✅ بخشی از مقتل دروازه شام
🔻اهل بیت سيدالشهداء عليهمالسلام را روز اول ماه صفر همراه سرهای شهدا، همچون اسیران کفار و ترک و دیلم، با دستانی بسته و صورتهای باز سوار بر مرکبهای بدون جهاز از دروازه «توما» يا دروازه «ساعات» وارد شام (دمشق) كردند و از بازار عبورشان دادند؛ به نحوی که اهل ذمه نیز بر ایشان اهانت میکردند و بر پلههای مسجد جامع که جایگاه اسرا بود، نگاهشان داشتند.
✳️ذكر اين نكته ضروري است كه در كوفه، اهل بيت علیهمالسلام را میشناختند و به فضايلشان آگاه بودند. بنابراین مردم، گريان و پشيمان بودند، اما در شام كه اسلامشان اموی بود، به دليل عدم شناخت اسلام راستين و اهل بيت و تبليغات بنیاميه، برخورد مردم به گونهای توهينآميز و زشت بود كه بسيار به اهل بيت سخت گذشت.
🔸امام صادق از امام باقر و ایشان از امام سجاد علیهمالسلام نقل میفرمایند که فرمود:
▪️«مرا بر شتری لَنگ و بیجهاز سوار کردند و سر پدرم بر عَلَمی بود و زنان ما پشت سر من بر استران بدون پالان سوار بودند. نگهبانان پشت سر و اطراف ما با نیزه ما را احاطه کرده بودند و هرگاه کسی از ما گريه میکرد با نیزه بر سرش میزدند. تا اینکه وارد شام شدیم و منادی ندا میداد:
😭«ای مردم شام! اینان اسیران اهل بیت ملعون هستند.»
حضرت #ام_کلثوم سلامالله عليها از شمر ملعون خواست که آنان را از دروازهای ببرد که جمعیت کمتری دارد و سرها را از آنان دور کند؛ چرا که خاندان آلالله از فرط نگاه نامحرمان خوار شده بودند. اما آن نانجیب، دقیقا برعکس خواسته ایشان عمل کرد و اهلبیت را از شلوغترين دروازه، در حالی كه سرهای مقدس شهدا در ميان ايشان بود، وارد شهر كرد.
🔸سهل بن سعد ساعدی نقل میکند که در سفر زیارت بیتالمقدس به شام رسیدم. دیدم همه جا آذین بسته و مردم شادند و زنان با دف و طبل پایکوبی میکنند. پرسیدم مگر شاميان عيدی دارند كه ما از آن اطلاع نداريم؟ گفتند: گويا تو غريبهای. خود را معرفی كردم.
گفتند: آيا تعجب نمیكنی چرا آسمان خون نمیبارد و زمين اهلش را فرو نمیبرد؟
گفتم مگر چه شده؟
گفتند که سر حسین را به همراه اهل بیت اسیرش از دروازه ساعات وارد میکنند.
به آنجا رفته و دیدم سر امام حسین بر نیزه شکستهای به دست اسبسواری است و در پی آن، زنانی بر شتران بیجهاز وارد شدند. به یکی از بانوان نزدیک شدم و گفتم:
که هستی؟
گفت: من سکینه بنتالحسینم.
گفتم: من صحابی رسول خدا هستم و از ايشان حديث شنيدهام. آیا خواستهای داری؟
😭فرمود: به حامل سر بگو سر را از ما جلوتر ببرد تا مردم به دیدن سر مشغول شوند و به ما نگاه نکنند که ما حرم رسول خداییم. من 400 دينار به نيزهدار دادم و او جلوتر رفت.
پیرمردی از اهل شام آمد و زبان به ناسزا گشود و گفت: «خدا را شکر که شما را کشت و بلاد اسلامی را از شرتان ایمن ساخت و امیرالمومنین را بر شما مسلط کرد.»
امام سجاد فرمود:
«ای پیرمرد! آیا قرآن خواندهای؟»
عرض کرد: بلی.
فرمود: «آیا این آیه را میشناسی که میفرماید:
▪️ «قل لا اسئلکم علیه اجرا الا الموده فی القربی؟»
عرض کرد: بلی.
▪️فرمود: «و آیا خواندهای که و آتی ذی القربی حقه».
عرض کرد: بلی.
حضرت فرمود: «آن نزدیکان ما هستیم.»
باز فرمود: «این آیه را خواندهای که
▪️میفرماید: «واعلمو انما غنمتم من شیئ فان لله خمسه و لرسول و لذی القربی؟»
گفت: آری.
فرمود: «آن نزدیکان ما هستیم.» و باز
▪️فرمود: «آیا خواندهای که انما یریدالله لیذهب عنکمالرجس اهلالبیت و یطهرکم تطهیرا؟»
عرض کرد: بله.
فرمود: «ما اهل بیت هستیم که خداوند آیه طهارت را مخصوص ما نازل کرد.»
پیرمرد ساکت و پشیمان شد و تاملی کرد و گفت: تو را به خدا شما آنان هستید؟ فرمود: «بلی به خدا سوگند و بدون شک، ما همانها هستیم و بهحق جدمان رسول خدا ما همانها هستیم.»
پیرمرد گریست و عمامهاش را بر زمین کوبید و گفت: «خدایا! ما از دشمن آل محمد چه از جن باشد و چه انسان بيزاريم.» سپس گفت: «آیا میتوانم توبه کنم؟»
🔺امام سجاد فرمود: «آری اگر توبه کنی خدا قبول میکند و تو با ما خواهی بود.»
برخی گفتهاند خبر به یزید رسید و او را کشت.
🔹منهال بن عمرو نقل میكند: در شهر شام به امام سجاد علیهالسلام عرض كردم:
🔸يابن رسولالله! احوال شما چگونه است؟
فرمود: «اوضاع ما مانند بنیاسراييل است در ميان فرعونيان كه پسرانشان را سر میبريدند و زنان آنها را زنده نگاه میداشتند. روزی عرب بر ديگران فخر میكرد كه محمد صلیالله علیه و آله عرب است و قريش بر عرب فخر میكرد كه محمد از قريش است و ما خاندان او هستيم كه حق ما غصب شده و گرفتار و كشته و آوارهايم.
📚 منابع:
بحارالانوار ج 45/ علامه مجلسی
#مقتل_الحسین ج 2/ خوارزمی
#لهوف / سید بن طاوس
#نفس_المهموم / شيخ عباس قمی
#ورود_کاروان_به_شام
#کوفه_تا_شام
#اول_صفر
#حضرت_سجاد ع
#حضرت_سکینه س
#ام_کلثوم س
#شام
✅ @hosenih_maghtal
✅@ghararenokary
✅امام سجاد علیه السلام از کیفیت این سفر میگوید:
🔻{الإقبال عن کتاب المصابیح بإسناده عن جعفر بن مُحَمَّد عن أبیه مُحَمَّد بن علیّ [الباقر] علیهما السلام:
سَأَلتُ أبی عَلِیَّ بنَ الحُسَینِ علیه السلام عَن حَملِ یَزیدَ لَهُ، فَقالَ:
حَمَلَنی عَلى بَعیرٍ یَطلُعُ بِغَیرِ وِطاءٍ، ورَأسُ الحُسَینِ علیه السلام عَلى عَلَمٍ، ونِسوَتُنا خَلفی عَلى بِغالٍ اکُفٍ 3، وَالفارِطَةُ خَلفَنا وحَولَنا بِالرِّماحِ، إن دَمَعَت مِن أحَدِنا عَینٌ قُرِعَ رَأسُهُ بِالرُّمحِ، حَتّى إذا دَخَلنا دَمِشقَ صاحَ صائِحٌ: یا أهلَ الشّامِ هؤُلاءِ سَبایا أهلِ البَیتِ ....}.
📚الإقبال به نقل از کتاب المصابیح،به سندش از امام صادق(ع)،از پدرش امام باقر(ع):
🔺از پدرم على بن الحسین(ع)درباره ی بردن او به سوى یزید پرسیدم.
😭فرمود:مرا بر شترى لَنگ و بدون جهاز سوار کردند و سر حسین(ع)بر بالاى عَلَمى بود و زنانمان،پشت سرِ من بر استرانى بدون پالان سوار بودند.
😭کسانى که ما را می بردند،از پشت سر و گرداگردمان با نیزه ما را احاطه کرده بودند و آزار می دادند.
😭اگر اشکى از دیده یکى از ما فرو می چکید با نیزه به سرش می کوبیدند تا آن که وارد شام شدیم.
😭جارچى جار زد:اى شامیان!اینان،اسیران اهل بیتِ ملعون اند".
📚الاقبال،ج۳،ص۸۹
📚 #بحارالانوار ،ج۴۵،ص۱۵۴،ح۳
#کوفه_تا_شام
#شام
#ورود_کاروان_به_شام
#حضرت_سجاد ع
✅ @hosenih_maghtal
✅@ghararenokary
✅ورود کاروان به شام در روز اول ماه صفر 61 (هـ.ق.)
🔻به نقل مشهور، کاروان اسیران اهل بیت(ع) و سرهای شهیدان، پس از 11 روز حرکت ✳️ سریع و بیوقفه و با رنج و آزار و سختیهای فراوان، سرانجام در روز اول ماه صفر 61 هجری قمری وارد شام شدند.
🔹 بنابراین از نوزدهم محرم که از کوفه حرکت کردند تا اول ماه صفر، بین کوفه و شام در راه بودند.
🔸 تقی الدین ابراهیم بن علی کفعمی در پایان قرن نهم هجری در کتاب «المصباح» خویش و شیخ بهایی و حاج شیخ عباس قمی در منتهی الآمال نوشتهاند:
▪️«روز اول ماه صفر اهل بیت(ع) و سر بریده امام حسین(ع) و سایر شهیدان کربلا را وارد دمشق کردند.» برخی از مورخان تاریخ امامت و تشیع و روزنگاران تاریخ کربلا و عاشورا از سفر اجباری کاروان اهل بیت(ع) به شام سخن گفتهاند، اما در ارتباط با تاریخ رسیدن به شام یا اظهار نظری ندارند یا زمانهایی غیر از اول ماه صفر سال 61 هجری قمری را ذکر کردهاند.
✳️اما قول مشهور همین اول ماه صفر سال 61 است.
#شام
#اول_صفر
#ماه_صفر
#کوفه_تا_شام
#ورود_کاروان_به_شام
✅ @hosenih_maghtal
✅@ghararenokary
✅ورود اهل بیت به شام
🔹مؤلف گوید: صاحب کامل بهایی خبر سهل بن سعد را مختصرتر آورده است و در آن گوید:
🔻دیدم سرها را بر نیزه ها و سر عباس بن علی علیهماالسلام در پیش آن ها بود نیک در آن نگریستم گویی می خندید و سر امام علیه السلام پشت همه سرها و جلوی زنان بود آن را هیبتی عظیم بود ، روشن و تابان ، محاسنش مدور با اندکی سفیدی و به رنگ خضاب شده گشاده چشم ابروها باریک و کشیده، پیشانی باز و میان بینی اندکی بر آمده، لبخند زنان، دیدگانش گویی سمت افق می نگریست به سوی آسمان و باد در محاسن او افتاده به راست و چپ می برد گویی امیرالمؤمنین علیه السلام است.😭
🔸در کامل بهایی است، اهل بیت را سه روز بر دروازه شام بداشتند تا شهر را آیین بستند هر چه تمامتر و بهر زیور و آرایش و آئینه که بود بیاراستند چنان که هیچ چشم مانند آن ندیده بود و آن گاه از مردم شام به اندازه ✳️#پانصد_هزار مرد و زنان دف زنان بیرون آمدند و امیران با دف و صنج و شیپور با هزاران مرد و زن و 😭جوانان می رقصیدند و دف و صنج می زدند و طنبور می نواختند و مردم شام به انواع جامه ها و سرمه و خضاب خویش را آراسته بودند و بیرون شهر از بسیاری مردم مانند عرصه محشر شده بود جمعیت درهم موج می زدند و چون روز بلند شد سرها را به شهر در آورند و چون وقت زوال شد به در خانه یزید بن معاویه رسیدند از بسیاری ازدحام کوفته و مانده و برای یزید تختی نهاده بودند گوهرنشان و سرای او را به هر گونه زیور آراسته و بر گرد تخت او کرسی های زرین و سیمین نهاده و دربانان یزید بیرون آمدند و آن ها را که حامل سر بودند به سرای او در آوردند چون داخل شدند.
گفتند: به عزت امیر قسم که ✳️#خاندان_ابی_تراب را به تمامی کشتیم و برانداختیم و بر کندیم و شرح حال بگفتند و سرها پیش او گذاشتند و در این مدت که اهل بیت در دست آن ها اسیر بودند هیچکس نتوانست بر آن ها سلام کند
🔻ناگهان در این روز پیرمردی از مردم شام نزدیک علی بن الحسین علیهماالسلام آمد و گفت: الحمدلله الذی قتلکم.
🔸شیخ صدوق در امالی روایت کرده است از دربان ابن زیاد که پس از آن گوید: مژده به اطراف بلاد فرستاد و اسرا و سر امام علیه السلام را روانه شام کرد و جماعتی از آن ها را که همراه ایشان رفتند برای من گفتند: که نوحه جن را تا صبح می شنیدند و گفتند:
🔻چون زنان و اسیران را به دمشق داخل کردیم روز بود سنگدلان و درشتخویان اهل شام می گفتند
😭ما اسیرانی زیباتر از این ها ندیدیم شما کیستید.
😭سکینه دختر امام حسین علیه السلام گفت: ما اسیران آل محمدیم پس آن ها را بر پله کانهای مسجد که همیشه جای اسیران بود برپای داشتند و علی بن الحسین علیهماالسلام با ایشان بود جوان بود و پیرمردی شامی نزد ایشان آمد و گفت:
▪️الحمدلله الذی قتلکم و اهلکم و قطع قرون الفتنه.
▪️سپاس خدای را که شما را کشت و هلاک ساخت و شاخ فتنه را ببرید و از ناسزا گفتن چیزی فرو نگذارد.
🔹چون سخن او به آخر رسید علی بن الحسین علیهماالسلام با او گفت: آیا کتاب خدا را خوانده ای؟
گفت: چرا خوانده ام.
فرمود: این آیه را نخوانده ای که:
▪️قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی
▪️یعنی از شما مزد رسالت نخواهم مگر خویشان و نزدیکان مرا دوست دارید.
پیرمرد گفت: خوانده ام.
امام فرمود: ما همانهاییم
باز فرمود: آیا این آیه نخوانده ای:
▪️انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا.
گفت: چرا پس آن شامی دست به آسمان برداشت و گفت: خدایا سوی تو بازگشتم و از دشمن آل محمد و کشندگان آن ها سوی تو بیزاری می جویم قرآن را خواندم و تا امروز متوجه این آیه ها نشدم.
📚منبع:
📘کتاب شریف #نفس_المهموم شیخ عباس قمی رحمه الله علیه
#شام
#حضرت_حسین ع
#حضرت_عباس ع
#حضرت_سجاد ع
#حضرت_سکینه س
#ورود_کاروان_به_شام
✅ @hosenih_maghtal
✅@ghararenokary
✅گفتگوی امام زینالعابدین علیهالسلام و مرد شامی
🔹به نقل از دربان عبیدالله ابن زیاد، در یاد کردِ آوردن اسیران _:
🔸آنان را بر راه پلهء مسجد ، آنجا که اسیران را نگاه میدارند، نگاه داشتند و علیبنالحسین علیهالسلام هم که در آن روزگار، جوانی تازه سال بود، میان آنان بود. پیرمردی از شامیان، نزد آنان آمد و به آنان گفت: ستایش، خدایی را که شما را کشت وهلاکتان کرد و شاخ فتنه را بُرید.
🔹آنگاه، از دشنامگویی به آنان، چیزی فرو ننهاد.
🔸هنگامی که سخنش به پایان رسید، علیبنالحسین به او فرمود:
▪️آیا کتاب خدای عزوجل را خواندهای؟
▪️گفت: آری.
▪️فرمود:《آیا این آیه را خواندهای*بگو بر آن رسالت، اجری از شما نمیطلبم، جز دوستی با نزدیکانم*؟》.
▪️گفت: آری.
▪️فرمود:《آنان،ما هستیم》.
▪️سپس فرمود:《 آیا خواندهای:*وحق نزدیکان را به آنها بده*؟》.
▪️گفت: آری.
▪️فرمود:《آنان،ما هستیم》.
▪️سپس فرمود:《آیا این آیه را خواندهای:*خداوند، ارادهء آن دارد که آلودگی را تنها از شما اهل بیت بزُداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند*؟》.
▪️گفت: آری.
▪️فرمود:《آنان،ما هستیم》.
😭مرد شامی، دستش را به سوی آسمان، بالا برد و آنگاه سه بار گفت: خدا! من توبه میکنم.
🔹سپس گفت: خدایا! من از دشمنان خاندان محمد، به سوی تو بیزاری میجویم و نیز از قاتلان اهل بیت محمد. من قرآن را خوانده بودم؛ اما تا امروز، به این، پی نبرده بودم.
📚شهادت نامه امام حسین علیهالسلام ص۵۲۴
به نقل از کتب:
▪️الامالی،صدوق ص۲۳۰ ح۲۴۲
▪️روضه الواعظین ص۲۱۰
#شام
#اول_صفر
#ورود_کاروان_به_شام
✅ @hosenih_maghtal
✅@ghararenokary
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین علیه السلام
#اعلام_برنامه
#ماه_صفر
#دهه_اول_صفر
#سید_علی_حسینی_تبار
#امان_از_شام
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات
➰➰➰➰➰➰
#ورود_کاروان_اهل_بیت_ع_به_شام
دوبیت از یک غزل
یکی نبود بگوید محلههای شلوغ
چه جای آمدن بچههای فاطمه است...
***
کجاست فاطمه؟! در شام ازدحام شده
عقیله وارد دروازهی عوام شده...
✍ #رضا_دین_پرور
@dobeity_robaey
@ghararenokary
السلام علیک یا حسن بن علی ایها المجتبی علیه السلام
السلام علیک یا بنت الحسین
یا رقیه سلام الله علیها
🔹بارگزاری اشعار،مقتل و نوحه های
شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام (۷صفر)و شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها(۵صفر)
#مناجات_امام_حسین
#مناجات_امام_زمان
#شهادت_امام_حسن
#امام_حسن_مدح
#امام_حسن_مجتبی_شهادت
#حضرت_رقیه_مدح
#حضرت_رقیه_شهادت
#شهادت_حضرت_رقیه
#هفتم_صفر
#یا_رقیه
#نوحه #زمینه #شور
@ghararenokary
#امام_زمان_عج_مناجات_محرمی؛ #شب_سوم #حضرت_رقیه_س_شهادت
سلام بر تو امامی که نفسِ تطهیری
سلام بر تو که چون رحمتی، فراگیری
سلام بر تو زمانی که غرق طاعاتی
سلام بر تو زمانی که روزه میگیری
بدون شمسِ پُر از خیر و برکت رویت
به ما رسید عجب روزگار دلگیری
گذشت و چشم بهراهت جوانیام طی شد
نیامدی و رسیدهست موسم پیری
نشد مقدمهسازِ ظهورتان باشم
منِ خراب دعایم نداشت تأثیری
چقدر گریه و توبه به جای من کردی
حلال کن که نکردم هنوز تغییری
من از زمان ورودم به قبر میترسم
بیا و ناجی من شو در آن سرازیری
اجازه هست کمی از زبان عمهیتان
بخوانم از غم ویرانه و زمینگیری؟!
***
پدر شبی که رسیدی برای من قدر است
رقم زدهست برایم خدا چه تقدیری
ببخش این همه امشب به لکنت افتادم
ببخش از رخ سابق نمانده تصویری
به تابِ زلف تو دستم نمیرسد دیگر
شکسته بازوی من در میان درگیری
بدون هیچ دلیلی مرا کتک زدهاند
بدون هیچ دلیلی و هیچ تقصیری
✍ #محمدجواد_شیرازی
@ghararenokary
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی؛ #شب_سوم
ثابت شده به گریهکنانِ منورش...
عزت فقط برای حسین است و نوکرش
طبق حدیث، هرکه دراین داغ گریه کرد
آقا نشسته است دوزانو برابرش
آهی ز دل کشیدم و گریه حساب کرد
ریز و درشت ثبت شده بین دفترش
از پرچم عزای حسین دل نمیکَنم
گوهرشناس چشم نپوشد ز گوهرش
من خاک بر سرم اگر این خاک کربلاست
هرکس که خاکِ پاش نشد خاک بر سرش
آن منبری که وقف عزای حسین نیست
چوب است، چوب خشک، نخوانید منبرش..
تا نقد هست فکر نسیه نمیکنم
اول ز چای روضه بخور بعد کوثرش
منت سرمگذاشت و اینجا مرا کشاند
جایی که ایستاده دم در پیمبرش
**
شکر حسین میکنم، آخر سپرده است
کار تمام گریه کنان را به دخترش
ما تربیت شدیم به دست رقیهاش
بیراه نیست گرکه بخوانیم مادرش
بعد از پدر رکوع و سجودش مصیبت است
از بس شکسته است همه جای پیکرش
✍ #سیدپوریا_هاشمی
@ghararenokary
#حضرت_رقیه_س_شهادت
#حضرت_رقیه_س_مدح_و_شهادت
آیینهدار زینب و زهرا رقیه
کوچکترین انسیة الحورا رقیه
پشت سرش بیشک دعای پنج تن بود
آدم اگر میگفت اول یا رقیه
خورشید در منظومهی عشق حسینی
صد سال نوری راه دارد تا رقیه
جا داشت روی شانهی کعبه اباالفضل
جا داشت روی شانهی سقا رقیه
آرامتر از هر زمانی بود اصغر
میخواند تا بالا سرش لالا رقیه
پا بر مغیلان مینهد اما محال است
روی سر موری گذارد "پا" رقیه
**
این طفل بی آزار را آزار دادند
زجر بدی را دید در دنیا رقیه
زینب ز پا افتاد وقتی دید در راه
طفلان همه بر ناقهاند اِلّا رقیه
مقتل که میخواندم شبی با خویش گفتم
پیدا نمیشد کاش در صحرا رقیه
وقتی که پیدا شد خمیده راه میرفت
شد پیرتر از زینب کبری رقیه
حتی در اوج ضعف هم چیزی نمیخواست
جز دست گرم و بوسهی بابا رقیه
دیدار حاصل شد ولی دستی نیامد
تنها سر آمد دیدنش اما رقیه...
حیرت زده پرسید: عمه این سر کیست؟
یاللعجب نشناخت بابا را رقیه!
خود را مرتب کرد تا در چشم بابا
باشد همان دردانهی زیبا رقیه
از بوسهاش جان میگرفت، اینبار اما
جان داد با بوسیدن لبها رقیه
✍ #علی_ذوالقدر
@ghararenokary
#حضرت_رقیه_س_شهادت
گفته بودم که تورا یک روز پیدا میکنم
باز میآیی و رویت را تماشا میکنم
میشود نازم کنی؟ یک ذره نازم را بکش
بعد در آغوش تو آرام لالا میکنم
من اگر خلخال پایم نیست آن را بردهاند
تو برایم هدیه خلخالی بخر پا میکنم
این همه اینها مرا هرروز دعوا میکنند
تو که هستی، شمر را امروز دعوا میکنم
دستهای زبرشان آنقدر خورده بر رخم
پلکهایم را به زحمت پیش تو وا میکنم
زجر گفته گریه کردی قید جانت را بزن
بیخیال زجر، من کار خودم را میکنم!
آنقدر با مشت میکوبم به لبهای خودم
تا خودم را آخرِ سر مثل بابا میکنم
گریهام را ریختم بر صورتت پاکش کنم
صورتت را باز مثل قبل زیبا میکنم
از یزید و دوستانش بگذر و حرفی نزن
درد میگیرد سرم تا یاد آنها میکنم
به عموجانم بگو حرف کنیزی شایعهست
هرچه مردم پشت من گفتند، حاشا میکنم
✍ #سیدپوریا_هاشمی
@ghararenokary
#حضرت_رقیه_س_شهادت
#محاوره
سرمه به چشمای دلبرت زدی
چه حنایی به مویِ سرت زدی
دیگه ناامید شدم بیای پیشم...
چه عجب! سری به دخترت زدی
دمِ صبحی وقت بذل رحمته
بودنت کنار من یه نعمته
این بهمریختگیِ لبت بابا...
کار خیزرانِ بی مُرُوَّته
قِصهی غُصمو میکنم مرور
تو رو میدیدم ولی از راهِ دور
خودمونیم..، در گوشِ من بگو
دامنم بهتره یا کنج تنور
اِنقَدَر سختی کشیدم که نگو
چیزایی توو کوفه دیدم که نگو
پیرمرده به بابات چیا میگفت...
حرفای بدی شنیدم که نگو
حُرمت قافله پای دین میریخت
چه عرقها عمو از جبین میریخت
حرمله ربابِ تو دق داده بود...
پیش چشمش آبو رو زمین میریخت
دیگه فک کنم دعام نمیگیره
روسری هیشکی برام نمیگیره
خیلی تویِ کوچهها آتیش گرفت
سنجاقِ سر به موهام نمیگیره
شعلهها چه زخمی به پرم میدوخت
دل من شبیه معجرم میسوخت
توویِ بازار یهودیها دیدم
یکی داشت النگوهامو میفروخت
دلمو غم اِنقَدَر فشرده که
پاهام اِنقَدَر به خارا خورده که
چرا میگن مثه مادرت شدم؟!...
گوشوارش رو هیچ کسی نبرده که
کاشکی آغوش خودت رو وا کنی
منو از این همه غم، رها کنی
میخوابید بلند میشد..،منو میزد
نبودی زجرُ یه کم دعوا کنی
دستِ باد گلهای باغچمونُ بُرد
عمهمون چه خونِ دلها که نخورد
مکافاتی بود توو مجلس یزید
صحبت کنیز که شد..، سکینه مُرد
✍ #بردیا_محمدی
@ghararenokary
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#حضرت_رقیه_س_شهادت
#شب_سوم
نوکر همیشه عشق خود ابراز میکند
با «یا حسین» نوکری آغاز میکند
دل خوش نکردهایم به اعمال خیر خود
ما را غم حسین سرافراز میکند
هر کار کوچکی که در این خیمه میکنیم
زهرا به دست خویش، پس انداز میکند
دل، دور مانده از حرم اما در این دو ماه
تا کربلا دو مرتبه پرواز میکند
سرّ است روضهها و دلم را امام عصر
مَحرم به درک قدری ازین راز میکند
ویرانهی دلی که پُر از معصیت شده
ذکر حسین، قلعهی نوساز می کند
درهای معرفت که به عالم گشوده نیست
گریه به داغ دختر او باز میکند
ما را محبتی که به دل بر رقیه هست
نزد عزیز فاطمه ممتاز میکند
جانم فدای شأن عظیمش که سالهاست
با دستهای کوچکش اعجاز میکند
**
فرمود رو به نیزهی بابا: ببین که زجر
با ضرب تازیانه مرا ناز میکند
پردهنشین عرش خداییم، پس چرا
بر ما نگاه، شمر نظرباز میکند؟!
✍ #محمدجواد_شیرازی
@ghararenokary
#حضرت_رقیه_س_شهادت
#غزال
دختر چه میخواهد؟
جز کنج آغوش پدر دیگر چه میخواهد؟
جز دیدن بابا
مرهم برای سینهی مضطر چه میخواهد؟
با گریه میگوید؛
حالا رقیه با سر او هرچه میخواهد
خلخال یا معجر؟
من که نفهمیدم پدر، آخر چه میخواهد!
بابا نمیدانم!
ازجان من این زجر زجرآور چه میخواهد؟
پس کو عمو عباس؟
بر نیزه راس اکبر و اصغر چه میخواهد؟
پایش ورم دارد
درد زیادی با خودش در هرقدم دارد
با اینکه کمسن است
اما شبیه عمّه زینب قد خم دارد
شبها نمیخوابد
آنقدر که در سینهاش احساس غم دارد
آنقدر هم بد نیست
این موی آشفته فقط یکشانه کم دارد
در زیر چشم خود
ارثی کبود از مادر اهلحرم دارد
دشمن نبرده؟ نه!
بخشید النگو را خودش از بس کرم دارد
بغض گلویش را
میخورد تا میدید روی نی عمویش را
در کوچهوبازار
با آستین پاره میپوشاند مویش را
بردند شامیها
با آن لباس پارهپاره آبرویش را
از رنگ رخساره
میفهمد آخر هرکسی راز مگویش را
خیلی دلش تنگ است
دوری بابا تنگ کرده خلقوخویش را
دندانش افتاده
سیلی عوضکردهست روی خندهرویش را
پَر دردسر دارد
وقتی که سنگین میشود سر، دردسر دارد
خواهر اگر باشد
بین شلوغی هی برادر دردسر دارد
مویی که میسوزد
وقتی که باشد زیر معجر دردسر دارد
اصلا چه بهتر سوخت
القصه در بازار کمتر دردسر دارد
القصه در بازار
فهمیدهام خلال و زیور دردسر دارد
القصه در بازار
در ازدحام چشم، دختر دردسر دارد...
سروده گروه ادبی #یاقوت_سرخ
انجمن شعر آیینی شهرستان بروجرد
@ghararenokary
#حضرت_رقیه_س_شهادت؛ #تدفین
#زبان_حال_حضرت_زینب_س
کنون که داغ تو بر سنگ هم اثر بگذارد
چه مرهمی ز غمت عمه بر جگر بگذارد
برو بهشت که جبریل جای خشت خرابه
برای زیر سرت بالشی ز پر بگذارد
سه سال داری و صد زخم، باید عمهات امشب
برای غسل تنت وقت، بیشتر بگذارد
کجاست فاطمه تا بازوی شکسته ببیند
علی کجاست به دیوار غصه سر بگذارد
منم حسین و تو عباس، پس رواست که عمه
کنار پیکر تو دست بر کمر بگذارد
تن کبود تو را بین قبر مینهم اما
هلال قامت رنجیدهات اگر بگذارد
کنار عمه بمان؛ من نمیگذارم از این پس
در این خرابه کسی با تو سر به سر بگذارد
بمان عزیز دلم قول میدهم نگذارم
دوباره چوب قدم بر لب پدر بگذارد
**
خودم به پای خودم میروم دوباره به بازار
کفن برات بگیرم سنان اگر بگذارد*
✍ #محمدعلي_بياباني
*سید میلاد حسنی
@ghararenokary
#حضرت_رقیه_س_شهادت
اگه بازم اومدی سرای من
یه عصا هدیه بیار برای من
میدونی چرا نمیتونم پاشم
آخه پا خورده به دست وپای من
ممنونم که اومدی حالا دیگه
به همه میگم اینم بابای من
اِنقدر صدات زدم صدام گرفت
پس ببخش در نمیاد صدای من
یادته که میگرفتی دستمو
حالا توو دست توئه شِفای من
خیلی خستم من میبندم چشامو
تو یکم لالا بگو برای من
من فقط تورو میخواستم از خدا
حالا مستجاب شده دعای من
میبینم عمه رو گریَم میگیره
خیلی تازیونه خورد به جای من
یه جاهایی بی تو بردن ماهارو
که نه جای عمه بود، نه جای من
مجلس یزیدو یادم نمیره
کاش میزد اون چوبُ رو لبای من
✍ #محمدجواد_مطیع_ها
@ghararenokary
#امام_حسن_مجتبی_ع_شهادت
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
دیوار و در و روضه ی مادر ، کوچه
پرپر شـدن ِ سـوره ی کـوثر، کوچه
لاحــولَ و لا قــوةَ الا بالـلّـه ...!
والله حسـن شـهیـد شد در ، کوچـه
شاعر: #روح_الله_قناعتیان
@dobeity_robaey
@ghararenokary
#امام_حسن_مجتبی_ع_شهادت
ای زهر یاری کن مرا تا پر بگیرم
تا بار دیگر چادر مادر بگیرم
گرچه به ظاهر زهر بر جانم اثر کرد
این سینه پر غصه ام را شعله ور کرد
@hosenih
داغی که من دیدم تمام ماجرا بود
هرچه سرم آمد میان کوچه ها بود
مادر کسالت داشت ،دستش ناتوان بود
قدش کمی خم بود با آنکه جوان بود
بوی بهشت حق ز عطر چادرش داشت
با دست سالم دست من را در برش داشت
چون آینه بود و به سینه یک ترک داشت
در دست مجروحش جوازی از فدک داشت
ناگه هوای کوچه تاریک و سیاه شد
آنکس که آتش زد به خانه سد راه شد
اول جسارت کرد و حرف ناروا زد
ای وای مردم،مادرم را بی هوا زد
ای کاش میشد در همان لحظه بمیرم
یا با دو دستم ضرب دستش را بگیرم
این جثه ی کوچک برایم درد سر شد
هر چه کشیدم قامتم را ، بی ثمر شد
مادر به ضرب دست آن ناپاک افتاد
دیدم که با صورت به روی خاک افتاد
@hosenih
ای زهر یاری کن مرا تا پر بگیرم
تا بار دیگر چادر مادر بگیرم
رافض ز بی پرده سخن گفتن حذر کن
از حال صاحب روضه احساس خطر کن
شاعر: #مهدی_میرزایی_نیا (رافض)
@ghararenokary
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح_و_شهادت
#امام_حسین_ع_مناجات
اَلسَّلامُ عَلَیْکُما یا سَیِّدَی شَبابِ اَهل الجَنَّة
در هیئت حسینم و در هیئت حسن
در خدمت حسینم و در خدمت حسن
هم صحبت حسینم و هم صحبت حسن
هم رعیت حسینم و هم رعیت حسن
دست کرم حسن شد و احسان حسین شد
روح و روان حسن شد و جانان حسین شد
قبله حسن..،مساحت ایمان حسین شد
از ملت حسینم و از ملت حسن
@hosenih
در مجلس حسین و حسن روضه خوان خداست
آقا؛ حسین..،امام؛ حسن..،ماسوا؛ گداست
اصل بهشت..،سینهزنی پای این دوتاست
در جنت حسینم و در جنت حسن
روح اذان حسین شد و ربنا حسن
کشتی حسینِ فاطمه شد..،ناخدا حسن
شیرینیِ حسین حسین است یا حسن
در "یاحسین" ریخته شد لذت "حسن"
پیر نجف حسینیه را تا درست کرد
زینب گریست..،ماتم عُظمیٰ درست کرد
زهرا غذای هیئتشان را درست کرد
نان حسین خورده ام از برکت حسن
ظرف حسن فرات به جوی حسین بُرد
لبتشنه را به سمت سبوی حسین بُرد
ما را حسن پیاده به سوی حسین بُرد
دور حسین پُر شده با زحمت حسن
یک روح در میان دو تن بوده از قدیم
پائین پای این دو..،وطن بوده از قدیم
صحن حسین..،صحن حسن بوده از قدیم
پس خاک کربلاست همان تربت حسن
@hosenih
آن کوچه..،بی حسین..،حسن را اسیر کرد
سیلیزدنبهفاطمه او را چه پیر کرد
در زیر چکمه چادر مادر که گیر کرد
آسیب دید بین گذر غیرت حسن
یک عمر اشک ریخت..،به گریه وضو گرفت
از هر مسیر تنگ که می دید..،رو گرفت
آن گوشوار را که شکستند..، او گرفت
این خاطره است اوج غمِ غربت حسن
شاعر: #سید_پوریا_هاشمی و #بردیا_محمدی
@ghararenokary
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح
#زیارت_اربعین
ذات حق است فقط قدر و بهای حَسنین
راه قربِ به خدا چیست؟ لقای حَسنین
در حسینیه موحد شدنم کامل شد
بنده ام، سجده کنم رو به خدای حسنین
@hosenih
آبرودار شدن، ماحصل نوکری است
هست، عزت همه اش تحت لوای حسنین
فاطمه بی برو برگرد تلافی بکند
هر کسی کارِ کمی کرد برای حسنین
کیمیا می شود از خیرِ مجاور شدنش
گردِ خاکی که نشیند به سرای حسنین
اینکه در سلسله ی سینه زنان، سینه زدیم
بوده تأثیر مناجات و دعای حسنین
ذکر مادر پدرم نام حسین است و حسن
جان مادر پدرم هم به فدای حسنین
نذر کردم بروم ماه صفر، صحن نجف
تا کنم طوف علی بهر رضای حسنین
اربعین پای پیاده، حرم ثارالله
کاش دستم برسد تذکره های حسنین
دل من لک زده تا زائر شش گوشه شود
دست خالی من و لطف و عطای حسنین
@hosenih
بارها گفت نبی این دو پسر جان منند
این همه ظلم نبوده است سزای حسنین
هر دو آقای مرا تشنه به مقتل بردند
کاش امسال بمیرم به عزای حسنین
شاعر: #محمدجواد_شیرازی
@ghararenokary
#امام_حسن_مجتبی_ع_شهادت
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح
من الازل علی است و الی الابد زهراست
به هر دل است حسین و به هر حرم حسن است
به هرکجا که روی آسمان همین رنگ است
که در نجف حسن و در مدینه هم حسن است
@hosenih
طریقِ کرببلا هم که سفره داریِ اوست
میان راه ببین که قدم قدم حسن است
فقیرها همه در اربعین کریم شوند
چه جای حیرت ما تا ابالکرم حسن است
به روی تیرک این جادهها به موکبها
نگاه کن که ببینی به هر علَم حسن است
پیادهها به حرم میرسند و میفهمند
کسی که رفتنشان را زده رقم حسن است
چو میزبانِ همه قاسم است و عبدالله
حسین نه به گمانم در این حرم حسن است
@hosenih
از آن زمان که حسین از حسن شنید چه شد
رفیق اشک حسین و قرین غم حسن است
از آن زمان که نشستند و حرفِ کوچه زدند
به پیچ و تاب حسین و به قدِ خم حسن است
شاعر: #حسن_لطفی
@ghararenokary
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح
#قبرستان_بقیع
بی خادم و بارگاه، شاه کرم است
خاکیست مزار او ولی محترم است
میخواسته زائر حسینش باشیم
این است دلیل اینکه او بی حرم است
شاعر: #علی_سلیمیان
@dobeity_robaey
@ghararenokary
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح
زمین گدای عطای علی الدوام حسن
زمانه ریزه خور لطف مستدام حسن
بهشت مست کرامات ناتمام حسن
به نام باب نجات بشر به نام حسن
حسن امام من است و منم غلام حسن
به نام او که به ما اعتبار بخشیده
به پای هر یک ما صدهزار بخشیده
تمام هستی خود را سه بار بخشیده
فدای جود و جوانمردی و مرام حسن
حسن امام من است و منم غلام حسن
@hosenih
بهار لطف و عنایاتش از ازل جاریست
شکوه و هیبت او از رخ جمل جاریست
ببین ز مکتبش اهلا من العسل جاری است
به غیر مهر و وفا نیست در کلام حسن
حسن امام من است و منم غلام حسن
به لطف هرم نفسهای او زمین زنده است
به لطف عزت او نام مومنین زنده است
به لطف صلح حسن راه و رسم دین زنده است
معامله نبود با عدوپیام حسن
حسن امام من است و منم غلام حسن
حسن کریم حسن مهربان حسن دلخواه
حسن معز الائمه حسن عزیز الله
حسین شمس دل فاطمه حسن هم ماه
پیمبران همه در حسرت مقام حسن
حسن امام من است و منم غلام حسن
حسن حکیم حسن دلربا حسن والا
حسن حلیم حسن دل نشین حسن اعلا
به غیر او که نشسته ست با جذامی ها؟
فدای عاطفه و منطق و مرام حسن
حسن امام من است و منم غلام حسن
فدای او که فراوان غم و بلا دیده
از آشنا و غریبه فقط جفا دیده
شنیده های مرا بین کوچه ها دیده
نگه نداشت کسی شان و احترام حسن
حسن امام من است و منم غلام حسن
@hosenih
فدای او که ندارد رواق و صحن و سرا
ضریح و گنبد و گلدسته ای به رنگ طلا
نه خادمی نه غلامی نه زائری حتی
خدا کند که بگیریم انتقام حسن
حسن امام من است و منم غلام حسن
به وقتش ای گل زهرا به ظلم می تازیم
بقیع، صحن و سرا و ضریح میسازیم
فقط به آل علی صبح و شام مینازیم
تمام هستی ما نذر یک سلام حسن
حسن امام من است و منم غلام حسن
شاعر: #محمود_یوسفی
@ghararenokary
#امام_حسن_مجتبی_ع_شهادت
از بس که زخمهای دلم بی شماره بود
هفت آسمان زچشم ترم پرستاره بود
بیگانه جای خود که مرا آشنا شکست
آیینه ام که همسفرم سنگ خاره بود
@hosenih
تشت از حرارت جگرم داد می کشید
از بس که داغ بر جگر پاره پاره بود
«زهری که می شکافت دل سنگ خاره را »
با من چه کرد که نفسم در شماره بود
خون دهان مجال سخن را زمن گرفت
در بسترم وصیت من با اشاره بود
خاموش بودم از غم غیرت تمام عمر
این راز سر به مهر گریبان پاره بود
درگوش مانده آه پس از سال ها هنوز
آهی که از شکستن یک گوشواره بود
قدم نمی رسید تا سپر مادرم شوم
بر خاستن به پنجه پا کاش چاره بود
دیدم به چشم خویش که مادر دگر ندید
مویم سپید شد اگر از آن نظاره بود
من که نخفته بودم از این غم تمام عمر
تابوت پیش چشم ترم گاهواره بود
قسمت نبود در دل تابوت خفتنم
تشییع تیر روضه این سوگواره بود
@hosenih
تشییع من دومرتبه بود و ولی حسین ...
تشییع جسم پر پر او چند باره بود
بس که ستور از تن او رفت و باز گشت
چون رشته های زلف تنش پاره پاره بود
شاعر: #موسی_علیمرادی
@ghararenokary
#امام_حسن_مجتبی_ع_شهادت
#حضرت_زهرا_س_کوچه_بنی_هاشم
ماجرای کوچه چشمان ترم را زخم کرد
آه از دردی که قلب مضطرم را زخم کرد
آتش این زهر، آبی روی آتش بوده است
آتشی دیگر دل شعله ورم را زخم کرد
@hosenih
روضهخوانی میکنم هرروز وشب درخلوتم
روضه ی سنگین مادر حنجرم را زخم کرد
این مصیبتنامه را جز من نمیداند کسی
دست نامردی رسید و باورم را زخم کرد
حوریه حتی نسیمی بر رخش دارد ضرر
باد گلبرگ گل پیغمبرم را زخم کرد
سالها گریان داغ ضربت یک سیلی ام
ضربه ای محکم که رویمادرم را زخم کرد
با شتاب و ناگهانی رد شد از روی سرم
این مصیبت بود از پا تا سرم را زخم کرد
@hosenih
آنقدر گفتم به جای مادرم من را بزن
این تقلا کردنم بال و پرم را زخم کرد
عرش هم آنروز از غصه تلاطم کرده بود
مادرم درکوچه راه خانه را گم کرده بود
شاعر: #محمدحسن_بیات_لو
@ghararenokary
#امام_حسن_مجتبی_ع_شهادت
وای اگر سوخته ای ناله ی شبگیر کند
کودکی را شرر حادثه ای پیر کند
من چهل سال گرفتار غروبی سردم
بین آن کوچه ی بد فاطمه را گم کردم
@hosenih
بغض ها راه گلو را همه شب سد کردند
همه حتی درِ خانه به حسن بد کردند
آن کسانیکه سر سفره من میماندند..
نانشان دادم و هرروز مُذلم خواندند
کینهی مخفی شان را علنی میکردند
دوستان نیز به من بدهنی میکردند
نگو از پاره جگرها بگو از روی کبود
نگو از جعده بگو قاتل من قنفذ بود
شرر این قوم به من بیشتراز زهر زدند
صد نفر مادر ما را وسط شهر زدند
آی مردم جگری سوخت تماشا نکنید
بعد ما هیچ دری را به لگد وا نکنید
@hosenih
شاخهی یاس علی داغ زدن داشت مگر
یک زن حامله شلاق زدن داشت مگر
همه ی عمر شکایت به خدا میبردم
عوض فاطمه من کاش کتک میخوردم
شاعر: #سیدپوریا_هاشمی
@ghararenokary