eitaa logo
گلچین شعر
14.6هزار دنبال‌کننده
875 عکس
305 ویدیو
12 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بنگر که به پیکر جهان جان آمد عطرِ گلِ نرگسی به بستان آمد از عرش خدا ملائکه می گویند ای منتظران نیمه ی شعبان آمد @golchine_sher
بر هم زدی آسایشِ دنیایِ مـــن را در خانه یِ غم باز کردی پایِ من را   مانندِ امواجِ پریشان می خروشم در چشم هایِ من ببین دریایِ من را   از سرنوشتِ تلخِ امروزی که دارم باید بخوانی قصّه ی فردایِ من را   من دوستم یا دشمنم ؟ باید بدانم واضح مشخص کُن برایم جایِ من را   با این بهانه که سرت خیلی شلوغ است آزارها دادی دلِ تنـــــهایِ من را   با این همه دل واپسی اُمیدوارم یک روز تو پایان دهی غم هایِ من را @golchine_sher
دیگر نه می توانستم بلند بلند بخندم نه بلند بلند گریه کنم چرا که گوزنی بودم با زخم عمیق بر پهلو که برخاستن صدایش بیشتر گرفتارش می کرد در تاریکی فرو رفته بودم چرا که دنیا مثل روزنه ای کم کم کوچک تر می شد و من باور می کردم شب گاهی در روز اتفاق می افتد تو نور باریکی بودی که از دریچه ها کنار می رفتی می خواستم فراموش کنم و فکر کنم اصلا تمامی این سالها خواب بوده ام اما در دلم کسی به زاری کز کرده بود در من کسی گریه می کرد کسی در خود می پیچید آن روز به پاهایم گفتم مرا تا جاده ای ببرید آنقدر که تنها صعب العبوری راه ها آزارم ندهد مقصدی نبود خانه ی نبود تنها می خواستم از حادثه دور باشم از صحنه دور باشم و تو هر کجای زمین فرار می کردی خاطره ای گوزنی مدام در خواب هایت پر رنگ تر می شد خاطره ای گوزنی که نه مرده بود نه به‌ شکار دل داده بود تنها تنها روزی از دست تو با زخم عمیق در جنگل ها رها شده بود. @golchine_sher
مگر آسمان را چراغان نکردیم؟! زمین را مگر نورباران نکردیم؟! مگر کوچه را آب و جارو نکردیم؟! شبِ تار را غرقِ شب‌بو نکردیم؟! مگر شهر را غرقِ شربت نکردیم؟! سر کوچه را طاق‌نصرت نکردیم؟! مگر شاعران از غمش کم سرودند؟! قلم‌ها سلاحِ ظهورش نبودند؟! مگر مرغِ آمین‌مان در قفس بود؟! دم ربّناهایمان بی‌نفس بود؟! مگر العجل‌هایمان دیردَم بود؟! سرِ سفره‌ی ندبه‌ها چای، کم بود؟! مگر صبحِ جمعه سلامش نکردیم؟! تهِ هفته‌ها را به نامش نکردیم؟! چرا یوسف افتاده در چاهِ غیبت؟! چرا برنمی‌گردد از راهِ غیبت؟! چرا روز موعود، تأخیر دارد؟! کجای عمل‌هایمان گیر دارد؟! جوابِ چراهایمان هم سؤال است مگر آرزوی وصالش محال است؟! نگو آرزویش محال است، هرگز! نگو دیدنش در خیال است، هرگز! زمانش بیاید؛ همین جمعه شاید اگر حرف‌مان حرف باشد، می‌آید @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای اسوه صبر و استقامت برگرد تنها شده ای سرت سلامت برگرد با آمدنت ظلم به پایان آید ای معنی دیگر قیامت برگرد برگرد ببین که بیشمارند هنوز بر گرده این باغ سوارند هنوز از چوب درخت ها تبر ساخته اند آن قوم که دشمن بهارند هنوز یک عمر گدازه می گرفت از چشمت سر مستی تازه می گرفت از چشمت هر روز که میخواست بتابد خورشید با عشق اجازه می گرفت از چشمت امرار معاش میکنی ای خورشید هی ریخت و پاش میکنی ای خورشید نه گرم نمی شود زمین بی موعود بیهوده تلاش میکنی ای خورشید آن روز که دین او ادا  خواهد شد از این همه درد و غم رها خواهد شد رازی که زمین همیشه در دل دارد در صبح ظهور بر ملا خواهد شد ابری شده آسمان قلبم مولا ماتم شده همزبان قلبم مولا عمریست که ما چشم به راهت هستیم برگرد به جمکران قلبم مولا خورشید ز نور تو درخشان باشد ماه آمده تا پشت تو پنهان باشد    نه! ابر دلیل اینهمه بارش نیست  چشمان تو سرچشمه باران باشد گفتند برات می دهد لبهایت هی نقل و نبات می دهد لبهایت تو منشا رحمت دو عالم هستی بوی صلوات می دهد لبهایت @golchine_sher
ای روشنیِ باغچه، ای چشم امیدم با یک نفست تازه شود صبح سپیدم با آمدنت کاش به پایان برسانی رنجی که از این دوریِ بسیار کشیدم هر سال بهارم همه با یاد تو طی شد ای گریه ی پنهان شده در خنده ی عیدم دلتنگم و هر جمعه به یادت گل نرگس! در باغ به جز حسرت روی تو نچیدم در عشق، نمازی ست که خون است وضویش عمری ست که در راه همین عشق شهیدم @golchine_sher
باران، غروب، ما، اتوبوسی که ممکن است باید مرا دوباره ببوسی که ممکن است این لحظه، لحظه، لحظه، اگر آخرین، اگر بس کن نزن دوباره نفوسی که ممکن است من قول می‌دهم که بیایم به خواب تو زیبا، در آن لباس عروسی که ممکن است دل‌نـازکـی و دل‌نـگـرانـم چـه می‌شـود من نیستم تو، شهر عبوسی که ممکن است ماشین گذشته از تو و هی دور می‌شود با سرعتی حدود صد و سی که ممکن است حالا تو در اتاق خودت گریه می‌کنی من پشت شیشهٔ اتوبوسی که ممکن است @golchine_sher
بر شام سیاه شیعیان ماه آمد درمانگر هرچه درد، از راه آمد عطر قدمش میان دنیا پیچید ای منتظران بقیه الله آمد @golchine_sher
دوباره شبِ نیمه-شعبان شد و تویِ جمکران بیقرارت شدم نشستم غمت رو ورق میزنم دوباره تویِ خلوتِ با خودم زمان؛ لحظه لحظه تو رو یادِشه تو عشقِ قدیمی و امروزه ای شده دلخوشیِ من این گنبدِ دل انگیزِ آبیِ فیروزه ای چراغونیه و تموم حیاط برا جشن میلادِ تو غرقِ نور عزیزِ دلم، چند سالی میشه نداره برام جشنِ بی تو؛ سرور ندارم به جز دیدنت حاجتی بشینه الهی به گوشم صدات توو محرابِ این مسجدِ دلنشین باهات عهد بستم بمیرم برات یه اهلِ دلی دیدم و خواستم به من هم بِدِه راهِ عشق و نشون بهم گفت: هر روز؛ نذر ظهور نمازِ امام ِ زمان(عج) و بخون شبِ عیده و هدیه باید برات بیارم یه دنیا دلِ بیقرار باید تا که برگردی کاری کنم بشه دُورِ خیمه ت پُر از مهزیار همه-آرزومه نگاهم کنی بدونی من و کاش یارِ خودت نشد که بیای و تویِ جمکران تولد بگیرم کنار خودت گناهام زیاده ولی تا ابد خدا شاهده دوست دارم تو رو همه-هفته چشمَم به راهه ولی غروبایِ جمعه ندارم تو رو مقیّد نبودن به ذکرِ فرج شنیدم تو رو خیلی میده عذاب خدا نگذره از کسی که تو رو نمیخواد به قدرِ یه لیوانِ آب به قران قسم خیلی دلتنگتم به همصحبتی با تو دارم نیاز میخوام که برام توو نجف سورهٔ "محمد(ص)" بخونی با صوتِ حجاز دلم رفته سرداب و حیفه نگم شبِ جشنِ میلادت از سامرا همونجا که نیمه شبا توو قنوت برا شیعیانت میکردی دعا دلم رفته از سامرا؛ علقمه که عمریه دارن با هم رابطه تموم شه تا که غیبتِت زودتر أباالفضل(ع) باید بشه واسطه! @golchine_sher
چقدر روی زمین از خودم خبر بگذارم چقدر حرص و طمع، مال و سیم و زر بگذارم خدا کند بتوانم وصیت شهدا را میان روضه و گریه، به چشم تر بگذارم دعا کنید رفیقان در این میان بتوانم به روی قلب رفیقان خود اثر بگذارم در این دو راهی دنیا و دین مگر بتوانم، که پای خویش در این راه پر خطر بگذارم برای صبح ظهورت، گذاشتم دو سه بیتی خدا کند بتوانم که بیشتر بگذارم خدا کند بتوانم که نفس سرکش خود را شبانه، ساعت مخصوص پشت در بگذارم خدا کند بتوانم شبی شبیه شهیدان به روی دامن مولای خویش، سر بگذارم @golchine_sher
چرا مردم قفس را آفريدند؟ چرا پروانه را از شاخه چيدند؟ چرا پروازها را پر شكستند؟ چرا آوازها را سر بريدند؟ پس از كشف قفس، پرواز پژمرد سرودن بر لب بلبل گره خورد كلاف لاله سر در گم فرو ماند شكفتن در گلوي گل گره خورد چرا نيلوفرِ آواز بلبل به پاي ميله هاي سرد پيچيد؟ چرا آواز غمگين قناري درون سينه اش از درد پيچيد؟ چرا لبخند گل پرپر شد و ريخت؟ چه شد آن آرزوهاي بهاري؟ چرا در پشت ميله خط خطي شد صداي صاف آواز قناري؟ چرا لاي كتابي، خشك كردند براي يادگاري پيچكي را؟ به دفترهاي خود سنجاق كردند پر پروانه و سنجاقكي را؟ خدا پر داد تا پرواز باشد گلويي داد تا آواز باشد خدا مي خواست باغ آسمان ها به روي ما هميشه باز باشد خدا بال و پر و پروازشان داد ولي مردم درون خود خزيدند خدا هفت آسمان باز را ساخت ولي مردم قفس را آفريدند @golchine_sher