روضهٔ #دیر_راهب
شامگه که عیسیِ چرخ کبود
کرد بر سر طیلسان مشگبود
داد چرخ توسن معکوسسِیر
جای خاصان حرم، در پای دِیْر
دِیْری اما در صفا «بیتالحرام»
کعبهای، در وی خلیلی را مقام
معتکف در وی، یکی پیری صبیح
چون به تخت طارم چارم، مسیح
راهبی، روشندلی، فرزانهای
مسجدی در کسوت بتخانهای
□□□
ناگهان دستی ز غیب آمد پدید
با مداد خون و با کلک حدید
پس سه بیتی بعد غیبت در سه بار
برنوشت از خون به دیوار حصار
کامتی که کشت فرزند بتول
خواهد آیا شافعش بودن رسول؟
کافران ماندند از او حیران همه
وز شگفت انگشت بر دندان همه
□□□
کرد راهب سر برون از دِیْر و دید
آتشی سوزان به نخل نی، پدید
شعلهرویی، خودنمایی میکند
فاش دعوی خدایی میکند
فتنهی دلهای آگاه است، این
دعوی «انی اناالله» است، این
پیر روشندل پس از روی شگفت
رو به سوی آن سیهبختان گرفت
گفت: الله! این گرامیسر ز کیست؟
رفته بر نوکِ سنان از بهر چیست؟
پاسخش دادند آن قوم جهول
کز حسینبنعلی، سبط رسول
پس بگفتا: عیسی ار فرزند داشت
امتش بر روی چشمش میگذاشت
□□□
داد بر آن کورچشمان پلید
درهمی معدود و آن سر را خرید
دیْرگاه از وی، سراپا نور شد
چاه ظلمت، جلوهگاه طور شد
دیْرگاه هفتم نیلیقباب
گفت با خود: «لیتنی کُنتُ تراب»!
آمد از هاتف ندا در گوش وی
کای مبارکطالع فرخندهپی!
خوش همای دولت آوردی به دست
شاد باش، ای پیر راد دینپرست!
کاین عزیز کردگار داور است
ناز پرورد رسول اطهر است
ذروهی عرش است، کمتر پایهاش
خفته صد «روحالقدس» در سایهاش
بوالبشر از شور این سر از بهشت
سر بدین دیر خرابآباد، هِشت
شور این سر بُرد موسی را به طور
«رَبِّ اَرْنی»گوی با وجد حضور
چون مسیح از شور او، سرشار شد
با هزاران شوق، سوی دار شد
هر که را سودای عشقی در سر است
شور عشق این سر بیپیکر است
□□□
پیر دِیْر آن سر گرفت اندر کنار
کرد مروارید تر بر وی نثار
شست با کافور و عنبر موی او
با ادب بنْهاد رو بر روی او
دید زآن تابندهرو، آن نیکبخت
آنچه در شب دیده موسی از درخت
سر به بالا کرد کای شاه قِدم!
حق عیسای مسیح پاکدم!
حکم کن کاین سر گشاید لب به گفت
سازدم آگاه از این سِرِّ نهفت
□□□
پس به گفتار آمد آن نطق فصیح
همچو در گهواره، عیسای مسیح
گفت: برگو، خواستار چیستی؟
گفت: الله! فاش گو، تو کیستی؟
من برآنم که تویی دادار رب
عیسی، ابن و روح، ناموس و تو، اَب
گفت: نی، نی؛ «الحذر» زین کیش بد
رو فرو خوان «قُلْ هُوَ اللهُ اَحَدْ»
پاکیزدان «لَمْ یَلدْ، لَمْ یُولَدْ» است
ساحتش، عاری از این قید و حد است
من ز روح و ابن و اَب، آنسوترم
کردگار «لم یلد» را مظهرم
من حسینبنعلی عالیام
که به مُلک آفرینش، والیام
مادرم، بنت شهنشاه حجیز
مریمش از جان و دل باشد کنیز
من شهید تیر و تیغ و خنجرم
تشنه ببْریدند اعدا، حنجرم
□□□
گفت: الله! ای شه پوزشپذیر!
رحم کن بر حال این ترسای پیر
گفت: حاشا! کی شود مقبول رب؟
معتکف در شرک روح و ابن و اَب
شوری از «لا» در دل آگاه زن
وندر او خیمه ز «الا الله» زن
زآن سپس در بزم خاصان نِه قدم
برخور از تقدیس سلطان قِدم
□□□
راهب از تلقین آن شاه وجود
لب به تهلیل شهادت برگشود
مصطفی را با رسالت، یاد کرد
زآن سپس رو بر خدیو راد کرد
کای کلام ناطق رب غفور!
ناسخ تورات و انجیل و زبور!
باش زین پیر این شهادت را گواه
روز رستاخیز در پیش اله
این بگفت و شاه را بدرود کرد
سر بداد و چهره، اشکآلود کرد
دیر ترسا، کعبهی مقصود شد
وآن زیان او، سراپا سود شد
کی زیان بیند ز سودا؟ ای عمید!
آن که درهم داد و یوسف را خرید
نی حنان الله از این گفتار خام
ای هزاران یوسفت کمتر غلام
✍مرحوم حجت الاسلام #نیر_تبریزی
@ghararenokary
روضهٔ #دیر_راهب
بدادم زر، گرفتم در عوض جان
چه جان، جانِ جهان به به چه ارزان
اگرچه زر بدادم سر گرفتم
به عالم زندگی از سر گرفتم
همین دولت بسم در نشأتینم
که من سوداگر رأس حسینم
چو من سوداگری سودا نکرده
که سودش عقل را دیوانه کرده
زسودای سری سودا زدستم
که گنج عالمین افتاده دستم
ز روی گنج، گردی گر فروشم
زیانکارم به فردوس ار فروشم
چنان در ملک ترسایی به سیرم
که عیسی را فرود آرم به دِیْرم
اگر عیسی به چرخ چارمین است
مرا سر برتر از عرش برین است
از آنم سربلند از عرش برتر
که سر بنهادهام بر پای این سر
ز راز این لب خشکیده ماتم
مگر خضرم لب آب حیاتم
و یا موسایم اندر طور سینا
کز این سر نور حقّم در تجلا
من آن بینم به رای العین از این نور
که موسی را ز اَرْنی بود منظور
اگر انجام ترسایی چنین است
خوشا آئین من آئین دین است
خداوندا من اکنون در کنشتم
و یا در غرفهی باغ بهشتم
من از هر سرفرازی سرفرازم
که مهماندار سلطان حجازم
همی ناز ای مسیحا بر محمد
حسین از کعبه سوی دِیْرت آمد
تو ای بانوی مریم! تو کجائی
که امشب بایدت بر دِیْرم آیی
من آن ترسا و دیرم در کنشت است
چرا مهمان من زیب بهشت است
سری که سینهی زهراست مهدش
چرا دست من ترساست مهدش؟!
✍ مرحوم #ذهنی_زاده
@ghararenokary
روضهٔ #دیر_راهب
در فکر گلی بودم و گلزار خریدم
گل خواست دلم، خرمن و خروار خریدم
در گلشن فردوس برین هم نفروشند
این طُرفهگلی را که من از خار خریدم
دیدم که به کف مایه و مقدار ندارم
بهر دو جهان مایه و مقدار خریدم
دیگر نکشم ناز طبیبان جهان را
زیرا که دوای دل بیمار خریدم
تا جلوه فروشد به جهان، گوشهی دِیْرم
با ذرّه، مهین مطلع انوار خریدم
در جلوهگری، غیرتِ خورشیدِ سپهر است
ماهی که من از کوچه و بازار خریدم
حیف است که با درهم و دینار بسنجم
هر چند که با درهم و دینار خریدم
خاک دو جهان بر سر صرّافِ فلک باد!
سر بود که با قیمت دستار خریدم
سودایی از اینگونه که دیده است به عالم؟
کم دارم و این دولت بسیار خریدم
خلق دو جهان گر بخورد غبطه، عجب نیست
چیزی که خدا بود خریدار، خریدم
شاید که چو من، راهبی اسلام برآرد
چون رأس حسین از کفِ کُفّار خریدم
در ماتمش از دیده، چرا خون نفشانم؟
آخر سر یار است ز اغیار خریدم
دیگر نکنم واهمهی حشر که این سر
شمعیست که از بهر شب تار خریدم
از سرّ حقیقت، مگر آگه شوم امشب
زر دادم و گنجینهی اسرار خریدم
ای دیده! تو را گر سر و سودای تماشاست
آیینهی صد عزّت و ایثار خریدم
دوزخ دگری راست که دربست بهشتی
امشب من از این لشگر خونخوار خریدم
«نظمی»! ز هنر هر چه به بازار جهان بود
سنجیدم و این طبع گهربار خریدم
✍ #نظمی_تبریزی
#دیر_راهب
@ghararenokary
روضهٔ #دیر_راهب
الا که تا سر نی بال و پر درآوردی
بگو چگونه شد از دِیْر سر درآوردی
چراغ خانۀ زهرا! میان کافِرها
در این مکاشفه قرص قمر درآوردی
به میهمانی خون خدا بیا راهب!
بیا که از دل صندوق، زر درآوردی
اسیر منطق دِیْرِ خراب بودی که
حسین آمد و از عشق سردرآوردی
بیا تو لااقل آزاده باش و این سر را
به احترام درآور اگر درآوردی
چرا تحیّر محضی؟! به ما بگو راهب!
مگر چه چیزی از آن غیر سر درآوردی؟!
چرا به ولوله افتاده آسمان و زمین
ستون عرش خدا را مگر درآوردی؟!
رگ بریده، لب خشک، گَرد خاکستر
بگو چه دیدی؟ با چشم تر درآوردی
تمام شب تویی و پرسشی که کعبه گریست...
حسین جان! چه شد از دِیْر سردرآوردی؟!
✍ #حسین_صیامی
@ghararenokary
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی؛ #دیر_راهب؛ #امام_حسین_ع_عصر_عاشورا
بیا ببین دلِ غمگینِ بی شکیبا را
بیا و گرم کن از چهرهات شبِ ما را
"من و جُدا شدن از کویِ تو خدا نکند"
که بی حَرَم چه کُنَم غصههای فردا را
خیالِ کربُبلایت مرا هوایی کرد
بگیر بالِ مرا تا ببینیم آنجا را
به موجِ سینه زنانت قسم به نامِ توأم
که بُرده گریهیِ ما آبرویِ دریا را
گدایِ هر شبم و کاسه گردم و ندهم
به یک نگاهِ کریمانهات دو دنیا را
مرا بِبَر بِچِشَم زیرِ پا مغیلان را
مرا بِبَر که ببینم به نیزه سرها را
خدا کند که بیایی شبی به روضهیِ ما
شنیدهام که به سر، سر زدی کلیسا را
*
خوشا به پنجهی راهب که شانهات میزد
به آنکه بُرد دلِ راهبانِ ترسا را
به پیرمرد غریبی که شُست گیسویت
گرفت از سر و رویِ تو خاکِ صحرا را
خوشا به بزم عزاخانهاش که تا دَمِ صبح
شنید پیشِ سرَت روضههایِ زهرا را
*
چرا بُرید سرت را به رویِ دامنِ من
چرا نشاند به خون این دو چشمِ زیبا را
چگونه سنگ شکسته جبین و دندانت
چگونه زخم تَرَک داده رویِ لبها را
به رویِ نیزه سرت بود و خیمهها میسوخت
رسید شعله و زلفِ تو در هوا میسوخت
✍ #حسن_لطفی
@ghararenokary
روضهٔ #دیر_راهب
راه گم کردی که از دِیْر نصاری سر در آوردی؟!
یا به دنبال مسلمانی در این اطراف میگردی؟!
با سکوتت پاسخم را میدهی هرچند حق داری
خستهای، پیداست قدر چند منزل راه طی کردی
خط به خط پیشانی خونرنگ تو تفسیر صدها زخم
زیر این کوه مصیبت خم به ابرویت نیاوردی
در نگاه تو بعینه میتوان تاریخ غم را دید
من یقین دارم که با یحیی در این غمنامه همدردی
در حضور تو چشیدم لذت پروانه بودن را
نیمهشب تابیدی و بر دِیْر ظلمت سایه گستردی
شستوشو دادی دل آیینهام را، با نگاهی گرم
مشکل از دل بود، میدیدم پر از خاکی، پر از گردی
هدیه آوردی برایم یک نَفَس عطر مسیحا را
با دم توحیدیات در من دمیدی زندهام کردی
✍ #عباس_همتی
@ghararenokary
#دیر_راهب
بر روی نیزه ماه درخشان برای چه؟
افتاده کنج صومعه قرآن برای چه؟
راهب به خیل می زدگان گفت «گِرد نی
امشب شده ستاره فراوان برای چه؟»...
بر غربتت گریست کواکب که ماهِ دین
امشب شده به صومعه مهمان برای چه؟...
پرسیده زآن لبان ترکخورده از عطش
نام تو چیست؟ کشتۀ عطشان برای چه؟
گفتی که زادۀ نبیام، گفت «پس تو را
کشتند مردمان مسلمان برای چه؟»
آه ای لبت عزیزترین غنچۀ خدا
از تو دریغ آمده باران برای چه؟...
صورت خضاب کردهای از خونِ خود، چرا
موی تو خاکی است و پریشان؟ برای چه؟...
این شمعها برای چه هی شعله میکشند؟
قندیلهای صومعه، لرزان برای چه؟
تمثال مریم از چه به محراب، خون گریست؟
چشم مسیح شد به تو گریان برای چه؟...
ای در غمت صحایف پیشین گریسته
ظلمی چنین بر اشرف انسان برای چه؟
✍ #محمدسعید_میرزایی
@ghararenokary
روضهٔ #دیر_راهب
اي میهمان بی بدن ای سر خوش آمدي
از بزم این جماعت مهمانکش آمدي
دیریست وا نگشته به این دِیْر پای غیر
تو آمدی که با تو شوم عاقبت بخیر
در کسوت مسیح به مهمانی آمدي
وقتی به دِیْر راهب نصرانی آمدی
تو قصد کردهای همه دنیای من شوی
ترسا شدم كه حضرت عیسای من شوی
بي پيكر آمدي سر و جانم فداي تو
اي سر! بگو چگونه نهم سر به پاي تو
اي سيب سرخ! آمدهاي تا ببويمت
بگذار با گلابِ نگاهم بشويمت
اين دِیْر كربلا شده قربانيات شوم
قربان زخم گوشهي پيشانيات شوم
دامن مكش ز دستم، دستم به دامنت
رأست چنين شدهست، چه كردند با تنت
از وضع نامرتب رگهاي گردنت
پيداست بد جدا شده رأس تو از تنت
"زخم لبت" گمان كنم اين زخم، كهنه نيست
اين خرده چوبها كه نشسته به لب ز چيست؟!
✍ #محمدعلي_بياباني
@ghararenokary
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#امام_حسین_ع_شهادت
#دیر_راهب
عاشق شدن، شاید... اگر... اما... نمیخواهد
مجنون نمیگوید مرا لیلا نمیخواهد
من آمدم دورت بگردم، برنگردانم
شمعِ نگاهت گِردِ خود پروانه میخواهد
دنیا برای اهل دنیا؛ من تو را دارم
آنکه تو را دارد دگر دنیا نمیخواهد
امروز جایی نوکری کردم که اربابش
هرچه شود، عذر مرا فردا نمیخواهد
عاشق میان سینه دارد یک حُسینیه
عاشق برای گریه کردن جا نمیخواهد
هرکس که چای روضه را پَس میزند انگار
در جنّت است و آب کوثر را نمیخواهد
گریه کنت با دست، بر سر میزند یعنی
از غصهی ذبح سرت، سر را نمیخواهد
داغ علی اکبر به جانت آتش افکنده
جسم تو دیگر تابش گرما نمیخواهد
حداقل یک پارچه رویت بیندازند
پوشاندن پیکر دگر فتوا نمیخواهد
از کربلا تا کوفه و از کوفه تا به شام
راهب فقط فهمید مویت شانه میخواهد
سروده گروه ادبی #یا_مظلوم
@ghararenokary
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#اصحاب_امام_حسین_ع
#دیر_راهب
مانند حر و مثل حبیب و چنان زهیر
هرکس که ماند پای تو شد عاقبتبهخیر
وقتی که دستگیر دوعالم فقط تویی
حاشا اگر غلام تو مایل شود به غیر
در مسلک و مرام تو پیر و جوان یکیست
فرقی نمیکنند علیاکبر و بریر
جهل از دوجبهه با تو به پیکار میشتافت
گاه از بنیامیه و گاه از بنیزبیر
قوم یهود نیز برای ادای دین
گاهی گرفتهاند به لب ذکر یاشُبیر
دیگر شبیه امّوهبها ندیده است
چشم زمانه هرچه در آفاق کرده سِیر
حتی مسیح در غم تو گریه میکند
وقتی سر بریدهی تو میرسد به دِیْر
با هر سلام زائر کرببلا شدیم
این راه را رسانده به دستان ما سُدِیر
✍ #مجتبی_خرسندی
@ghararenokary
#زبان_حال_حضرت_زینب_س
#زبان_حال_حضرت_رقیه_س
#دیر_راهب؛ #تنور_خولی
با وفا بوده، خدا خیر به راهب بدهد
شستشو داده دوچندان شده زیبایی تو
***
بی وفا بوده، عجب! خیر نبیند خولی
خاک پاشیده به آئینهی زهرایی تو
✍ #سعید_خرازی
@dobeity_robaey
@ghararenokary
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین علیه السلام
🔸برای بهره برداری بهتر از اشعار دیر راهب،متن بعضی از مقاتل که اشاره به داستان دیر راهب کرده اند،بارگزاری میشود..
#دیر_راهب
#مقتل
@ghararenokary
✅ #دیر_راهب
🔹در آغوش گرفتن سر مبارک امام حسین توسط راهب نصرانی
📚مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب مازندرانی ج ۴ ص ۶٠ ، بحار الأنوار علامه مجلسی : ج ۴۵ ص ٣٠٣:
🔸لَمّا جاؤوا بِرَأسِ الحُسَینِ علیه السلام ونَزَلوا مَنزِلاً یُقالُ لَهُ قِنَّسرینَ، اطَّلَعَ راهِبٌ مِن صَومَعَتِهِ إلَى الرَّأسِ، فَرَأى نورا ساطِعا یَخرُجُ مِن فیهِ، ویَصعَدُ إلَى السَّماءِ، فَأَتاهُم بِعَشَرَةِ آلافِ دِرهَمٍ، وأخَذَ الرَّأسَ، وأدخَلَهُ صَومَعَتَهُ، فَسَمِعَ صَوتا ولَم یَرَ شَخصا، قال: طوبى لَکَ، وطوبى لِمَن عَرَفَ حُرمَتَهُ، فَرَفَعَ الرّاهِبُ رَأسَهُ، وقالَ: یا رَبِّ، بِحَقِّ عیسى تَأمُرُ هذَا الرَّأسَ بِالتَّکَلُّمِ مَعی. فَتَکَلَّمَ الرَّأسُ، وقالَ: یا راهِبُ، أیَّ شَیءٍ تُریدُ؟ قالَ: مَن أنتَ؟ قالَ: أنَا ابنُ مُحَمَّدٍ المُصطَفى، وأنَا ابنُ عَلِیٍّ المُرتَضى، وأنَا ابنُ فاطِمَةَ الزَّهراءِ، وأنَا المَقتولُ بِکَربَلاءَ، أنَا المَظلومُ، أنَا العَطشانُ، فَسَکَتَ. فَوَضَعَ الرّاهِبُ وَجهَهُ عَلى وَجهِهِ، فَقالَ: لا أرفَعُ وَجهی عَن وَجهِکَ حَتّى تَقولَ: أنَا شَفیعُکَ یَومَ القِیامَةِ. فَتَکَلَّمَ الرَّأسُ، فَقالَ: اِرجِع إلى دینِ جَدّی مُحَمَّدٍ صلى الله علیه و آله. فَقالَ الرّاهِبُ: أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّه ُ، وأشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّه، فَقَبِلَ لَهُ الشَّفاعَةَ. فَلَمّا أصبَحوا أخَذوا مِنهُ الرَّأسَ وَالدَّراهِمَ، فَلَمّا بَلَغُوا الوادِیَ نَظَرُوا الدَّراهِمَ قَد صارَت حِجارَةً.
🔹مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب: 🔻هنگامى که سر حسین علیه السلام را آوردند و در منزلى به نام قِنَّسرین (شهرى در شام، به فاصله یک روز راه از حَلَب در مسیر حِمْص) فرود آمدند،
🔻راهبى مسیحی از دِیْرش به سوى سر، حرکت کرد و نورى را دید که از دهان آن، ساطع بود و به آسمان مى رفت.
🔻راهب مسیحی، ده هزار درهم به آنان (نگهبانان) داد و سر را گرفت و به درون دِیرش برد و بدون آن که شخصى را ببیند، صدایى شنید که مىگفت:
🔻«خوشا به حالت ! خوشا به حال آن که قَدر این سر را شناخت!» راهب، سرش را بلند کرد و گفت پروردگارا! به حقّ عیسى، به این سر بگو که با من سخن بگوید. سر به سخن آمد و گفت: «اى راهب ! چه مى خواهى؟». گفت: تو کیستى؟ گفت:
🔻«من فرزند محمّدِ مصطفى و پسر علىِ مرتضى هستم. پسر فاطمه زهرا و مقتول کربلایم. من مظلوم و تشنه کامم» و ساکت شد. راهب صورت به صورتش نهاد و گفت: صورتم را از صورت تو بر نمى دارم تا بگویى:
🔻«من ، شفیع تو در روز قیامت هستم» سر به سخن درآمد و گفت: «به دین جدّم محمّد درآى» راهب گفت: گواهى مى دهم که خدایى جز خداوند نیست و گواهى مى دهم که محمّد پیامبر خداست. آن گاه حسین علیه السلام پذیرفت که شفاعتش کند. صبحدم آن قوم سر و دِرهم ها را گرفتند و چون به وادى رسیدند دیدند که درهم ها سنگ شده است.
✅ @hosenih_maghtal
✅@ghararenokary
✅ دیر راهب
🔻اصحاب ابن زیاد،شبی نیز در کنار صومعه ای به استراحت پرداختند.سر مطهر امام حسین(ع)نیز همچنان روی نیزه بود.
🔹راهبِ آن صومعه،نیمه شب از صومعه خارج می شود و صدای ذکر و تسبیح می شنود و می بیند نوری از سر مطهر ساطع می شود.صدای کسی که دیده نمی شد به گوش او رسید،صاحب آن صدا می گفت:،((السلام علیک یا اباعبداللّه)).
🔸راهب شگفت زده می شود و صبح از حاملان رأس می پرسد:این سر متعلق به کیست؟
آنها می گویند:سرِ حسین بن علی بن ابیطالب،فرزند فاطمه_دختر پیامبر اسلام_ است.راهب آنها را نکوهش می کند و می گوید:وای بر شما،پس روایاتی که من خوانده ام صحیح است،در آن روایات آمده است:وقتی این شخص کشته شود آسمان خون می بارد.
🔹راهب از آنها خواست تا اجازه دهند آن سرِ مبارک را ببوسد.اما آنها چنین اجازه ای به او ندادند.آن گاه راهب چند دِرهم به آنها داد و رضایت آنها را جلب کرد و به برکت آن سرِ بُریده مسلمان شد و در همان جا شهادتین را بر زبان راند.
🔸وقتی حاملان سر مطهر،از آن محل دور شدند،به سکه ها نگاه کردند و دیدند روی آنها نوشته شده است:
🔺"[وَ سَیَعلَمُ الَّذینَ ظَلَموُا أَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبوُنَ]".
📚 #مقتل_مقرم ،ص۴۰۸_۴۰۹
📚 #تذکرة_الخواص ،ص۱۵۰
#دیر_راهب
#کوفه_تا_شام
✅ @hosenih_maghtal
✅@ghararenokary
السلام علیک یا علی بن الحسین
ایها السجاد علیه السلام
🔸بارگزاری اشعار و نوحه های
#شهادت_امام_سجاد
#مناجات_محرمی
#زمزمه
#نوحه
#زمینه
#شور
@ghararenokary
#امام_سجاد_ع_مصائب
#امام_سجاد_ع_شهادت
هربار آب دیدم و هربار سوختم
بسیار گریه کردم و بسیار سوختم
ای زهر، داغ سینهی من حاصل تو نیست
من سالها به دیدهی خونبار سوختم
از سال شصت و یک که چهل سال طی شده
هر لحظه یاد قتلگه یار سوختم
دادم به گریه حکم عَلیکُنَّ بِالفرار
در بین خیمه، تشنه و تبدار سوختم
یادم نرفته در وسط نیزهدارها
دیدم نشسته عمه گرفتار، سوختم
وقتی به نیزه شد سر بابای بی کسم
شد کل دهر بر سرم آوار، سوختم
یادم نرفته بوسه به رگهای حنجرش
هر روز یاد آن غم دشوار سوختم
دیدم رقیه خورده زمین روی بوتهای
بیرون کشیدم از بدنش خار، سوختم
در بند مستها چقدر حرمتم شکست
با ناسزای دستهی اشرار، سوختم
تا ازدحام میشود از حال میروم
خیلی به یاد روضهی بازار سوختم
گهوارهی رضیع حرم را میان شام
دیدم میان دکهی تجار، سوختم
زخم عمیق سلسله هم آن قَدَر نسوخت
طوری که از تهاجم انظار، سوختم
با دیدن سکینهی مظلومه خواهرم
یک عمر یاد شرم علمدار سوختم
دیدم کفن به پیکر هر مرده میکنند...
سر را گذاشتم روی دیوار، سوختم
✍ #محمدجواد_شیرازی
@ghararenokary
#امام_سجاد_ع_مصائب
#امام_سجاد_ع_شهادت
از گلستان لالههای پرپرم آید به یاد
از نیستان داغهای خاطرم آید به یاد
با دل خود هر زمانی را که خلوت میکنم
در اسارت زآن چه آمد بر سرم آید به یاد
سالها از ماجرای کربلا بگذشت و باز
هر نظر آن صحنهی حزنآورم آید به یاد
هرکجا آب است آتش میزند بر جان من
چون نوای آب آب خواهرم آید به یاد
هر جوانی را که میبینم به یاد کربلا
گاهی از قاسم گهی از اکبرم آید به یاد
چون که بینم شیرخواری در کنار مادرش
از رباب و گریههای اصغرم آید به یاد
میشوم از آتش شرم و محن چون شمع آب
چون زحال عمّهی غمپرورم آید به یاد
من که برجسم پدر از بوریا کردم کفن
روز و شب زان جسم از جان بهترم آید به یاد
حنجر خونین او بوسیدم و کردم وداع
وایِ دل، چون آن وداع آخرم آید به یاد
چون که بینم کودکی سرگرم بازی با گلی
سرگذشت خواهر کوچکترم آید به یاد
از هجوم درد و غم در آن سفر داغی هنوز -
از نظر نارفته، داغ دیگرم آید به یاد
✍ مرحوم #سیدرضا_مؤید
@ghararenokary
#امام_سجاد_ع_شهادت
#امام_سجاد_ع_مصائب
آزار دیدم
خود را میان معرکه بیمار دیدم
در خیمه بودم
هفت آسمان را برسرم آوار دیدم
در بین گودال
آیینۀ جسم پدر را تار دیدم
بابای خود را
دربین یک لشکر بدون یار دیدم
اینها بماند
از شام دیدم هرچه من آزار دیدم
شبهای بسیار
در بین صحرا عمه را بیدار دیدم
صد بار مُردم
وقتی به پای خواهرانم خار دیدم
ای وای از شام
گهواره را در بین یک بازار دیدم
بزم شراب و...
بی حرمتی در مجلس اغیار دیدم
نامحرمان را
نزدیک مَحرمهای خود بسیار دیدم
✍ #مجید_تال
@ghararenokary
#امام_سجاد_ع_مصائب
تو یادگار حسینی که کربلا دیدی
شبیه عمّهی مظلومهات بلا دیدی
«سری به نیزه بلند است» را شما دیدی
وَ غارت حرم و خیمه گاه را دیدی
دو چشم گریهی تو تا همیشه آباد است
در این سکوتِ تو صدها هزار فریاد است
برای گریهات آقا اشاره کافی بود
همین که چشم تو بینَد سه ساله، کافی بود
گلوی نازک یک شیرخواره کافی بود
به آب دادن ذبحی، نظاره کافی بود
تو را به غصّه چهل سال مبتلا دیدند
به لحظهْ لحظهْ گریز تو کربلا دیدند
اگرچه عصر دهم قسمتِ تو غم گردید
که سایهی پدرت از سرِ تو کم گردید
نصیب تو فقط آه و غم و الم گردید
ز بار غصهی یاران، قَدِ تو خم گردید
اگرچه تبْ نگهت را ز درد، تیره نمود
خدا برای امامت تو را ذخیره نمود
دلتْ ز داغِ اسارت غمِ فراوان داشت
دو پلک چشم ترِ تو، همیشه باران داشت
همیشه خاطرِ تو یادی از شهیدان داشت
به سینه روضهی مکشوف چون هزاران داشت
سه شعبه دیدی و تیر و گلوی اصغر را
تو تیغ دیدی و خنجر، به روی حنجر را
✍ #وحید_دکامین
@ghararenokary
#امام_سجاد_ع_مصائب
نالهیِ واعطشا بر جگرش میافتاد
آب میدید به یادِ قمرش میافتاد
بی سبب نیست که از جملهیِ "بَکّائون" است
دائما اشک ز چشمانِ ترش میافتاد
شیرخواره بغل ِتازه عروسی میدید
یادِ لالایِ رباب و پسرش میافتاد
با دلی خونشده میگفت که الشام الشام
تا به بازار ِمدینه گذرش میافتاد
روضهی گم شدن و دفنِ رقیه میخواند
تا به صحرا و خرابه نظرش میافتاد
گوسفندی جلویش ذبح که میشد، یادِ
خنجر ِکُند و گلویِ پدرش میافتاد
وای از آن لحظه که از لایِ حصیری کهنه
قطعههایِ پدرش دور و برش میافتاد
جلوی پای سکینه دم دروازه ی شهر
از رویِ نیزه علمدار سرش میافتاد
✍سروده گروه ادبی #یا_مظلوم
@ghararenokary
#امام_سجاد_ع_مصائب
کاش این غصهها امان بدهند
به صدایم کمی دهان بدهند،
تا غمم را بگویم امشب؛ اگر
اشکها فرصت بیان بدهند
چقدَر سخت میشود حس کرد
که سری را به این و آن بدهند
در دلت هی تکان بیندازند
نیزه را دائماً تکان بدهند
و برای نظارهی اُسرا
مردم شهر را زمان بدهند
در کنار نماز قطعه شده
روی سجادهها اذان بدهند
کودکان پا به پای مادر خود
زیر این بار، امتحان بدهند
میتوانی تصورش بکنی
صدقه دست کودکان بدهند؟
باید امشب دوباره گریه کنم
کاش این غصهها امان بدهند
✍ #رضا_ساریخانی
@ghararenokary
#امام_سجاد_ع_مصائب
آن شب که آسمان خدا بی ستاره بود
مردی، حضور فاجعه را در نظاره بود
در سوگ خیمههای عطش، زار میگریست
مَشکی که در کنار تنی پاره پاره بود
سهم کبوترانِ حرم از حرامیان
بال شکسته، زخم فزون از شماره بود
زخمی که تا همیشه به نای «رباب» ماند
از شور لای لاییِ یک گاهواره بود
چیزی که بُرد قافله با خود ز کربلا
چشم به خون نشسته، دلی پرشراره بود
میدوخت چشم حسرت خود را به قتلگاه
انگشتری که همسفر گوشواره بود
راهی که کوچه کوچه به بن بست میرسید
در طول این مسیر، فقط راه چاره بود!
✍استاد #محمدعلي_مجاهدي
@ghararenokary
#امام_سجاد_ع_مصائب
مثل من هیچکس در این عالم
وسط شعلهها امام نشد
در شروع امامتش چون من
اینقدر دورش ازدحام نشد
لشکری از مغیره میآمد
خیمه غارت شد و در آتش سوخت
غیر زهرا به هیچ معصومی
اینقدر گرم، احترام نشد
روضه از این شدیدتر هم هست؟
لحظهای که حسین یاری خواست
و علی بود اسم من اما
خواستم پا شوم ز جام، ... نشد
به لب تشنهی علیاصغر
به لب تیز ذوالفقار قسم
تا به امروز هیچ شمشیری
اینقدر تشنه در نیام نشد
رفتن شاهزادهای چون من
به اسیری به یک طرف اما
در سفر اینقدر غل و زنجیر
گردن بنده و غلام نشد
آهِ زینب و صیحهی شلاق
تا شنیدم، ... از اسب با زنجیر
خویش را بر زمین زدم اما
باز هم آن صدا تمام نشد
آه! زینب کجا و بزم یزید
او کجا و جواب ابن زیاد
باز هم صد هزار مرتبه شکر
اینکه با شمر همکلام نشد
این چهلسال گریهام شاید
از همان روز اربعین باشد
هر قدر عمه سعی کرد صبور
به حسینش کند سلام نشد
دیدم از زیر چادرش زینب
گفت طوری که نشنود عباس
رنجها دیدهام حسین! اما
هیچجایی شبیه شام نشد
✍ #قاسم_صرافان
@ghararenokary
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#امام_سجاد_ع_مصائب
منت از این خانواده هر کسی بهتر کشید
درد طعنه از زبان این و آن کمتر کشید
تا درِ این خانه باشم آبرویم میدهند
دربهدر شد هرکسی که دست از دلبر کشید
بادهی هر ساغری قطعاً نمیسازد به من
ساقیِ من باده را از چشمهی کوثر کشید
به خود من بود اگر از روضه غافل میشدم
مادرش _روحی فداها_ کار از این نوکر کشید
باز دارند از حسینیه غنیمت میبرند
هرکه آمد این سیاهی را به چشم تر کشید
فقر یعنی سینهای خالی از عشق اهل بیت
عاشقِ ارباب دست از کیسههای زر کشید
جام اشک این دو ماهه دست بی بی زینب است
خوشبحال هر کسی آمد و آن را سر کشید
*
هم بزرگ و کوچک و هم اوسط اینها علیست
ذکر هو باید به عشق این همه حیدر کشید
مرغ دل یک بام دارد دو هوا، این روزها
باید از کرببلا سوی مدینه پر کشید
*
گریه کرد و آه سردی از دل مضطر کشید
آن که با انگشتِ زخمی لالهای پرپر کشید
کوچه کوچه شهر پیغمبر سراسر ناله شد
تا شهید زندهی زینب، عبا بر سر کشید
روضه یعنی بعد روز واقعه با دست خود
نیزهها را یک به یک از پهلوی اکبر کشید
روضه یعنی که عموی خوش قد و بالاش را
تکه تکه مثل طفل کوچکی در بر کشید
از خجالت آب شد در پیش چشمان رباب
هر زمانی که گریزش به لب اصغر کشید
روضه یعنی اینکه این آقا به چشمش دیده است
بی حیا دشداشهاش را تا زد و خنجر کشید
*
بعد از این در روضهاش #قافیه کم میآورد
او پدر را از دل گودالِ خون بیرون کشید
روضهام امشب اگر مکشوفه شد شرمندهام
او خودش مرثیههایم را به خاک و خون کشید
روضه یعنی دستهای ناتوانش بینِ راه
خارها از دست و پای زخمی خواهر کشید
روضه یعنی هرقدم در پیش چشمان ترش
دست شومی از سر آیینهای معجر کشید
روضه یعنی روضههای ناتمام محفلش
باز هم مرثیههایش به شبی دیگر کشید
رشتهکوه درد و غم را مثل زخم کهنهای
روی دوش خستهاش تا لحظهی آخر کشید
مو کنان، مویه کنان بر سینه و سر میزنیم
یک علیِ دیگر از این خانواده پَر کشید
✍ #علیرضا_خاکساری
@ghararenokary
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
به جز حسین حواس کسی به نوکر نیست...
کسی میان سران از حسین ما سَر نیست
حسین بوده، اگر آبرو به ما دادند
علی نباشد اگر، صحبتی ز قنبر نیست
غریبهای که حسینی شده، برادر ماست
برادری که حسینی نشد، برادر نیست
نماز و روضه و حج و زکات جای خودش
بدان رفیق که چیزی ز روضه بهتر نیست!
کسی که آمده در محشرِ حسین امروز
زمان صور، هراسان میان محشر نیست
تمام خیر همینجاست، زیر پرچم او
نگرد جای دگر را، که جای دیگر نیست
عراق خاک حسین است، خاک ایران هم
حسینیهست زمین، حرف چند کشور نیست
**
گلوی تو بهخدا بوسهگاه زهرا بود
به شأن حنجرهات زخمهای خنجر نیست
✍ #سیدپوریا_هاشمی
@ghararenokary
4_5949341299160125047.mp3
3.06M
#واحد #شور
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#شب_جمعه #زیارت_کربلا
بند 1⃣
عالمی دارم با این گدایی
روزی میخورم از قِبَلِ تو
دوری بسه میخوام که دوباره
برگردم آقا توو بغل تو
عشقت توو دلم / جاکرده حسین
دنیا منو از حرم جدا کرده حسین
اینکه من هنوز / توی خیمهتم
یعنی مادرت منو سوا کرده حسین
بی تابم یا اباعبدالله
اربابم یا اباعبدالله
بند 2⃣
از نام تو آبرو گرفتم
عشقت آقا از سرم زیاده
اسمت که میاد میون روضه
جاری میشه اشکام بی اراده
عشق تو برام / لازمه حسین
هر کیو دیدم این روزا عازمه حسین
حاشا که منو / دعوت نکنی
فکری برا نوکر رقیهات نکنی
سامونم یا اباعبدالله
ای جونم یا اباعبدالله
بند 3⃣
من هیچ کسو مثل تو ندیدم
با خوب و بدِ گِداش بسازه
از وقتیکه یادم میاد آقا
پرچم شما در احتزازه
من با نفست / سر زنده میشم
لطف تو رو میبینم و شرمنده میشم
نبضم با غمت / تنظیمه حسین
من میام به روضههات سراسیمه حسین
آشوبم اباعبدالله
محبوبم یا اباعبدالله
✍ #احسان_نرگسی
@ghararenokary
زمزمه چشامو به آب میدوزم..m4a
1.13M
#زمزمه
#امام_سجاد_ع_مصائب
#امام_سجاد_ع_شهادت
بند 1⃣
چشامو به آب میدوزم
دائم از غصه میسوزم سی و چند ساله که گریه
شده کار شب و روزم
راه خیمهها رو بستنو دیدم
حرمت مارو شکستنو دیدم
نیمهجون بودم و با چشای تار
به روی سینه نشستنو دیدم
(وای از این غم غریبی)
بند 2⃣
غم این قصۀ خونبار
میکُشه منو هزار بار فکرشم برام محال بود
راهمون بیفته بازار
میدیدم با چشمای غرقِ به خون
بسته بودن طنابو به عمه جون
با خودم گفتم توو اون لحظهی سخت
ای خدا مرگمو دیگه برسون
(وای از این غم غریبی)
بند 3⃣
زن و بچهها گرفتار
وسط یه قومِ بی عار داد میزد سکینه میگفت
پاشو کاری کن علمدار
از تب بهار بگم یا از خزون
از گل و گلاب بگم یا خیزرون
از موهایی که سفید شد یه شبه
یا از اون بچهها و قد کمون
(وای از این غم غریبی)
✍ #ابوالفضل_جدیان_شربیانی
@ghararenokary
Roz 5 MOHARAM - MaktabolHosein 1445-1402 (2).mp3
2.72M
#زمینه #شور
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
هر چقدَر
گریه کنم
سیر نمیشم
حسینجانم
من چجوری
از غمِ تو
پیر نمیشم
حسینجانم
حلالم کن؛ اگه از غم تشنگی تو نمردم
حلالم کن؛ اگه جونمو پای غمت نیاوردم
حلالم کن؛ آقاجانم
عزیزالله؛ یاثارالله
✍ #حمید_رمی
@ghararenokary
#امام_سجاد_ع_شهادت
#امام_سجاد_ع_مصائب
چه جوری خاطرههام یادم بره
سنگای به روی بام یادم بره
سی سالِ دیگم اگه گریه کنم
محاله بازارِ شام یادم بره
*
خرابه برامون آشیونه بود
ماجرای غربتِ زمونه بود
حرفی از گرسنگی نمیزنم
توی "شام" شامِ ما تازیونه بود
*
آتیشِ قلبِ کباب، حرمله بود
باعث رنج و عذاب حرمله بود
توی راه رباب به آب، لب نمیزد
مأمورِ تقسیمِ آب حرمله بود
*
کسی میشه ببینه و جون نده؟
آه و ناله شو به آسمون نده؟
میدیدم ربابو گِریهام میگرفت
دستاشو بسته بودن تکون نده
*
سنگِ غم شکسته بال و پرم و
تا دیدم آتیش و اهلِ حرم و
روزی صدبار میمیرم زنده میشم
که گذاشتم توی خاک، خواهرم و
✍ #محمدحسن_بیات_لو
@dobeity_robaey
@ghararenokary
#امام_سجاد_ع_مصائب
#دودمه
رأسِ هِجدَه یوسُفَم را روی نِیها دیدهاَم
کربلا را دیدهام
خواهَرانم را اَسیرِ دَستِ اَعدا دیدهاَم
کربلا را دیدهام
✍ #رضا_رسول_زاده
@dobeity_robaey
@ghararenokary