eitaa logo
گلچین شعر
14.4هزار دنبال‌کننده
848 عکس
295 ویدیو
12 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
بی تو حال روح بی تابم فقط تغییر کرد! علت تحلیل اعصابم فقط تغییر کرد! من اثاث خانه را یک یک عوض کردم، ولی– خانه آن خانه ست، اسبابم فقط تغییر کرد! بین عشق آسمانی و زمینی فرق نیست! قبله ثابت ماند، محرابم فقط تغییر کرد! از «ده شب» رفت تا نزدیکهای «پنج صبح» در نبودت ساعت خوابم فقط تغییر کرد! «عاشق بیچاره»، «مجنون روانی»، «دوره گرد» بین مردم اسم و القابم فقط تغییر کرد! شورشی کردم علیه وضع موجودم؛ ولی-  من رعیت ماندم، اربابم فقط تغییر کرد! @golchine_sher
شبانه شعری چگونه توان نوشت تا هم از قلب من سخن بگوید هم از بازویم ؟ شبانه شعری چنین چگونه توان نوشت ؟ من آن خاکسترِ سردم که در من شعله‌ی همه عصیان‌ هاست من آن دریای آرامم که در من فریادِ همه توفان‌ هاست من آن سردابِ تاریکم که در من آتشِ همه ایمان‌ هاست... @golchine_sher
او یک نگاه داشت به صد چشم می‌نهاد او یک ترانه داشت به صد گوش می‌سرود من صد ترانه خواندم و نشنود هیچکس من صد نگاه داشتم و دیده‌ای نبود... @golchine_sher
تا نام بلند عشق تکرار شود تا حال و هوای تازه بسیار شود ای بانگ سحرخیز بگو بسم الله تا شهر به خواب رفته بیدار شود @golchine_sher
پدر بی تو به صحرا آه و افغان ماند و من ماندم بیابان در بیابان جسمِ عریان ماند و من ماندم نشانی از مسلمانی در این لشکر نمی بینم!! به دل کینه ز خلقِ نامسلمان ماند و من ماندم سرت را از تنت وقتی در این صحرا جدا کردند خودم دیدم که دنیا بی سلیمان ماند و من ماندم ز سوز تشنگی آتش چنان در جان من افتاد که از داغش به سینه آه سوزان ماند و من ماندم به ویرانه نشستم تا بیایی تو به بالینم ولی بی تو به سینه داغِ هجران ماند و من ماندم پس از هجران تو بابا خودم دیدم در این صحرا که زینب( س) بی برادر با اسیران ماند و من ماندم به هنگامی که سرها را فراز نیزه ها کردند به دشتِ کربلا اجساد عریان ماند ومن ماندم ( شایق) @golchine_sher
از سرخی لبان تو ای خون آتشین نار آفریده اند انار آفریده اند یک قطره بوی زلف ترت را چکانده اند در عطردان ذوق و بهار آفریده اند @golchine_sher
در هر سخن که می کشد از من زبانه ای از تو نمی شود که نباشد نشانه ای من از نگاه سرد تو احساس می کنم داری درون سینه ی خود سرد خانه ای بیچاره من که دل به تو دادم به زندگی بیچاره تر که جز تو ندارم بهانه ای دیگر مگو که روی زمین خشک سالی است جاری شده زِ هر مژه ام رودخانه ای گاهی زمین به حال دلم گریه می کند گاهی درون لانه ی خود موریانه ای فردا میان کوچه رصد می کنی خودت با چشم های جاری و بغض زنانه ای مردی میان کوچه تنش شعله می کشد سر فصل هر خبر شده در هر رسانه ای @golchine_sher
در نبودت بین گلدان ها بهارم کوچک است چارچوب دلخوشی هایی که دارم کوچک است کشوری بی پرچمم وقتی کنارم نیستی، سرزمینی تازه تاسیسم ، تبارم کوچک است در زمان ِ رفتنت از کار افتادم چه زود، بس که قلب ِ ساعت شمّاطه دارم کوچک است دُور ِ این سیاره ی تنها نمی چرخد کسی ماه من! دور از قدم هایت مدارم کوچک است کوپه هایم میزبان یک مسافر هم نشد در نگاه عابران بی شک قطارم کوچک است. شاعرم! بر شانه ام بار بزرگ واژه هاست گرچه در چشمان کور ِ شهر، کارم کوچک است منتظر ماندم که برگردی به قاب ِکوچه ام گاه گاهی یک تبسّم...! انتظارم کوچک است. @golchine_sher
در کنجِ دلم عشقِ کسی خانه ندارد کس جای در این خانه ویرانه ندارد   دل را به کفِ هر که دهم باز پس آرد کَس تابِ نگهداری دیوانه ندارد گفتم مه من! از چه تو در دام نیفتی گفتا چه کنم دام شما دانه ندارد..؟   در انجمنِ عقل فروشان ننهم پای دیوانه سرِ صحبت فرزانه ندارد! @golchine_sher
بی تاب شد افتاد  به پای عباس شد علقمه مست از صفای عباس در صفحه ی  تاریخ چرا نامش ماند چون بوسه زده به دستهای عباس @golchine_sher
گم گشته ام به شوق ؛ که پیدا کنی مرا ! دیوانه گشته ام ، که مداوا کنی مرا ... دیریست کنجِ خلوتِ غم ها نشسته ام شاید ز چشم های غم ، امحا کنی مرا پوشانده ام تمامِ خودم را زِ عالمی ؛ با این خیالِ خوش ، که تماشا کنی مرا هرگز نبوده شورِ کسی جز تو در سرم جانا چه می شود که تمنا کنی مرا ؟! من قطره ام ، تو برکه ، نه ! دریاچه ی منی ! نزدیک تر بیا ، که غرقه ی دریا کنی مرا ... خورشیدِ من ! بدون تو سرد است زندگی من شب شدم ، بتاب ، که فردا کنی مرا ... دیگر مرا نشانی از احساس و شور نیست آماده ام ، که باز ، تو شیدا کنی مرا ... من بی بهانه «بودم» و من را ندیدی و ؛ گم گشته ام به شوق ، که پیدا کنی مرا ... @golchine_sher
گذشت آوازه ی شامِ غم از دروازه ی ساعات سری بر نیزه و تصویری از زخمی ترین مرآت عقیقی شعله ور، پیراهن و گهواره ای دلخون چه آوردند با خود شامیان از کربلا سوغات؟ غريبي و اسیری، نشترِ زخم زبان و داغ امان از سختی سیلی ، امان از چشم های مات هلالِ ماهِ نو افتاده در چشم ترِ مهتاب صَفَر یعنی گَلاویزِ گلویت بغضِ آن میقات زمان آتش گرفت و سینه ی هر مرثیه سوزان الهی با هُبَل از پا بیفتد لشکری از لات مگر بین دو دریا خیمه ی گلها نشد برپا چرا جز خونِ دل لب تر نکرده غنچه ای بالذّات سیاهی رفت در کنج خرابه چشم خونبارش چه کرده با دل زینب غم آوارگی هیهات.. @golchine_sher