eitaa logo
محفل شعر قند پارسی
275 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
249 ویدیو
89 فایل
ارتباط با ادمین‌های کانال : محمد محمدی‌رابع @shiraz_wound ارسال شعر ‌و مطلب : حسین کیوانی @h_keyvani
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تلنگر... همین اخاذی میراث یزیده لواسان سازی میراث یزیده در این قرن جدید وعصر امروز همین ،سگ بازی،میراث یزیده ......................... جهان امروز در جنگی جدیده داره هر روز صدها ک‍ُشته می ده کسی که روسری را از سر انداخت یقین دارم که از نسل یزیده کیوانی تبیین
. پیری رسید و موسم طبع جوان گذشت ضعف تن از تحمل رطل گران گذشت باریک بینی‌ات چو ز پهلوی عینک است باید ز فکر دلبر لاغر میان گذشت وضع زمانه قابل دیدن دوبار نیست رو پس نکرد هرکه از این خاکدان گذشت در راه عشق گریه متاع اثر نداشت صدبار از کنار من این کاروان گذشت از دستبرد حسن تو بر لشکر بهار یک نیزه خون گل ز سر ارغوان گذشت حب‌الوطن نگر که ز گل چشم بسته‌ایم نتوان ولی ز مشت خس آشیان گذشت طبعی به‌هم رسان که بسازی به عالمی یا همتی که از سر عالم توان گذشت مضمون سرنوشت دو عالم جز این نبود آن سر که خاک شد به ره از آسمان گذشت در کیش ما تجرّد عنقا تمام نیست در قید نام ماند اگر از نشان گذشت بی‌دیده راه اگر نتوان رفت پس چرا چشم از جهان چو بستی از او می‌توان گذشت؟ بدنامی حیات دو روزی نبود بیش آن هم کلیم با تو بگویم چه سان گذشت یک روز صرف بستن دل شد به این و آن روز دگر به کندن دل زین و زان گذشت
"جلال و شعر: به بهانه‌ی سالروز درگذشت" جلال آل احمد از نویسندگان شاخص و صاحب‌سبک و تاثیرگذار روزگار ماست که می‌توان به دلیل اهمیت جایگاه ادبی‌اش، بین او و شعر معاصر نیز در چند گزاره، پیوند برقرار کرد. گزاره‌ی اول: آشنایی و همسایگی جلال با نیما، نقشی متمایز برای او و سیمین در شعر معاصر باز کرده است. روایت‌هایی از او و سیمین درباره‌ی زندگی و مرگ و مرام نیما نقل شده که اسنادی مهم در نیماشناسی است. گزاره‌ی دوم: زبان داستان جلال محاوره‌ای، روزنامه‌نگارانه و واقع‌گراست؛ پس به ضرورت، بافتی مغایر با زبان شاعرانه دارد؛ حال آنکه حتی زبان دانشور در مقایسه با او ظرفیتی سازگارتر با شعر دارد. گزاره‌ی سوم: جلال در سخنانش قضاوت‌ها و نقدهایی درباره‌ی شعر مطرح کرده است. اصرار او بر محتواگرایی در داستان، سبب‌شده نقدهایش بر اشعار نیز کمتر از منظر فرم و زبان شاعرانه اهمیت داشته باشد. بعید نیست که ادعا کنیم او فرم شاعرانه و موسیقی زبان را به‌درستی نمی‌شناخته؛ نکته‌ای که در برخی اظهار نظرهای او نیز مشهود است. برای مثال در دستخط جلال روی شعری از سپانلو (در حاشیه‌ی کتاب تبعید در وطن)، پیشنهادهایی ثبت شده که وزن و فرم شعر را دچار خطا کرده؛ گویا او صرفا به به‌سازی معنای شعر در نقدش توجه داشته است. گزاره‌ی چهارم: زندگی و مرگ جلال هم بر شعر معاصر تاثیر نهاده و شاعرانی را بر انگیخته که اشعاری در سوگ او بسرایند. از مشهورترین این اشعار سپیدسروده‌ای از احمد شاملو با مطلع زیر است: قناعت‌وار تکیده بود/ باریک و بلند... جز او اخوان و سیمین بهبهانی و منزوی و... هم‌ اشعاری برای او سروده‌اند. @mmparvizan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چشمِ تو را اگر چه خمار آفریده‌اند آمیزه‌ای ز شور و شرار آفریده‌اند از سرخیِ لبان تو ای خونِ آتشین! نار آفریده‌اند، انار آفریده‌اند یک‌قطره بوی زلفِ تَرَت را چکانده‌اند در عطردانِ ذوق و بهار آفریده‌اند زندانی است روی تو در بندِ موی تو ماهی اسیر در شبِ تار آفریده‌اند مانندِ تو که پاک‌ترینی فقط یکی مانند ما هزار هزار آفریده‌اند سعید_بیابانکی
طنزک آن روز که ما تِلو تِلو می خوردیم شیرِ شتر و کباب گُو می خوردیم از این همه فست فودها خسته شدیم ای کاش کمی ،،اوشین پلو،،می خوردیم کیوانی دفاع مقدس اوشین پلو
‌ رفیق یکدله، غمخوار یار باید و نیست فغان! چه‌ها که درین روزگار باید و نیست [ ای تقدیم به برادران عزیزم : علیرضا زارعی اسفندآبادی، علی کشاورز و احمدرضا علی‌بابایی] رفیق یکدله! غمخوار و یار باید و هستی! برادرانه در این روزگار باید و هستی میان سیل غمم، در میانه‌ای نه کناره... زمان سختی من در کنار باید و هستی به وقت سردی این مردمان اهل زمستان نوید بخشِ هوای بهار باید و هستی زمانه ریخت به کامم شرنگ تلخی و اینک رفیق من چو مِیِ خوش‌گوار باید و هستی برین برادری‌ات برقرار باید و هستم... برای شعر و غزل بی‌قرار باید و هستی رفیق باده‌کهن، هم‌پیاله، هم‌سفر من، به شعر دلکش سعدی دچار باید و هستی! سکوت، عربده‌ها می‌زند که هیس! ولیکن کنون تو بر سر ظالم هوار باید و هستی در این زمانه که یاری به شرط کاخ‌نشینی‌ست، رفیق خاک‌نشین! یار غار باید و هستی اگرچه مایه‌ی شرمندگی نباید و هستم رفیق! مایه‌ی صد افتخار باید و هستی... ۲۲ تیر ۱۴۰۲ - حافظیه ‌https://t.me/mohammadi_rabe ‌ ‌
"نیما و محمد معین" بیش از ۸۰ سال پیش در چنین روزهایی (۱۷ شهریور ۱۳۲۱)، محمدمعین(1293_1350) از رساله‌ی دکتری‌اش باحضور پورداوود و بهار و بزرگانی از ادب و فرهنگ روزگار خود دفاع کرد و اولین دانش‌آموخته‌ی دکتری زبان و ادبیات فارسی در ایران نام گرفت. معین که در لغت‌شناسی و تصحیح و دستور زبان و فرهنگ و ادب باستان و حوزه‌هایی متعدد از زبان و ادب فارسی و فرهنگ و عرفان ایرانی_ اسلامی، شناخته شده بود و کمتر دانش‌آموخته‌ی ادبیاتی را در این دهه‌ها می‌توان نشان گرفت که به دقت و تواضع و خویشتنداری او تحقیق کرده و نوشته باشد. نکته‌ی شگفت‌انگیز درباره‌ی او باور نیما (پدر شعر نو فارسی) است که در متن وصیت‌نامه‌اش، این‌گونه از او سخن گفته است: " ... بعد از من هیچ‌کس حق دست‌زدن به آثار مرا ندارد؛ به‌جز دکتر محمد معین، اگرچه او مخالف ذوق من باشد. دکتر محمد معین حق دارد در آثار من کنجکاوی کند، ضمنا دکتر ابوالقاسم جنتی عطایی و آل احمد با او باشند. به شرطی که هر دو با هم باشند؛ ولی هیچ‌یک از کسانی که به پیروی از من شعر صادر فرموده‌اند در کار نباشند. دکتر محمد معین که نسل صحیح علم و دانش است کاغذ پاره‌های مرا بازدید می‌کند. دکتر محمد معین که هنوز او را ندیده‌ام مثل کسی است که او را دیده‌ام. اگر شرعا می‌توانم قیّم برای ولد خود داشته باشم دکتر محمد معین قیّم است؛ ولو این‌که او شعر مرا دوست نداشته باشد... ." @mmparvizan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ندبه خوانیم تو را هر سحر آدینه تو کدام آینه‌ای؟ صلّ علی آیینه... تو کدام آینه‌ای،ای شرف‌الشّمس غریب که زد از دوریِ دیدارِ تو چشمم پینه..‌. از همه آینه‌ها چشم رها کرده‌تری می زنند آینه‌ها سنگ تو را بر سینه... لوح محفوظ خدا!آینه‌گی کن یک صبح که جهان پر شده از آتش و کفر و کینه... در همه آینه‌ها نام تو را کاشته‌ایم ندبه خوانیم تو را هر سحر آدینه...
31.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گفت‌وگو با پیرامون کنگره‌ها و شب‌شعرها بخش اول؛ 🔹تفاوت کنگره و جشنواره با شب شعر! 🔹چگونگی داوری اشعار در کنگره‌ها...؟ 🔹حواشی مربوط به داوران و شاعران! 🔹آیا برگزیدگان با داوران زد و بند دارند؟ 🔸کانال ؛
40.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گفت‌وگو با پیرامون کنگره‌ها و شب‌شعرها بخش دوم: 🔹کم‌کاری؟ یا زیاده‌خواهی؟ هیچ‌کدام! 🔹برای شاعر کنگره هدف نیست، وسیله‌ست! 🔹پاک کردن صورت مسئله راه حل مسئله نیست! 🔹چرا برخی از اسامی در همه‌ی کنگره‌ها هست؟ 🔹پارامتر‌های انتخاب برگزیدگان در کنگره‌ها 🔹ریزه‌کاری‌های شرکت در کنگره‌های‌ادبی 🔹شعر کنگره‌ای - شعر جشنواره‌ای 🔸کانال ؛
انوری و سرقت شعرش انوری شاعر معروف، روزی در بازار بلخ می‌گذشت. شخصی را دید که به خواندن قصاید وی مشغول است و مردم، او را تحسین می‌کنند. انوری پیش رفت و گفت: ای مرد، این اشعار از کیست؟ گفت: از انوری است. انوری گفت: تو انوری را می‌شناسی؟ گفت: چه می‌گویی؟ من خود انوری‌ام. انوری بخندید و گفت: سرقت شعر را شنیده بودم؛ ولی تا کنون نشنیده بودم که شاعر را بدزدند! گلشن لطائف ۱، ص ۱۵.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به نام خدای لوح والقلم به کتاب هایت بال بده نذر و وقف از آیین های نکومنشی است که در کیش جاودانه ی اسلام به شایستگی مورد ستایش و تایید قرار گرفته است.خاصه آن که این نذر در پیوند با امری معنوی باشد. اینک نهاد ارجمند کتابخانه های عمومی استان فارس، جشنواره ای را با همین قصد، یعنی نذر صواب و ثوابمند کتاب، با عنوان شاعرانه ی «به کتاب هایت بال بده»با خوش ذوقی تمام و در جامه ی خداپسندانه ی نکوکاری، آیین بسته است،. شایسته است که هنرمندان، شاعران، نویسندگان، فرزانگان، ارباب قلم و اصحاب کتاب و استادان دانشگاه ها و مراکز علمی صف اول این نذر باشند. ‌‌‌ بنابراین، با فروتنی و سپاسِ پیشاپیش، از همه ی عزیزان صاحب فضل تقاضا دارم تا با نذر آثار خودنوشت و نیز کتاب های سودمند دیگر، این نهاد عزیز و دوست داشتنی را یاری فرمایند و به تعداد ی از کتاب های خود بال دهند تا به مشتاقان، مهجوران و کسانی که توان تهیه ی کتاب را ندارند، برسد. بااحترام واردات دبیر محفل ادبی قندپارسی وابسته به نهاد کتابخانه های عمومی استان فارس غلامرضا کافی
💚 فرزندم! با کسی دوست شو که بخواند. کسی که پولش را به جای دود و دم و مشروب، خرج کتاب کند. دوستی که در سوگ " گُل ممدِ کلیدر " گریسته باشد و در خیالش با " مارال "به خواب رفته باشد. کسی که " همسایه های " " احمد محمود " را بخواهد که بخواند. دوستی که " جای خالی سلوچ " , "کافه پیانو " ، "عزاداران بَیَل" را بخواند. کسی که سولمازِ آتش بدون دود را تا خانه بخت همراهی کرده " بامدادِ خمار " و " شوهر آهو خانم "،ِ " بوف کور " صادق هدایت، "شازده احتجابِ " گلشیری را بخواند و "سمفونی مردگانِ " معروفی را با دل و جان گوش کند. کسی که " تنگسیر "، صادق چوبک و " چشم هایش " بزرگ علوی و " در درازنای شبِ " میرصادقی و " سووشون " سیمین دانشور را نظاره کند. مدیر مدرسه اش جلال آل احمد باشد و " داستان یک شهر " را از زبان احمد محمود شنیده و در " کافه نادری " رضا قیصریه به ملکوت بهرام صادقی برسد. فرزندم! با کسی دوست شو که کارتِ کتابخانه اش از کارت عابر بانکِ والدینش برایش ارزشمندتر باشد. تشخيص اش سخت نيست، حتماً در کیفش بجای فندک و انبوه لوازم آرایش، کتابی برای خواندن و بجای صحبت از آخرین مدل پورشه و تیپ فلان خواننده و هنرپیشه، از آخرین کتاب هایی که وارد بازار نشر شده اند، حرف می زند. کسی که وقتش بجای کافی شاپ ها و متر کردن خیابانها، در کتابخانه ها و کتابفروشی ها بگذرد‌. کسی که یک غزل حافظ زنده اش کند و برای تماشایِ سرو سیمین سعدی سرش را بر باد بدهد و با دوبیتی های خیام دلش روشن شود. کسی که سوار بر شبدیزِ خسرو همراه با لیلی و مجنون به جشن شیرین و فرهادِ نظامی برود. با کسی دوست شو که بر داغ سهراب جوانمرگ گریسته و رستم شاهنامه را بر جومونگ تلویزیون ترجیح دهد و برای فرزند همسایه شان دعایِ فردوسی بزرگ را بخواند: سیه نرگسانت پر از شرم باد رخانت همیشه پر آزرم باد کسی که در جستجوی خورشید شمس همراه با مولانا از بلخ تا قونیه سفر کرده و در خلوتِ کیمیا خاتون سماع کرده باشد. فرزندم! با جوانی دوست شو که فریاد " آی آدم های " نیما را شنیده و آیدا را در آیینه شاملو دیده باشد. کسی که " آرش کمانگیرِ " سیاوش کسرایی را به رویِ خار و خاراسنگ خوانده و در یک شب مهتابی با " مشیری " باز از آن کوچه گذشته و اشکی در گذرگاه تاریخ ریخته باشد. کسی که سوار بر اسب سپید وحشی منوچهر آتشی از کوچه باغ های نیشابور شفیعی کدکنی گذشته تا به سرای بی کسیِ ابتهاج برسد... با کسی دوست شو که در سرمای زمستانِ اخوان با قاصدک، نرم و آهسته به سراغ سهراب سپهری رفته باشد تا با فروغ تولدی دیگر پیدا کند و تا شقایق هست زندگی کند... کسی که با " یاد ایام "،یادی از نوایِ شجریان کند و " ماهور شجریان " با دلش بیداد کرده باشد. کسی که "الهه نازِ " بنان و گلنار و زهره داریوش رفیعی را دوست داشته و آواز قمر، مرغ جانش را به پرواز در آورد. کسی که تار شهناز و لطفی زخمه بر دلش بزند ، "بانگ نی" کسایی و موسوی آتش به جانش افکند و با سه تار ذوالفنون و ساز یاحقی شهنوازی کند. با کسی دوست شو که شخص را مانند بت پرستش نکند پرستش از ان خداست آن هم اگاهانه نه کور کورانه... با کسی دوست شو که در موبایلش بجای صد نوع گیم، صد کتاب صوتی باشد و اگر جایی به انتظار نشست، انتظارش را با " صد سال تنهایی " مارکز پُر کند و با "بیگانه " آلبر کامو، بیگانه نباشد... کسی که در اوج جنگ با آناکارنینا در اندیشه صلح با تولستوی باشد. کسی که داستایوسکی و برادران کارامازوف را بخاطر جنایت یک ابله، مکافات نکند و هستی و نیستی اش را تقدیم سارتر کند. فرزند عزیزم! با کسی باش که پرورش عضلات مغزش را مهم تر از عضلات بدنش با تزریق آمپول بداند. کسی که برای بدست آوردن محبوبش مبارزه می کند ، اما هیچ‌ عشقی را گدایی نمی کند...! فردی که شرم را در نگاه خود جستجو می کند. با کسی که بداند راه موفقیت ، با شکست سنگفرش شده و با هر شکست، محکم‌تر از قبل کنارت می ماند. کسی که آرزو نکند مشکلاتش آسان شوند، بلکه تلاش کند که توانش افزونی یابد. کسی كه حتی در اوج اندوه ، تبسم را فراموش نکند و کلامش تسکینی باشد برای " دوزخیان روی زمین ". فرزند عزیزم! اگر با کسی دوست شدی که اهل خواندن بود، کنارش باش. لازم نیست دوستِ تو شاگرد اول کلاس باشد. کافیست فقط کتابخوان باشد. چون کسی که کتابخوان است یک روز درس خوان هم می شود، اما خیلی از درس خوان ها هرگز کتابخوان نخواهند شد. با کسی دوست شو که بدهد. کسی که عطر و ادکلنش بویِ خوش کتاب باشد. بوی خوشِ کتاب...
﷽ • دوستان در هوای صحبت یار • زر فشانند و ما سر افشانیم • سعدیا بی وجود صحبت یار • همه عالم به هیچ نستانیم ✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾ |⇦• اعلام برنامه - جلسه شعرخوانی انجمن ۴/۵ تا ۶/۵ بعدازظهر جمعه ۱۴۰۲/۰۶/۲۴ فرهنگسرای طاووسیه (بلوار بوستان، حدفاصل آرامگاه سعدی و باغ دلگشا) ✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾ انجمن شعر سعدی اسلام فهندژ [ @sheresaadi ]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بعد از نبی مصیبت عظما شروع شد جنگ و فریب و فتنهٔ دنیا شروع شد باید بگویم از سر بغضی که داشتند ظلم و ستم به ام ابیها  شروع شد آغاز فتنه آتش در بود و بعد از آن خانه نشینی و غم مولا شروع شد سر بسته نیز می شود از «داغ»روضه خواند رسم ستم به غنچه از آنجا شروع شد شاعر دلش گرفت و دمی مویه کرد و بعد اشکی چکید و نوحه گری ها شروع شد.
زائر... پر می کشد مرغ دلم سوی خراسانت رضا کی می شود بار دگر گردیم مهمانت رضا من زائر کوی توآم ، آشفته ی موی توآم دلداده ی روی توآم دستم به دامانت رضا ای قبله گاه بیدلان ،ای کعبه ی بی حاصلان ای دست های ناتوان ، محتاج احسانت رضا سرمست ِ مستِ مستِ تو ، روز شبم در دست تو ای هستی ام از هستِ تو ، جانم به قربانت رضا ای بر ضریح قامتت، دست نیاز عاشقان ای راز نازِ عاشقان در ناز چشمانت رضا ای با غریبی آشنا، هستی غریبان را پناه با ناله ی دل همنوا ، ما از غریبانت رضا داریم مثل کفتران ، برآستانت آشیان دادی دل ما را امان ، در خاک بُستانت رضا # حسین کیوانی _ قبله ی هشتم سروده سال ۱۳۷۰ یادگار سفر مشهد
غلامرضا کافی: چه شد که عالم اسلام سوگوار افتاد براق عرصه ی توحید بی سوار افتاد؟ کدام خورشید در محاق غروب افتاده است که جهان تاریک است و کدام کهکشان از مدار افتاده است که سکوت و سکون در هستی پدیدار گشته است؟ آه ای یگانه، ای فرزانه، ای امین مکه، ای آفتاب مدینه! سوگت در باور بشریت نمی گنجد. مرگت خبر انتشار دوباره ی تو بود بر گستره ی خاک و افلاک. ای فلسفه ی خلقت، ای دلیل وجود، ای نخستینِ آفرینش، ای آخرین ِ هدایت و نبوت! بی تو جهان قابل نگریستن نیست و جز شایسته ی گریستن نیست! سالروز رحلت پیامبر عظیم الشان حضرت محمد مصطفی صل الله علیه و آله برتمامی مسلمانان جهان، بلکه به جامعه ی بشریت، سوگمندانه تسلیت باد!
پیچیده بوی غم همه جا، وامحمدا عرش خدا گرفته عزا، وامحمدا گریان دو چشم ارض و سما، وامحمدا امشب شده‌ست نوحه‌ی ما: وامحمدا بر غربت پیمبرمان گریه می‌کنیم محض رضای مادرمان گریه می‌کنیم دنیا چه کرد با زحماتِ پیمبرش؟! امشب میان عرش زَنَد حمزه بر سرش ای روزگارِ پست...! که می‌گشت باورش؟! روزی شوند قاتل آقا دو همسرش مردم! رسولِ عالم و آدم شهید شد رحلت نکرد احمد خاتم، شهید شد اصحاب، پشت پا به حق آسان زدند، آه چه زود دم ز دولت شیطان زدند، آه آتش به جان عالم امکان زدند، آه بر روح وحی، تهمتِ هذیان زدند آه ای دیده! بر محمد مظلوم گریه کن با چار کعبه زاده‌ی معصوم گریه کن دوران حق کشیِ زمانه شروع شد دوران کفر خانه به خانه شروع شد توهین به صد دلیل و بهانه شروع شد دوران تلخ دفن شبانه شروع شد ای روزشان سیاه، نبی شد شبانه دفن یک تن نگشت یارِ علی، در زمان دفن مولای ما به سوگ برادر نشسته است جایش ببین، که بر روی منبر نشسته است! روباه جای شیر دلاور نشسته‌ است آتش به جان حضرت کوثر نشسته است امت ز یاد برده چه راحت غدیر را دادند زود اجر رسول و امیر را چیزی نمانده تا که شود یاس بی قرار قنفذ رسد به نان و نواهای بی شمار آتش گرفت میخ در از آه ذوالفقار آمد خزانِ فاطمه در اول بهار چیزی نمانده تا که بماند از او خیال گردد جوانِ خانه‌ی مولا، قدش هلال چل بی حیای پست و لعین، آه فاطمه بی حرمتی به صاحب دین، آه فاطمه پهلو شکسته، زار و حزین، آه فاطمه دو گوشواره روی زمین، آه فاطمه چیزی نمانده تا که زند ناله از جگر: فضه برس به دادِ دلِ مادر و پسر یا ایها الرسول! شود حق تو ادا گاهی میان کوچه و گاهی به کربلا وای از غروب روز دهم، وامحمدا شمشیر،کهنه خنجر و سر نیزه و عصا آه از دمی که ناله زند زینب حزین: ای مونسِ شکسته‌دلان! حال ما ببین... ✍ 📝