آنان که فقط یک سرِ بی مخ دارند؛
از سیلی ما نشانه بر رخ دارند؛
آن حمله ی سنگین پر از موشک را؛
با ریزپرنده قصد پاسخ دارند...
#زائر
#اکبر_اسماعیلی_وردنجانی
#عضوکانال
@golchine_sher
رها کُنش که بفهمد بلای طوفان چیست
پرندهای که ندانست لطف زندان چیست
چه لالهها که در این دشت واژگون شدهاند
یکی بپرسد از ایشان که در گریبان چیست
طبيب بود که درد مرا دو چندان کرد
که گفت عاشقی، اما نگفت درمان چیست
من از صفات رئوف الرحیم دانستم
امیدبخشترین آیههای قرآن چیست
اگرچه معتقدم هرچه هست حکمت توست
بگو که فلسفهی رنجهای انسان چیست؟
#هادی_محمدحسنی
@golchine_sher
ای ساکنان خانه های وحشت زا و محله های خالی و گورهای تاریک!
ای خفتگان در خاک!
ای غریبان!
ای اهل تنهایی!
ای اهل وحشت!
شما پیش از ما رفتید و ما به دنبال شما،به شما می پیوندیم.
🔸امّا در خانه هایتان دیگران سکونت کردند، و امّا زنانتان با دیگران ازدواج کردند، و اموالتان در میان دیگران تقسیم شد! این خبر ما هست،
شما چه خبری دارید؟
#حضرت_علی_ع
#نهج_البلاغه
@golchine_sher
من به قلبم شیوه ی عشق تو را آموختم
همچو آتش در غمت ،دنیای خود را سوختم
همچو برگی در خزان آواره در دستان باد
زردی رخ را به سرخیِ وصالت دوختم
#رسول_مومنی
#عضوکانال
@golchine_sher
اگر دیداری هم نباشد،
حتی اگر لمسی هم نباشد،
بیدلیل برای بعضیها،
همیشه جایی در دلهایمان هست
#جمال_ثریا
@golchine_sher
اگر یک تکّه نخ و سوزن داشتم،
خودم را به تو میدوختم!
مثل دکمهی پیراهنت،
باوقار؛ سر برسینهات!
خوشبختترین دکمهی دنیا بودم،
درست روی قلبت...
#چیستا_یثربی
@golchine_sher
ابر میبارید بر آیندهی دلگیر من
خنده میزد کاتب تقدیر بر تدبیر من!
اشک میآمد به استقبال ما وقت وداع
سخت میلرزید در چشمان او تصویر من
شرم اگر مانع نمیشد، بیشتر میدیدمت
بگذرند ای کاش چشمان من از تقصیر من
با سخنچینی مرا از چشم او انداختند
سادهلوحان غافلند از آه پر تأثیر من
مُصحفی هستم میان مکتب کج فهمها
هرچه میخواهند میگویند در تفسیر من
هیچ ابری موجب خاموشی خورشید نیست
روسیاه است آن که کوشیدهست در تحقیر من
#حسین_دهلوی
@golchine_sher
فرق است میان آنچه در باور توست
با فلسفه ی جهان که دُور و بَرِ توست
یک روز زمین به زیر پایت فرش است
یک روز زمین لحافِ رویِ سر توست
#ساحل_مولوی
#عضوکانال
@golchine_sher
امشب دلِ من رفته به مهمانیِ عشق
تا بشنَوَد آوای غزلخوانیِ عشق
ای کاش که عاشقانهتر آید باز
از این سفرِ شگفت و عرفانیِ عشق
#حسن_یزدان_پناهی_فسا
#عضوکانال
@golchine_sher
خدا را شكر، آهی هست، گاهی همدمی دارم
در اين هنگامهی بی همدمی، شادم غمی دارم...
مخواه از من كه با اشكی بريزم هيبت خود را
كه روی شانههای خستهام ارگِ بَمی دارم
هوای بی کسی بعد از تو آنسان آدمم كرده
كه در هر خانهای پا میگذارم مَحرمی دارم!
برای سيب دادن دستِ مردم، شاخه خم كردم
شما دست كجی دارید و من دست خَمی دارم
كويری با تفاخر گفت: دريا بوده ام روزی...
تو اما قطرهای! گفتم: اقلاً من نَمیدارم!
چيَم جز «اشک و آه و خشم و غربت؟» پس رهايم كن
كه با اين «آب و باد و خاک و آتش»، عالمی دارم!
#حسین_زحمتکش
@golchine_sher
نوشتم اول خط: بسمه تعالی سر
بلندمرتبه پیکر، بلندبالا سر
فقط به تربت اعلات سجده خواهم کرد
که بندۀ تو نخواهد گذاشت هرجا سر
قسم به معنی «لا یُمکن الفرار از عشق»
که پُر شدهست جهان از حسین سرتاسر
نگاه کن به زمین! ما رایت الا تن
به آسمان بنگر! ما رایت الا سر
سری که گفت من از اشتیاق لبریزم
به سرسرای خداوند میروم با سر
هرآنچه رنگ تعلق، مباد بر بدنم
مباد جامه، مبادا کفن، مبادا سر
همان سری که یَُحّب الجمال محوش بود
جمیل بود جمیلا بدن جمیلا سر
سری که با خودش آورد بهترینها را
که یک به یک همه بودند سروران را سر
زهیر گفت حسینا! بخواه از ما جان
حبیب گفت حبیبا! بگیر از ما سر
سپس به معرکه عابس «اَجَنَّنی» گویان
درید پیرهن از شوق و زد به صحرا سر
بنازم ام وهب را به پارۀ تن گفت:
برو به معرکه با سر، ولی میا با سر
خوشا به حال غلامش، به آرزوش رسید
گذاشت لحظۀ آخر به پای مولا سر
در این قصیده ولی آنکه حُسن مطلع شد
همان سریست که بُرده برای لیلا سر
سری که احمد و محمود بود سر تا پا
همان سری که خداوند بود پا تا سر
پسر به کوری چشمان فتنه کاری کرد
پُر از علی شود آغوش دشت، سرتاسر
امام غرق به خون بود و زیر لب میگفت:
به پیشگاه تو آوردهام خدایا سر
میان خاک، کلام خدا مقطعه شد
میان خاک: الف، لام، میم، طاها، سر
حروف اطهر قرآن و نعل تازۀ اسب
چه خوب شد که نبودهست بر بدنها سر
تنش به معرکه سرگرم فضل و بخشش بود
به هر که هرچه دلش خواست داد، حتی سر
نبرد تن به تن آفتاب و پیکر او
ادامه داشت ادامه سه روز ...اما سر -
جدا شدهست و سر از نیزهها درآوردهست
جدا شدهست و نیفتاده است از پا سر
صدای آیۀ کهف الرقیم میآید
بخوان! بخوان و مرا زنده کن مسیحا سر
بسوزد آن همه مسجد، بمیرد آن اسلام
که آفتاب درآورد از کلیسا سر
چه قدر زخم که با یک نسیم وا میشد
نسیم آمد و بر نیزه شد شکوفا سر
عقیله غصه و درد و گلایه را به که گفت؟
به چوب، چوب محمل؛ نه با زبان، با سر
::
دلم هوای حرم کرده است میدانی
دلم هوای دو رکعت نماز بالا سر
#سیدحمیدرضا_برقعی
#امام_حسین_ع_مناجات
#امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
#دیر_راهب
@golchine_sher
هدایت شده از گلچین شعر
😊اگه حوصله نداری شعرهای طولانی بخونی
یکسر به کانال ما بزن 👌
🌷فقط رباعی و تک بیت
حتما حالت خوب میشه
یکبار امتحان کن🌷
❤️کاش جای بوسهاش میماند بر پیشانیام
با خدا بودن نشان از مِهر میخواهد نه مُهر!❤️
https://eitaa.com/joinchat/769065447Cf0875d1080