eitaa logo
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
453 دنبال‌کننده
36.3هزار عکس
11.9هزار ویدیو
188 فایل
ڪانال رسمے شهید مدافـع حـرم مداح سردار خلبان جانباز اهل بيت فرمانده قاسـم{مهدی}غریـب مسافر شام برگرفته از وصيت نامه باحضور همرزمان و خانواده شهيد ارتباط با خادم 👇 @khademshahidanam 2
مشاهده در ایتا
دانلود
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕
‍ ‍ ‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕️🛑🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 🌷 🛑⭕️🛑🌷 🌷🛑 ⭕️🛑⭕️🌷 🌷⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️🛑 🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 قسمت پانزدهم 👉 ادامه نامه و شهید مدافع حرم قاسم {مهدی} غریب مهدی {قاسم} خیلی به و می گذاشت و هرکاری ازش بر میومد برای اونها انجام می داد و کوتاهی نمی کرد . و براش مهم بود که پدر و مادرش از دستش راضی باشند. 🔰 سال 86 وقتی نوبت عمره به اسم ما در اومد بخاطر اینکه ها هردو بودند رفتن به این سفر معنوی برای ما سخت بود آقا {قاسم} گفت: خانم وقت زیاده ما بریم اگه شما از صمیم قلب راضی باشید فیش مکه را به پدر مادرم بدیم که این سفر روبرن؛ ❇️ گفتم من راضی ام؛ این سفر قسمت پدر مادر شماست؛ ❣زنگ بزن خبر بده قبل این که زنگ بزنه گفت: ازت ممنونم قبول کردی باور کن راضی نمی شد من زودتر از پدر مادرم سفر برم. 💜💜 سفری که رفتیم چند ماه از شهادت آقا مهدی بود. مهدی تو حیات حرم رضا "علیه السلام" به ها گفت: برای دعا کنید. و همیشه وقتی به حرم امام رضا "علیه السلام" و معصومه "سلام الله علیها" می رفتیم از بچه ها می خواست برای شهادت بابا دعا کنند. 💠 ولی بچه ها مي گفتند ما دعا نمی کنیم شما شهید بشید ؛ به گفتم: چرا از حالا این حرفارو به بچه ها می زنید روحیه بچه ها خراب میشه. 🔸آقا {قاسم} جواب دادند: بچه های من از حالا باید آمادگی داشته باشند. من بهش گفتم: خودم برات دعا میکنم. 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 پایان قسمت پانزدهم ...👉 ادامه دارد ... 👉 @gharibshahid نام جهادی : ع 21/4/1394 ت ش
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
‍ ‍ ‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️
‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕️🛑🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 🌷 🛑⭕️🛑🌷 🌷🛑 ⭕️🛑⭕️🌷 🌷⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️🛑 قسمت شانزدهم 👉 ادامه نامه و مدافع حرم قاسم {مهدی} غریب 🌷 🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 🌷وقتی برای رساندن خبر قاسم غریب می خواستند نزد وی بروند ، نمی دانستند چطوری این پیام را به این مادر بدهند ، با توجه به سابقه احتمال می رفت مادر با شنیدن خبر شهادت فرزندش بهم بریزد؛ خلاصه. .. ⬇️ 🇮🇷 ⏺بچه های سپاه به شهید رفتند و در خانه نشستند . ❣مادر شهید قبل از اینکه کلمه ای گفته شود از چهره افراد حاضر همه چیز را فهمید و گفت : می دانم که شهید شده است . 💜💜 او این موضوع را از سالها پیش می دانست که مکتب و بالاخره یک روزی در رکاب همین مکتب به شهادت می رسد برای همین به سایر بچه های سپاه که اشک می ریختند، دلداری می داد . ❇️ ما آنجا مکتب و صبوری اینطور ایرانی شدیم که وار راه را ادامه می دهند و با انگیزه ای مضاعف به محل خدمت خود برگشتیم . ❣👇 زاهدپور یکی از پاسداران بازنشسته استان گلستان بعد از 🕊 غریب هر پنجشنبه به گلزار شهدای سیدمیران و منزل پدری قاسم غریب می رفت؛ 🍁 آنجا به قاسم غریب می گفت : دعا کنید من به سوریه بروم و شهید بشوم . شهید زیر بار چنین دعایی نمی رفت اما زاهدپور هر پنجشنبه می رفت و باز هم بر دعای قاسم اصرار می کرد تا اینکه مادر گفت : من می کنم که آنچه که دوست داری به آن برسی و اینگونه بود که زاهدپور این کردکویی به رفت و در دفاع از حرم زینب (سلام الله علیها) به آرزوی دیرینه اش و یاران باوفایش چون غریب پیوست . 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 پایان قسمت شانزدهم ..👉 ادامه دارد ...
🍂عکسی- از شهید در ساعاتی قبل از شهادتش در قرارگاه فرماندهان در شهر تدمر سوریه 🍂
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
🍂عکسی- از شهید #قاسم_غریب در ساعاتی قبل از شهادتش در قرارگاه فرماندهان در شهر تدمر سوریه 🍂
شهيد مدافع حرم عمليات در تيرماه 1394 هجري شمسي ساعت 12/30 بامداد 24 رمضان در تدمر سوريه آغاز شد. اون شب فرمانده قاسم استراحت بود ولي مثل اينکه خوابش، خواب شهادت بود ، از حاجي اذن عمليات ميگيرد و به حاجي ميگويد : من خوب استراحت کردم امشب عمليات را به دست ميگيرم. داعش ساعت 12/30 دقيقه شبيه خون زد و حمله ناگهاني انجام داد ولي فرمانده قاسم با تعداد نيروهاي اندک در مقابل سپاه بزرگ يزيديان زمان چه کرد ؟؟؟؟ بي سيم زد📞 حاجي حاجي امير همه رو کشوند داخل اتاق بي سيم و برداشتن و ديدن فرمانده قاسم اعلام ميکند : حاجي شبيه خون زدن تعدادشون زياده اما نيرو کم دارم حاجي که سرارسر استرس بود و از آنجايي که هوش و دليري اين فرمانده جوان اعتماد داشت خطاب به فرمانده قاسم گفت : شما حضرت زهرا و حضرت زينب س رو داريد. ... فرمانده قاسم حتي لحظه اي پشت بي سيم اعتراض نکرد و فرياد زد لبيک يا زينب س لبيک يا زهرا سربند رو بست. ... اما تعداد نيروهاي دشمن خيلي زياد بود بچه ها ترسيده بودن و نميتونستن در مقابل تيرهاي زياد دشمن تيراندازي کنن. .. فرمانده قاسم با اينکه يه چشم سالم داشت و چشم ديگرش جانباز بود ازين صخره به اون صخره مثل مولايش حضرت عباس رجز خواني ميکرد. . راوي و همرزم شهيد قاسم غريب ميگفت من پايين صخره تکيه دادم آخه تيراندازي دشمن خيلي زياد بود. .. در حيرت بودم فرمانده قاسم با يک چشم دارد چه ميکند. .. چه طوري دراين تاريکي شب اين طرف و آن طرف ميرود و رجز خواني ميکند و تنهايي تير اندازي ميکند سبحان االله. ... نيم ساعت بعد که با رجز خواني فرمانده قاسم بچه ها روحيه گرفتن شروع کردن به تيراندازي گرد و غبار و دود آتش آسمان را فرا گرفت. .. درگيري به پنج متر و تن به تن رسيد ... ساعت 1 بامداد شد بي سيم فرمانده قاسم را صدا ميزند. . اما فرمانده با اصابت تير به قلب مبارک و ترکش به سر مبارک پرکشيد. ...😔😭🕊🕊 عمليات تا سحر ادامه داشت از داعش تلفات زياد گرفتيم. . پنج نفر از بچه هاي خودي هم شهيد شدند. .. پيکر بقيه شهدا رو پيدا کرديم. ... اما فرمانده قاسم پبکرش کجاست؟؟ گويا داعش به دنبال پيکري آمده بود که براي سرش جايزه تعيين کرده بودن. . اما پيکر فرمانده قاسم را پيدا نکردن. .. گويا بي بي دوعالم حضرت زينب س به فکر مادر فرمانده قاسم بود و طبق روايت پيکرش تا صبح غيب شده بود. . صبح رفتيم دوباره به دنبال پيکر فرمانده قاسم ديديم فرمانده قاسم به صخره اي که ساعاتي قبل عمليات بود و روي همان تخته سنگ که چشم جانبازش شفا گرفته بود تکيه داده.. نزديک شديم فکر کرديم فرمانده قاسم خوابيده.. آخه با وجود تير به قلب مبارک به قلب و ترکش به سرش پيکرش به زمين نخورده. .. بلندش کردم ديدم خون از بدن مبارکش جاري شده است. . وصيت نامه رو از جيبش بيرون آوردم و خواندم. . نوشته بود خداوندا امشب که شيپور جنگ در اين منطقه تدمر دميده ميشود به چشمان جانبازم نور و به زانوان کم توانم توان ده و کمکم کن تا مرد باشم و امتحانم را خوب پس باهم. .. شهید غریب میگفت: 👇 ⬅️اون شب تازه از عملیات به قرارگاه ارتش سوریه برای استراحت برگشتیم. فردای آن روز ⬅️میگفت اصلا شهید غریب خستگی براش مهم نبود 👌 غریب اون شب بچه ها که خواب بودن همه رو با 😊 که داشتن برای به سر گرفتن بیدار میکردند... 🍂عکسی- از-شهید-قاسم-غریب- در ساعاتی قبل از شهادتش در قرارگاه فرماندهان در شهر تدمر سوریه 🍂 در خــون خفته كه نگذارد، نخل زينبيـ خم گردد 21/4/1394 ت ش شادي ارواح پاک شهدا به ويژه روح پاک فرمانده بي ريا شهيد قاسم غريب سه صلوات هديه بفرماييد 🌹🌹
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥شعرخوانی زیبای شهید مدافع حرم   در سوریه در شب اول ماه رجب سال 1393_94
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕
‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕️🛑🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 🌷 🛑⭕️🛑🌷 🌷🛑 ⭕️🛑⭕️🌷 🌷⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️🛑 🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 قسمت هفدهم 👉 ادامه و نامه شهید مدافع حرم {مهدی} 🔰 که یکی از شهید دیده در ضمن خود غریب معرف این بنده خدابوده برای استخدام تو صابرین؛ ✅ دیدم که تو بوستانی که نزدیک منزلشون بوده داشت راه می رفت که من یهو دویدم سمتش و گفتم: غریب شما که شهید شدی اینجا چکار میکنید؟! 🕊🌹 غریب گفت: من که من ام بعدش با هم رفتیم تا به یه جایی رسیدیم یه اتاق بود رفتیم داخل و یکی از حرم هم بود که با لباس دیجیتال سبز بود 🍂بعد من چون با شهادتش تازه آشنا شده بودم ح داشتن با به دلم مونده بود سریع به دوستش که اونجا بود گفتم: ↩️ که بیا با گوشی من از ما دوتا یعنی من و غریب عکس بگیر ولی اون با گوشی خودش عکس گرفت بعد شهید به من گفت: چرا نمیای خونمون؟ 🔸من بهش گفتم جمعه شب بیام؟ : نه شب ها خونه هستم یه روزه دیگه با مادرت بیا؛ 🥀 ناگفته نماند مادر بنده چند وقتیست می خواست بره خونه شهید ولی روش نمی شد و خجالت می کشید که خود کرد و اینکه خانم شهید که از هستن می گفت: اکثر اوقات به آشنایان و دوستانش که میاد متذکر میشه که و هست؛ با این خواب یاد اون آیه میفتم که 🦋🦋 میگه اند و نزد می خورند. 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 پایان قسمت قسمت هفدهم ....👉 ادامه دارد .... 👉
‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕️🛑🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 🌷 🛑⭕️🛑🌷 🌷🛑 ⭕️🛑⭕️🌷 🌷⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️🛑 🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 قسمت هفدهم 👉 ادامه و نامه شهید مدافع حرم {مهدی} 🔰 که یکی از شهید دیده در ضمن خود غریب معرف این بنده خدابوده برای استخدام تو صابرین؛ ✅ دیدم که تو بوستانی که نزدیک منزلشون بوده داشت راه می رفت که من یهو دویدم سمتش و گفتم: غریب شما که شهید شدی اینجا چکار میکنید؟! 🕊🌹 غریب گفت: من که من ام بعدش با هم رفتیم تا به یه جایی رسیدیم یه اتاق بود رفتیم داخل و یکی از حرم هم بود که با لباس دیجیتال سبز بود 🍂بعد من چون با شهادتش تازه آشنا شده بودم ح داشتن با به دلم مونده بود سریع به دوستش که اونجا بود گفتم: ↩️ که بیا با گوشی من از ما دوتا یعنی من و غریب عکس بگیر ولی اون با گوشی خودش عکس گرفت بعد شهید به من گفت: چرا نمیای خونمون؟ 🔸من بهش گفتم جمعه شب بیام؟ : نه شب ها خونه هستم یه روزه دیگه با مادرت بیا؛ 🥀 ناگفته نماند مادر بنده چند وقتیست می خواست بره خونه شهید ولی روش نمی شد و خجالت می کشید که خود کرد و اینکه خانم شهید که از هستن می گفت: اکثر اوقات به آشنایان و دوستانش که میاد متذکر میشه که و هست؛ با این خواب یاد اون آیه میفتم که 🦋🦋 میگه اند و نزد می خورند. 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 پایان قسمت قسمت هفدهم ....👉 ادامه دارد .... 👉
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕
‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷     ⭕️                   ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️                   ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️              🛑⭕️🛑🌷      ⭕️          ⭕️🛑⭕️🌷    🌷           🛑⭕️🛑🌷    🌷🛑      ⭕️🛑⭕️🌷    🌷⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷     🌷⭕️⭕️🛑 🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 قسمت هفدهم 👉 ادامه و نامه شهید مدافع حرم {مهدی}  🔰 که یکی از شهید دیده در ضمن خود غریب معرف این بنده خدابوده برای استخدام تو صابرین؛ ✅ دیدم که تو بوستانی که نزدیک منزلشون بوده داشت راه می رفت که من یهو دویدم سمتش و گفتم: غریب شما که شهید شدی اینجا چکار میکنید؟! 🕊🌹 غریب گفت: من که   من ام بعدش با هم رفتیم تا به یه جایی رسیدیم یه اتاق بود رفتیم داخل و یکی از حرم هم بود که با لباس دیجیتال سبز بود  🍂بعد من چون با شهادتش تازه آشنا شده بودم ح داشتن با به دلم مونده بود سریع به دوستش که اونجا بود گفتم: ↩️ که بیا با گوشی من از ما دوتا یعنی من و غریب عکس بگیر ولی اون با گوشی خودش عکس گرفت بعد شهید به من گفت: چرا نمیای خونمون؟ 🔸من بهش گفتم جمعه شب بیام؟ : نه شب ها خونه هستم یه روزه دیگه با مادرت بیا؛ 🥀 ناگفته نماند مادر بنده چند وقتیست می خواست بره خونه شهید ولی روش نمی شد و خجالت می کشید که خود کرد و اینکه خانم شهید که از هستن می گفت: اکثر اوقات به آشنایان و دوستانش که میاد متذکر میشه که و هست؛ با این خواب یاد اون آیه میفتم که 🦋🦋 میگه اند و نزد می خورند. 🛑⭕️🛑🌷      🛑⭕️🛑🌷           🛑⭕️🛑🌷 پایان قسمت قسمت هفدهم ....👉 ادامه دارد ....  👉
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷     ⭕️                   ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️                   ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️              🛑⭕️🛑🌷      ⭕️          ⭕️🛑⭕️🌷    🌷           🛑⭕️🛑🌷    🌷🛑      ⭕️🛑⭕️🌷    🌷⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷     🌷⭕️⭕️🛑 🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 قسمت هجدهم 👉 ادامه و نامه شهید مدافع حرم {مهدی}  ❇️،دوره راهنمایی هروقت انشا می شد همه انشاء مینوشتن. معلم می گفت: انشاء  درمورد اینکه در آینده دوست دارید چیکاره بشید. هرجلسه یکی از بچه ها یه شغلی رو انتخاب می کرد. یکی می گفت: می خواد معلم بشه. یکی می گفت: می خواد راننده بشه. یکی می گفت: می خواد دکتر بشه. یکی می گفت: می خواد... 🌷🕊   که می شد ؛ می گفت: اگه بزرگ شدم و درسم تموم بشه می خوام بشم و بعدش بشم. 🍂بچه ها می گفتن: جنگ خیلی وقته تموم شده دیگه خبری از جنگ و شهادت نیست.!! 💫🌺 ولی بازم تکرار می کرد و می گفت: آرزو دارم وقتی درسام تموم بشه دوست دارم بشم و بعدش شهیدبشم. ⏺ واقعیت داره میگن آدما روی نوشته میشه!! واقعا که   رو انتخاب می کنه تا مثلا یه روزی یکی شهید بزرگ شه و به عنوان نظامی انتخاب بشه و بعدش یه روزی بشه همونی که در دوران کودکی آرزو داشت ؛همین هم شد. 🌷 قاسم بزرگ شد. 🌷خلبان شد 🥀🥀 و عاشق این بود که مانند بنی هاشم بشه و مانند قلب مبارک تیر بخوره. 🌹 یکی از چشمانش را از دست داد. 💔 بدنش مانند بدن سقا پر از ترکش؛ 🇮🇷 قاسم شد سرهنگ پاسدار؛ 💔قاسم شد جانبازسرافراز؛ 🌴 قاسم شد ذاکر اهل بیت "علیهم السلام" ؛ 🏴قاسم شد شهید مدافع حرم؛ 🕊 شهادت انتخابیه؛ 🕊 شهادت لیقاتیه؛ 🕊شهادت عاشقیه؛ اللهم الرزقنا شهادت حرم .🙏 🛑⭕️🛑🌷      🛑⭕️🛑🌷           🛑⭕️🛑🌷 پایان قسمت هجدهم ..👉 ادامه دارد ..👉 🇮🇷 😷 تلگرام ⬅️ @gharibshahid
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷     ⭕️                   ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️                   ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️              🛑⭕
‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕️🛑🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 🌷 🛑⭕️🛑🌷 🌷🛑 ⭕️🛑⭕️🌷 🌷⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️🛑 🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 قسمت نوزدهم 👉 ادامه و نامه شهید مدافع حرم {مهدی} 🔰🔰 پاینده باد مردی که در آسمان دلش،به گونه ای غوغا کرد که تمام مادیات دنیوی به پشیزی بیش نیرزیدند. ♻️❣ کودکانش را همبازی دو ،و خونش را هدیه به سنگ فرش های نمود تا بفهماند هنوز هم هستند کسانی که با تمام علایق های مادی،خونشان از اهانت به خاندان (صل الله علیه وآله وسلم) در اعضا و جوارح گِلی، به جوش و خروش در می آید و آمادهٔ هر نبردی هستند. 💚💚 دل کندن از زمین و دل سپردن به آسمان کار هر کس نیست. ↩️ باید با آشنا باشی، تادر زمین خاکی غریب شوی..... 🕊🌹 ؛ باید لایق باشی که بانو (سلام الله علیها) تو را به عمه اش ،بانو (سلام الله علیها) معرفی کند. 🥀🥀 این روز ها عجیب سخت است که باشی ؛ سخت است غریب باشی ،با زشتی و دورویی و آشنا شوی با عشق الهی. 👇👇 🇮🇷🇮🇷 رمضان سال 1394 درست یه روز قبل از شهید بود. 🕊 شهید قاسم غریب ودر سوریه بود. ⏺⏺ آقای صالحی شهید غریب میگفت: اون شب تازه از عملیات شهر به قرارگاه سوریه برای استراحت برگشتیم. ✴️✴️فردای آن روز امام علی "علیه السلام" بود می گفت: 〽️〽️〽️ اصلا غریب خستگی براش مهم نبود. غریب اون شب بچه ها که خواب بودن همه رو با طبع شوخی که داشتن برای به سر گرفتن می کردن. 🌷🌷 و این شهید والا مقام در شب امام علی "علیه السلام" ساعت 12/30 بامداد شربت شیرین شهادت را نوشید. 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 پایان قسمت نوزدهم....👉 ادامه دارد ....👉
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷     ⭕️                   ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️                   ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️              🛑⭕
‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕️🛑🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 🌷 🛑⭕️🛑🌷 🌷🛑 ⭕️🛑⭕️🌷 🌷⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️🛑 🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 قسمت نوزدهم 👉 ادامه و نامه شهید مدافع حرم {مهدی} 🔰🔰 پاینده باد مردی که در آسمان دلش،به گونه ای غوغا کرد که تمام مادیات دنیوی به پشیزی بیش نیرزیدند. ♻️❣ کودکانش را همبازی دو ،و خونش را هدیه به سنگ فرش های نمود تا بفهماند هنوز هم هستند کسانی که با تمام علایق های مادی،خونشان از اهانت به خاندان (صل الله علیه وآله وسلم) در اعضا و جوارح گِلی، به جوش و خروش در می آید و آمادهٔ هر نبردی هستند. 💚💚 دل کندن از زمین و دل سپردن به آسمان کار هر کس نیست. ↩️ باید با آشنا باشی، تادر زمین خاکی غریب شوی..... 🕊🌹 ؛ باید لایق باشی که بانو (سلام الله علیها) تو را به عمه اش ،بانو (سلام الله علیها) معرفی کند. 🥀🥀 این روز ها عجیب سخت است که باشی ؛ سخت است غریب باشی ،با زشتی و دورویی و آشنا شوی با عشق الهی. 👇👇 🇮🇷🇮🇷 رمضان سال 1394 درست یه روز قبل از شهید بود. 🕊 شهید قاسم غریب ودر سوریه بود. ⏺⏺ آقای صالحی شهید غریب میگفت: اون شب تازه از عملیات شهر به قرارگاه سوریه برای استراحت برگشتیم. ✴️✴️فردای آن روز امام علی "علیه السلام" بود می گفت: 〽️〽️〽️ اصلا غریب خستگی براش مهم نبود. غریب اون شب بچه ها که خواب بودن همه رو با طبع شوخی که داشتن برای به سر گرفتن می کردن. 🌷🌷 و این شهید والا مقام در شب امام علی "علیه السلام" ساعت 12/30 بامداد شربت شیرین شهادت را نوشید. 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 پایان قسمت نوزدهم....👉 ادامه دارد ....👉
‍ ‍ ‍ 🌷شهید 🍃ولادت: ۱۳۶۱/۱/۱ 🍂شهادت: ۱۳۴۹/۴/۲۴ 🕊محل شهادت: 🍂نحوه شهادت:اصابت تیر به قلبشان و ترکش به سرشان 🍂راوی:همسر محترمه شهید ؛ نیروی مخصوص گروه سپاه قدس. جانشین گردان تکاوری سپاه نیوای استان گلستان، اهل بیت(علیه السلام)، رشید اسلام(محل جانبازی منطقه درگیری با لعنت الله)،   پاسدار خلبان (مهدی) در سومین جلسه خواستگاری خواب عجیبی را که دیده بود برایم تعریف کرد گفت:خواب دیدم امام حسین(علیه السلام) سرش رو گذاشته رو پام. میگه هل من ناصر ینصرنی؟ من هم جواب دادم: . 🍁آخرین مسافرتمان را رفتیم پابوس .همیشه ازم میخواست حرم حضرت معصومه(سلام الله علیها) و امام رضا(علیه السلام) که میروی دعا کن بشم. وقتی نگاهم گره خورد به ضریح،گفتم:یا امام رضا مهدی من! عاشق شهادته، شما بخواهید عاقبتش ختم به شهادت بشه. و دانه های اشک لغزید رو صورتم. مهدی هم متوسل شده بود به ضامن آهو. با دلی پر از حسرت گفت:دعا کردم من با از زن و بچه هام بشم. 😭
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕
‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷     ⭕️                   ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️                   ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️              🛑⭕️🛑🌷      ⭕️          ⭕️🛑⭕️🌷    🌷           🛑⭕️🛑🌷    🌷🛑      ⭕️🛑⭕️🌷    🌷⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷     🌷⭕️⭕️🛑 قسمت بیستم 👉 ادامه و نامه شهید مدافع حرم {مهدی} 🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 بسم رب الحیدر (من المومنین رجال صدقو ما عاهدالله علیه ؛ فمنهم من قضانهبه و منهم ینتظرو ما بدلو تبدیلا) ✍ (خداوندا امروز روزی است که شیپور جنگ در این نقطه " " نواخته شده است ❣؛ کمکم کن که باشم و امتحانم را خوب پس بدهم ؛ 😭خدایا به کم توانم توان ببخش و به   نور بده که در این لحظات علیه دشمنان پست دین و قرآن و اهل بیت شرمنده نشوم) ♻️ضمن عرض سلام و ادب و احترام به پیشگاه مقدس حضرت ولی عصر " عجل الله تعالی فرجه شریف"  وعرض سلام و احترام خدمت مقام معظم رهبری حضرت خامنه ای و درود و سلام فراوان خدمت همه ی دوستان و همسنگران عزیز ؛ 💠امروز روز ۱۹ ماه مبارک رمضان مصادف با ایام شهادت آقا المومنین " علیه السلام" و القدر است  ؛ این ایام را به خدمت صاحب عزا آقا امام زمان " عجل الله تعالی فرجه شریف" و نائب بر حقش حضرت امام سید علی خامنه ای و همه شیعیان جهان تسلیت عرض می نمایم و امیدوارم که ادامه دهنده ی راه آن امام همام باشیم . 〽️〽️خبری که امروز به ما رسیده است ؛ خبر از یک عملیات پیچیده و سخت در برابر خوارج زمان و پست و ملعون است که همچون مصیبتی عظیم و بلایی سهمگین در زمان آقا تخمشان پاشیده شدو اکنون چون آتش زیر خاکستر گُر گرفته است و بلای جان دنیای اسلام و شیعه در منطقه گردیده است . ❇️❇️ در طول این مدت ۴ سال اخیر که این گروه افراطی و پست و خونخوار ریشه دوانده است همیشه آرزو کرده ام در جبهه مقابل آنها صف آرایی کرده و به مقابله و قتال با آنها بپردازم ؛ 🔰🔰دو، سه ماهی هست که توفیق نصیب بنده شده است و در صف حرم قرارگرفته ام ؛ و از این بابت منان را شاکرم و از ام المصائب زینب " سلام الله علیها" ممنونم که بنده حقیر را به عنوان یک کوچک در محضرش پذیرفته است . ↩️ فردا ۱۶ تیر ماه می تواند روز سرنوشت سازی برای رزمندگان قرارگاه حضرت حسن مجتبی " علیه السلام" باشد ؛ 😔نمی دانم فردا و فرداها چه به سرم خواهد آمد ؛ اما بنده را از رو بسته ام و عازم میدان نبرد خواهم شد ؛ شاید بتوانم گروهی از این ملعونان حرامزاده را به درک واصل کنم ؛ ✴️ بر آن شدم مطالبی را به عنوان وصیت به صمع و نظر و و و همه ی جوانان آزاده برسانم ... 🛑⭕️🛑🌷      🛑⭕️🛑🌷           🛑⭕️🛑🌷 پایان قسمت بیستم. ...👉 ادامه دارد ..
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕️🛑🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 🌷 🛑⭕️🛑🌷 🌷🛑 ⭕️🛑⭕️🌷 🌷⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️🛑 🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 قسمت نوزدهم 👉 ادامه و نامه شهید مدافع حرم {مهدی} 🔰🔰 پاینده باد مردی که در آسمان دلش،به گونه ای غوغا کرد که تمام مادیات دنیوی به پشیزی بیش نیرزیدند. ♻️❣ کودکانش را همبازی دو ،و خونش را هدیه به سنگ فرش های نمود تا بفهماند هنوز هم هستند کسانی که با تمام علایق های مادی،خونشان از اهانت به خاندان (صل الله علیه وآله وسلم) در اعضا و جوارح گِلی، به جوش و خروش در می آید و آمادهٔ هر نبردی هستند. 💚💚 دل کندن از زمین و دل سپردن به آسمان کار هر کس نیست. ↩️ باید با آشنا باشی، تادر زمین خاکی غریب شوی..... 🕊🌹 ؛ باید لایق باشی که بانو (سلام الله علیها) تو را به عمه اش ،بانو (سلام الله علیها) معرفی کند. 🥀🥀 این روز ها عجیب سخت است که باشی ؛ سخت است غریب باشی ،با زشتی و دورویی و آشنا شوی با عشق الهی. 👇👇 🇮🇷🇮🇷 رمضان سال 1394 درست یه روز قبل از شهید بود. 🕊 شهید قاسم غریب ودر سوریه بود. ⏺⏺ آقای صالحی شهید غریب میگفت: اون شب تازه از عملیات شهر به قرارگاه سوریه برای استراحت برگشتیم. ✴️✴️فردای آن روز امام علی "علیه السلام" بود می گفت: 〽️〽️〽️ اصلا غریب خستگی براش مهم نبود. غریب اون شب بچه ها که خواب بودن همه رو با طبع شوخی که داشتن برای به سر گرفتن می کردن. 🌷🌷 و این شهید والا مقام در شب امام علی "علیه السلام" ساعت 12/30 بامداد شربت شیرین شهادت را نوشید. 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🎥وداع همسر و مادر با پیکر شهید مدافع حرم 🌹 پایان قسمت نوزدهم....👉 ادامه دارد ....👉
‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷     ⭕️                   ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️                   ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️              🛑⭕️🛑🌷      ⭕️          ⭕️🛑⭕️🌷    🌷           🛑⭕️🛑🌷    🌷🛑      ⭕️🛑⭕️🌷    🌷⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷     🌷⭕️⭕️🛑 🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 قسمت نوزدهم  👉 ادامه و نامه شهید مدافع حرم {مهدی} 🔰🔰 پاینده باد مردی که در آسمان دلش،به گونه ای غوغا کرد که تمام مادیات دنیوی به پشیزی بیش نیرزیدند. ♻️❣ کودکانش را همبازی دو   ،و خونش را هدیه به سنگ فرش های نمود تا بفهماند هنوز هم هستند کسانی که با تمام علایق های مادی،خونشان از اهانت به خاندان (صل الله علیه وآله وسلم) در اعضا و جوارح گِلی، به جوش و خروش در می آید و آمادهٔ هر نبردی هستند. 💚💚 دل کندن از زمین و دل سپردن به آسمان کار هر کس نیست. ↩️ باید با آشنا باشی، تادر زمین خاکی غریب شوی..... 🕊🌹    ؛ باید لایق باشی که بانو (سلام الله علیها) تو را به عمه اش ،بانو (سلام الله علیها) معرفی کند. 🥀🥀 این روز ها عجیب سخت است که باشی ؛ سخت است غریب باشی ،با زشتی و دورویی و آشنا شوی با عشق الهی. 👇👇 🇮🇷🇮🇷 رمضان سال 1394 درست یه روز قبل از شهید بود. 🕊 شهید قاسم غریب ودر سوریه بود. ⏺⏺ آقای صالحی شهید غریب میگفت: اون شب تازه از عملیات شهر به قرارگاه سوریه برای استراحت برگشتیم. ✴️✴️فردای آن روز امام علی "علیه السلام" بود می گفت:  〽️〽️〽️ اصلا غریب خستگی براش مهم نبود. غریب اون شب بچه ها که خواب بودن همه رو با طبع شوخی که داشتن برای به سر گرفتن می کردن. 🌷🌷  و این شهید والا مقام در شب امام علی "علیه السلام"  ساعت  12/30 بامداد شربت شیرین شهادت را نوشید. 🛑⭕️🛑🌷      🛑⭕️🛑🌷           🛑⭕️🛑🌷 ✉️✉️وصیت نامه شهید مدافع حرم قاسم غریب با دست خط شهید ..👇👇
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷     ⭕️                   ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️                   ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️              🛑⭕
‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕️🛑🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 🌷 🛑⭕️🛑🌷 🌷🛑 ⭕️🛑⭕️🌷 🌷⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️🛑 قسمت بیست و یک 👉🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 🛑🛑 ادامه و# زندگی نامه شهید مدافع حرم {مهدی} ✍سلام عزیزم و سلام گرامی و بزرگوارم ؛ ♻️از وقتی که خودم راشناختم با فرهنگ و و آشنا شدم ؛ در دلم آرزوی خدمت به اسلام و انقلاب اسلامی موج می زد و شهادت در همه حال حتی در هنگام خوابیدن و در قنوت نمازم در خواست بنده حقیر از خداوند منان بوده است ؛ 🔰 ‌پس عزیز و گرامی و خواهر بزرگوارم اگر متعال منت برسرم نهاد و این حقیر را به درگاهش نمود ناراحت و نشوید و کسی را ملامت و سرزنش نکنید چونکه من به ابدی رسیده ام ودر جوار آقا و مولایم امیرالمومنین و اربابم حسین آرام خواهم گرفت و نزد خدای سبحان روزی خواهم خورد . ❣ مادر عزیزم بارها به شما گفته ام که خداوند پنج فرزند به شما بخشیده است و از من که یکی از آن پنج نفر هستم بگذر و نفست را قربانی کن ؛ 💜💜نمی دانم شاید هنوز نتوانستی با این موضوع کنار بیایی ؛ ولی تورا به فرق شکافته آقا " علیه السلام" و چشمان دریده بنی هاشم " علیه السلام" قسمت می دهم که با این موضوع کنار بیا تا مورد رحمت و راءفت متعال قرار بگیری و نزد بانوی دو عالم زهرا " سلام الله علیها" و کبری " سلام الله علیها" رو سفید شوی و حرفی برای گفتن در مقابل مادران سایر شهدا داشته باشی . 🦋🦋 پدرو مادر عزیزم دارم اگر شدم در کنار سایر شهدا در گلزار قم دفن شود تا بتواند در روضه های شبهای محرم که در این مکان شریف برگزار می شود کند ..😭😭 🏴🏴؛ می دانید که عاشق روضه ی " علیه السلام" هستم ؛{{{{{ البته اگر راضی هستید . }}}}} ❇️پدر و مادر عزیزم همچنان صبور باشیدو عشق به ولایت در وجودتان موج بزند و آشکار باشد . 💢مبادا حرفهای دیگران شمارا از خط دور کند و نیت به نظام و بد بین نمائید ✅✅ پدر و مادر عزیزم اکنون که ۳۳ ساله شده ام و به این جایگاه رسیده ام از شما ممنونم چون با شما و با دعای خیر شما بوده است که سربه راه مانده ام و اهل بیت شده ام ؛ 💔💔حلالم کنید اگر در حق شما بدی کرده ام و اکنون که به سن رسیده اید نسبت به رسیدگی به شما کوتاهی کرده ام ؛ مرا حلال کنید ؛ اجرتان با حسین و زینب. " سلام الله علیهم اجمعین" 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 پایان قسمت بیست و یک... 👉 ادامه دارد ....👉
‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕️🛑🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 🌷 🛑⭕️🛑🌷 🌷🛑 ⭕️🛑⭕️🌷 🌷⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️🛑 🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 قسمت بیست و چهارم...👉 ادامه و نامه شهید مدافع حرم قاسم{مهدی} غریب و امین سلام . 💔 از اینکه شمارا تنها گذاشتم و رفتم مرا ببخشید ؛ دارم ؛ ♻️♻️ امیدوارم که بتوانید و داشته باشید ؛ درسهایتان را بخوانید و به عزیزمان به مشغول باشید ؛ 🔰از خط ولایت جدا نشوید ؛ در ناملایمات و کج فهمیهای جامعه و انحرافات گوشهایتان به دهان مبارک رهبر عزیزتان خامنه ای بزرگ باشد 🦋؛ مواظب مادرتان باشید ؛ نکند که اورا غمگین کنید ؛ 🔸🔸 مثل کوه پشت او باشید و خالی را برایش پر کنید ؛ 💔💔💔💔 فدای شما و مهدی {قاسم} ؛ ☝️☝️ راستی را یاد بگیر و و قرآن شود ؛ 🕊🌹 آرزوی من را برآورده کنید ؛ برایم بگیرید و مراسم و برپا کنید . 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 پایان قسمت بیست و چهارم.... 👉 ادامه دارد ...👉 🇮🇷 😷 تلگرام ⬅️ @gharibshahid ایتا ⬅️ https://eitaa.com/gharibshahid نام جهادی : ع 21/4/1394 ت ش
‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕️🛑🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 🌷 🛑⭕️🛑🌷 🌷🛑 ⭕️🛑⭕️🌷 🌷⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️🛑 🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 قسمت بیست و پنجم 👉 ادامه و نامه شهید مدافع حرم قاسم {مهدی} غریب ✋ سلام رفقا ؛ سلام همرزمان عزیزم در گلستان و تهران و سایر نقاط کشور ؛ ✍اکنون که در حال نوشتن این مطالب هستم ؛ همان و خوب و خوشبینانه را دارم که در بدو ورودم به داشته ام و ذره ای از انگیزه ام در جهاد و خدمت به نظام‌ و آرزوی شهادت کم‌نشده است ؛ 🇮🇷🇮🇷 وقتی وارد این سازمان مقدس (سپاه) شدم ؛ ↩️ گفتم خدایا دوست دارم در کنم که کارو مشغله و سختی را داشته باشم تا را که بابت آن به ما می دهند کاملا باشد که به طور داوطلبانه خدمت در را انتخاب کردم ⏺و اکنون بعد از ۱۵ سال با وجود طی نمودن دوره های سخت و دشوار و دست از جهاد نکشیدم و دل را به دریا زدم و با اربابم همچنان 🇮🇷یکی از ترین صابرین هستم که در را بالا نگه داشته ام . ❣❣رفقا دنیا خیلی کوچک و زود گذراست نکند که متعلقات و زر وزیورهای دنیوی بین شما و شهادت فاصله بیندازد ؛ ❣❣ 🕊🌹 اگر آرزوی دارید نباید وابستگی داشته باشید ؛ 🇮🇷 همسنگران عزیزم ؛ رفقا ؛ به دستورات فرماندهان خود گوش فرا دهید ؛ ❤️خط مشی شما خط باشد ؛❤️ ❇️ افکار گروههای انحرافی و ضد ولایی در وجودوفکر شما تاثیر نگذارد؛ هر چند که شما زرنگ تر از این حرفهاهستید ؛ 💠همسنگران عزیز هر چه آموزش بیشتر ببینید در میدان رزم حرف بیشتری برای گفتن دارید ؛💠 🔰 ان شاء الله باید تا کامل استکبار جهانی ؛ از جمله و به پیش برویم و این! 🇮🇷 مقدس انقلاب اسلام را با عزیزمان به آقا زمان " عجل الله تعالی فرجه شریف" برسانیم . 🌷 امیدوارم که اگر بدی ازبنده در طول مسئولیت هایم دیده اید به خودتان ببخشید و کنید . (و من الله التوفیق)🌷 (جانباز شهید مهدی {قاسم} غریب)🌷 (۱۳۹۴/۴/۱۶جبهه سوریه)🌷 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 قسمت بیست و پنجم ..👉 پایان ...👉 🇮🇷 😷 تلگرام ⬅️ @gharibshahid ایتا ⬅️ https://eitaa.com/gharibshahid نام جهادی : ع 21/4/1394 ت ش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپی که در آن داعشی های حرام زاده 38 فرماندهان مستشاری شهید مدافع حرم را معرفی میکنند.در بخشی از این کلیپ از شهید مدافع حرم جانباز رشید و شهید خلبان جانباز رشید ذاکر اهل بیت ع نام برده شده است. ⁦
‍ گذری بر بندهایی از 🥀شهید مدافع حرم مداح اهل بیت ع جانباز رشید سردار خلبان پاسدار فرمانده 🥀 🌺مبنی بر حب ولایت🌺 ⚡️➿خطاب بر برادران ،همرزمان،فرزندان و همسر بزرگوارشان➿⚡️ 🇮🇷عزیزان من هیچگاه ولایت را تنها مگذارید،گوشتان به دهان بزرگ باشد که سخن را از زبان ایشان میشنویم نگذارید دنیا پرستی ،کج روی و افراد زد انقلاب شما را از ولایت دور کند را تربیت کنید تا یاور باشند 💥خط مشی شما خط ولایت باشد💥 و هر لحظه اماده شهادت برای ولایت باشید🇮🇷 💫 وسلام علیکم و رحمة الله💫 انها که بودند و چه کردند ما به کجا میرویم✨ 🌟شهدا گاهی نگاهی🌟 💖کانون فرهنگی شهدایی شهید قاسم غريب مهدی
پنجشنبه و ياد شهدا با صلوات 🍃ولادت: ۱۳۶۱/۱/۱ 🍂شهادت: ۱۳۴۹/۴/۲۴ 🕊محل شهادت: 🍂نحوه شهادت:اصابت تیر به قلبشان و ترکش به سرشان 🍂راوی:همسر محترمه شهید شهید ؛ ؛ نیروی مخصوص گروه سپاه قدس. جانشین گردان تکاوری سپاه نیوای استان گلستان، اهل بیت(علیه السلام)، رشید اسلام(محل جانبازی منطقه درگیری با لعنت الله)، پاسدار خلبان (مهدی) در سومین جلسه خواستگاری خواب عجیبی را که دیده بود برایم تعریف کرد گفت:خواب دیدم امام حسین(علیه السلام) سرش رو گذاشته رو پام. میگه هل من ناصر ینصرنی؟ من هم جواب دادم: . 🍁آخرین مسافرتمان را رفتیم پابوس .همیشه ازم میخواست حرم حضرت معصومه(سلام الله علیها) و امام رضا(علیه السلام) که میروی دعا کن بشم. وقتی نگاهم گره خورد به ضریح،گفتم:یا امام رضا مهدی من! عاشق شهادته، شما بخواهید عاقبتش ختم به شهادت بشه. و دانه های اشک لغزید رو صورتم. مهدی هم متوسل شده بود به ضامن آهو. با دلی پر از حسرت گفت:دعا کردم من با از زن و بچه هام بشم.
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
‍ ‍ ‍ ‍ اول تصویر 15 روز تا نهمین سالروز شهادت قاسم_{مهدی}🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 بخش اول 👉 نامه نام ونام خانوادگی : قاسم (مهدی) غریب تولد : ۱۳۶۱/۱/۱ 🌷محل تولد : شهرگرگان روستای سیدمیران 🕊تاریخ شهادت : ۱۳۹۴/۴/۲۱ شهادت : سوریه؛ تدمر؛ کوههای پالمیرا ✴️ آدرس مزار : گلزار شهدای دفاع مقدس روستای سیدمیران ؛ از توابع شهرستان گرگان ؛ ایران درجه : سرهنگ تمام پاسدار 🇮🇷 تخصص : تکاور( شامل سخت ترین آموزشهای نظامی نیروهای مخصوص صابرین ) خلبان سابقه نظامی : 1- فرماندهی محور . در منهدم کردن گروهک ملعون پژاک ( منطقه سردشت تپه جاسوسان) 2- منهدم کردن گروه منافقین دست نشانده آمریکایی اسرائیلی (عبدالمالک ریگی ملعون) 3- مشارکت در سرکوبی فتنه داخلی سال 1388 (به عنوان سرباز گمنام امام زمان عج ) 4 - به عنوان فرمانده ی نیروهای دفاع وطنی و بسیجی و گروه فاطمیون و نیروهای ارتش سوریه در جنگ سوریه منطقه تدمر؛ و شرکت کردن ودخالت مستقیم در جنگ سوریه -طی چند مرحله موفقیت آمیز و آزادسازی شهر تاریخی تدمر 5 - عنوان جانشین فرماندهی گردان تکاوری سپاه نیوای استان گلستان؛ و تعلیم نیروهای گردان تکاوری سپاه و تکاوری ارتش 6 - سرکوبی کلیه آشوبهای منافقین و تروریستها در مناطق مختلف داخلی و خارجی به فرماندهی (شهید سردار محمد جعفر خانی ) پایان بخش اول ... 👉 ادامه دارد .... 👉 🛑⭕️🛑🌷
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
‍ ‍ ‍ ‍ #بخش اول تصویر 15 روز تا نهمین سالروز شهادت قاسم_{مهدی}#غریب🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 بخش اول 👉 #معرفی ن
‍ ‍ 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕️🛑🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕️🛑🌷 🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 🌷🛑 🛑⭕️🛑🌷 🌷⭕️🛑 ⭕️🛑⭕️🌷 🌷⭕️⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️⭕️🛑 🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 چهارده روز تا نهمين سالروز شهادت بخش دوم 👉 قاسم غریب در سال ۱۳۶۱ در روستای سیدمیران به دنیا آمد. بستر رشد اجتماعی این شهید بزرگوار طبقه کشاورز و زحمتکشی بود که با نان حلال شیرمردی چون قاسم غریب را تحویل جامعه داد. او فرزند خانواده ای بود که سه برادر و یک خواهر را در خود جای داده بود. غریب پدر شهید قاسم غریب در حالی که زمین زراعی زیادی نداشت با سختی و مشقت فراوان فرزندان خود را تربیت کرد. شهید مدافع حرم غریب دوران تحصیلات ابتدایی را در دبیرستان شهید "صادق تازیکه سیدمیران" گذراند و دوره راهنمایی را نیز در همان روستا به مدرسه آزادگان رفت. او برای تحصیل در مقطع دبیرستان عزم گرگان کرد و در دبیرستان شهید رجایی گرگان مشغول به تحصیل شد. غریب در سال ۱۳۷۹ پس از اخذ مدرک دیپلم در کنکور دانشکده افسری دانشگاه امام حسین(علیه السلام) شرکت و در آزمون ورودی قبول شد و رسما به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آمد و ۵ سال بعد در سال ۱۳۸۴در شهر با خانم اعظم السادات حسینی خادم افتخاری مسجد جمکران کرد که حاصل این ازدواج دو پسر۶ و ۸ ساله به نامهای امیرعباس و محمدامین بود. او بعد از ازدواج به شهر مقدس قم رفت و تا دو سال پیش در این شهر زندگی کرد. طی این سالها، او در رزم با گروههای انحرافی و داخلی مجاهدانه جنگید تا اینکه یک خود را از دست داد و ۴ ترکش در بدنش از این مبارزات به یادگار ماند. بعد از شدن از ناحیه چشم، به توصیه پزشک که باید برای حفظ چشم دیگر، مناطق مرطوب را برای ادامه کار انتخاب کند، وی به گلستان آمد و مدتی در سپاه استان و بعد از آن نیز به گردانهای تکاور تیپ مردم پایه نیوا پیوست. اما این موجود پرخروش و رزمنده شجاع را یارای دوری از نبرد و میدان رزم نبود و با درک صحیح از شرایط روز و عربده کشی تکفیری های مزدور اسراییلی، آهنگ کرد و داوطلبانه برای دفاع از حرم حضرت (سلام الله علیها) به این کشور رهسپار شد. شهید غریب بعد از انتقال همسر و فرزندان و زندگی خود به شهر قم، به سوریه رفت و به مبارزه با تکفیری ها پرداخت و این مرحله ای بود که او برای دفاع از حریم حضرت زینب (سلام الله علیها) به سوریه می رفت و آخرین باری بود که وطن رامی دید. وی در 21 تیرماه سال ۹۴ در ارتفاعات تلمور سوریه برای همیشه از میان ما پر کشید و 24 تیرماه پس از تشییع باشکوه توسط مردم شهیدپرور گرگان، در گلزار شهدای روستای سیدمیران به خاک سپرده شد . 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 پایان بخش دوم ... 👉 ادامه دارد ...
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
‍ ‍ 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕️🛑🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️
‍ ‍ ‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕️🛑🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 🌷 🛑⭕️🛑🌷 🌷🛑 ⭕️🛑⭕️🌷 🌷⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️🛑 بخش سوم 👉 👇 ➖ ادامه زندگی نامه و خاطرات قاسم{مهدی} غریب🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 برای اولین بار در شب 21 بهمن 83 با دو نفر از دوستانش به خواستگاری آمد. خوب به یاد دارم ساعت 9 شب بود. در پیروزی انقلاب اسلامی غریو الله‌اکبر مردم به گوش می‌رسید. از آن موقع به بعد هر وقت غریو الله‌اکبر را می‌شنوم، یاد شب می‌افتم و خاطره شیرین آن شب برایم زنده می‌شود. خیلی اتفاقی رخ داد و ماجرای جالبی دارد. شهید قاسم غریب متولد 1361 در روستای گرگان بود اما محل خدمتش در یگان تهران بود. یکبار که برای به می‌آید، دوستش که در قم سکونت داشت به ایشان گفته بود شما قصد ندارید؟ هم گفته بود اگر سید و مؤمنی باشد تمایل به ازدواج دارم. دوست شان از همسرش می‌خواهد تا کسی را به قاسم معرفی کند که ایشان هم از دوستانش که مسجد جمکران بود سؤال می‌کند و در نهایت به معرفی می‌شوم. پاسدار بود و دوره را می‌گذراند. عاشق بود و عاقبت سیمرغ آسمان شهادت شد. ابتدا از اعتقادات و ایمانشان و بعد هم از شغلش برایم صحبت کرد. قاسم از سختی راهی که در پیش داریم حرف زد، از پیش رو و از زندگی‌ای که امکان دارد شهر به شهر بچرخیم. اصرار داشت تا من با اطلاع از همه این شرایط، مسائل و سختی‌ها تصمیم خودم را بگیرم. من هیچ شناختی در مورد شغلش نداشتم. دوست داشتم شرط هر دوی مان صداقت باشد و هرگز در هیچ شرایطی به هم دروغ نگوییم. در همان جلسه از احتمال برایم گفت. می‌گفت : که شهادت است و من در جواب گفتم من دوست دارم زندگی‌ام قشنگ باشد. مهم نیست. پایان بخش سوم .. 👉 ادامه دارد ...👉 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🇮🇷 😷 تلگرام ⬅️ @gharibshahid ایتا ⬅️ https://eitaa.com/gharibshahid
‍ ‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕️🛑🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 🌷 🛑⭕️🛑🌷 🌷🛑 ⭕️🛑⭕️🌷 🌷⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️🛑 🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 بخش چهارم👉 🌷ادامه زندگی نامه و خاطرات قاسم{مهدی} غریب ✨منظورم این است که یک زندگی مشترک بیشتر برایم اهمیت داشت. در اطرافم می‌دیدم افرادی را که فقط در کنار هم زندگی می‌کنند و هیچ عشقی در میان نیست. ⚡️دوست داشتم زندگی‌ام با عشق همراه باشد، هر کوتاه. به خاطر همین وقتی همسرم از شهادت صحبت می‌کرد می‌گفتم ارزش دارد آدم کنار یک نفر خوب زندگی کند هر چند کوتاه باشد. از مراسم با خودم می‌گفتم را دوست دارد اما کو جنگ! جنگی در میان نیست که او شهید شود. 🍁اما بعد از عقد وقتی عکس‌های همسرم را ورق می‌زدم تازه متوجه شرایط کاری و شدم. برای همین بعد از آن هر زمانی که به مأموریت می‌رفت من استرس زیادی را تا بازگشتش تحمل می‌کردم. ⏺ برای آرام شدنم ایشان را زمان کردم و هر ماه مبلغی را به مسجد می‌دادم و بیمه را خودشان شعبان سال 1394 دو هفته قبل از به دادند. من و روز دوشنبه پنجم اردیبهشت 1384 عقد کردیم و بعد از عقد به حرم حضرت (سلام الله علیها) رفتیم. چون شب مبعث بود، برای من خواند. او نذر کرده بود اگر شدیم اسمش را بگذاریم. فردای عقد به او گفتم شما به حضرت عباس "سلام الله علیها" ارادت داری. من هم خاصی به امام زمان(عجل الله تعالی فرجه شریف) دارم. می‌توانم شما را مهدی صدا کنم. فکر کرد و گفت : غریب! خیلی قشنگ است و از آن روز به بعد من ایشان را مهدی صدا کردم. و ششم بهمن سال 1384 مشترکمان را در تهران آغاز و دو سال بعد به قم مهاجرت کردیم. 10 سال و سه ماه با هم زندگی کردیم و زندگی مشترکمان فرزند است؛ امیرعباس متولد بهمن ماه 1386 و محمدامین متولد اسفندماه 1388. پایان بخش چهارم 👉 ادامه دارد ...👉 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🇮🇷 😷 تلگرام ⬅️ @gharibshahid ایتا ⬅️ https://eitaa.com/gharibshahid
‍ ‍ ‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕️🛑🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 🌷 🛑⭕️🛑🌷 🌷🛑 ⭕️🛑⭕️🌷 🌷⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️🛑 🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 بخش پنجم 👉 ادامه زندگی نامه و خاطرات مدافع حرم {مهدی} غریب قاسم(مهدی) در همه کارها به می‌کرد. را در هر شرایطی وقت می‌خواند. زیادی به و می‌گذاشت و هر کاری از دستش بر می‌آمد برایشان انجام می‌داد و هرگز کوتاهی نمی‌کرد. اهل نبود و اگر کسی در جمعی غیبت می‌کرد، حتماً متذکر می‌شد. من گوش به فرمان بود و پشتیبان ولایت فقیه، به طوری که در به همه تأکید کرده است که باشید و از خط ولایت فاصله نگیرید. 🍁 ایشان آرام و قرار نداشت و آنقدر از بود که می‌گفت: در هر چی از خدا بخواهی می‌دهد. قبل از اعزامش گفت: من برای ثبت‌نام کرده‌ام که اگر نیازی به من بود بروم. گفتم ندارد؟! گفت : نه من برای آموزش تخریب می‌روم آنقدر به خودش و توانایی‌هایش اعتماد داشتم که رفتنش برایم قابل قبول بود. ⚡️🍃 با اینکه ایشان به خاطر از رزم بود اما آنقدر کارش را دوست داشت که با جان و دل تلاش می‌کرد. ❣بعضی وقت‌ها می‌گفتم: قدر جانت را بدان به خودت استراحت بده اما ایشان می‌گفت: وقت برای استراحت زیاد است. 💜 (مهدی) در با گروه‌های انحرافی و داخلی فعال بود و چهار در بدنش داشت. چپش را هم سال 1391 در یکی از عملیات‌ها از دست داده بود. 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 پایان بخش پنجم ..👉 ادامه دارد .. 🇮🇷 😷 تلگرام ⬅️ @gharibshahid ایتا ⬅️ https://eitaa.com/gharibshahid
‍ ‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕️🛑🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 🌷 🛑⭕️🛑🌷 🌷🛑 ⭕️🛑⭕️🌷 🌷⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️🛑 🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 بخش ششم 👉 ادامه نامه و مدافع حرم {مهدی} غریب اول دو روز قبل از نوروز 1394 راهی شد و بعد از 45 روز بازگشت و دوم هم در تاریخ 26خرداد ماه عازم شد. 〽️ مرتبه دوم وقتی می‌خواست برود به ایشان گفتم: آقا همه به من می‌گویند به همسرت اجازه نده که برود ولی من می‌سپارم به خودت اگر یک درصد احتمال خطر در سوریه می‌دهی، نرو و مأموریت دومت را که در ایران است، انتخاب کن. گفت: خانم خطری برای ما نیست اگر هم افتاد این را خوب بدان که برای ما خیلی دارد. ♻️ امروز خانم زینب(سلام الله علیها) تنهاست. 💠 این حرف را که زد هیچ چیزی نگفتم. گفت: چقدر خوب است که تو اینقدر زود راضی می‌شوی، : من در اهل‌بیت " علیهم السلام" حرفی برای گفتن ندارم فقط این‌بار از برای ما شیرینی بیاور، شیرینی‌های آنجا بسیار خوشمزه است. 👇 می‌دانستند پدرشان سوریه می‌رود و چون همیشه در مأموریت بود، برایشان عادی شده بود و من تا آن زمان نمی‌دانستم که در هم شهید داده‌ایم. 💠 دوم وقتی اولین تماس را گرفت به من گفت: من نباشید شاید برنگردم. 😔😔 : آقامهدی لطفاً زنگ می‌زنی از این حرف‌ها نزن ناراحت می‌شوم (شرایط در سوریه تغییر کرده بود.) مهدی در این مأموریت محور شده بود و چون شرایط را می‌دید احتمال برگشت نمی‌داد. 🍃 ولی من هر بار می‌گفتم: تو اگر بخواهی سالم برمی‌گردی. ❣ آخر شب شهادت امام علی (علیه السلام) گرفت من در مراسم شب قدر بودم. : برایم دعا کن براتم را بگیرم. : آقا مهدی الان زود است به فکر باشی، به شما احتیاج دارند. گفت: خدای بچه‌ها خیلی بزرگ است، شما را به خدا می‌سپارم . 😔😭😭 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 پایان بخش ششم 👉 ادامه دارد ..👉 🇮🇷 😷 تلگرام ⬅️ @gharibshahid ایتا ⬅️ https://eitaa.com/gharibshahid