"واگویهای با دخترم ریحانه"
به روی شانهی باران، بخواب ریحانه!
بخند قهقهه از کنج قاب ریحانه!
بخواب دخترم و خوابهای خوب ببین:
بدون جنگ، بدون عذاب، ریحانه!
جهان بدون تو بدجور جای تاریکی است
ستارهای شو و بر ما بتاب ریحانه!
به روی بالشی از ابرها بخواب و بخند
بخند! ای گل رویت، گلاب ریحانه!
زمین برای تو و بازی تو دلگیر است
بپر به آنطرف آفتاب ریحانه!
بپا که وا نشود گوشوارهی قلبیت
میان آنهمه جیغ و شتاب، ریحانه!
چه شد که عمر نگاهت به مدرسه نرسید؟
به سنّ درس و کتاب و حساب ریحانه؟
لباس صورتیات را درآر و سرخ بپوش!
به رنگ خونیِ داغِ مذاب ریحانه!
جهان برای تو انگار جای خوبی نیست
بخواب دختر خوبم! بخواب ریحانه!
#کودک_کشی
#ریحانه_سلطانی_نژاد
#کودکی
#حقوق_بشر
#کرمان
https://eitaa.com/mmparvizan
"به یاد کودکی"
[قدمزدن در رویا، میان بیبرقی]
چه شاعرانه شده آسمان بیبرقی
زمان به ساعتِ تو چون طلوع خورشید است
زمان به لحظهی من چون زمان بیبرقی
به یاد دلهرههای گذشته میافتم
به یاد باد وزان در جهان بیبرقی
چه خاطرات مگویی که مانده از سیسال
درون دفتر من از زبان بیبرقی
چه شعرهای غریبی که نمکشیده هنوز
شبیه حسرت من در دهان بیبرقی
*
دلم به شادی پر میکشد به کودکیام
به چای خوردن در استکان بیبرقی
به خلوت دههی شصت میروم در خویش
به بوی جنگ... به داغ نهان بیبرقی
به چاشتخانهی "آقا سلام صبح بهخیر"
به شامگاهِ پر از امتحانِ بیبرقی
در این مکانم اما چه خاطرات خوشی
مرا ورقزده تا لامکان بیبرقی
*
دوباره آمد برق و... خیال من مانده است
هنوز آنطرف داستان بیبرقی
#بداههای_در_بی_برقی
#کودکی
#نوستالژی
#محمد_مرادی
https://eitaa.com/mmparvizan