ما هیچ و جهان هیچ و
غم و شادی هیچ
خوش نیست برای هیچ
ناخوش بودن...
#ابوسعید_ابوالخیر
@golchine_sher
چه فرقی میکند دوریم یا نزدیک وقتی من
ترا چون تکهای از سرزمینم دوست میدارم
#سجاد_صفری_اعظم
@golchine_sher
ای لبانت از رگ گردن به من نزدیکتر
بوسههای هر شبت از من به من نزدیکتر
دوری از آغوش گرمت مایهی مرگ من است
دستهات از لاله و لادن به من نزدیکتر
از لب جادکمهها رازی نخواهد کرد درز
میشوی در پیرهن از تن به من نزدیکتر
پرچم صلحی نشانت دادم و از آنبهبعد
مرزهایت هر شب از قبلاً به من نزدیکتر
برفم و خوابیده کوهستان تو در من ولی
میشود با هر نفس بهمن به من نزدیکتر
عاقبت خاکستری میماند از هر کلبهای
جز تو کی ای آتش روشن به من نزدیکتر؟!
#کبری_موسوی_قهفرخی
@golchine_sher
یک لیله المبیت تو را بس ولی شوی
چون آفتاب در شب ظلمت جلی شوی
ذکر سلام نام تو عطر ملائک است
باید که باب میل خدا و نبی شوی
ما را نیاز حاجت هیچ استخاره نیست
وقتی برای مرهم دل یا علی شوی
حسن ختام عشق سرآغاز عاشقی است
در گوش هر رسیده که بانگ جلی شوی
عالم دلیل این همه حسن جمال توست
یک لیله المبیت تو را بس ولی شوی
#سیف_الدین_حسین_زاده
#عضوکانال
@golchine_sher
نه وصلت دیده بودم کاشکی ایگل نه هجرانت
که جانـم در جوانی سوخت ای جانـم به قربانت
تحمــل گفتی و مـن هم که کردم سـالها اما
چقـدر آخـر تحمــل بلـکه یادت رفـته پیـمانت
چو بلبل نغـمه خوانم تا تو چون گل پاکدامانی
حــذر از خـار دامنـگیر کن دستـم به دامـانت
تمـنای وصالم نیست عشــق من مگـیر از من
به دردت خـــو گرفتم نیسـتم در بنـد درمانت
#شهریار
@golchine_sher
زین تبسم که تو از آن لب گلگون کردی
دل ما را چو دل باده پر از خون کردی
تا ز زنجیر سر زلف گره بگشودی
همچو لیلی همه را بیدل و مجنون کردی
#اديب_باستان_شعله
@golchine_sher
دست هایم به زخم عادت داشت
و به دست پدر شباهت داشت
دست بابا اگرچه خالی بود
قدر یک آسمان سخاوت داشت.
دشت بود و چقدر آرامش
کوه بود و چقدر هیبت داشت
پدرم روضه خوان نبود ولی
در دلش روضه بی نهایت داشت
تا صدایی نگفته بود حسین
بغض او نای استقامت داشت
خانه از چشم اوحسینیه بود
خانه با اشک او طراوت داشت
مشقِ نام حسین بود و حسین
هر چه پیشانی پدر خط داشت
#محمد_خادم
@golchine_sher
از انتظار، دیدهٔ یعقوب شد سفید
هیچ آفریده چشم به راه کسی مباد
#صائب
@golchine_sher
در شب باران به خاک ریخته گاهی
بوسه ی ابری که دل سپرده به ماهی
خط به خط سرنوشت من مژه ی توست
زندگی کوه بسته است به کاهی
زلف تو و عمر من ؟ چه راه درازی!
چشم تو و حال من ؟ چه روز سیاهی!
مسئله مرگ و زندگی نظر توست
می کُشی و زنده می کنی به نگاهی
حق من این زندگی نبود خدایا!
جان مرا زودتر بگیر، الهی ...
#فاضل_نظری
@golchine_sher
خدا به عشق ٍعلی آفرید دنیا را
به اعتدالٍ علی آفرید عقبیٰ را
به قدر ٍقامت ٍنام ٍعلی ولی الله
کشید بر سرٍ کوه آفتابٍ زیبا را
هم اینکه ماه ٍرخش برزمین نمایان شد
از آبـــــروی علی پُر نمود دریا را
دمید با دمٍ قدسش جهان مقدس شد
نشاند آدم و نوح و خلیل و موسیٰ را
خدا چقدر به نامٍ علی ارادت داشت
به احترام ٍ علی آفرید زهرا(س) را
نوای احمدی از ذوالفقار بالا رفت
که سجده گاه کند، مسجد وکلیسا را
علی امیر، علی بوتراب، علی اعلی
خدا به دستٍ نبی داد دستٍ مولا را
به حبٍ ساقی کوثر علی سلام الله
خدا به آتش دوزخ نمی بــرد ما را
علیست اَشرفُ و زَین و حَلیف و باب الله
خدا به مهر علی وا نموده درها را
#صفیه_قومنجانی
#عضو_کانال
@golchine_sher
چند زمستان ميگذرد
هوا چه سرد است،
چه پُر سوز است!
سوز ميآيد
سوز ميآيد
سوزِ بيكسي ميآيد
سوزِ سرگرداني
سوزِ تنهايي،
سوزِ تنهايي ميآيد.
من هيچ چيز ندارم
حتي پدر
كه روزگاري مثل درخت
تمامِ خانهي ما را سخت، در آغوش ميفشرد
و سايهي مهربانياش را
از ما دريغ نميكرد.
در آستانهي خانه
پدر پس از خداحافظي
هر صبح با صداي بلند، «چهارقل» ميخواند
و از «پنجتن»، مدد ميجُست
و وقتي كرايهخانه، عقب ميافتاد،
پدر
در نيمههاي شب به خانه ميآمد
و گاه اتفاق ميافتاد
كه ما تا دهروز، بيپدر بوديم
و شبها، يتيم ميخوابيديم.
آنروزها، پدر، بزرگترين مردِ روي زمين بود
وقتي كه شب، به خانه ميآمد
و ما شكايتِ دُردانههاي صاحبخانه را
به پيش او ميبرديم،
پدر چه خطونشانها كه براي آنها نميكشيد
امّا دريغ
نميدانم چرا
فردا هرچه گفته بود فراموشش ميشد،
و دوباره اوّلِ صبح
به نصرتخان سلام ميكرد؟!
آنروزها - تمام سال -
هر شب به اميدِ دوچرخه
مشق مينوشتيم،
به اميدِ دوچرخه ميخوابيديم
و خوابِ دوچرخه ميديديم؛
امّا روزِ گرفتنِ نتيجه
دزدي نامرد، جيبهاي پدر را ميزد!
پدر دروغ نميگفت!
من از همان روزها
از دزدها
بدم ميآمد.
آنروزها براي ما
پدر يعني: دستي كه زِبْر است
امّا مهربانيِ نامحدودي دارد
پدر يعني: بوي سيگار و بوي دود و بوي عرق كار
پدر يعني: آغوشي براي آرامشِ شبهاي ما
پدر يعني: كـارِ مُمتَد و بيوقفه
پدر يعني: توكّل بر خدا
پدر يعني: گريه براي امامحسين
پدر يعني: نمازِ سرِ وقت
پدر يعني: شنيدنِ تمامِ شكايتها
پدر يعني: يك دست كتوشلوار شبِ عيد
پدر يعني: يك سكهي دو رياليِ روزانه
پدر يعني: وعدهي دوچرخه براي تابستان
پدر يعني: يك بغل هندوانه در ظهرهاي گرم
پدر يعني: خداي روي زمين براي مادر
پدر يعني: وقار و شمرده شمرده حرف زدن
پدر يعني: كمغذاترين عضوِ خانوادهاي پنجنفره
پدر يعني: خوشرويي و لبخند
پدر يعني: مردي با يك شالِ سبز
پدر يعني: مردي كه زانوي شلوارش وصله دارد
و يقهي كتش نخنما شده
پدر يعني: يك كيفِ چرمي براي اوّلِ مهر
پدر يعني: چكمههاي پلاستيكي زمستان
#سهیل_محمودی
@golchine_sher
کور بودیم و
غمهای پدر را نمیدیدیم
مادرم اما بریل میدانست
هر شب دردها را
از روی پینه دستهای پدر مرور میکرد
#حسین_غلامی_خواه
@golchine_sher
ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﻮ ﺑﻮﺩ
ﮐﻪ ﺳﻘﻒ ﺑﺮ ﺳﺮﻣﺎﻥ ﺧﺮﺍﺏ ﻧﺸﺪ
ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﻮ ﺑﻮﺩ
ﮐﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭﻫﺎ ﻣﺤﮑﻢ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ
ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﻮ ﺑﻮﺩ
ﮐﻪ ﻣﺎ
ﺑﻪ ﺻﺪﺍﻗﺖ ﭘﻨﺠﺮﻩﻫﺎ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ
ﭘﺪﺭ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ
ﻭ ﻣﻦ ﻫﻨﻮﺯ ﻓﮑﺮ میکنم
ﮐﻪ ﺷﺎﻧﻪﻫﺎﯼ ﺍﻭ
ﺩﺭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺳﺘﻮﻥﻫﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﺟﺎ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ
#بابک_زمانی
@golchine_sher
برخاستن وقت سحر یادش هست
یک لقمه ی نان مختصر یادش هست
هر بار گذشته را ورق زد پدرم
از کارگری درد کمر یادش هست
#نوروزرمضانی
#پدر
@golchine_sher
از «روز من» و «بخت من» ای دوست، چه پرسی؟
بی روی تو و موی تو «این» تیره شد، «آن» تار..
#قاآنی
@golchine_sher
همیشه مرد سفر مرد جاده بود پدر
رفیق و همدم مردم پیاده بود پدر
چو تک درخت ستبری دلش به این خوش بود
که روی پای خودش ایستاده بود پدر
غم یتیمی و غربت حریف او نشدند
سترگ بود نماد اراده بود پدر
به قد کشیدن من روز شب میاندیشید
صبور بود کشاورز زاده بود پدر
مرا نشاند بر اسب مراد و توسن بخت
خودش ولی دم رفتن پیاده بود پدر
یتیم خانهی دنیا به او سپرد مرا
که مهربان که صمیمی که ساده بود پدر
درون سینهی او جا برای همهمه بود
دلش گشوده و دستش گشاده بود پدر
خزانهی دل او دانه دانه مروارید
خودش برای خودش شاهزاده بود پدر
پدر که رفت دلم را به آسمان دادم
خودش به من پر پرواز داده بود پدر
برای من پدری کرد و پر کشید و پرید
چه مهربان چه صمیمی چه ساده بود پدر
#سعید_بیابانکی
@golchine_sher
ای طفل که دفع مگس از خود نتوانی
هر چند که بالغ شدی آخر تو همانی
شکرانهی زورآوری روز جوانی
آن است که قدر پدر پیر بدانی
#سعدی
@golchine_sher
دنبال چه میگردی پدرم؟
چرا صورتت این همه رو به زمین
نزدیک است
من از این تای کمر میترسم
تو هنوز سلام آفتابهای بی شماری را ندادهای
رو به زمین نه
به آسمان خیره شو
صاف بمان
ستون این خانه نفهم است
یادش نده ویرانی این سقف چگونه است
#رسول_ادهمی
@golchine_sher
بین اشعارِ من و ارتشِ چشمانِ شما
بنده مغلوب دوسردارِ سپاهت شده ام
#یلدا_ڪولیوند
@golchine_sher
ای نی! چه کشیدی مگر از خلق که هر دم
ما آه کشیدیم و تو فریاد کشیدی
#فاضل_نظری
@golchine_sher
از سقف اتاق می چکد اشکِ دگر
مادر که نگاه خسته اش مانده به در
رفته ست پدر در پیِ لقمه نانی
برگشته دوباره دستهایش به کمر...
#سیده_مرضیه_یثربی
#عضوکانال
@golchine_sher
تو کیستی که صدایت به آب میماند
تبسّمت به گل آفتاب میماند
تنت به پیرهن صورتی و دامن سرخ
به تُنگ نیمهپری از شراب میماند
به پشت چشم تو آن سایههای رنگارنگ
به نقش قوسِ قُزح در حباب میماند
تو را شبی سر راهی دو لحظه دیدن و بعد
به خانه یاد تو کردن به خواب میماند
از آن تبسّم نوشت به سینه یادی ماند
چو برگ گل که به لای کتاب میماند
کسی که شعر تو را گفت نشئهی سخنش
به مستی میِ بیرنگ ناب میماند...
#یداله_مفتون_امینی
@golchine_sher
پدر
دستهایش را تا کرد و در چمدان گذاشت
مادر
چشمهایش را در بقچهای پیچید
پدر با چمدان و بقچه بیرون رفت
و با چند دست لباس برای من برگشت
شب شنیدم
که پدر میگفت
آنها را به قیمت خوبی فروخته است
#سهیل_خطیب_مهر
@golchine_sher