شود. ابیات غزل وی استقلال معنایی داشته و در یک غزل از چندین موضوع سخن گفته‌ است.
معرفی صائب تبریزی و شاخصه های شعری او.pdf
1.12M
💠معرفی صائب تبریزی و خصوصیات شعر صائب تبریزی به مناسبت بزرگداشت صائب تبریزی مطرح شده در جلسه انجمن ادبی مطلع ۲۱ خرداد ۱۴۰۲ توسط علی مقدم تلگرام | ایتا | ویراستی | وبلاگ
جان چه می دانست از دنیا چها خواهد کشید خاکبازی‌های طفلان را تماشا کرده بود...
روزی که دست او به شفاعت علم شود خجلت کشد ز دامن پاک گنه، ثواب
هرکس که با ولای تو در زیر خاک رفت آید به صبح حشر برون همچو آفتاب
رتبه می خواهی چو خورشید از خلایق دور باش سایه از هم راهی مردم به خاک افتاده است.
مُفتِ شیطانَند غفلت پیشگانِ روزگار سگ به آسانی توانَد صیدِ غافل را گرفت
از صبح پرده سوز، خدایا نگاه دار این رازها که ما به دل شب سپرده‌ایم
ز برگ‌ریزِ خزان، پای ما نمی‌لغزد که در ثبات قدم سروِ این خیابانیم
جـهـان، بـه مـجـلـسِ مـســتـانِ بـی‌خِــرَد مـانَـد که در شکنجه بُوَد هر کسی که هُشیار است
رتبه می‌خواهی چو خورشید از خلایق دور باش   سایه از همراهی مردم به خاک افتاده است
بر دلی ننشیند از گفتار ما هرگز غبار ماهیان بی زبان عالم آبیم ما
موقوف نسیمی‌است به هم ریختن ما آماده‌ی پرواز چو اوراق خزانیم... ☕️🍁
به آبِ زَر نوشتن، شعرِ بَد نیکو نمی‌گردد...
کرده‌ام با خاکساری جمع اوج اعتبار خار دیوارم، وبال هیچ دامان نیستم
سخنی کَز سرِ اندیشه نباشد پوچ است شعر، پُرمغز نگردد ز دهن پُر کردن...
سخنی کَز سرِ اندیشه نباشد پوچ است شعر، پُرمغز نگردد ز دهن پُر کردن...
هر چند صد بیابان وحشی‌تر از غزالیم ما را به گوشهٔ چشم، تسخیر می‌توان کرد
عشق ما را پی کاری به جهان آورده است ادب این است که مشغول تماشا نشویم
هر كه آمد در غم آباد جهان چون گرد باد روزگارى خاك خورد، آخر به خود پيچيد و رفت
غنچه را باد صبا از پوست می‌آرد برون بی‌نسیم شوق، پیراهن دریدن مشکل است
هر چند که در دیدهٔ ما خار شکستند خاری به دل کس نخلاندیم و گذشتیم
راه عشق عشق راهی نیست کان را منزلی پیدا شود این نه دریایی است کاو را ساحلی پیدا شود سالها باید چو مجنون پای در دامن کشید تا زدامان بیابان محملی پیدا شود وحشت تنهایی از همصحبت بد خوشترست سر به صحرا می نهم چون عاقلی پیدا شود می توانم سالها با دام و دد محشوربود می خورم بر یکدیگر چون جاهلی پیدا شود نعل وارون و کلید فتح از یک آهن است تن به طوفان می دهم تا ساحلی پیدا شود گر کند غربال صد ره دور گردون خاک را نیست مسکن همچو من بی حاصلی پیدا شود رتبه گفتار ما و طوطی شیرین زبان می شود معلوم اگر روشندلی پیدا شود تخم در هر شوره زاری ریختن بی حاصل است صبر دارم تا زمین قابلی پیدا شود هیچ قفلی نیست نگشاید به آه آتشین دامن دل گیر هر جا مشکلی پیدا شود گوهر خود را مزن صائب به سنگ ناقصان باش تا جوهرشناس کاملی پیدا شود  
حیرت هرکس دراین عالم به قدرِ بینش است هرکه بیناتر دراین هنگامه، حیران بیشتر