﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
دردم به جز وصال تو درمان نمی شود
بی تو عذابِ فاصله آسان نمی شود
افسانه نیست آمدنت، لیک در عیان
این قصه بی حضور تو امکان نمی شود.
#السلام_علیک_یا_صاحب_الزمان
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
🌹🍃🌹🍃
@gharibe_ashena_mobasheri313
#یارسولالله🖤
کار و بار دو جهان ریخت بهم غوغا شد
چشم زهرا و علی بعدِ شما دریا شد
رفتی و خنده به کاشانه ی تو گشت حرام
رختِ مشکیِ یتیمی به تن زهرا شد
#شهادت_پیامبر_اکرم(ص)🥀
#شهادت_امام_حسن(ع)🥀
#تسلیت_باد🥀
@gharibe_ashena_mobasheri313
بوی پیراهن یوسف به وطن می آید
#اربعین رفت و بوی حسن می آید
اشک هایی که چهل روزحسینی شده بود
همه خون گشته و از لای کفن می آید
🔳 #شهادت_پیامبر_اکرم ص🖤🍂
#شهادت_امام_حسن_مجتبی ع🖤🍂
#تسلیٺ_باد🍂💔
@gharibe_ashena_mobasheri313
﷽
#شهادت_پیامبر_اکرم_ص
چند روزیست بستری شده ای
یا به سر حرف میزنی یا دست
باز از فرط ضعف می افتاد
میبری تا همینکه بالا دست
حال و روز بدت مرا انداخت
یاد غمهای هشت سالگی ام
یاد آنروز که یتیم شدم
من در اثنای هشت سالگی ام
ازهمان روز تا همین حالا
دست لطف تو بر سر من بود
دستهایت پناه خستگی ام
و عبای تو سنگر من بود
آفتاب وجود تو یک عمر
لحظه ای راهی غروب نشد
سال ها از احد گذشت ولی
زخم پیشانی تو خوب نشد..
اگر آماده ای برای سفر
جگرم را ببین و بعد برو
دوسه ماه دگر تحمل کن
پسرم را ببین و بعد برو
چه شده گریه میکنی امروز؟
برده اشک تو صبر و طاقت من
چادرم را نگاه میکنی و
دست خود میکشی بصورت من
باعلی حرف میزدی دیشب
چه به او گفته ای که تب کرده
هی به در میکند نگاه پدر
و مرا باز جان به لب کرده
کاش میشد بمانی و نروی
بی تو میترسم از حسادت ها
از هجوم چهل نفر بر در
آتش و دود و هتک حرمت ها
#سید_پوریا_هاشمی
﷽
#شهادت_پیامبر_اکرم_ص
تب کرده ای و پای تو تب کرده دخترت
بابای من برای تو تب کرده دخترت
پش تو حس مادریم بیشتر شده
لاغر شدی و لاغریم بیشتر شده
دردت چرا به سمت مداوا نمیرود
دست گره گشای تو بالا نمیرود
جای شکستگی روی پیشانی تو هست
بغضی میان دیده ی بارانی تو هست
زود است ای مسافر تنها سفر نکن
دیگر بجان فاطمه بابا سفر نکن
از شب نگو دگر سحرم میرسد ز راه
قدری بمان پدر پسرم میرسد ز راه
آخر بدون تو چه کنم؟بی کسم پدر
خیلی دلم گرفته و دلواپسم پدر
این قوم بعد تو چه بروزم میاورند
آتش برای اینکه بسوزم میاورند
حس میکنم که بی تو مدارا نمیکنند
رحمی به حال سوختن ما نمیکنند
حس میکنم که بی تو به ما سر نمیزنند
جز با لگد به خانه ما در نمیزنند
اتش میاورند که بلوا به پا کنند
مسمار داغ را بروی سینه جاکنند
خیلی بعید نیست که با نور بد شوند
از روی پیکرم همه با خنده رد شوند
رجاله ها امام مرا میکشند و بعد
در کوچه ها بدون عبا میکشند و بعد
آتقدر میزنند که تن میشود سیاه
با یک قلاف بازوی من میشود سیاه..
دیگر نرو که بی تو پرم میخورد به در
در وقت ازدحام سرم میخورد به در..
گویند مدافعان حرم آل الله
هرگز نهراسیم ز اعداء الله
ما رهرو آن دلاور بی دستیم
لا حول و لا قوه الا بالله
محمد مبشری
@gharibe_ashena_mobasheri313
﷽
#شهادت_پیامبر_اکرم_ص
به مهربانی و دست کریم شهرت داشت
برای مردم بی رحم نیز رحمت داشت
سه سال هسته خرما مکید و راضی بود
بزرگ بود ولی اینچنین ریاضت داشت
ز دشمنان خودش بارها عیادت کرد
شبیه دوست به بیگانه ها عطوفت داشت
کمک به پیر زمینگیر و کودکان میداد
اگرچه کون و مکان را همه به خدمت داشت
چقدر سنگ زدند و چقدر زخمی شد
صبور بود دراین راه و استقامت داشت
به ذوالفقار علی تکیه داشت وقت خطر
نبوتش همه جا تکیه بر ولایت داشت
هرآنچه درشب معراج دید فاطمه بود
زمان بوسه به دستش هوای جنت داشت
حسین را بروی شانه های خود میبرد
برای بردن او نیت عبادت داشت
همیشه خواند ز کوچه ز عصر عاشورا
میان خانه خود روضه داشت هیئت داشت
#سید_پوریا_هاشمی
@gharibe_ashena_mobasheri313
﷽
#شهادت_پیامبر_اکرم_ص
جان میدهد بابا تماشا میکند دختر
با اشک و آه و ناله غوغا میکند دختر
تب میکند یادِ در و دیـوار میسوزد
آنـجا که از فضّه تمنـّا میکند دختر
مزدِ رسالت میشود میخِ در و آتش
داغِ علی در سینهاَش جا میکند دختر
ضربِ لگد با یاسِ گلخانه چه خواهد کرد
شش ماههاَش را نذرِ مولا میکند دختر
با یادگارِ مصطفی چه میکند مسمار
مادر که میافتد تماشا میکند دختر
هر کس صدا زد یاعلی سیلی نصیبش شد
کـُنجِ خـرابه وایْ بابا میکند دختر
بابا ببیـن دندانِ شـیری زود افتاده
افتاده بر مویت گِرِه واٰ میکند دختر
موی سرِ تو سوخته موی سرِ من هم
با دیدنت طرحِ معمـّا میکند دختر
#حسین_ایمانی
@gharibe_ashena_mobasheri313
﷽
#شهادت_پیامبر_اکرم_ص
#شهادت_امام_حسن_مجتبی_ع
#شهادت_امام_رضا_ع
روزی دوبار دربِ بقیع باز میشود
روزی دوبار گریهات آغاز میشود
روزی دوبار روضهی تو: وا حسن....حسین
ای وای بی حرم حسن و بی کفن حسین
سهمِ دو چشمِ خیسِ شما خونِ تازه است
روزی دوبار انیسِ شما خون تازه است
این مهرِ مادرِ تو چهها کرده بادلت
یعنی که آب شعله به پا کرده با دلت
دیدی که آب با جگر فاطمه چه کرد
دیدی که آب با پسرِ فاطمه چه کرد
تقصیرِ آب شد دل زهرا شراره شد
تقصیر آب شد دو جگر پاره پاره شد
از کوزه آب تا که حسن خورد آب شد
وای از حسین آب نخورد و کباب شد
بعدِ حسین بعدِ حسن سربزیر آب
میسوزد آنقدر که شود چون کویر آب
از آن به بعد آب فرودست میرود
روزی هزار مرتبه از دست میرود
از آن به بعد زیرِ سرِ آب آتش است
فهمیدهام که در جگر آب آتش است
سیراب میکند همه را ، تشنه است خود
شرمنده است فاطمه را ، تشنه است خود
پیش حسین بغضِ قدیمِ حسن شکست
در بینِ خانه قلبِ کریمِ حسن شکست
الماس ریزهها جگرش را دو نیم کرد
یک ضربِ دست امام حسن را یتیم کرد
از سینه داغِ روز و شبش ریخت روی طشت
دیدی جگر زِ کنج لبش ریخت روی طشت
خونش نه ، پاره پاره زِ لبها جگر چکید
بر طشت نه به دامنِ زهرا جگر چکید
زینب رسید و گفت که ای وای مادرم
"آیا تویی برادر من نیست باورم"
در کربلا به خیمه نیامد عمویِ آب
از مَشکِ پاره ریخت زمین آبرویِ آب
مجبور شد به خاطرِ آب التماس کرد
رو زد برای طفلِ رُباب التماس کرد
بودند دیو و دَد همه سیرابِ آب
حیف
مَشکی نبود تا که نسوزد رُباب حیف
با التماس گفت عزیزم علی بمان
از آب هم مضایقه کردند کوفیان
اما چه زود آب دوباره شراره شد
دیدی که وقتِ گریهی زهرا دوباره شد
شد بازهم بساط غمش جور وایِ من
شد آب زهر و زهر شد انگور وایِ من
انگور شعله شد جگرش را به هم که ریخت
آه از دلش که بیشترش را به هم که ریخت
هِی بر زمین نشت نشد چاره ایستاد
ای وای من که با جگرِ پاره ایستاد
آه ای کبود بال و پَرَت را زمین نزن
پیش جوادِ خویش سرت را زمین نزن
...
گفتم که اشک از چه چنین رنگ و بو گرفت
گفتی زِ چشم گریه کنان آبرو گرفت
روزی دوبار درب بقیع باز میشود
روزی دوبار گریهات آغاز میشود
#حسن_لطفی
@gharibe_ashena_mobasheri313
﷽
#شهادت_پیامبر_اکرم_ص
لحظه های آخرش بود و به حیدر خیره شد
اشک از چشمش چکید و کنج بستر خیره شد ...
تا که عزراییل وارد شد برای قبض روح
بر علی و فاطمه با حال مضطر خیره شد
خوب میدانست بعدش فتنه بر پا می شود
دود و آتش را تصوّر کرد و بر «در» خیره شد
دست هایش را گرفت و سخت بر سینه فشرد
آیه هایی خواند و بر بازوی کوثر خیره شد
روضه از عمق نگاهش داشت جریان می گرفت
پلک زد با ناتوانی؛ سمتِ دیگر خیره شد
آن طرف سر را به زانو داشت غمگین؛ مجتبی
بر غمش زل زد! به اندوهِ برادر خیره شد
طاقتِ بی تابی و اشک حسینش را نداشت
از نفس افتاد تا چشمش به حنجر خیره شد
¤
رفت تا جایی که زینب بغض کرد؛ از کربلا-
تا سرِ بازارِ شهر شام، بر «سر» خیره شد
دل ندارم! روضه کاش اینجا به پایان می رسید
وای از وقتی که بر «سر» چشم دختر خیره شد!
#مرضیه_عاطفی
@gharibe_ashena_mobasheri313