#امام_حسن_علیه_السلام
مژده بده ساقیا! مژده که نور آمده
از دمِ جان پرورش، عرش به شور آمده
بود به وقت سحر نور چو قرصِ قمر
آینه ی ذاتِ حق شعر و شعور آمده
شادی و شور و شعف نغمه کنان می رسد
بر دلِ ما عاشقان عشق و سرور آمده
نور فشان شد زمین از رخ زیبای او
جلوه ی نورِ خدا پا به ظهور آمده
ساقیِ کوثر فتد قرعه به نام حسن (ع)
آنکه به دستش بوَد جامِ طهور آمده
باز تو دعوت شدی سفره ی اکرام او
دستِ نوازش گرش بهرِ امور آمده
بخششِ دستانِ او بر همگان روشن است
جمله عنایت کند هر که حضور آمده
سبز شود باغِ دین شوقِ ولای حسن (ع)
مرهم غمهای ما سنگ صبور آمده
بهرِ تولای او با دل و جان چاکریم
مژده بده ساقیا مژده که نور آمده!
#هستی_محرابی
#امام_حسن
#مدح_امام_حسن
باز هم اهل ولا باده ی مستانه زدند
لب خود را به لب ساغر و پیمانه زدند
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
آسمان بار دگر نیّر بدر آورده
لیله ی قدر علی سوره ی قدر آورده
ای که از جانب معشوق نظر می طلبی
تو که از عشق علی، شاه نجف، جان به لبی
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شب قدر که این تازه براتم دادند
با «حسن» گفتنم از نار نجاتم دادند
با حسن، ماه خدا عطر کرامات گرفت
رمضانم به خودش رنگ مناجات گرفت
مادرش هم لقب مادر سادات گرفت
پسر فاطمه و باب نجات است حسن
هم دعا هست حسن، هم صلوات است حسن
اولین ماحصل وصل دو دریا حسن است
نوه ی ارشد پیغمبر طاها حسن است
پسر شیر خدا، زاده ی زهرا حسن
نسب اندر نسبش وصل به نور ثقلین
عشق زهرا و علی، زینب کبری و حسین
این حسن کیست که کرسی فلک منبر اوست
روزی خلق خداوند به زیر پر اوست
دست رزاق، همان دست کرم پرور اوست
او برای کرم عبدالله و قاسم دارد
ابر جود است و سر شیعه ی خود می بارد
او که از لقمه ی خود بر فقرا بخشیده
بارها ثروت خود را به گدا بخشیده
ناسزا گفت به او خصم خدا، بخشیده
پس خدایش چقدر جرم و خطا می بخشد
شیعیان را - به حسن – روز جزا می بخشد
ما گداییم، دخیلان درِ خانه ی شاه
صاحب خانه – حسن- یوسف و ما چشم براه
کوچه بند آمده از حُسن جمالش والله
کور بادا ز رخش چشم همه شیطان ها
لَعَنَ اللهُ علی آل أبی سفیان ها
اسم مولام همانند عسل شیرین است
ذکر او حیّ علی خیرالعمل، شیرین است
یاد جنگ آوری اش روز جمل، شیرین است
در جمل تا پسر شیر خدا «یاهو» زد
فتنه تسلیم شد و روبروی اش زانو زد
کوثر جان من اینست "حسن هرچه که گفت"
حرف قران من اینست"حسن هرچه که گفت"
دین و ایمان من اینست"حسن هرچه که گفت"
بنویسید حسن مکتب و آیین من است
حسنی مذهبم و حبّ حسن دین من است
او نیازی نه به یار و نه به لشگر دارد
تا که سردار چو عباس دلاور دارد
یک حسین بن علی، ماه برادر دارد
غربت او، به خدا اندکیِ یاور نیست
نه؛ غریبی حسن از طرف همسر نیست
غربت اینست: که با ضرب لگد در افتاد
کوچه ای ... نقشه ی صیاد... کبوتر افتاد
مادری بود حسن، دید که مادر افتاد
آه ... ای مرد ستگر برو از کوچه ی ما
مادرم را نزن آخر... برو از کوچه ی ما
🔸شاعر:
#امیر_عظیمی
_________________
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#ولادت
#ترکیب_بند
ای وسعت بهاری بی انتهای سبز
مرد غریب شهر ولی آشنای سبز
روح اجابت است به دست تو بسکه داشت
باغ دعای هر شب تو ربنای سبز
هر شب مدینه بوی خدا داشت تا سحر
از عطر هر تلاوت تو با صدای سبز
سرسبزی بهشت خدا چیست؟ رشته ای
از بالهای آبیتان آن عبای سبز
از لطف اشکهای سحر غنچه داده است
در دامن قنوت شبم این دعای سبز
کی می شود که سایه کند بر مزار تو
یک گنبد طلا ئی و گل دسته های سبز
آن وقت تا قیام قیامت به لطفتان
داریم در بقیع تو یک کربلای سبز
یا می شود دلم گل و خشت حریم تو
یا می شود کبوتر تو، یا کریم تو
تو سرو قامتی تو سرا پا ملاحتی
آقا تو حسن مطلقی و بی نهایتی
خاک زمین که عطر حضور تو را گرفت
از یاد رفت قصة یوسف به راحتی
ایوب که پیمبر صبر و رضا شده
از لطف توست دارد اگرحلم و طاقتی
بی شک و شبهه دست توسل زده مسیح
بر دامنت اگر شده صاحب کرامتی
یاد پیامبر به خدا زنده می شود
وقتی که گرم ذکر و دعا و عبادتی
حتماً برای خواهش دست نیازمند
دست تو داشت پاسخ سبز اجابتی
وقتی میان معرکه شمشیر می کشی
تنها تویی که مرد نبرد و رشادتی
با تیغ ذوالفقار که در دستهای توست
بر پا شده به عرصة میدان قیامتی
بر دوش سیدالشهدا بود رایتت
عباس بود آینه دار شجاعتت
خورشید آسمانی ماه خدا حسن
همسایهٔ قدیمی دنیای ما حسن
پرواز بال های خیالی فهم ما
کی می رسد به اوج مقام شما حسن
روشن ترین تجسم آیات و سوره ها
یاسین و قدر و کوثری و هل أتی حسن
صفین شاهد تو شور و حماسه ات
شیر دلیر بیشهٔ شیر خدا حسن
الله اکبر تو بلند است وقت رزم
آیات فتح روز نبردی تو یا حسن
صلح شکوهمند تو هرگز نداشته
چیزی کم از قیامت کرب و بلا حسن
صلحت حماسه بود نه سازش که این چنین
شد سربلند پرچم اسلام راستین
در خانهی تو غیر کرامت مقیم نیست
اینجا به غیر دست تو دستی رحیم نیست
تو سفره دار هر شب شهر مدینه ای
جز تو کسی که لایق لفظ کریم نیست
از بسکه داشت دست شما روح عاطفه
شد باورم که کودکی اینجا یتیم نیست
جز سر زدن به خانة دل خستگان شهر
کاری برای هر سحرت ای نسیم نیست
اینجا که نیست گنبد و گل دسته ای بگو
جایی برای پر زدن یا کریم نیست
داغ ضریح و مرقد خاکیت ای غریب
امروزی است غربت عهد قدیم نیست
با این همه غریبی و دلتنگی ات بگو
جایی برای اینکه فدایت شویم نیست؟
گل داشت باغ شانهٔ تو از سخاوتت
آقا زبانزد همه می شد کرامتت
این گونه در تجلی خورشید وار تو
گم می شود ستارهٔ دل در مدار تو
روشن شده است وسعت هفت آسمان عشق
از آفتاب روشن شمع مزار تو
بوی بهشت، عطر پر و بال جبرئیل
می آورد نسیم سحر از دیار تو
دلهای ما زمینی و ناقابلند پس
یک آسمان درود الهی نثار تو
هر شب به یاد قبر تو پر می زند دلم
تا خلوت سحرگه آئینه زار تو
تا که شبی بیائی و بالی بیاوری
ماندیم مات و غمزده چشم انتظار تو
بالی که آشنای تو باشد ابوتراب!
یا وقف صحن خاکی و پر از غبار تو
بالی که سمت تربت تو وا کنیم و بعد
باشیم تا همیشه فقط در کنار تو
با عطر یاس تربت تو گریه می کنیم
آنجا فقط به غربت تو گریه می کنیم
چشمی که در مصیبتتان تر نمی شود
شایستهٔ شفاعت حیدر نمی شود
چشم همیشه ابریتان یک دلیل داشت
هر ماتمی که ماتم مادر نمی شود
مرهم به زخم های دل پر شراره ات
جز خاک چادر و پر معجر نمی شود
یک عمر خون دل بخورد هم کسی دگر
والله از تو پاره جگر تر نمی شود
یک طشت لخته های جگر پاره های دل
از این که حال و روز تو بهتر نمی شود
یک چیز خواستی تو از این قوم پر فریب
گفتند نه کنار پیمبر نمی شود
گل کرد بر جنازهٔ تو زخم سرخ تیر
هرگز گلی شبیه تو پرپر نمی شود
پر شد مدینه از تب داغ غمت ولی
با کربلا و کوفه برابر نمی شود
زینب کنار نیزه کشید آه سرد و گفت
سالار من که یک تن بی سر نمی شود
دیگر تمام قامت زینب خمیده بود
از بس که روی نیزه سر لاله دیده بود
#یوسف_رحیمی
بسمالله الرحمن الرحیم
#ولادت_حضرت_امام_حسن_مجتبی_علیهالسلام
باید بچشد گرمیِ طوفانِ نجف را
هرکس که ندارد تبِ سلطان نجف را
ما را نه فقط بر سرِ این سفره نشاندند
خورده است نبی هم کفی از نان نجف را
بخشید خدا اولِ این ماهِ مبارک
پیش از همهی خلق مسلمان نجف را
میخواست ببینیم کریمیِ علی را
رو کرد خداوند حسن جانِ نجف را
یک روز بیاییم و بسازیم مدینه
بالای سرِ فاطمه ایوانِ نجف را
- -
دیدیم همه سروری آلِ علی را
اول پسرِ مادریِ آل علی را
جبریل شدم مثلِ کبوتر شدم امشب
ای شوق ببین یک کَسِ دیگر شدم امشب
نامت به لبم آمد و چسبید لبانم
انگار پُر از قندِ مُکرر شدم امشب
من از جبروت و جلواتِ تو شنیدم
ای عشق به من حق بده کافر شدم امشب
پیراهنم از عطرِ گلابت شده لبریز
از لطفِ شما لالهی قمصر شدم امشب
آقا به ضریحی که نداری پَرِ من خورد
پیشِ تو عجب نیست اگر زر شدم امشب
- -
باید که ببینند علی را حسنش را
نقش شرفالشمس عقیق یمنش را
آئینه بگیرید پیمبر شدنش را
از روز ازل حضرتِ حیدر شدنش را
باید که عقیقه بکند فاطمه امشب
شیرینیِ این لحظهیِ مادر شدنش را
یوسف سرِ این کوچه دویده است ولی باز
میدید در آن غُلغُله آخر شدنش را
چشمی که حسد داشت به ذُریهی زهرا
با رویِ حسن دید خود اَبتر شدنش را
بینالحرمین اند ملائک همه امشب
تبریک بگویند برادر شدنش را
- -
تنها نه دل ما که دو عالم حَسنیه است
هر دو حرم کرببلا هم حَسنیه است
باید که علی چند پسر داشته باشد
تا اینکه مدینه سه قمر داشته باشد
مانند نبی کیست که در بینِ دو عالم
از فاطمهی خود دو جگر داشته باشد
باید که پسر دار شوی تا که بفهمی
شیرینیِ باغی که ثمر داشته باشد
هرکس که از این ایل بُوَد موقع رزمش
در پنجهیِ خود تیغِ دوسَر داشته باشد
باید که پس از نامِ علی ذکرِ حسن داشت
تا تیغِ اباالفضل اثر داشته باشد
- -
آن چشم که دیدت چقدر مست شد آقا
یک شهر پُر از کوچهی بن بست شد آقا
خورشید چرا نیمهی شب بر سرِ بام است
گو ماه نیاید که مرا ماه تمام است
آن کَس که در این خانه غلام است امیر است
آن کَس که امیر است بر این خانه غلام است
"در مذهبِ ما باده حلال است ولیکن
بی رویِ تو ای سَروِ گُل اندام حرام است"
با اینهمه حُسنی که شده جمع در اینجا
حیران شدهام قبله کدام است کدام است
هرکس که جمل بود و تو را دید نوشته است
سوگند که صُلحِ تو قیام است قیام است
لایوم....بگو تا بگدازیم برایت
ای کاش حسینیه بسازیم برایت
(حسن لطفی)
.
#میلاد_امام_حسن علیه السلام
رمضان سفره احسان خودش را انداخت
سفره را با قدم یوسف زهرا انداخت
تازه از نیمه ماه است سرآغاز کرم
پس حسن سفره اکرام به هر جا انداخت
آمد و شهر مدینه نفسی تازه گرفت
شور و حال دگری بر دل شیدا انداخت
با نگاهش دل زهراست که آرام شده
چون نظر در نظر حضرت زهرا انداخت
مصطفی بوسه گرفت از رخ همچون عسلش
اینچنین بر رخ او یک گل زیبا انداخت
مرتضی شاد شد و "حَول ولا.."یی خواند و..
بر کف دست گدا سکه اعلا انداخت
ماه تصویر خودش را به دو چشمانش دید
بعد از آن سوی حسن چشم تماشا انداخت
آن طرف خیره به رویش شده خورشید افق
این طرف زهره نظر بر قد و بالا انداخت
از دمش بوده اگر حضرت عیسی زنده است
او نفس را به دمِ گرمِ مسیحا انداخت
اذن او بوده که دریا شده بر موسی باز..
دست او بوده عصا در دل دریا انداخت
آمد و در دل دلداده ی خود گرمی عشق،
بر دل دشمن خود وحشت سرما انداخت
در جمل هم پسر فاطمه با یک ضربه
شتر قائله را، شادیِ مولا انداخت
صلح او اولِ پیروزی عاشورا بود
صلح او عایشه را از نفس حتی انداخت
هم به ارباب خودش ذکر حسن را آموخت
هم خودش حرزِ حسن گردنِ سقا انداخت
عزّت عالم و آدم، ثمرش قاسم بود
که سر ازرقیان را همه در جا انداخت
کربلا صحنه ی ایثار حسن ها شد که..
..گفت"لایوم.."نظر جانب صحرا انداخت
کودکی بود که بین گذر کوچه شکست
عاقبت هم گذر کوچه اش از پا انداخت
میرسد مهدی و..، روزی همگان می گویند
حسنی باز نقاب از روی سیما انداخت
حرمش هم به خدا حال و هوایی دارد
او خودش شوق حرم را به دل ما انداخت
تا که گفتیم حسن حاجت ما را دادند
کار ما را نشد اصلاً که به فردا انداخت
خوش به حال دل آن شاعر دلسوخته که
بر عبای کرمش دست تمنا انداخت
آمدم «ملتمس» کوی حسن جان باشم
قرعه ی شعر به نام مَنِ رسوا انداخت
#مجتبی_دسترنج_ملتمس
.
#رباعی مدح
#امام_حسن_علیه_السلام
ای یاس نشان، عجب گلابی داری
اَحلی من عسل، عجب شرابی داری
نامَت حسن است و مجتبی هم لقبَت
به به که چه اسم و رسم نابی داری
ای عزّت مسلمین سپاه تو حسن(ع)
ای روزیِ شیعه در نگاه تو حسن(ع)
ثابت شده کربلا به ایثار حسین(ع)،
همواره ادامه داشت راه تو حسن(ع)
مدیون عطای باراله حسنیم
گر شامل یک نیم نگاه حسنیم
یک روز می آید که همه می گوییم
ما عازم صحن و بارگاه حسنیم
به به به خودم که مستِ نامِ حسنم
در سجده خود محوِ قیامِ حسنم
باید که دو عالمی غلامم گردد
وقتی که به عالمی غلامِ حسنم
#مجتبی_دسترنج_ملتمس
امام حسن مجتبی علیهالسلام
🔶گلبانگ تکبیر🔶
امشب که ماهِ آسمان پرتوفشان است
با حُسن خود چشم و چراغ کهکشان است
در امتداد نور پاکش دیدۀ من
چون ذره سرگردان و بینام و نشان است
خواهم از این سیر و سفر طرفی ببندم
با عشق همپیمان شوم چون گل بخندم
شاید دلم تأثیری از آهی بیابد
آهم به اوج آسمان، راهی بیاید
هر قطرۀ اشکم به دامان محبت
اشراق نور از پرتو ماهی بیاید
وقتی گل اشک مرا بر چهره دیدند
فریاد یا ربها به فریادم رسیدند
یا رب! به نورافشانی فیض وجودت
یا رب! به بیپایانی دریای جودت
یا رب! به شور و جذبۀ دلدادگانت
یا رب! به شوق اهل عرفان در سجودت
یا رب به ماه آسمان آفرینش
بدرالدّجا، چشم و چراغ اهل بینش
ماهی که تا از مشرق عصمت بر آمد
لبخند شادی بر لب پیغمبر آمد
روشنترین خورشید صبر و استقامت
صدق و صفا را آیتی روشنگر آمد
شان نزول «هَل اَتی» شرح کمالش
جبریل حیران مانده از سیر جمالش
ای مجتبی! ای غنچه با یادت سحرخیز
افلاکیان محو جمالت، خاکیان نیز
ای نور انسانساز تو ظلمت برانداز
صلح تو شور سرخ عاشورا برانگیز
ای عارفان را جوهر اندیشه از تو
نخل قیام کربلا را ریشه از تو
ای در وجودت، رمز مصباحالهدایی
ای صلح تو آیینۀ صبر خدایی
در سایۀ صلح و صفای تو مُحال است
افتد میان عترت و قرآن جدایی
ای رهبر تنهای تنها مانده در راه
ای قافلهسالار «قالوا ربنّا الله»
روزی که باطل، جای حق، مسندنشین شد
در چشم دنیاباوران، دینار، دین شد
روزی که لبیک تو را لب وا نکردند
پیمان صلح تو، سلاحی آتشین شد
آری تو خود دست خدا در آستینی
پیغمبر صلحی، امام راستینی
ای مجتبی، ای نور عصمت در جبینت
ای اولیا در زهد و تقوا خوشهچینت
ای رایت توحید و آزادی به دوشت
ای آیت نصر خدا نقش نگینت
همراه خود اصحاب دینباور ندیدی
یک یارِ همپیمان و یک یاور ندیدی
ای ترجمان شوق تو گلبانگ تکبیر
ای خواب سبز عشق را صلح تو تعبیر
هر شب تو را چون مرغ شب میخوانم از دور
صبح امید و آرزویم دیر شد دیر
من چون شقایق خسته از داغ بقیعم
در حسرت گل چیدن از باغ بقیعم
هر چند مهمان دل ما درد و داغ است
ما را هوای دیدن و گلگشت باغ است
آنجا که در تنهایی و در خلوت شب
در لالهزار اشک و آهم چلچراغ است
با یک نگاه مهر برگردان ورق را
آنجا به مهمانی بخوان اشک «شفق» را
استاد غفورزاده (شفق)
#امام_حسن_ولادت
مرا مثل یک اَبرِ حیران کشیدند
مرا مثلِ رودی خروشان کشیدند
خدا آفرید و خدا عاشقم کرد
مرا مثل زُلفی پریشان کشیدند
کمی خاکِ تربت کمی آبِ زمزم
گِلم ساختند و پس از آن کشیدند
مرا جان که دادند قلبم علی گفت
مرا در نجف پایِ ایوان کشیدند
علی گفتم و لطف زهرا همانجا
مرا هم گدایِ حسن جان کشیدند
-
سلامِ من امشب سلامِ حسین است
به زهرا قسم این امامِ حسین است
-
خدا گفت امشب خدا ، یا حسن جان
که غوغا نموده خدا با حسن جان
مدینه بیا بشنوی تا خودِ صبح
فقط از علی : جانِ بابا حسن جان
ندیده است این خانه شیرین تر از این
پس از این شد افطارِ زهرا حسن جان
پس از این مدینه شلوغ است و بنبست
به هرجا که میآید آقا حسن جان
جمل از دَم خیمه تا شور او دید
فقط زیر لب گفت مولا حسن جان
-
سلامِ من امشب سلامِ حسین است
به زهرا قسم این امامِ حسین است
-
تو آوردهای در زمین آسمان را
تو آوردهای درکران بی کران را
پیمبر نشان میدهد جلوهات را
ببینید آقای مُلک جنان را
تو میدان بیایی حضور تو کافی است
که دَرهم بدوزی زمین و زمان را
تو و طاویه ؛ مرتضی هست و دُلدُل
چهها میکنی تا بگیری کمان را
پدر اذن داد و پسر تیغ میزد
زدی بر زمین فتنهی بی امان را
-
سلام من امشب سلام حسین است
به زهرا قسم این امام حسین است
-
کسی بارِ اُفتاده را بر ندارد
بجز تو که چون تو پیمبر ندارد
اگر ما برایت حرم هم بسازیم
به جانت قسم این حرم در ندارد
زیاد است اینجا هر آنچه بخواهیم
که معنی در این خانه کمتر ندارد
به یک گام پشتت حسین است و گوید
کسی چون حسینت برادر ندارد
و چندین قدم هم پس از او اباالفضل
که از سینه دستان خود بر ندارد
-
سلام من امشب سلام حسین است
به زهرا قسم این امام حسین است
-
کَرَم در کَرمَ در کَرَم دارد آقا
گدا و گدا هر قدم دارد آقا
چه میشد بگویم به سمت مدینه
پیاده رَوی تاحرم دارد آقا
چه میشد ببینیم زیر رواقش
برای خودش محتشم دارد آقا
از این صحن تا صحن امالبنینش
دو صف خادم محترم دارد آقا
از آن صحن تاصحنِ زهرا هم آنجا
پُر از گریه کن پشت هم دارد آقا
-
سلام من امشب سلام حسین است
به زهرا قسم این امامِ حسین است
#حسن_لطفی
#امام_حسن_مدح
#دوبیتی
بر شعر زلال شاه بیتی تو حسن
اکسیر قریحه ی کمیتی تو حسن
از بارگهت کسی نگردد مأیوس
والله کریم اهل بیتی تو حسن
#ولیالله_کلامی_زنجانی
#امام_حسن_ولادت
چنان که هر زنی صدیقه ی اطهر نمی گردد
یقینا هرکسی هم سبط پیغمبر نمی گردد
دوباره سوره کوثر به احمد میشود نازل
کسی که مجتبایش میدهند ابتر نمی گردد
شمیم اش هر سحر هوش از سر اهل محل برده
حریف عطر و بویش نافه و عنبر نمی گردد
ولایش کیمیا هست و خودش از کیمیاگرهاست
مس جانم بدون مهر پاکش زر نمی گردد
کریم بن کریم است و وجودش روح کرّمنا
کسی از محضر او دست خالی برنمی گردد
هر آن که با نگاه مهربان او مسلمان شد
بمیرد هم برای لحظه ای کافر نمی گردد
ندارد گنبدی تا جلد بام او شوم اما
پری که وا نشد سوی بقیع اش پر نمی گردد
اگر طعم طواف مرقد او را چشد حاجی
قسم بر کعبه دور کعبه هم دیگر نمی گردد
کسی که هدیه بر او میکند باران چشمش را
یقینا کور فردا وارد محشر نمی گردد
خبر دارد شریک اش قاتل جانش شود لکن
دلش راضی به ترک خانه و همسر نمی گردد
سکوت و درد و داغ و صبر و عمری خون دل خوردن...
به آسانی کسی که محرم مادر نمی گردد
صدای در که می آید دوباره حال آقایم
میان کوچه بدتر میشود بهتر نمی گردد
#علیرضا_خاکساری
#امام_حسن_مدح
شود به اذن تو دریا ، سراب هم حتی
شود به نام تو موجی ، حباب هم حتی
کریم نیست کسی پیش سفره ات هرچند
به نام او بدهند آب و تاب هم حتی
نشسته ام سر راهت مگر که یک لحظه
تو را نگاه کنم با نقاب هم حتی
همین که از تو بخواهیم باز شیرین است
اگر دعا نشود مستجاب هم حتی
تمامِ خلق رهین شکوه عزت توست
اگر شوی تو به ذلت خطاب هم حتی
به بغض تو شده کافر ، اگرچه او به رسول
به زور داده شود انتساب هم حتی
فقط به پای مزار تو بوده که آمیخت
به اشک غم ، نفس اضطراب هم حتی
**
خدا کند پسری مادرش زمین نخورد
خدا کند که نبیند به خواب هم حتی
#سید_علی_احمدی
#امام_حسن_مدح
هر آنچه ناشدني هست با حسن بشود
دَمي كه حضرت مُشكل گُشا حسن بشود
به حُسنِ خُلق شود بین مردمان مَشهور
كسي كه بارِ لبش ذكر"یا حَسن"بشود
اسير حُسن كس دیگري نخواهد شد
كسي كه دلبرش از ابتدا حسن بشود
ببه دست قدرت خود چونكه قصد خلق كند
ممسلم است كه صنع خُدا حسن بشود
هزار سبط دگر هم به مصطفي بدهند
همیشه ، رابع اهل کسا ، حسن بشود
عزیزكرده ي خيرُ النساست ، پس باد
عزیز حضـرت خيرُ الـوَرا حسن بشود
به جز همان كه ابالحجت است،در عالم
-ندیده ايم كه جز مجتبیٰ ، حسن بشود !
أخُ الكريم و إمام الكریم و إبن کریم-
-قسم به ذوالكرم ،آقاي ما حسن بشود
(به سينه ي احدي دست رد نـخواهم زد)*
رواست صاحب اين ادّعا حسن بشود
گداي لقمه ي ناني شدن ، شرافت ماست
شبي كه باني اين سفره ها حسن بشود
شبي دقيق نظر كرده ايم و فهميديم
حسين نيز پس از حذف"يا"حسن بشود
ميان اين همه دلداده ي حسين،خوشيم
-به اينكه صاحب دلهاي ما حسن بشود
گريز هرچه كه روضه ست كربلاست ولي
گريز روضه ي كرب و بلا حسن بشود
.
كه نوجوان يتيــمي بناسـت آخر كار
ميان خون بزند دست و پا، حسن بشود
#محمد_قاسمي
"به سينه ي احدي دست رد نخواهي زد"