خادم جمهور
تبسم بر لبان روستایی دور بودی تو
چراغ خانه بی بی گل رنجور بودی تو
مبادا تشنه و تاریک باشد کلبه ای در کوه
به فکر مردم افتاده ی مهجور بودی تو
دلت با رفتنِ استخر یا ویلا نمی شد شاد
به لبخندی که می زند کودکی مسرور بودی تو
تو هم مثل بقیه می نشستی گوشه ای راحت
خودت را درد سر دادی ،مگر مجبور بودی تو؟
میان کوچه ها شد دفتر کارَت،چه شد میزت؟
رییس ما نبودی،خادم جمهور بودی تو
شهادت باید آخر قسمتت می شد، دلاور مرد!
که عمری با شهیدان خدا محشور بودی تو
#سیدمحمدحسین_ابوترابی
#عضوکانال
#شهید_خدمت
#شهید_جمهور
#خادم_الرضا
@golchine_sher
چمدانهای بسته میدانند،
عشق راهی است پرخطر؛ اماـ
دختری محو جادهها شده است،
دختری راهی سفر؛ اماـ
مادرش بعد او چه خواهد کرد؟!
گیسوانش سفید خواهد شد
دروهمسایه طعنه خواهد زد،
آه یک روز این خبر... اماـ
روستا از نگاهش افتاده است،
شهر در امتداد این جاده است
جاده در پیش روی او دارد،
اتفاقات تازهتر اما
مانده در مِه اتاق کودکیاش،
خاطرات شب عروسکیاش
خاطراتی که غیرحسرت نیست،
خاطراتی که پشت سر...اماـ
صندلیهای خالی اتوبوس،
جادهها را یکی یکی پیچید
خط ممتد جاده میلرزید،
در سرازیری خطر اما
جاده یعنی همیشه دربهدری،
دوری از مهر خانة پدری
همهشب انتظار و بیخبری،
کاش میشد که تا سحر...اما...
□
پدرش در هجوم خاطرهها،
با خودش حرف میزند گاهی
مثل یک قاب خالی غمگین،
مانده چشمش به سوی در؛ اما...
مادرش هر سحر نگاهش را،
به ضریح سکینهخاتون دوخت
گرچه آرام بود و سخت و صبور،
سینهای داشت شعلهور اما
قاصدکهای خسته بعد از آن
همه دلواپس خبر بودند
روستا رنگ و بوی ماتم داشت،
روستا بود و چشم تر...اماـ
چمدانهای بسته برگشتند،
از سفر زار و خسته برگشتند
خسته و دلشکسته برگشتند،
با نگاهی پراز «اگر»، «اما»...
#علی_اصغر_شیری
#عضوکانال
@golchine_sher
ماییم و همین آرزوی یار و دگر هیچ
قاصد برسان مژدهی دیدار و دگر هیچ
هر مشکلی از دولت عشقت شده آسان
دل مانده، همین عقدهی دشوار و دگر هیچ
ما از طمع وصل تو در عشق گذشتیم
بگذر ز هم آغوشی اغیار و دگر هیچ
طرفی که من از عشق بتان بستهام این است
در خاک برم حسرت دیدار و دگر هیچ
سهل است اگر چرخ نگردد به مرادم
محروم نگردد کسی از یار و دگر هیچ
مستی ست،که درمان دل سوختهی ماست
ساقی برسان ساغر سرشار و دگر هیچ
برتاب حزین ، از دو جهان دیدهی دل را
عشق است در این دایره، در کار و دگر هیچ
#حزين_لاهيجى
@golchine_sher
کفر است به لبهای تو هنگام مناجات
یک شهر جدا ماندهای از مقصد آیات
بهتر که نگاهم به نگاهت نمیافتد
چشمان تو کبریت و من انبار مهمّات
لبخند تو نغز است و چنین نقض نمودهست
هرحکم که دور از نظرت کردهام اثبات
در پیچ و خم راه اگر گم شده بودیم
قرآن که گشودیم، رسیدیم به جنّات
در کشور آغوشت اگر رهگذری هست
هرگز نبَرد کاش ز لبخند تو سوغات
صد مرتبه از این همه احساس گذشتی
من ماندهام و حسرت یک پلک مراعات
#نفیسهسادات_موسوی
#عضوکانال
@golchine_sher
هدایت شده از احمد ایرانی نسب
شب هجران تو آشفته کرده خواب دنیا را
و رأس ساعت اردیبهشت آورد یلدا را
خدا بر سینهی بی طاقت شب، صبر خواهد داد
مگر طاقت بیارد روضه های صبح فردا را
میان شعله بین عاشق و معشوق فرقی نیست
تو حس کردی بلای سوختن را، ما تماشا را
خبر این است، ابراهیم در راه گلستان سوخت
خبر این است، حس کرد عاقبت آغوش مولا را
به صفحه صفحهی سرخ مقاتل بارها دیدم
به آتش میکشد تقدیر، فرزندان زهرا را
برایت ابرها پیراهن مشکی به تن کردند
مگر در سایه بنشانند این تنهای تنها را
برای فاتحه خوانی، برای تسلیت، باران
کنارت میرساند قطره قطره دستِ دریا را
پر از بیتابی و اشک و غم و اندوه میگشتیم
میان کوه و جنگل را، میان دشت و صحرا را
چه کردی که تمام روضه ها را در تو میبینیم
عطش را، سوختن را، گم شدن را، ارباً اربا را
من از بیتابی قلب محبان تو فهمیدم
تو با خون خودت بیدار کردی غیرت ما را
#احمد_ایرانی_نسب
#شهید_آیت_الله_رئیسی
#شهید_جمهور
#احمد_ایرانی_نسب
@ahmadiraninasab
هدایت شده از احمد ایرانی نسب
📙 کانال اشعار #احمد_ایرانی_نسب
💠 اشعار _سرود و نوحه
💠 تکی بیتی _ طرح استوری
💠 اطلاع رسانی کارگاه های آموزش شعر
💠 اطلاع رسانی جلسات و اجراها _مصاحبهها
💠 گزارش تصویری عکس و کلیپ اجراها
کانال اشعار احمد ایرانی نسب در ایتا👇
https://eitaa.com/ahmadiraninasab
کانال اشعار احمد ایرانی نسب در تلگرام👇
https://t.me/ahmadiraninasab
مدتهاست
به هوایِ صبح بخیر گفتنهایت
سحر خیز شدهام
#صدرا_فاریابی
@golchine_sher
یک عمر شکستیم،دریغا نظری نیست
با سنگ دلان آینه بودن هنری نیست
گیرم که چهل سال ز خورشید سرودی
یلدای دلِ شبزدگان را سحری نیست
یک پنجره وا نیست به گلگشت تغزل
ما را چه مجالی به تماشا که دری نیست
تقدیر تو این است پرستوی مهاجر
هنگامه ی کوچ است، ولی بال و پری نیست
پائیز رسیده است به تقویم که دیریست
در باغ کلاغان ز بهاران خبری نیست
...
هر چند که تا قاف سخن بال گشودیم
از سایه ی سیمرغ هم این جا اثری نیست
تقدیر من این بود که در دانه بسوزم
این سوخته را جز نرسیدن ثمری نیست
#بهرام_احدی
#عضوکانال
@golchine_sher
قدم بزن همه ی شهر را به پای خودت
و گریه کن وسط کافه ها برای خودت
تو خود علاج غم و درد بیشمار خودی
برو طبیب خودت باش و مبتلای خودت !
شبیه نوح اگر هیچکس به دين تو نیست
تو با خدای خودت باش و ناخدای خودت
دوباره دست به زانوی خود بگیر و بایست
بزن اگر که زدی، تکیه بر عصای خودت
بگرد و صورت خود را دوباره پیدا کن
تویی که گم شده ای بین عکس های خودت …
#حسین_زحمتکش
@golchine_sher
لبریز دردم آمدم دارو بگیرم
مُهر اجابت از دَمِ یاهو بگیرم
ای کاش از دست تلاطم های دنیا
در ساحل امن شما پهلو بگیرم
از دور هر شب زائر شش گوشه هستم
این بار باید اذنِ رو در رو بگیرم
با خیل غمها الفتی دیرینه دارم
اما نشد تا با فراقت خو بگیرم
دلتنگ ایوان نجف هستم همیشه
تا حاجت یک عمر را از او بگیرم
بستم دخیلِ قلب خود را بر ضریحش
شاید برات از ضامن آهو بگیرم
#نگین_نقیبی
#عضوکانال
@golchine_sher
ناگهان آیینه حیران شد، گمان کردم تویی
ماه پشت ابر پنهان شد، گمان کردم تویی
ردّ پایی تازه از پشت صنوبرها گذشت…
چشم آهوها هراسان شد، گمان کردم تویی
ای نسیم بیقرار روزهای عاشقی!
هرکجا زلفی پریشان شد، گمان کردم تویی
سایهی زلف کسی چون ابر بر دوزخ گذشت
آتشی دیگر گلستان شد، گمان کردم تویی
باد پیراهن کشید از دست گلها ناگهان
عطر نیلوفر فراوان شد، گمان کردم تویی
چون گلی در باغ، پیراهن دریدم در غمت
غنچهای سردرگریبان شد، گمان کردم تویی
کشتهای در پای خود دیدی؛ یقین کردی منم
سایهای بر خاک مهمان شد، گمان کردم تویی
#فاضل_نظری
@golchine_sher