با منِ دردآشنا ، ناآشنایی بیش از این؟
ای وفادارِ رقیبان، بیوفایی بیش از این؟
گرمِ احساسِ منی، سرگرمِ یادِ دیگران،
من کجا از وصل خشنودم، جدایی بیش از این؟
موجی و بر تکهسنگی خُرد، سیلی میزنی
با بهخاکافتادگان، زورآزمایی بیش از این؟
زاهدِ دلسنگ را از گوشهی محرابِ خود
ساکنِ میخانه کردی، دلربایی بیش از این؟
پیش از این زنجیرِ صدها غم به پایم بسته بود
حال، تنها بندهی عشقم، رهایی بیش از این؟
#سجاد_سامانی
@golchine_sher
هدایت شده از احمد ایرانی نسب
باز نقارهها خبر دادند ناگهان ساعت شهادت را
اشکها مستجاب خواهد کرد حاجت آخرین زیارت را
اشکها دانه های تسبیحند، اشکها قطره های بارانند
قطرههایی که روی بال مَلَک با خود آورده استجابت را
سجده ها پر شدهست از شبنم، ربناها پر است از شببو
و قیامی همیشه رو به بهشت تا تداعی کند قیامت را
دانه های انار پاشیدند، سرخ شد صحن سبز شاهچراغ
ذکرها گرچه ناتمام ولی نور دادند بی نهایت را
زائران در مسیر خورشیدند، قطعهای از بهشت را دیدند
بچه گنجشک ها نترسیدند بنگر معنی شجاعت را
در بزنگاه نزد بابایش، پدری میکند اگر پسری
هدفش بیگمان شجاعت نیست،خواست ثابت کند رفاقت را
قطره قطره به خاک افتادند، آسمان سجده میکند به زمین
قطره قطره تمام بارانها مینویسند این روایت را
هم وطن معنی حرم دارد، هم حرم نزد عاشقان وطن است
مادری آمده به استقبال تا که معنا کند شفاعت را
باز نقاره از نفس افتاد، باز دیر آمدیم سمت قرار
پشت در مانده ایم و میگوییم برسان ساعت شهادت را
#احمد_ایرانی_نسب
#شاهچراغ
#شاه_چراغ #حرم_شاهچراغ #شعر_شاهچراغ #شعر_شاه_چراغ
💠 کانال اشعار احمد ایرانی نسب در ایتا 💠
https://eitaa.com/ahmadiraninasab
💠 کانال اشعار احمد ایرانی نسب در تلگرام 💠
https://t.me/ahmadiraninasab
اول کار است بسم الله الرحمان الرحیم
باب اسرار است بسم الله الرحمان الرحیم
نغمهٔ جان است بسم الله الرحمان الرحیم
بال عرفان است بسم الله الرحمان الرحیم
شعر من مست است بسم الله الرحمان الرحیم
شهد یک دست است بسم الله الرحمان الرحیم
شعر من ناب است بسم الله الرحمان الرحیم
همچو مهتاب است بسم الله الرحمان الرحیم
#پرویز_بیگلری
#عضوکانال
@golchine_sher
چون صبح برآید زِ افق خوردن یک چای
محشر شود از دست نگاری که تو باشی!
#فاطمه_دشتی
@golchine_sher
غزل
در روزنامه خوانده ام اوضاع ِ حادی نیست!
حال همه خوب است و ....جز این رویدادی نیست!
خواندم دعای بارش باران و سیل آمد!
دیگر به ایمان خودم هم اعتقادی نیست!
کمپی برای ترک ِ غم خوردن نشد پیدا!
با آنکه ویرانگرتر ازاین اعتیادی نیست
در دفتر نقاشی ات آبی است دریاچه
در جعبه ام امّا چنین رنگ و مدادی نیست
تنها هوایی مختصر کنج قفس بفرست!
این انتظار از زندگی چیز زیادی نیست
حالا که فریاد ِ گلویم تیرباران شد
حالی برای مرده باد و زنده بادی نیست
وقتی تمام دوستان خنجر به کف دارند
بر دشمنان نازنینم انتقادی نیست!
ای آینه! در چشم معشوقم نشو خیره!
حتی به چشمان تو دیگر اعتمادی نیست!
#محمد_علی_نیکومنش
#عضوکانال
@golchine_sher
ای دریغا در حصار خویشتن ، زندانی ام
چون بنای کُهنه ای در حالتِ ویرانی ام
گر چه خاموشم ولی در سینه ام فریادهاست
همچو اُقیانوس از اعماقِ خود طوفانی ام!
هیچکس از راز پنهانم نباشد با خبر
رهروی در سایه ی دنیای خود پنهانی ام
خطِّ پیری گر چه بر پیشانی ام افتاده است
در حریمِ دل ، ولی در فکر آبادانی ام
زندگی طی شد بدون حاصل ای عمر عزیز
توشه ی راهی ندارم تا کجا می رانی ام؟
تا حقیقت گُم نگردد زیر پای دیو و دد
روز و شب دنبال نور مکتبی انسانی ام
جادّه های عاشقی را طی نمودم در غبار!
شادم اما با تمامِ بی سر و سامانی ام
اصلِ خود را گُم نکردم در غریب آبادِ دهر
اهلِ تبریزم ولی از ریشه یک ایرانی ام
بعد از عمری، فلسفه آیینه ای دستم نداد
در طریقت عابرِ بیراهه ی حیرانی ام
همچو ( شایق) دل به خورشید ولایت بسته ام
سرخوشم تا بهره مند از مکتبِ قرانی ام
#اکبر_حمیدی_شایق
#عضوکانال
#من_ایرانی_ام
@golchine_sher
گفتيم عشق و طاقت آن را نداشتيم
چيزی كه ما لياقت آن را نداشتيم
گفتيم در كشاكش تقدير با هميم
حرفی زديم و قدرت آن را نداشتيم
بعد از هزار مرتبه تكرار دوستی
يكبار هم صداقت آن را نداشتيم
بسيار ساده بود سخن گفتن از گذشت
اما دريغ! جرأت آن را نداشتيم
حالا بيا كمی سخن از عاشقی بگو
كاری كه هيچ فرصت آن را نداشتيم
#مجيد_افشاری
@golchine_sher
با هر که به غیر از غمتوفاصله دارم
با من بنشین با تودلی یک دله دارم
سر می رود از دست همه حوصله ی من
یعنی که برای تو فقط حوصله دارم...
#مرتضی_امیری_اسفندقه
@golchine_sher
میان ما و شما عهد در ازل رفتهست
هزار سال برآید همان نخستینی...
#سعدی
@golchine_sher
ای حنجره ی رسای توحید، اذان!
ای اول و انتهای توحید ،اذان!
آفاق معطر شده از نغمه ی تو
ای سبزترین ندای توحید،اذان!
#اذان_شعار_توحید
#صامره_حبیبی
#عضوکانال
@golchine_sher
نگاه غنچه ها می سوخت،تا اعماق دلها را
که می جستند، درجام عطش هرلحظه سقا را
نوای العطش چون دود، از هر خیمه برمی خواست
که می دانست جز ساقی کلید این معمّا را
صدای آب آب، کودکان تشنه چون آتش
شرر می زد ،دل افسرده و بی تابِ مولا را
چگونه بنگرد ساقی به چشم طفل عطشانی
که رنگ آب می بیند سراب دشت و صحرا را
اگر رخصت دهی مولای من، عباس را،شاید
رساند برلب شش ماهه ات آب گوارا را
دو چشم کودکی بر راه دریا مانده تا شاید
برایش آورد یک جرعه ای از آب دریا را
زمانی هم صدا زد ای برادرجان بیا بنگر
کنار علقمه این ساقی بی دست و تنها را
#علی_اصغر_شکفته
#عضوکانال
@golchine_sher