eitaa logo
گلچین شعر
14.4هزار دنبال‌کننده
844 عکس
294 ویدیو
12 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
دوره حافظ خوانی رایگان همراه با استاد راهنما به مدت سه ، سه غزل را رایگان با استاد راهنما مرور کنید و سپس در صورت تمایل نسبت به ثبت نام بسته ی ویژه ۸ هفته با حافظ( مرور۱۲۰ غزل ) اقدام کنید. انجمن مجازی حافظ خوانان ایران وابسته به کانون آفتاب ثبت نام: https://B2n.ir/3roozbahefez
شب خاطرات تارِ مرا ، تازه می کند غم های بی شمارِ مرا ، تازه می کند هر روز درد تازه ای و داغ تازه ای تلخی ی روزگارِ مرا ، تازه می کند از این سکوت خسته ی شبها فراری ام چون حس انتظارِ مرا ، تازه می کند وقتی قطار فکر و خیالات می رسد یاد تو حال زارِ مرا ، تازه می کند اینکه قرار نیست ، دوباره ببینمت احوال بی قرارِ مرا تازه می کند باران اشک می شوم و یاد چشم تو چشمان سوگوار مرا ، تازه می کند به یاد معدن کاران طبس @golchine_sher
33.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هیچ کس نیست بفهمد دل بیمارم را در پس پرده ببیند همه اسرارم را سر‌کشد زهر غزل‌های جنون آمیزم آن قسم خورده که آتش زده افکارم را بِگُریزم خودم از خود بزنم ریشه‌ خود بُکشم غمزه‌ی آدم‌کش سربارم را با غم از آه جگر سوز طنابی بتنم تا ببیند همه‌ شب این دل بر  دارم را از غم دوری او عاشق و شاعر شده‌ام کاش بیرون کند از دل غم اشعارم را دل من تنگ و دلش سنگ و شبی مهتابی_ بسرایم همه شب راز دل زارم‌ را بزند داغی مُهر از لب خود بر لب من از تب من به لب آرد همه اقرارم را @golchine_sher
جنگ هنوز ادامه دارد... وقتی رگبار سرفه ها ستون خانه را می لرزاند مادرم سربازی است آماده باش که با اکسیژن می شتابد. سپس پشت چادر سمت قبله سنگر گرفته از آن می گوید... و خواهرم.... که دختری است بابایی گوشه ی اتاق ابری است پدر دلتنگ نفس ابر هر لحظه بارورتر می بارد و می بارد... دشمن نیز به پیروزی پدر اعتراف کرد وقتی مدال ترکش را بر سینه ی او آویخت... ولی اینبار... خبر از صلحی است اجباری سرباز ... پدرم را زیر ملحفه ی سفید پنهان می کند و دشمن اما... ستون خانه را بر سرمان آوار کرد... حالا من مانده ام وارث کپسول اکسیژنی که پر است از هوای سنگین غم با احترام تقدیم به جانبازان شیمیایی بویژه پسرخاله شهیدم اصغر صفری @golchine_sher
دلگرمی او هنوز در باور ماست همواره امید اول و آخر ماست هرچند به سمت آسمان رفت ولی این سایه ی بابا است که روی سر ماست @golchine_sher
فهمیدم در اولِ مهرِ امسال شد شعله ور و برای من رفت از حال عمری پدرم سوخت و با کندنِ کوه جان کند برای لقمه ای نانِ حلال! @golchine_sher
به مناسبت گرامیداشت هفته دفاع مقدس (شهید) این واژه من را می کِشد با هر هِجایش تا مرز صحرای جُنون با رَدّ پایش از شوش و خرمشهر و بستان و هویزه تا ساحل کارون و اَروند و هوایش این واژه شهد لاله با خود دارد و عشق دشت شقایق های پرپر..... آشنایش با ضرب پوتینش شکسته، پشت شب را قلب زمین ، لرزیده از موج صدایش خُمپاره و خاک و خلوص و خنده بر خون تاریخ و یاد شاهدان سر جُدایش نوشیده از جام شراب حضرت عشق با کاسه هایی از قنوتِ ربنایش چون جانمازش سنگر و سَقفش ستاره ست تا آسمان ها می‌رود، عطر دعایش با خون خود امضا نموده برگ تقدیر با قُرعه ی عشقی که کرده مبتلایش این واژه نامش در رگ هر شهر جاری است او یک "شهید " است و حقیقت خون بهایش @golchine_sher
چشم مخصوص تماشاست اگر بگذارند و تماشای تو زیباست اگر بگذارند من از اظهار نظرهای دلم فهمیدم عشق هم صاحب فتواست اگر بگذارند دل درنایی من اینهمه بیهوده مگرد خانه دوست همین جاست اگر بگذارند سند عقل مشاع است اگر بگذارند عشق اما فقط از ماست اگر بگذارند غضب آلوده نگاهم میکنید ای مردم دل من مال شماهاست اگر بگذارند @golchine_sher
یک روز که رویِ بخت از ما برگشت از معدنِ رنج، جسم بابا برگشت با غیرتِ خود نذاشت تنها باشیم جان داد میانِ کوه، اما برگشت @golchine_sher
شد اول مهر و همه خوشحال و خندانیم صف بسته ایم و شادمانه دست ها در دست بابا نیامد خانه اما مطمئن هستیم درکارسخت خویش او خندان و مشغول است در یاد من او خسته از معدن که می آمد از خاک و خاکستر،سر و رویش سیاهی داشت اما همان لبخندهای پاک و پر مهرش در قلب ما با عشق ، شور زندگی می کاشت آغاز مهر امسال شد پایان لبخندم وقتی به جای نان شب،بابای من جان داد وقتی خبر آمد که معدن ریخت دنیا هم درس فراق و اشک و آه و داغ و حرمان داد شد اول مهری پر از اندوه بی بابا ای کاش برگردد ببیند کوهی از آهم من قول میدم دیگر از بابای زیبایم کیف ومدادودفتروخط کش نمی خواهم من بی خبر،عباس،حیدر،مصطفی،محمود بابای ما همکار و معدن کار این دشته یک آن معلم از کلاس درس خارج شد آری خبر پیچید معدن منفجر گشته شد گریه آری خنده های اول مهرم افتاد یادم پینه های دست بابایم با انفجار تلخ معدن سوخت بابا و می سوخت در یک لحظه هم دنیا و رویایم دیشب به مادر گفته بودم استرس دارم گفت اول مهر است و کیفم را نشان می داد اما دلم آشوب سختی داشت، بابایم در عمق معدن بود و با اندوه جان می داد @golchine_sher
تو نشاطِ نفسِ صبح پس از بارانی جنگلِ ابری و در خاطره‌ها پنهانی اگر از بام تو پرواز کنم یا نکنم باز هم در قفسِ یاد توام زندانی شرحِ دل‌بستن و دل‌کندنِ ما آسان نیست تا کجا خانه نو ساختن از ویرانی! بی‌گناهی اگر از ترسِ عذاب است نه عشق برحذر باش از این وسوسه شیطانی چشم بستیم، ولی جای نظربازی داشت شرمِ دیدارِ تو در جامه تابستانی دست در زلفِ تو بردم که شب آغاز شود حیف! یلدای من این بار نشد طولانی @golchine_sher
یک مشت دارو با شال می بندد زن قصه سرش را چون درد پوشانده تمام پیکرش را تخت وتشنج یک تن بد حال وحالا آشفتگی دربرگرفته دامنش را کم کرده روی درد را باعشق، هر چند در ناشکیبی سوخته ،بال و پرش را یک مشت دارو ، چشم های خیره بر تخت یک شربت سرفه که گم کرده درش را سنگر گرفته کودکش کنج اتاق و دیده ولی بابای اوهمسنگرش را یک دست وپایش مانده در مرز شلمچه همراه خود آورده نیم دیگرش را شب ها مچاله می شود از درد در خود مهتاب می بنند به همراهی سرش را روزی هزاران بار می میرد زنی که همسایه می خندد جنون همسرش را هر بار چیزی می شکست و باز میگفت فردا برایت می خرم یک بهترش را دارالجنون و عشق یعنی این اتاق و یک زن که دیده پیش چشمش محشرش را شاعر به پایان می رساند این غزل را با مرد موجی با زن در محضرش را . @golchine_sher