فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚩 #شهید_سلیمانی : یه رفیق کرمانی داشتم خیلی رک بود.. یقه مو گرفت و گفت:
1_1409776235.pdf
1.44M
🔖فیش منبر کامل 🔖
#حضرت_ام_البنین سلام الله علیها
💠مادر ماه بنی هاشم 💠
🔻برخی از موضوعات:
🔻تصمیم گیری امام علی (ع) به ازدواج مجدد
🔻 نام ونسب فاطمه کلابیه (از تبار خورشید)
🔻ام البنین(س) و تولدی نورانی
🔻ویژگی های بارز خاندان ام البنین
🔻خواب ام البنین یک شب قبل از خواستگاری
🔻ورود ام البنین به خانه امام علی (ع)
🔻از فاطمه تا ام البنین
🔻ثمره ازدواج ام البنین با حضرت علی (ع)
🔻سفارش به دفاع از ولایت
🔻ام البنین، پاسدار خاطره عاشورا
🔻صحیفه صفات ام البنین
🔻برکرانه وفا
🔻نگرش سیاسی
🔻ادب
🔻بر کرانه تعلیم و تربیت
🔻عروج عرشی و غروب مادر مهتاب
🔻ام البنین الگویی تمام عیاربرای ما
🔻ام البنین علیهاالسلام ، واسطه فیض الهی
🔻بخشی از زیارت نامه ام البنین علیهاالسلام
╭┅─────────┅╮
↪️
╰┅─────────┅╯
1_1414412872.pdf
592.1K
🔖فیش منبر کوتاه🔖
#حضرت_ام_البنین سلام الله علیها
💠 حضرت ام البنین سلام الله علیها و ارادت به فرزندان حضرت زهرا سلام الله علیها 💠
۱۳ جمادی الثانی رحلت مادر ادب حضرت ام البنین سلام الله علیها
╭┅─────────┅╮
╰┅─────────┅╯
🔰 دغدغههای #حاج_قاسم!
♨️ دغدغه سوم: دغدغه مردم
💢 سومین مورد دغدغه مردم بود. حاج قاسم مردم ایران را به شدت دوست داشت. همانگونه که دغدغه مردم مظلوم همه کشورها را داشت. حجتالاسلام کاظمی کیاسری روایت میکند:
امان از این ترکشها؛ چه دردها که به جان حاجی نمیانداختند. مدام دردش را میخورد. یادم هست بعضی وقتها قرآن که میخواست بخواند گردن بند طبی میبست. دائم بدنش را به هم فشار میداد تا شاید دردش کم شود. میخواستیم تنش را ماساژ بدهیم نمیگذاشت. میگفت: «این درد مال منه، عادت میکنم»، میگفتم: «خب حاجی چرا این رو همیشه نمیبندی به گردنت؟ دردت رو کمتر میکنهها.» میگفت: «من ببندم نیرو چی میگه؟ نمیگه حاج قاسم چش شده؟» ناراحتیام را که دید. خندید. گفت: «این دردها یادگاری رفقای شهیدمه. اینها نباشه یادم میره کی هستم. با این دردها یاد شهدا میفتم، یاد حسین یوسف الهی، یاد احمد کاظمی، اونا نمیدادن بدنشون رو کسی ماساژ بده.» بعد مکثی کرد و گفت: «این درد خیلی مهم نیست، درد مردم و درد دین آدم رو میکشه.»
🔹 این حاج قاسم سلیمانی است. اینکه مردم اینگونه حاج قاسم را دوست دارند او هم مردم را دوست داشت. راننده حاج قاسم میگفت:
«حاج قاسم نمیگذاشت هیچ وقت بوق بزنم میگفت مردم میترسند. اگر یک ماشین از فرعی میآمد بیرون، سریع به من میگفت آروم برو. دیگر من میدانستم که همیشه باید به بقیه راه بدهم، چون حاج قاسم دغدغه مردم را داشت.»
او حتی در سطح جامعه نیز بسیار عادی رفت و آمد میکرد. حجتالاسلام کاظمی کیاسری میگوید:
🔻 راننده از توی آینه زل زده بود به صورت حاجی. حاج قاسم پرسید: «چیه؟ آشنا به نظرت میرسم؟» خوب خوب نگاه کرد که درست بشناسدش. آخرسر گفت: «شما با سردار سلیمانی نسبتی داری؟ برادرش نیستی؟ پسرخالهاش چی؟» حاجی جواب داد: «من سردار سلیمانیام.» جوان لبهایش باز شد به خندیدن. گفت: «میخوای من رو رنگ کنی؟ خودم این کارهام.» حاجی با خندهاش خندید و دوباره گفت: «من سردار سلیمانیام.» جوان دودل و مردد گفت: «بگو به خدا» گفت: «به خدا من سردار سلیمانیام.» زبانش بند آمده بود. دیگر حرفی نزد. گاز ماشین را گرفت و رفت. چند دقیقهای که گذشت حاجی سکوت را شکست و پرسید: «زندگیت چطوره؟ با گرونی چه میکنی؟ مشکلی نداری؟» جوان چشمهایش را از آینه دوخت به حاجی. گفت: اگه تو سردار سلیمانی هستی من هیچ مشکلی ندارم.
♦️ حاج قاسم حتی در سیل و زلزله کنار مردم بود و در هنگام حوادث به کمک آنها میرفت.
پیرمرد دو دستش را گرفته بود بالای سرش، عکس امام هم بین دستهایش بود. تا زیر زانو توی آب ایستاده بود. آبی که کل زندگیاش را شسته و برده بود. مدام میگفت: «هیچ چیزی نمیخوام اما عکس امام نباید خیس بشه.» هر کار میکردند از خانهاش برود بیرون نمیرفت. آب داشت پیشروی میکرد، میگفتند: «از خونهت بیا بیرون آب داره میرسه خونه میریزه روی سرت.» دست میکشید روی عکس امام. میگفت: «زمان جنگ دیدم تیرها میخوردن کنار پاهامون ولی بهمون نمیخوردن. همش از برکت این سید بود.» تند و تند عکس امام را میبوسید. حاجی تا زیر زانو رفت توی آب پیشش. دستش را گرفت و بوسید. گفت: «قسمت میدم به همین سید از این خونه بیا بیرون تا سیل بهت آسیب نزنه.» پیرمرد حاجی را بغل کرد. حاجی از آن مهلکه آوردش بیرون. کل زندگی پیرمرد بین دست هایش بود. بیخود خیال میکردیم زندگیاش را آب برده.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️مرگ یا شهادت!؟
🌹آرمانهای ما
تفاوت مارا نشان میدهند
سلام بر همکاران گرامی
تعداد معدودی از ع س ها تاکنون در خصوص اجرایی نمودن *شیوه نامه طرح تعالی خانواده ها* اقدامی انجام نداده اند و امکان دارد به ما واصل نکرده باشند.
برابر نامه شماره 01/1996/4976 به تاریخ 1401/03/19 مفاد شیوه نامه مذکور اعلام شده است.
هر چند که تا پایان سال زمان هست.
یگان هایی که هنوز موفق به برگزاری نشده اند لطفا هر چه زودتر اقدام و نتیجه را نیز اعلام نمایند.
در صورت هر گونه ابهام با شماره سرهنگ
بیدبرگ 09355280344
مدیریت امور فرهنگی خانواده ها تماس حاصل فرمایید
با تشکر