12.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 آه از دیماه از این ماهِ درد...
شعرخوانی حماسی روز گذشته در حضور رهبر انقلاب
@Farsna
با حکم وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی؛
*دبیر و اعضای هیئت علمی هجدهمین جشنواره بینالمللی شعر فجر منصوب شدند*
دبیر و اعضای هیئت علمی هجدهمین جشنواره بینالمللی شعر فجر با حکم وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی منصوب شدند.
https://ketab.ir/News/30373
#خانه_کتاب_و_ادبیات_ایران
#هجدهمین_جشنواره_بین_المللی_شعر_فجر
[بله](https://ble.ir/khaneh_ketab_adabiat) |
"قصیدهای تقدیم به شهدای کرمان که بهار خونشان، لالهدرلاله شکفته است"
پر از ارغوان شد وطن، لالهلاله
سمن غرقِ خون، یاسمن لالهلاله
به قنداقهی دی ببین غنچههارا
شکستهپر و نارون لالهلاله
خیابانخیابان: شکوفهشکوفه
دمن در دمن در دمن: لالهلاله
بگیرد یکی بازوی باغبان را
که شد سربهسر این چمن لالهلاله
*
مگر رود خون است در دشت کرمان
که میروید از آن سمن لالهلاله؟
در آنسو محمد دهانش پر از خون
در این سو اویس قرن لالهلاله
بخوان روضهی تیغ و فرق علی را
که شد صورت مرد و زن لالهلاله
اگر این غزلوارهی میخ و در نیست؟
چرا باز، شد انجمن لالهلاله؟
گمانم که این جاده تشت است و در آن:
جگرپارههای حسن لالهلاله
گمانم که این روضهی قتلگاه است
سری روی نی، بیبدن... لالهلاله
گمانم که آن دست، دستان سقاست
که افتاده آنسوی تن... لالهلاله
گمانم که آن نوجوان... کیست یارب؟!
سرش گلبهگل، پیرهن لالهلاله
*
بگو! رستم از زابلستان بیاید
که سهراب شد در وطن لالهلاله
بگو! چاره کن دیو جادونشان را
که شد هفتخوان، تهم_تن! لالهلاله
به شیرین بگو! از فریب زمانه
شده قامت کوهکن لالهلاله
به یوسف بگو! فکر چشم پدر باش
که شد دشتِ بیتالحزن لالهلاله
به حافظ بگو! دیگر از "می" نخوانَد
که شد از ارس تا ختن لالهلاله
به سعدی بگو! وصف از آن لب نگوید
که شد آن عقیق یمن، لالهلاله
*
ببین صفبهصف نخلهای جوان را
از آن سیل بنیادکن لالهلاله
ببین بارگاه سلیمانیان را
از افسون آن اهرمن لالهلاله
شغاد است گویی که بالای چاه است
ته چاهِ او... پیلتن لالهلاله
*
چه بسیار شعر مجعّد که بر خاک
بسی روی سیمینذقن لالهلاله
سر و پیکر و دست و پا تکهتکه
گل و نرگس و نسترن لالهلاله
رخ این ببین گونهدرگونه در خون
سر آن شکندر شکن لالهلاله
*
ببارید ای چشمهای عزادار!
شب و روز درّ عدن... لالهلاله
به بغض غم، ای سینه! خودرا بسوزان
که اشک است و چشمان من: لالهلاله
سزا نیست این شعر جز آتشآتش
که میجوشد از جان سخن لالهلاله
چه میگویم؟ این واژهها لال لاند
زبان داغ خونین، دهن لاله... لاله
زمان ستیز است برخیز، تاکی
بگرییم بر خویشتن لالهلاله؟
که میروید از باغ آلالهی ما
هزاران بدن در کفن لاله لاله
#کرمان
#شهید
#محمد_مرادی
https://eitaa.com/mmparvizan
May 11
لات
غذای نذری و شربت؟ چه گفت مردک پست؟
گدای اجنبی افسار خود چگونه گسست؟
زبان الکن این لات، ازچه لال نشد؟
میان دست پلیدش قلم چرا نشکست؟
دهنکجی به شهیدان و ادعای شعور؟
مجیزگویی خصم و به خلق، ضربت شست؟
کسی که نان سگان میخورد چه میفهمد؟
غذا و شربت نذری نشانهی شرف است
حرامخوار چه داند که شد به کام شهید
نه نان و شربت نذری، که می ز جام الست
به خویش غره نگردد! خطاب من نه به اوست
که شأن شاعر دلخون کجا و جاهل مست؟
دلم پر است نه از او که نیست جز مگسی
دلم پر است ز مصدرنشین سفلهپرست
دلم پر است از آنان که اسوه میسازند
به دست خویش برای جوان ز مردم پست
ز صاحبان مناصب که از خصومتشان
هر آنکه ناصح و دلسوز بود و نخبه، نرست
هر آنکه گیشه پسندید، نورچشمی شد
هر آنکه شوت بلد بود و گل، به صدر نشست
گناه را ز سلبریتیان مبین که نظام
خودش به تازه به دوران رسیدگان دل بست
برای مردم دانا رسانه هست؟ که نیست
سخنشناس و هنرور به خانه نیست؟ که هست
ز مدح و نوحه، جوانان چقدر گریه کنند؟
ز نطقهای شعاری چه آورند به دست؟
خطای شیوهی تبلیغ و حکمرانی ماست
گدای غرب، اگر حرمت شهید شکست...
افشین علا✍️
دی ۱۴۰۲
سلام علیکم
لطفا در صورت تمایل به گروه اطلاع رسانی
دومین کنگره ملی شعر انتظار بپیوندید
https://eitaa.com/joinchat/3646816925C2f07e9eed5
طریق القاسم
برای حاج قاسم و زائران آسمانی اش ...
از شور رستاخیز چشمان تو می ترسند
از قصه ی آغاز و پایان تو می ترسند
این گرگ های وحشی انسان نما حتی
از پیکر خاموش وبی جان تو می ترسند
قبر تو گلزار شهیدستان ایران است !
اینان زگلزار شهیدان تو می ترسند
یک کوه کینه مانده بر پَستی دلها شأن
این پَست فطرت ها ز ایمان تو می ترسند
کرمان دیار حاج قاسم های دوران است !
این جانیان از نام کرمان تو می ترسند
اینک مسیر تو طریق القاسم عشق است !
نامرد مردم از خیابان تو می ترسند
طوفان الاقصیٰ ست چشمان پر آشوبت
از تند باد قهر طوفان تو می ترسند
ای سوره ی والعادیات وفجر والرحمان
از آیه ی تبشیر وفرقان تو می ترسند
این موش های کوراسراییل بی وجدان
از جلوه تصویر وعنوان تو می ترسند
گفتی حَرم ایران زیبای شهیدان است
بدذات ها از نام ایران تو می ترسند
موسای من اینک عصای خویش را بردار
این قوم از مُلک سلیمان تو می ترسند!
#حسین کیوانی
#حادثه تروریستی کرمان
دیماه ۱۴۰۲
"واگویهای با دخترم ریحانه"
به روی شانهی باران، بخواب ریحانه!
بخند قهقهه از کنج قاب ریحانه!
بخواب دخترم و خوابهای خوب ببین:
بدون جنگ، بدون عذاب، ریحانه!
جهان بدون تو بدجور جای تاریکی است
ستارهای شو و بر ما بتاب ریحانه!
به روی بالشی از ابرها بخواب و بخند
بخند! ای گل رویت، گلاب ریحانه!
زمین برای تو و بازی تو دلگیر است
بپر به آنطرف آفتاب ریحانه!
بپا که وا نشود گوشوارهی قلبیت
میان آنهمه جیغ و شتاب، ریحانه!
چه شد که عمر نگاهت به مدرسه نرسید؟
به سنّ درس و کتاب و حساب ریحانه؟
لباس صورتیات را درآر و سرخ بپوش!
به رنگ خونیِ داغِ مذاب ریحانه!
جهان برای تو انگار جای خوبی نیست
بخواب دختر خوبم! بخواب ریحانه!
#کودک_کشی
#ریحانه_سلطانی_نژاد
#کودکی
#حقوق_بشر
#کرمان
https://eitaa.com/mmparvizan
*
#برای مادرم
نگاهش پُر از بی قراری
وبالش پُر از شوق پرواز
چه آسان گذشت از سراشیبی خاک
ومن نیز
پایان خود را میان غزل های چشمش
سرودم.
# برای مادرم
۶۹ بهار خستگی ودرد
۶۹ بهار بی قراری و سکو ت
۶۹ بهار مهربانی وصفا و صبر
مادرم !
این نجیب ناشکیب
۶۹ بهار رنج و اشک ودرد را
در کتاب سینه اش خلاصه کرده بود
**
# حسین کیوانی
# روز مادر ،یاد مادر
سوگ سرود کرمان
چه جِلجِل است در زمین که خود جماد صیحه زن؟
چه زلزله است، اینچنین هیونِ باد شیهه زن؟ ۱
چه وِلوِله است شهررا، مگر شکست اَرگ بم؟
که گَرد سرخ در هوا، که ریس ِ رَخت ها بَقَم؟ ۲
کِه گُر گرفت از قفا که ریخت این شراره را؟
کِه چشم کرد اینچنین سپهر پرستاره را؟
شکافت آسمان که شد ستاره فرش بر زمین
بشوی خون که می رسد نهیب عرش بر زمین!
بشوی خون که گرگ ها حریص ِ پویه می شوند
که تازه داغدیده ها، به کارِ مویه می شوند!
بشوی خون که جوی ها چه مایه خشک مانده اند
که رودها مُعَطّل گلاب و مُشک مانده اند!
هزار سر به مستیِ چه باده گیج می رود؟
پَشَنگِ خون کیست این که تا خلیج می رود؟
اگر چه شهر، غم تَپش ز داغِ حاج قاسم است
بهارِ لاله چیدنی به باغ ِ حاج قاسم است!
دَم ِ دِی است و گرگ خو، پس این حرارت از کجاست؟
اگر نه هُرم ِ خون او، پس این حرارت از کجاست؟
نه، این کویرِ شور دَق، نه، عوریِ مفازه نیست۳
که این بهار لاله رو، به غیر خونِ تازه نیست!
شکست شیشه ی فلک، نخ ستاره باز شد
به هر کناره کُشته ای، چه مایه جان گداز شد!
به ویله های مادران، دلِ ستاره ریخته
درخت و رخت و دست و پا به هر کناره ریخته!
ز ویله ویله ی زنان، دلِ کباب بی بهاست
ز گریه گریه اشک و خون، شبِ شهاب بی بهاست!
کجاست سوشیانتِ ما، حُسام و سام ای خدا !
که رَخش ِ خویش زین کند به انتقام ای خدا!
غلامرضا کافی
۱. هیون: نوعی اسب.
۲.بَقم: گیاهی سرخرنگ در رنگرزی، رنگ سرخ.
۳. مَفازه: بیابان خشک؛ عوری و دق نیز هر دو به معنی خشک و بی آب و علف به کار رفته.