ناگهان آیینه حیران شد، گمان کردم تویی
ماه پشت ابر پنهان شد، گمان کردم تویی
ردپایی تازه از پشت صنوبرها گذشت
چشم آهوها هراسان شد، گمان کردم تویی
ای نسیم بیقرار روزهای عاشقی
هر کجا زلفی پریشان شد، گمان کردم تویی
سایهی زلف کسی چون ابر بر دوزخ گذشت
آتشی دیگر گلستان شد، گمان کردم تویی
باد پیراهن کشید از دست گلها ناگهان
عطر نیلوفر فراوان شد، گمان کردم تویی
چون گلی در باغ، پیراهن دریدم در غمت
غنچهای سر در گریبان شد، گمان کردم تویی
کُشتهای در پای خود دیدی یقین کردی منم
سایهای بر خاک مهمان شد، گمان کردم تویی
#فاضل_نظری
@golchine_sher
زیر باران بنشینیم که باران خوب است
گم شدن با تو در انبوه خیابان خوب است
با تو بیخوابی و بیتابی و دل مشغولی
با تو حال خوش و احوال پریشان خوب است
رو به رویم بنشین و غزلی تازه بخوان
اندکی بوسه پس از شعر فراوان خوب است
موی خود وا کن و بگذار به رویت برسم
گاه گاهی گذر از کفر به ایمان خوب است
شب خوبی است ، بگو حال زیارت داری ؟
مستی جاده ی گیلان به خراسان خوب است
نم نم نیمه شب و نغمه ی عبدالباسط
زندگی با تو ، کنار تو ، به قرآن خوب است
#ناصر_حامدی
@golchine_sher
غمِ تو را چنان عزیز داشت دل
که پیشِ کس
دم از شکایتی که نه!
دم از گلایه هم نزد...
#حسین_منزوی
@golchine_sher
بی تو این دیده
کجا میل به دیدن دارد
قصهیِ عشق مگر بی تو شنیدن دارد؟
#شهریار
@golchine_sher
برای توست میخواهم اگر باشوق فردا را
که میخواهم اگر صاحب شوم هر چیز زیبا را
به قدری من یقین دارم به وصل تو که حتی مرگ
ندارد قدرتش را که نخواهد پیش هم مارا
کدام آیینه از روزی که میآیی خبر دارد؟
کدام آینده از اندوه میخواهد رها ما را؟
نمیخواهم که از چیزی به جز تو باخبر باشم
تو میآیی و من میرانم از خود قاصدکها را
دوباره میرسد روزی که برگردم به آغوشت
که تا امروز رودی گم نکرده راه دریا را
بیا با من سفر کن در سفر راز عجیبی هست
که باهم همسفر کرده پرستوهای تنها را
#رویا_باقری
@golchine_sher
جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را
نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را
#شهریار
@golchine_sher
از سرخی لبان تو ای خون آتشین
نار آفریده اند انار آفریده اند
یک قطره بوی زلف تَرت را چکانده اند
در عطردان ذوق و بهار آفریده اند
#سعيد_بيابانكي
@golchine_sher
نشستی کنج آغوشم، جهانم را بغل کردم
تو خندیدی و من رنگین کمانم را بغل کردم...
تورا دیدم تورا دیدم دوبال شوق وا کردم
پریدم آسمان بی کرانم را بغل کردم
تورا بین دو بازو آنچنان بر سینه جا دادم
شبیه یک صدف دُرِّ نهانم را بغل کردم
میان دست هایم تاب خوردی روی امواجم
منم چون برکه ماه مهربانم را بغل کردم...
در آغوشم نشستی هی غزل پشت غزل آمد
دویدم شعرهای بی امانم را بغل کردم...
هزاران بار از اندوه جانم رفت و هر دفعه
نشستم با دو دست خسته، جانم را بغل کردم.
میان رنج ها هربار دیدم که تورا دارم
به شکرانه خدای مهربانم را بغل کردم
#ریحانه_ابوترابی
@golchine_sher
ساحلِ امنم تو باشی، فکر طوفان نیستم
تا در آغوش توأم در بندِ هجران نیستم
گر بنا باشد که از چشمت بیفتم لحظهای
روز و شب در سجده هم باشم مسلمان نیستم
هر چه پیش آید، خوشآید در مسیر مشهدت
درد اگر از یار باشد، فکر درمان نیستم
بس که لطفت شامل هر روسیاهی بوده است
وقتِ حاجت خواستن، سر در گریبان نیستم
اینکه جَلد گنبدت ماندم، خدا را شاکرم
اینکه عُمرَم در حرم سر شد پشیمان نیستم
قول دادم زیر پای زائرانت جان دهم
من خودم را میشناسنم، سست پیمان نیستم
کاش آغازِ تمامِ صبحهایم با تو بود...
حسرتش را میخورم اهل خراسان نیستم
#احسان_نرگسی
#امام_رضا
@golchine_sher
صبح، خورشید آمد
دفتر مشق شبم را خط زد
می روم...
دفتر پاک نویسی بخرم !
زندگی را باید از سر سطر نوشت...
#قیصر_امین_پور
@golchine_sher
صبح شد
آی نمیباید خُفت
چشم بگشای که خورشید شِکُفت
باز کن پنجره را با دم صبح
باید از خانه دل
گرد پریشانی رُفت
#سلمان_هراتی
@golchine_sher
تو مثل خندهی گل، مثل خواب پروانه
تو مثل آنچهکه ناگفتنی ست زیبایی
چگونه سیر شود چشمم از تماشایت؟
که جاودانهترین لحظهی تماشایی
#حسین_منزوی
@golchine_sher