#امام_حسن_مجتبی_ع_شهادت
#حضرت_زهرا_س_کوچه_بنی_هاشم
ماجرای کوچه چشمان ترم را زخم کرد
آه از دردی که قلب مضطرم را زخم کرد
آتش این زهر، آبی روی آتش بوده است
آتشی دیگر دل شعله ورم را زخم کرد
@hosenih
روضهخوانی میکنم هرروز وشب درخلوتم
روضه ی سنگین مادر حنجرم را زخم کرد
این مصیبتنامه را جز من نمیداند کسی
دست نامردی رسید و باورم را زخم کرد
حوریه حتی نسیمی بر رخش دارد ضرر
باد گلبرگ گل پیغمبرم را زخم کرد
سالها گریان داغ ضربت یک سیلی ام
ضربه ای محکم که رویمادرم را زخم کرد
با شتاب و ناگهانی رد شد از روی سرم
این مصیبت بود از پا تا سرم را زخم کرد
@hosenih
آنقدر گفتم به جای مادرم من را بزن
این تقلا کردنم بال و پرم را زخم کرد
عرش هم آنروز از غصه تلاطم کرده بود
مادرم درکوچه راه خانه را گم کرده بود
شاعر: #محمدحسن_بیات_لو
@ghararenokary
#امام_حسن_مجتبی_ع_شهادت
وای اگر سوخته ای ناله ی شبگیر کند
کودکی را شرر حادثه ای پیر کند
من چهل سال گرفتار غروبی سردم
بین آن کوچه ی بد فاطمه را گم کردم
@hosenih
بغض ها راه گلو را همه شب سد کردند
همه حتی درِ خانه به حسن بد کردند
آن کسانیکه سر سفره من میماندند..
نانشان دادم و هرروز مُذلم خواندند
کینهی مخفی شان را علنی میکردند
دوستان نیز به من بدهنی میکردند
نگو از پاره جگرها بگو از روی کبود
نگو از جعده بگو قاتل من قنفذ بود
شرر این قوم به من بیشتراز زهر زدند
صد نفر مادر ما را وسط شهر زدند
آی مردم جگری سوخت تماشا نکنید
بعد ما هیچ دری را به لگد وا نکنید
@hosenih
شاخهی یاس علی داغ زدن داشت مگر
یک زن حامله شلاق زدن داشت مگر
همه ی عمر شکایت به خدا میبردم
عوض فاطمه من کاش کتک میخوردم
شاعر: #سیدپوریا_هاشمی
@ghararenokary
تربت اعلا.mp3
3.57M
#حضرت_رقیه سلام الله علیها
#شور
بند1⃣
تربت اعلی که میگن غبار زیر قدم رقیه ست
زیباترین جای جهان صحن و سرای حرم رقیه ست
امضای کربلا فقط یه گوشه ای از کرم رقیه ست
همه ی باورمه امید آخرمه سایه ی رو سرمه رقیه
حاجت مادرمه الگوی دخترمه ضامن محشرمه رقیه
دلبر ماه و دختر خورشید خونه ی تو واسم خونه ی امید
شکر خدا که از روز اول مهرتو بی بی جان به دلم تابید
یا رقیه
بند2⃣
سوره ی قرآن حسین سیب دو نیم فاطمه رقیه ست
قوت قلب زینب و ذکر امیر علقمه رقیه ست
سایبون عرش خدا خدا میدونه پرچم رقیه ست
وسیلة السعدا حبیبة النجبا محور ارض و سما رقیه
آیینه دار حیا دختر خون خدا راوی کرببلا رقیه
نمک سفرت بانی هیئت از هر انگشت تو میریزه رحمت
ما که جای خود حتی میکائیل ازدست کوچیکت میگیره حاجت
یا رقیه
بند3⃣
گریه رو دست کم نگیر گریه تمومه لشگر رقیه ست
هرچی باشه حیدری بالای ناقه منبر رقیه ست
کاخ یزید و ریخت بهم خرابه ی شام خیبر رقیه ست
ناصر دین حسین فتح مبین حسین مهر جبین حسین رقیه
ای نازنین حسین نقش نگین حسین شور شیرین حسین رقیه
اذن دخول جنت اعلی شان و مقام تو فوق درک ما
کهکشون زیر سایه ی لطفت جای تو رو دوش حضرت سقا
یا رقیه
شعر و سبک: امیر آهمند
⛔️کپی بدون ذکر منبع جایز نیست⛔️
http://Eitaa.com/tekyenokari
➰➰➰➰
#آموزش_مداحی_تخصصی
#مداحی_حرفه_ای
#مدافع_قرآن
@ghararenokary
دعای تو بی برو برگرده.mp3
2.66M
#حضرت_رقیه سلام الله علیها
#شور
بند1⃣
دعای تو بی برو برگرده
تجربه هم اینو ثابت کرده
مثل عموت باب الحوائجی
ذکر تو آرامش هر درده
عشق ارباب و عمه ی ساداتی
مثل بارونی منشأ خیراتی
کرمت شاهو گدا نمیشناسه
اشفعی لی فی الجنة یامولاتی
رقیه ضربان دل عاشق شیدا
رقیه نمک سفره حضرت دریا
رقیه تویی تو بهترین دختر دنیا
مولاتی یارقیه
بند2⃣
خَلقاً و خُلقاً شبیه زهرا
لحن تو لحن فصیح زهرا
فرقی نداره برای عاشق
ضریح تو با ضریح زهرا
هر کسی بی تو عمرشو سرکرده
خدا میدونه خیلی ضرر کرده
خیر دنیا و آخرتو دیده
از در خونت هرکی گذر کرده
رقیه واسه من خاطرت خیلی عزیزه
رقیه گداییه تو واسم همه چیزه
رقیه گناهام با نگاه تو میرزه
مولاتی یارقیه
بند3⃣
اینقده هییت میام و میرم
حاجتمو آخرش میگیرم
میگم اینو از صمیم قلبم
یه روز تو روضه برات میمیرم
بیا و از این بار گناه کم کن
توهمین روضه با گریه پاکم کن
زائر صحن تو حضرت زهراس
منو زیر پای زهرا خاکم کن
رقیه نفس من عبادت میشه باتو
رقیه زندگی غرق نعمت میشه باتو
رقیه همه سختی ها راحت میشه باتو
مولاتی یارقیه
شعر و سبک: ایمان عاقل
⛔️کپی بدون ذکر منبع جایز نیست⛔️
http://Eitaa.com/tekyenokari
➰➰➰➰➰➰
#آموزش_مداحی_تخصصی
#مداحی_حرفه_ای
#مدافع_قرآن
@ghararenokary
یادمون رقیه.mp3
3.71M
#محرم_۱۴۰۰
#حضرت_رقیه علیها سلام
#واحد_شلاقی
بند1⃣
یادمون داده رقیه
میشه با سلاح گریه
چه قیامتی به پا کرد
یادمون داده سه ساله
میشه با منطق ناله
حق نهضتو اداکرد
فتح شام یه گوشه ی قدرتش
فاطمیه شوکتش
فداشده واسه امامش
گریه هاش آبروی مکتبه
جا نشین زینبه
ملائکه محو مقامش
داره سند عاشورا امضای تایید از دست رقیه
وا کرد گره قیامو همیشه با دستِ بسته رقیه
جانم یا رقیه مددی
بند2⃣
لطف بی بی کم نمیشه
روضه هاش بوده همیشه
رونق ماه محرم
اسمشم روشنی بخشه
تا همیشه میدرخشه
روی پیشونیِ پرچم
برکت سفره محرمه
نمک این ماتمه
برای نوکرا عزیزه
نوحه خونتا نوحشو میخونه
دلارو میلرزونه
اشکا مثه بارون میریزه
قدر روضه شو میدونیم بخدا که بزمش یه پارچه نوره
زیر علم رقیه حتی گدایی باعث غروره
جانم یا رقیه مددی
بند3⃣
فوق ادراک مقامش
بچه شیعه ها غلامش
به دعاش گرمه دلامون
مثل ذکر صلواته
راه حل مشکلاته
ذکر یا رقیه خاتون
آبرو میده به گریه کناش
همه میمیرن براش
دل اسیره یه نیم نگاشه
روضه هاش مسو طلا میکنه
دفع بلا میکنه
این اثر بزم عزاشه
یاده همه ی ما داده چه جوری میشه عاشق حسین بود
درس مکتب رقیه اس باید همیشه عاشق حسین بود
جانم یا رقیه مددی
شعر و سبک: محمدحسین مکارم
⛔️کپی بدون ذکر منبع جایز نیست⛔️
http://Eitaa.com/tekyenokari
➰➰➰➰➰➰
#آموزش_مداحی_تخصصی
#مداحی_حرفه_ای
#مدافع_قرآن
@ghararenokary
#حضرت_رقیه سلام الله علیها
#زمینه
بند1⃣
خوش اومدی ای بابا، حالا کنار همیم
از ناله و گلایه، بهتره که بگذریم
بیا خیال کنیم که، همه چی رو به راهه
از حال و روزم، هرچی شنیدی اشتباهه
کی گفته حال من خرابه؟
کی گفته قلب من کبابه؟
اینا النگوهامن بابا !
کی گفته که جای طنابه؟!
بابا اصلا، توی دل من غم نیست
دورم حتی، یه دونه نامحرم نیست
زیر بار، غصه کمرم خم نیست
بابا غصه نخور خوبم
بند2⃣
کی گفته اصلا منو، تو ازدحام هُل دادن
به من همه دخترا، عروسک و گل دادن
شکر خدا تو این شهر، خیلی داریم احترام
شهری ندیده بودم، به خوبی شهر شام
کی گفته حالم پریشونه
کی گفت موهام نخورده شونه
اینا گُلِ سرامن بابا
کی گفته که لختهی خونه
تو این شهر نیست، آدم حسود اصلا
اینجا حرف، کنیزی نبود اصلا
دست و پاهام، نشده کبود اصلا
بابا غصه نخور خوبم
بند3⃣
ما که نرفتیم اصاً، بزم شراب یزید
چشم حرامی حتی، سایَمونو هم ندید
علت این لاغری، ضعف و مریضی نبود
دور و بر من اصاً، حرف کنیزی نبود
کی گفت باهام حرمله بوده
یا دور من هلهله بوده
اینا رو میبینی خلخالن
کی گفت جای سلسله بوده
بابا اینجا، همه چی فراوونه
هیچکی قلب، منو نمیسوزونه
هیچکس ما رو، خارجی نمیخونه
بابا غصه نخور خوبم
شعر و سبک: #محمدجواد_ابوتراب_زاده
⛔️کپی بدون ذکر منبع جایز نیست⛔️
تلگرام:
🆔: https://t.me/tekyenokari
ایتا:
🆔: https://eitaa.com/tekyenokari
روبیکا:
🆔: http://Rubika.ir/tekyenokari
اینستاگرام:
🆔: https://instagram.com/tekyenokari
➰➰➰
#آموزش_مداحی_تخصصی
#مداحی_حرفه_ای
#مدافع_قرآن
@ghararenokary
🔹نوحه حضرت رقیه(س)
از سفر رسیدی یوسف کنعانمن
باسر آمدی در کلبه ی احزان من
بابا آمدی از سفر
شام هجرمن شد سحر
من را همره خود ببر
بابا بابا ای حسین جانم
〰〰〰〰〰〰
بنگر ای باغبان لاله ی پژمرده ام
سیلی و کعب نی ز حرمله خورده ام
بابا کنمرا نظاره
چشمم گشته پر ستاره
بنگر گوش پاره پاره
بابا بابا ای حسین جانم
〰〰〰〰〰〰
دیده ام سرت را میان طشت طلا
دیدم و شنیدم ضربه ی خیزران را
رفتی دلم آتش گرفت
ای وای حرم آتش گرفت
بابا سرم آتش گرفت
بابا بابا ای حسین جانم
➰➰➰➰➰
#آموزش_مداحی_تخصصی
#مداحی_حرفه_ای
#مدافع_قرآن
@ghararenokary
4_6008104659451907700.mp3
7.8M
نوحه|از سفر رسیدییوسفکنعانمن
شاعر: ابوذر رییس میرزایی
اجرای هیئتی توسط،
حاج حمزه علیپور
➰➰➰
50823012-6472-432c-9681-e5cbd0cdeec9.mp3
3.79M
#اجرا_شده_از_بسته_نوحه_محرم_۱۴۰۲_خوشدل
#زمینه
شاعر و نغمه پرداز:
#صادق_نجم
اجرا:
#حاج_سید_محمود_علوی
متن نوحه:
ما هذا الراس؟به این روز افتاده چرا؟
تو میشناسیش؟عمه ندیدیش تا حالا؟
بنده ی خدا
نبوده مادرش به دادش برسه
نمونده از محاسنش هیچی دیگه
ببین چه کردن با رگای گردنش
طفلکی دخترش ببینه چی میگه
سوخته دلم واسش
اگه چشام میشه خیس
این حالت رگ ها
کار یکی دو ضربه نیس
وای از دل دخترش(فقط دخترش۲)
#
ما هذا الراس ؟چرا کبوده این همه
موی سوختش، آتیشه روی قلبمه
بنده خدا
مگه کجاها رفته بوده این روزا
چرا آخه اینقده بوی نون میده
خرده ی چوب برا چیه روی لباش
بیچاره خواهرش ببینه جون میده
معلومه افتاده
گیر یه آدم حریص
زخمای رو لب هاش
کار یکی دو ضربه نیس
وای از دل دخترش (فقط دخترش۲)
#توجه
انتشار آثار کارگاه نوحه خوشدل،بدون درج نام و آدرس کانالِ کارگاه؛مورد رضایت این مجموعه نمیباشد.
#خوشدل
| @nohe_khoshdel |
#آموزش_مداحی_تخصصی
#مداحی_حرفه_ای
@ghararenokary
#محرم_۱۴۰۱
#شب_سوم
#زمینه
بند1⃣
بابا بابا تنها بی من رفتی کجا
بابا بابا میگن رفتی پیش خدا
بابا بابا دلتنگم واسه خنده هات
بابا بابا هرجا هستی زودتر بیا
بیا بگو دیگه دستامو باز میکنی
با یه بوسه لبمو بی نیاز میکنی
با کعب نی شب و روز کتکم میزنن
بیا بگو جای زخمامو ناز میکنی
پیش خودت بمونه رازم بابا
بسته شده چشای نازم بابا
زودی بیا دیدنم بازم بابا
من الذی ایتمنی باباحسین
بند2⃣
سرم پرم هرثانیه تیر میکشه
انگار یکی از تو پهلوم تیر میکشه
بابا بابا هرجا میرم با من میاد
دیگه فقط نازم رو زنجیر میکشه
شامیا خیلی منو بی هوا میزنن
حتی جلو چشای عمه ها میزنن
مگه چه گناهی دیدن ازم که همش
منو برای رضای خدا میزنن
بابا بیا منو از اینجا ببر
خسته شدم منو از دنیا ببر
تا حرم مادرم زهرا ببر
من الذی ایتمنی باباحسین
بند3⃣
نگم برات تو صحرا به من چی گذشت
همش همش با ترس تنهایی گذشت
نگم برات کی اومد دنبالم بابا
امون ازین زجر بی رحم و بی گذشت
سخته یه سه ساله جا بمونه بابایی
میمیره اگه جدا بمونه بابایی
ازون موقع شبارو دیگه دوس ندارم
بین خودمون دوتا بمونه بابایی
وقتی رسید دلمو وحشت گرفت
درد سرم با صداش شدت گرفت
اینجوری شد زبونم لکنت گرفت
من الذی ایتمنی باباحسین
شعر و سبک: #ایمان_عاقل و #احسان_نوری
⛔️کپی بدون ذکر منبع جایز نیست⛔️
https://eitaa.com/tekyenokari/806
➰➰➰➰➰
#آموزش_مداحی_تخصصی
#مداحی_حرفه_ای
@ghararenokary
995.6K
#زمینه
#حضرت_رقیه_س_شهادت
بند 1⃣
چشایِ تارم بابایی، غرق اشک و آهه
موهام سفیده، عوضش، گونههام سیاهه
سه سالمم نیست نیگا کن، قد من خمیده
تو لطمه خوردی، عوضش، رنگ من پریده
این چند روزه نبودی
اتفاقای بد افتاد
دستمو دادم به تقدیر
روی صورتم رد افتاد
پاشو/ مویِ سرمو ببین
پاشو/ بال و پرمو ببین
پاشو فدات شم
باشه/ هرچی تو بگی همون
باشه/ ولی نرو و بمون
پاشو فدات شم
بند 2⃣
نیازی نیست یـکی یکی، درداتو بدونم
همینکه با سر اومدی، رازتو میخونم
کسی اصن ایـنجا یکم، فکر بچهها نیست
آب از سرِ من که گذشت، عمه روبرا نیست
این چند روزه نبودی
عمهجون تو زحمت افتاد
دفتر سفیدی بود که
رویِ برگههاش خط افتاد
عمه/ سینه سپرِ همهس
عمه/ یادگار فاطمهس
عالَم فداش شه
عمه/ سپاه یه نفره
عمه/ واسه همه مادره
عالَم فداش شه
بند 3⃣
چشام سیاهی میره تا، مـیخوام از جا پاشم
شاید یه دردِ لاعلاجی گرفته باشم
موهای سوختهم بابایی، دیـگه تا کمر نیست
میخوام دوباره بپرم، اما بال و پر نیست
این چند روزه نبودی
حال و روزمو بدونی
وقتی اومدی که باید
فاتحه برام بخونی
پاشو/ دیگه تمومه سفر
دیگه/ همه غمامو بخر
دردت به جونم
خستهم/ بی تو جایی نمیرم
کاشکی/ کنار تو بمیرم
دردت به جونم
✍ #ابوالفضل_جدیان_شربیانی
➰➰➰➰
#آموزش_مداحی_تخصصی
#مداحی_حرفه_ای
#مدافع_قرآن
@ghararenokary
✅ #گریز #حضرت_رقیه سلام الله علیها
🔹🔷《أَلسَّلامُ عَلَى الْبَدَنِ السَّلیبِ، أَلسَّلامُ عَلَى الرَّأْسِ الْمَرْفُوعِ》🔷🔹
🔻در مقاتل آمده است که دو دختر از دختران امام حسین(ع) بعد از شهادت ایشان، هنگامی که پدرشان را مشاهده کردند، ابتدا نشناختند و از #حضرت_زینب کبری(س) خواستند تا او را معرفی کند!
1⃣حضرت #سکینه (سلام الله علیها) :
در روز عاشورا، هنگام شهادت امام حسین(ع)، زنان حرم شيون كنان از خیمه خارج شدند.
در این هنگام، سکینه(س) خود راهی قتلگاه پدر شد و وقتی نگاهش به بدن مطهر امام حسین(ع) افتاد، عرضه داشت :
▪️《عَمَّتِي! هَذَا نَعشُ مَن؟》
🔹عمه جان! این نعش کیست که به زمین افتاده است؟
زینب کبری(س) فرمود :
▪️《هَذَا نَعشُ أَبيِکَ اَلحُسَينِ(ع)》
🔸اين نعش پدر بزرگوارت حسين(ع) است.(۱)
2⃣حضرت رقیه(سلام الله علیها) :
در شام، از بچه های كوچك، شهادت پدرشان را مخفی می كردند و به آن ها می گفتند پدرتان به مسافرت رفته است.
بر همین وضع بود تا یزید آن ها را به منزلی در نزدیکی خود منتقل نمود.
امام حسین(ع) دختر کوچکی داشت که چهار سال بیشتر نداشت، شبی از خواب بیدار شد وگفت :
▪️《أَینَ أبِی الحُسَینِ(ع)؟》
🔸پدرم حسین(ع) کجاست؟
▪️《فَإنِّی رَأیَتُهُ السَّاعَةَ فِی المَنامِ مُضطَرِبَاً شَدِیدَاً》
🔹من اکنون او را در خواب دیدم!
وقتی زنان این سخن را شنیدند گریستند و کودکان دیگر هم، صدا به شیون بلند کردند.
هنگامی که یزید از این امر مطلع شد، دستور داد سر مبارک امام حسین(ع) نزد دخترش در خرابه ببرند.
سپس سر مطهّر را آوردند و در دامن دخترش نهادند و رقیه(س) تا نگاهش به سر افتاد، گفت :
▪️《عَمَّتِي! هَذَا رَاسُ مَن؟》
🔸این سر کیست؟!
آنان گفتند :
▪️《هَذَا رَأسُ أَبيِکَ اَلحُسَينِ(ع)!》
🔹این سر پدرت حسین(ع) است!(۲)
{وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ}
📚منابع :
۱)معالی السبطین حائری مازندرانی، ج۲، ص۵۰
۲)کامل بهائی عمادالدین طبری، ج۲، ص۱۷۹
#حضرت_رقیه سلام الله علیها
#شب_سوم_محرم
#حضرت_سکینه سلام الله علیها
#گریز
✅ @hosenih_maghtal
➰➰➰➰
#آموزش_مداحی_تخصصی
#آموزش_روضه_خوانی_تخصصی
#مداحی_حرفه_ای
✅@ghararenokary
✅ #حضرت_رقیه سلام الله علیها
🔸🔶《اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا سَيِّدَتَنَا رُقَيَّةَ(س)، عَلَيْكِ التَّحِيَّةُ وَاَلسَّلامُ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ》🔶🔸
🔻اسرای کربلا را بعد مجلس یزید، در #خرابه ای نزدیک کاخ #یزید ، سکنی دادند.
حضرت رقیه(س) همواره می پرسید :
▪️《عَمَّتِی! اَینَ اَبِی؟》
🔹عمه جان! پدرم کجاست؟
همراهان در جواب، به او می گفتند :
▪️《اِنَّ اَبَاکَ فِی سَفَرِِ!》
🔸پدرت به سفر رفته است.
چون هراس از این داشتند، که رقیه(س) از شهادت پدر مطلع شود.
تا اینکه در یکی از شبها، با خیال پدر، سر روی خاک غمناک خرابه نهاد، و خوابش برد.
و در عالم خواب پدر را دید و سپس با وحشت از خواب بیدار شد و شروع کرد به گریه کردن شدید!
در حالی که با ناله می گفت :
▪️《اِئتُونِي بِأَبِي وَ نُورِ عَینِي!》
🔹پدرم و نور چشمم را نزد من بیاوردید.(۱)
و شروع کرد به فریاد زدن که؛
▪️《وَاأَبَتَاهُ! وَاقُرَّةَ عَينَاهُ! وَاحُسَينَاهُ!》
🔸ای پدر! ای نور دیده ام! ای حسینم!
و چنان صيحه كشيد كه خرابه نشينان هم پريشان شدند.
▪️《وَکُلَّمَا أَرَادَ أَهلُ البَیتِ إِسکَاتَهَا، اَزدَادَت حُزنَاً وَ بُکَاءً وَ لِبُکَائِهَا اَخَذَ أهلُ البَیتِ فِی البُکَاءِ الشَّدِیدِ》
🔹و هرگاه اهل بیت خواستند او را آرام كنند ممكن نشد و آن مظلومه، آرام نگرفت و گریه او زیادتر شد و به گریه رقیه(ع) اهل بیت نیز به گریه شدید افتادند.
در حالی که ؛
▪️《فَضَجُّوا بِالْبُكاءِ و جَدَّدُوا الْأَحْزانَ وَ حَثُّوا عَلي رُؤُسِهمُ التُّرابَ، وَ لَطمُوا الْخُدودَ وَ شَقُّوا الْجُيوبَ، وَ قَامَ الصِّياحُ》
🔸گریه کننان ضجّه می زدند و حزن و اندوه را از نو گرفتند و خاک بر سر و موهایشان می ریختند و به صورت های خود لطمه می زدند و گریبان چاک می کردند و صدای ناله و شیون بالا رفت.
▪️《فَسَمَعَ یَزِیدُ أَصوَاتَ بُکَائِهِم》
🔹یزید از گریه رقیه(س) و اسرای خرابه با خبر شد.
▪️《فَقَالَ : مَا الخَبَرُ؟》
🔸گفت : چه خبر شده است؟(۲)
▪️《فَفَحَصَوُا عَنِ الوَاقِعَةِ وَ قَصُوهَا عَلیَهِ!》
🔹پس تفحّص کردند و قضیه را به او گفتند(۳)
که؛
▪️《إِنَّ بِنتَ الحُسَینِ الصَغِیرَةَ المَوجُودَة مَعَ السَبَایَا فِی الخَرِبَةِ رَأت أَبَاهَا فِی نَومِهَا فَاستَیقَظَت وَ هِیَ تَطلُبُهُ وَ تَبکِی وَ تَصِیحُ!》
🔸این صدای دختر کوچک حسین(ع) است که به همراه اسراء در خرابه است.
و خواب پدرش را دیده و اکنون بیدار شده و گریه کنان بهانه ی پدر را می گیرد.
وقتی یزید این حرف را شنید، دستور داد :
▪️《اِرفَعُوا إِلَیهَا رَأسَ أَبِیهَا وَحَطَّوهُ بَينَ يَدَيهَا تَتَسَلَّى!》
🔹سر پدرش را براى او ببرید، تا با آن آرام بگیرد!(۴)
✳️در برخی نقل ها آمده است که آن لعین گفت :
▪️《وَاَطرَحُوا رَأسَ الحُسَينِ(ع) بِحِجرِهَا》
😭سر حسين(ع) را به دامنش بياندازيد.(۵)
پس؛
▪️《فَجَاؤُا بِالرَّأسِ الشَّرِیفِ وَ هُوَ مُغَطَّی بِمَندِیلِِ دَیبَقِیِِ فَوُضِعَ بَینَ یَدَیهَا وَ کَشَفَ الغِطَاءُ عَنهُ》
🔹سر مطهر را به خرابه آوردند، در حالی كه آن را روی طبقی گذاشته و سر پوشی هم به روى آن کشیده بودند و با این وضع، آن را در مقابل دیدگان رقیه(س) گذاشتند.(۶)
در این هنگام رقیه(س) پرسید :
▪️《مَا هَذَا؟ أَنَا لَم اَطلُب طَعَامَاً إِنِّی أُرِیدُ أَبِی!》
🔸این چیست؟ من طعام نخواستم، من پدرم را می خواهم.
به او گفتند :
▪️《هُنَا أَبُوکَ!》
🔹پدرت در این طبَق هست!
▪️《فَرَفَعَت المِندِیلَ فَرَاَت رَأسَاً فَفَزَعَت فَقَالَت :
😭هَذَا رَأسُ مَن؟!》
🔸پس در این هنگام رقیه(س) سرپوش از روی طبَق کشید و فریاد کنان گفت :
این سر کیست؟
آنان گفتند :
▪️《هَذَا رَأسُ أَبیِکَ!
فَرَفَعَت الرَّأسَ وَ ضَمَّتهُ إِِلَى صَدرِهَا》
🔹این سر پدرت است.
پس رقیه(س) سر را بلند کرد و به سینه چسباند.
▪️《فَتَقَبَّلُهُ و تَبْكِي وَ تَضرِبُ عَلَي رَأسِها وَ وَجْهِهَا حَتَّي امْتَلأَ فَمُهَا بِالدَّمِ》
😭پس مکرر صورت پدر را مي بوسيد و بر سر و صورت خود می زد، تا اينكه دهانش پر از خون شد.(۷)
✳️طریحی نقل می کند که رقیه(ع) در این هنگام گریه کنان خطاب به سر پدر می گفت :
▪️《يَا أبَتَاهُ! مَنْ ذَا الَّذِي خَضَبَكَ بِدِمَائِكَ؟
يَا أبَتاهُ! مَنْ ذَا الَّذي قَطَعَ وَرِيدَيْكَ؟
يَا أَبَتَاهُ! مَنْ ذَا الَّذي أَيتَمَنِي عَلَي صِغَرِ سِنِّي؟
يَا أبَتَاهُ! لَيتَنِي كُنتُ قَبلَ هَذَا اليَومِ عُميَاً!
يَا أبَتَاهُ! لَيتَنِي وَسَدتُ الثَّرَى وَلَا أَرَى شَيبَكَ مُخَضِّبَاً بِالدِّمَاءِ!》
🔸پدر جان! چه كسي تو را به خون آغشته كرد؟ چه كسي رگ هاي گردنت را بريد؟
پدر! چه كسي در خردسالي يتيمم كرد؟
پدر جان! اي كاش بيش از اين نابينا مي شدم و تو را اينگونه نمي ديدم.
پدر جان كاش پيش از اين در خاك خفته بودم و محاسنت را آغشته به خون نمي ديدم.(۸)
ادامه مطلب👇🏻
آن مظلومه آرام نمي گرفت و همچنان نوحه مي كرد، تا اینکه ؛
▪️《فَغُشيَ عَليهْا وَ انْقَطعَ نَفَسُهَا》
🔹غش كرد و نفس او قطع شد.
در این هنگام، ويرانه از ناله ی اسيران يك پارچه گريه شد و مخدّرات بر سر می زدند و به سينه می كوبيدند.
✳️در این هنگام #حضرت_سجاد (ع) خطاب به زینب کبری(س) فرمود :
▪️《عَمَّتِی! اِرفَعِی الیَتِیمَةَ مِن رَأسِ وَالِدِی فَإِنَّهَا فَارَقَت الحَیَاةَ》
🔹عمه جان! یتیم پدرم را از روی سر بریده ی پدرم بلند کن، که [هر لحظه ممکن است] روح از بدنش درآید.
▪️《فَرَفَعَتهَا السَیِّدةُ زَینَبُ(س) فَوَجَدَتهَا قَد فَارَقَتِ الحَیَاةَ فَغَسَّلَتهَا وَ کَفَّنَتهَا وَ دَفَنَت فِی دِمَشقَ》
🔸پس زینب کبری(س) رقیه را گرفت، در حالی او جان داده بود.
پس زینب او را غسل داد و کفن کرد، رقیه(س) در دمشق (خرابه شام) دفن شد.(۹)
🔻در نقلی دیگر آمده است که ؛
▪️《فَبَکَت بُکَاءً شَدِیدَاً، حَتَّى غُشِیَ عَلَیهَا، فَلَمَّا حَرَّکُوهَا فِإِذَا هِیَ قَد فَارَقَت رُوحُهُا الدُنیَا》
🔹رقیه(س) آنقدر گریست که بیهوش افتاد و او را حرکت دادند، ولی او از دنیا رفته بود.(۱۰)
🔻طبری در کامل بهایی نقل می کند :
▪️《فَفَزَعَت الصَبیَّةُ وَ صاحَت فَمَرَضَت و تُوَفَّیَت فِی أیامِها بِالشَامِ》
🔹آن دخترک دلش کنده شد و فریادى زد و بیمار گشت و در همان روزها در خرابه شام در گذشت.(۱۱)
{وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ}
📚منابع :
۱)الايقاد شاه عبدالعظیمی، ص۱۷۹
۲)مع الركب الحسينى طبسی، ص۲۱۸
۳)کامل بهایی عمادالدین طبری، ج۲، ص۱۷۹
۴)مع الركب الحسينى طبسی، ص۲۱۹
۵)شعشعة الحسينيه یزدی، ج۲، ص۱۷۱
۶)نفس المهموم شیخ عباس قمی، ص۴۱۵
۷)ریاض القدس قزوینی، ص۳۲۴
۸)المنتخب طریحی، صص۱۳۶_۱۳۷
۹)تسلیه المجالس حائری، ج۲، ص۹۳
۱۰)ریاض القدس قزوینی، ص۳۲۴
۱۱)کامل بهایی عمادالدین طبری، ج۲، ص۱۷۹
#خرابه
#شب_سوم_محرم
#حضرت_رقیه سلام الله علیها
✅ @hosenih_maghtal
➰➰➰➰➰
#آموزش_مداحی_تخصصی
#مداحی_حرفه_ای
#آموزش_روضه_خوانی_تخصصی
@ghararenokary
✅حدیث - گریه #یتیم
🔻پيامبر صلي الله عليه و آله:
▪️يا عَلىُّ! اِذا بَكَى الْيَتيمُ اهْتَزَّ الْعَرْشُ، فَيَقولُ اللّه ُ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ لِجَبْرَئيلَ: وَسِّعْ فِى النّارِ لِمَنْ اَبْكاهُ فَاِنّى اُبكيهِ، وَ وَسِّعْ فِى الْجَنَّةِ لِمَنْ اَضْحَكَهُ فَاِنّى اُضْحِكُهُ؛
📚[وصية النبى صلي الله عليه و آله لعلى عليه السلام (ميراث حديث شيعه، ج 2، ص48، ح198.)]
🔺اى على! هرگاه يتيم بگريد، عرش به لرزه مى افتد، سپس خداوند ـ عزّ و جلّ ـ به جبرئيل مى فرمايد:
آتش دوزخ را براى كسى كه او را گرياند، گسترش بده كه من او را خواهم گرياند. و براى كسى كه او را خنداند در بهشت جايى باز كن كه من او را خندان سازم.
🔻رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ وارد شده كه آن حضرت فرمود :
▪️« ان اليتيم إذا بكى اهتز له العرش؛
وقتي يتيم گريه كند عرش خداوند به لرزه ميافتد».
📚صدوق، ثواب الأعمال، ص 200
🔻فاضل هندي نويسنده كتاب شريف كشف اللثام، حديثي را در كتابش ذكر كرده كه:
🔹رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ فرموده است :
🔺«وقتي يتيم كتك بخورد به جهت گريه او عرش خداوند مي لرزد»
📚الفاضل الهندي, كشف اللثام، چاپ قديم, ج 2, ص 532.
🔻امام صادق(ع) فرموده است:
🔸« إذا بکي اليتيم اهتز له العرش ؛
▪️وقتي يتيم گريه كند عرش خداوند از گريه او به لرزه ميآيد»
📚صدوق, من لايحضره الفقيه, وسائل الشيعه، چاپ آل البيت, ج1, ص188، حر عاملي, وسائل الشيعه، ج 21, ص446. ر.ك: صدوق, المقنع, ص72.
🔻قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله :
▪️ إِنَّ الْیَتِیمَ إِذَا بَکَى اهْتَزَّ لَهُ الْعَرْشُ- فَیَقُولُ الرَّبُّ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى مَنْ هَذَا الَّذِی أَبْکَى عَبْدِیَ- الَّذِی سَلَبْتُهُ أَبَوَیْهِ ؛
🔺رسول خدا –ص- فرمود :
🔹هنگامی که یتیم بگرید عرش به لرزه در می آید ؛ پس خداوند متعال می فرماید :
🔸چه کسی بنده ای که پدرو مادرش را از او گرفته ام می گریاند ؟
📚( بحار الانوار، ج ۷۴ ، ص ۱۵۲ ، باب ۷ ، ما جمع من مفردات کلمات الرسول ص و جوامع کلمه ..... ص : ۱۳۹)
#حدیث_پیامبر ص
#حدیث_امام_صادق ع
#حضرت_رقیه س
✅ @hosenih_maghtal
➰➰➰➰➰
#آموزش_مداحی_تخصصی
#آموزش_روضه_خوانی_تخصصی
#مداحی_حرفه_ای
@ghararenokary
✅ماجرای نبش قبر حضرت رقيّه علیهاالسلام در سال 1242 ه ق
🔻 ملا محمدهاشم خراسانی (ره) حکایت نبش قبر حضرت رقیه سلام الله علیها توسط ایشان به منظور ترمیم قبر و رفع آبگرفتگی مضجع شریف حضرت رقیه سلام الله علیها را در سال ۱۲۸۰ هجری نقل میکند :
🔸 جناب آقا سيّد ابراهيم دمشقي كه نَسَبش به سيّد مرتضي علمالهدي منتهي ميشد بعد از نبش قبر حضرت رقیه علیها السلام ، مدام از شدت گریه و غصه غش میکرد. چون به هوش میآمد، قضیه کبودی را برای مردم تعریف میکرد
🔸می گفت بدن مطهّر ایشان در پارچه سیاهی (چادر یا لباس سیاه) پیچیده و کفن شده بود. بخشی از صورت منّور ایشان را دیدم که هنوز از آثار سیلی، کبود و مجروح بود. سپس به همراه شیون ایشان، صدای ضجه و زاری از مردم بر میخواست.
🔺 حکایت :
دختر ایشان خواب دید حضرت فرمودند به پدرت بگو قبر من را آب گرفته
توجه ای به خواب دختر کوچک نکرد
شب دیگری دختر دوم خواب دید که حضرت فرمودند به پدرت بگو قبر من را آب گرفته
توجه آی نکرد شب سوم دختر سوم خواب دید اعتنا نکرد تا خودش خواب دید
قبر دچار آب گرفتگی شده بود و علما شیعه درخواست تعمیر قبر مطهر را داشتند.
🔸والي به علماء و صلحاء شام از شيعه و سنّي امر كرد كه غسل كنند و لباسهاي پاكيزه بپوشند، به دست هر كس قفل ورودي حرم مطهّر باز شد ، همان كس برود و قبر مقدّس او را نبش كند ، پيکر را بيرون آورد تا قبر را تعمير كنند.
صلحاء و بزرگان از شيعه و سنّي در كمال آداب غسل كردند و لباس پاكيزه پوشيدند، قفل به دست هيچ كس باز نشد مگر به دست خود مرحوم سيّد، و چون ميان حرم آمدند كلنگ هيچ كدام بر زمين اثر نكرد، مگر به دست سيّد ابراهيم.
🔸حرم را قُرق كردند و لحد را شكافتند .
ديدند بدن نازنين حضرت رقيه سلامالله عليها، ميان لحد و كفن صحيح و سالم است اما آب زيادي ميان لحد جمع شده است.
سيّدابراهیم در قبر رفت، همين كه خشت بالاي سر را برداشت ديدند
سيّد افتاد . زير بغلش را گرفتند ،
هي ميگفت: «اي واي بر من.. واي بر من..
به ما گفته بودند يزيد لعنةالله عليه، زن غسّاله و كفن فرستاده
ولي اکنون فهميدم دروغ بوده ، چون دختر با پيراهن خودش دفن شده . من بدن را منتقل نميكنم ، ميترسم بدن را منتقل كنم و ديگر به عنوان "رقيّه بنت الحسين" شناخته نشود و من نتوانم جواب بدهم.
سيّد بدن شريف را از ميان لحد بيرون آورد و بر روي زانوي خود نهاد و سه روز بدين گونه بالاي زانو خود نگه داشت و گريه ميكرد تا اينكه قبر را تعمير كردند.
وقت نماز كه مي شد سيّد بدن حضرت را بالاي جايي پاكيزه ميگذاشت. پس از فراغ از نماز برميداشت و بر زانو مينهاد، تا اينكه از تعمير قبر و لحد فارغ شدند، سيد بدن را دفن كرد.
و از معجزه آن حضرت اين كه سيّد در اين سه روز احتياج به غذا و آب و تجديد وضو پيدا نكرد و چون خواست بدن را دفن كند دعا كرد كه خداوند پسري به او عطا فرمايد.
دعاي سيّد به اجابت رسيد و در سن پيري خداوند پسري به او لطف فرمود که نام او را "سيّد مصطفي" گذاشت.
آنگاه والي واقعه را به سلطان عبدالحميد عثماني نوشت ؛ او هم توليت زينبيّه و مرقد شريف حضرت رقيّه و امّ كلثوم و سكينه علیهم
صلوات الله را به سيد ابراهيم واگذار کرد.
🔸اين قضيه در سال 1242 هجري قمری رخ داده و در کتاب «معالي» هم اين قضيّه مجملاً نقل شده و در آخر اضافه کرده است:
🔸«فَنزلَ في قبرها و وَضع عليها ثوباً لفَّها فيه و أخْرجها، فإذا هي بنتٌ صغيرةٌ دُونَ البُلوغِ و كانَ متْنُها مجروحةً مِنْ كثرةِ الضَّرب»
😭 « آن سيّد جليل وارد قبر شد و پارچه اي بر او پيچيد و او را خارج نمود، دختر كوچكي بود و پشت شريفش از زيادي ضربات مجروح بود.»
🔸پس از درگذشت سيّد ابراهيم، توليت آن مشاهد مشرفه به پسرش سيّد مصطفي و بعد از او به فرزندش سيّد عبّاس رسيد . فرزندان سيّد ابراهيم دمشقي معروف و مشهور به "مستجاب الدعوه هستند.
📚منابع روایت؛
منتخب التواریخ، صفحه ۳۸۸.
#اسرار_الشهادة ، صفحه ٤٠٦.
#مقتل_جامع_مقدم، جلد ۲، صفحه ۲۰۸.
تراجم اعلام النساء، جلد ۲، صفحه ۱۰۳
#حضرت_رقیه س
✅ @hosenih_maghtal
➰➰➰➰➰
#آموزش_مداحی_تخصصی
#آموزش_روضه_خوانی_تخصصی
#مداحی_حرفه_ای
@ghararenokary
✅ #گریز #حضرت_رقیه سلام الله علیها
🔹🔷《اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا سَيِّدَتَنَا رُقَيَّةَ(س)، عَلَيْكِ التَّحِيَّةُ وَاَلسَّلامُ》🔷🔹
🔻حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) می فرماید :
▪️《غَسَلْتُ النَّبِیَّ(ص) فِی قَمِیصِهِ!
فَکَانَتْ فَاطِمَةُ(س) تَقُولُ : أَرِنِی الْقَمِیصَ!
فَإِذَا شَمَّتْهُ غُشِیَ عَلَیْهَا فَلَمَّا رَأَیْتُ ذَلِکَ غَیَّبْتُهُ》
🔹وقتی پیامبر اکرم(ص) را غسل می دادم، پیراهن مبارک را به عنوان تبرک نگه داشتم.
#حضرت_فاطمه (س) همواره از من می خواست که آن پیراهن را به نشان دهم.
و هنگامی که آن را می بویید، بیهوش می شد و من هم وقتی این جریان را دیدم، آن پیراهن را از فاطمه(س) پنهان کردم.(۱)
🔻اما یه طفل سه چهار ساله ای هم هست که وقتی تو خرابه ی شام، بهانه ی پدرش رو کرد، سر بریده پدر رو روی دامن او گذاشتند.
🏴عمادالدین طبری می نويسد که؛
در شام از بچه های كوچك، شهادت پدرشان را مخفی می كردند و به آن ها می گفتند پدرتان به مسافرت رفته است.
بر همین وضع بود تا یزید آن ها را به منزلی در نزدیکی خود منتقل نمود.
▪️《کانَ لِلحُسَینِ(ع) بِنتُ صَغیرَة لَها أربَعَ سِنینَ، قامَت لَیلةً مِن مَنامِها و قالَت :
أَینَ أبی الحُسَینِ(ع)؟》
🔸امام حسین(ع) دختر کوچکی داشت که چهار سال بیشتر نداشت، شبی از خواب بیدار شد وگفت :
پدرم حسین(ع) کجاست؟
▪️《فَإنِّی رأیَتُهُ الساعةَ فی المَنامِ مُضطَرِباً شَدیداً》
🔹من اکنون او را در خواب دیدم!
▪️《فَلَمَّا سَمِعنَ النِسوَةُ ذلکَ، بَکینَ و بَکَى مَعَهُنََّ سائرُ الَأطفالِ و ارتَفَعَ العَویلُ》
🔸چون زنان این سخن را شنیدند گریستند و کودکان دیگر هم، صدا به شیون بلند کردند.
▪️《فَانتَبَهَ یَزیدُ مِن نَومِه و قالَ : ما الخَبَرُ؟
فَفَحَصَوا عَنِ الواقعَة و قَصُوها عَلیَه!》
🔹یزید بیدار شد و پرسید : چه خبر است؟
تفحّص کردند و قضیه را به او گفتند.
▪️《فَأَمَرَ بأَن یَذهَبُوا بِرأسِ أبَیها إِلیها، فَأتُوا بِالرَأسِ الشَریفِ و جَعَلُوُه فی حِجرِها》
🔸 #یزید گفت : سر پدرش را نزد او ببرید.
پس سر مطهّر را آوردند و در دامن دخترش نهادند و تا نگاهش به سر افتاد.
▪️《فَقالَت : ما هذا راسُ؟》
🔹آن دختر گفت : این سر کیست؟!
▪️《قالُوا: رأسُ أبیک!》
🔸گفتند : سر پدرت!
▪️《فَفَزَعَت الصَبیَّةُ وَ صاحَت فَمَرَضَت و تُوَفَّیَت فِی أیامِها بِالشَامِ》
🔹آن دخترک دلش کنده شد و فریادى زد و بیمار گشت و در همان روزها در خرابه شام در گذشت.(۲)
{وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ}
📚منابع:
۱)بحارالانوار مجلسی، ج۴۳، ص۱۵۷
۲)کامل بهائی عماد الدین طبری، ج۲، ص۱۷۹
#شب_سوم_محرم
#حضرت_رقیه سلام الله علیها
#گریز
✅ @hosenih_maghtal
➰➰➰➰➰➰
#آموزش_مداحی_تخصصی
#آموزش_روضه_خوانی_تخصصی
#مداحی_حرفه_ای
@ghararenokary
السلام علیک یا بنت الحسین
یا رقیه سلام الله علیها
#اعلام_برنامه
#قم_المقدسه
#سید_علی_حسینی_تبار
#ظهر_شهادت_حضرت_رقیه
#اللھمعــــجلݪوݪیــــڪاݪفــــࢪج
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات
گوئیا بر جگر حضرت خاتم میزد
پدرم را جلوی عالم و آدم میزد
بعد آنروز دگر خواب ندارم بابا
لب تو پاره شده، آه چه محکم میزد
✍ #حسین_برزی
@dobeity_robaey
@ghararenokary
السلام علیک یا بنت الحسین
یا رقیه سلام الله علیها
#اعلام_برنامه
#قم_المقدسه
#سید_علی_حسینی_تبار
#علی_سالار_فیضی
#علی_اصغر_تکیه
#حضرت_رقیه_س_شهادت
#شهادت_امام_حسن
#هفتم_صفر
#اللھمعــــجلݪوݪیــــڪاݪفــــࢪج
➰➰➰➰➰➰
#حضرت_رقیه_س_شهادت
چند بیت از یک غزل
آجرک الله یا صاحب الزمان..
گفتم که بوسهای و اُفتادی از نوکِ نِی
دیدی که کار من نیست، از نیزه بوسه چیدن
*
بوی شراب میداد دست و دهان این زجر
لکنت زبان به من داد، تا قافله رسیدن
*
ترسانده است من را، با خونِ دامنش شمر
بعد از تو سهم من شد، از خواب هِی پریدن
*
از وضعِ حنجر تو، پیداست قاتل تو...
هِی کرده استراحت، هنگام سر بریدن
✍ #حسن_لطفی
@dobeity_robaey
@ghararenokary
السلام علیک یا حسن بن علی ایها المجتبی علیه السلام
السلام علیک یا بنت الحسین
یا رقیه سلام الله علیها
#اعلام_برنامه
#شهادت_امام_حسن
#حضرت_رقیه_س_شهادت
#سید_علی_حسینی_تبار
#اللھمعــــجلݪوݪیــــڪاݪفــــࢪج
➰➰➰➰➰
#حضرت_رقیه_س_شهادت
سعي در كتمان اسرار جراحاتت مكن
حنجرت را هم بپوشاني لبت مستور نيست
شاعر: #محمدعلي_بياباني
@dobeity_robaey
@ghararenokary
السلام علیک یا حسن بن علی ایها المجتبی علیه السلام
🔸هفتم صفر
به روایتی سالروز شهادت امام مجتبی علیه السلام
8310.mp3
268.6K
💐#امام_حسن__ع__واحد
من از شاه مدینه ، یوسف چاه مدینه
میخوام که گذرم بیفته به راه مدینه
براش غلغله می شه هرگذرگاه مدینه
شب و روزشو میکنه یکی ماه مدینه
طلب کردم رزق عالی ،از دست این آقازاده ی مولی الموالی
با دست پر بر میگرده ، هرکی بره پابوس حسن با دست خالی
تو تاج سروریم یاحسن یا حسن
(کریم بن الکریم یا حسن یا حسن)(2)
بند دوم:
به تنهایی نمیشه، دلی دریایی نمیشه
گدایی تو بی رخصت بالایی نمیشه
گدای در خونه ت دیگه هرجایی نمیشه
ته عشقِ به تو ختمِ به رسوایی نمیشه
با تو آقا میشم بیمه ، مهر تو همیشه سایه ی بالا سریمه
لطفت بی حد ، جد اندر جد ، بیخود نمیگن حسن کریم بن الکریمه
گدای این دریم یا حسن یا حسن
(کریم بن الکریم یا حسن یا حسن)(2)
بند سوم:
بیا دربدرم کن ، از غمت شعله ورم کن
کرمخونه تو عشق منو مشمول کرم کن
سحر ساحت عشقه منو اهل سحرم کن
سحرهایی که زهرا تو بقیعه خبرم کن
شمع شبهام سوزو سازم ، ای سجده به خاک قدمت رکن نمازم
دیشب دیدم توی خوابم دارم واسه صحن تو یه گلدسته می سازم
ما همه نوکریم یا حسن یاحسن
(کریم بن الکریم یا حسن یا حسن)(2)
شعر و سبک:
مظاهر کثیری نژاد
➰➰➰➰
#آموزش_روضه_خوانی_تخصصی
#آموزش_مداحی_تخصصی
#مداحی_حرفه_ای
@ghararenokary
20319_1631601901815.mp3
554.5K
#امام_حسن__ع__نوحه
روزه دارم من و خون دل افطار من شد
خواهرم گریه کن لحظه ی مرگ حسن شد
طشت پر خون خبر دارد ز حالم
که زد آتش عدو بر پرو بالم
یا حسن یا حسن مظلوم حسن جان
دل من ای خدا زخمی از زخم زبان بود
قصه ی مرگ من ، داغ مادری جوان بود
کودکی بوده ام دیدم که مادر
بین دیوار و در گردیده پرپر
یا حسن......
ای مدینه شده رنگ لاله کفن من
تیر دشمن زده بوسه ها بر بدن من
بر غریبی ی من زهرا بگرید
بر لب تشنه ام دریا بگرید
یا حسن.....
□□□
شمع من قطره قطره مریز اشک جدایی
ای برادر تو مذبوح دشت کربلایی
یک دل و داغ بی اندازه سخت است
یک تن و اسب و نعل تازه سخت است
یا حسین یا حسین مظلوم حسین جان
میثم مومنی نژاد
➰➰➰➰
#آموزش_روضه_خوانی_تخصصی
#آموزش_مداحی_تخصصی
#مداحی_حرفه_ای
@ghararenokary