"به یاد کودکی"
[قدمزدن در رویا، میان بیبرقی]
چه شاعرانه شده آسمان بیبرقی
زمان به ساعتِ تو چون طلوع خورشید است
زمان به لحظهی من چون زمان بیبرقی
به یاد دلهرههای گذشته میافتم
به یاد باد وزان در جهان بیبرقی
چه خاطرات مگویی که مانده از سیسال
درون دفتر من از زبان بیبرقی
چه شعرهای غریبی که نمکشیده هنوز
شبیه حسرت من در دهان بیبرقی
*
دلم به شادی پر میکشد به کودکیام
به چای خوردن در استکان بیبرقی
به خلوت دههی شصت میروم در خویش
به بوی جنگ... به داغ نهان بیبرقی
به چاشتخانهی "آقا سلام صبح بهخیر"
به شامگاهِ پر از امتحانِ بیبرقی
در این مکانم اما چه خاطرات خوشی
مرا ورقزده تا لامکان بیبرقی
*
دوباره آمد برق و... خیال من مانده است
هنوز آنطرف داستان بیبرقی
#بداههای_در_بی_برقی
#کودکی
#نوستالژی
#محمد_مرادی
https://eitaa.com/mmparvizan