eitaa logo
گلچین شعر
14.4هزار دنبال‌کننده
834 عکس
285 ویدیو
12 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
ریخت بهم... مادری گفت "بُنَیَّ" غزلی ریخت بهم و ردیف "سر" اولاد علی ریخت بهم خواهری که قد و بالای برادرهایش همه ی دلخوشی اش بود، ولی ریخت بهم گذر نحس سه شعبه که به دریا افتاد ساحل چشم و دو ابروی یلی ریخت بهم نیزه ای آمد و پهلوی اذان گوی حرم وسط جلوه ی "خیر العملی" ریخت بهم زهر این حادثه آنقدر مذاقش تلخ است طعم شیرینی "احلی عسلی" ریخت بهم حنجری کوچک و "آنجا که عرب تیر انداخت" بار معنایی ضرب المثلی ریخت بهم بدنی ریخت بهم، پیروهنی ریخت بهم مادری گفت "بُنَیَّ" غزلی ریخت بهم... @golchine_sher
تنهایی ِمن بیا مهیّا باشیم تاراهی ِشهر ِپشت ِدریا باشیم "جایی که کسی دوست ندارد ما را" دیوانگی است اگر که آنجا باشیم! @golchine_sher
کاش آن‌کس که به تو حق قضاوت می‌داد به من سوخته دل فرصت صحبت می‌داد چه نیازی‌ست به خون‌خواهی دشمن وقتی به گنه‌کاری ما دوست شهادت می‌داد دل بریدی زِ من و عهد شکستی، آری عشق هر جا که نباید به تو جرأت می‌داد تا پر و بال بگیری و به جایی برسی چی کسی بیشتر از من به تو فرصت می‌داد؟ هر که از نام تو پرسید همین را گفتم گل سرخی که فقط بوی نجابت می‌داد @golchine_sher
ناخوش شده ام درد تو افتاده به جانم بايد چه بگويم به پرستار جوانم؟ بايد چه بگويم تو بگو ها؟ چه بگويم وقتى كه ندارد خبر از درد نهانم؟ تب كرده ام اما نه به تعبير طبيبان آن تب كه گل انداخته بر گونه جانم بيمارى من عامل بيگانه ندارد عشق تو به هم ريخته اعصاب و روانم آخر چه كند با دل من علم پزشكى وقتى كه به ديدار تو بسته ضربانم لب بسته ام از هر چه سوال ست و جواب ست مى ترسم اگر باز شود قفل دهانم- اين گرگ پرستار به تلبيس دماسنج امشب بكشد نام تو از زير زبانم مى پرسد و خاموشم و مى پرسد و خاموش "چيزى كه عيان ست چه حاجت به بيانم" @golchine_sher
در صدایت مستی بی حد و ممتد ریخته در نگاهت الکل هشتاد در صد ریخته گیسوانت فکر جنگی تازه در سر دارد و چشمها طرح شبیخونی مجدد ریخته شاعران از موی صاف و لَخت کمتر گفته اند بس که مضمون در دل موی مجعد ریخته مویِ از صد دولت آزادِ تو، بانو! سالهاست فتنه ها در دامن قشر مقیّد ریخته شیطنت هایت به شیطان هم سرایت کرده است در نگاه تو خدا آنچه نباید ریخته @golchine_sher
یک بار به اصرار تو عاشق شدم ای دل این بار گر اصرار کنی وای به حالت نظری @golchine_sher
برایم نیمه شب تک بیت صائب میفرستد باز رگِ خوابِ من افتاده به دست مردم آزاری....    @golchine_sher
در مورد بعد..! بعد از تو هیچ کس را دوست نخواهم داشت.. در مورد قبل..! من اساساً عشق را بدون تو نمی شناختم.. @golchine_sher
باید كسی باشد شبی ماتم بگیرد وقتی نبودم صورتش را غم بگیرد   باید كسی باشد كه عكس خنده ام را در لابه لای گریه اش محكم بگیرد   چشمش به هر كوچه خیابانی بیافتد باران تنهاتر شدن، نَم نَم… بگیرد   هی شهر را با خاطراتش در نَوَردَد آینده اش را سایه ای مبهم بگیرد   از گریه‌های او خدا قلبش بلرزد از گریه‌های او نفسهایم بگیرد   من! جای خالی باشم و او هم برایم هر پنج شنبه شاخه ای مریم بگیرد   جمشیدی @golchine_sher
کاجِ پیرِ پوک وقتی بر زمین افتاد گفت: مرد وقتی باوقار است از درون جان می دهد.... عظيمی مهر @golchine_sher
مادری دارم بهتر از برگ درخت دوستانی بهتر از آب روان و خدایی که در این نزدیکی است... سپهری @golchine_sher
من‌که در "بندم" کجا؟ "میدان آزادی" کجا؟ کاش راهِ خانه‌ات این‌قدر طولانی نبود @golchine_sher
رو گرفتی که کبودی تو پیدا نشود باعث رنجش زخم دل مولا نشود سر سجاده دعا کرده حسن آهسته بی کسی کاش نصیب دل بابا نشود ز دهان زن همسایه شنیده زینب حال او بسکه وخیم است مداوا نشود بشکند دست مغیره که به قنفذ میگفت آنقدر ضربه شدید است که او پا نشود پسرش دید غم کوچه و غصب فدکش به گمانم که دگر عقده ی او وا نشود چه سرش آمده مرگش ز خدا می خواهد گذرش کاش دگر سمت گذرها نشود حال او زار و خراب است بمیرم ای وای دیگر از بستر بیماری خود پا نشود بهرامی نیا @golchine_sher
سفر بسیار کردم تا رسیدن را بیاموزم زمین خوردم که روزی پرکشیدن را بیاموزم از این شب‌های دوری رو به صبح روشنی دارم که جای خواب‌دیدن ، خوب‌دیدن را بیاموزم خدایا حکمت دل‌بستنم را دیر فهمیدم مقدّر کرده بودی دل‌بریدن را بیاموزم من و این روح ناآرام و این از خود رمیدن‌ها مگر در خاک ، باری آرمیدن را بیاموزم کنار آفرینش مانده ام چشمم به چشم توست الهی رمز و راز آفریدن را بیاموزم... @golchine_sher
کجایی!؟ از تو نباید به ما خبر برسد؟ نباید از تو نگاهی به چشمِ تر برسد؟ قرار بود پس اندازِ عمر هم باشیـم کجا رواست که از ما به‌هم ضرر برسد!؟ من از نگاهِ حسودان شهر می‌ترسم بنا نبود که موی تو تا کمَر برسد..! بنا نبود مرا بی‌خبر رها بکنی که کار چشم به خونابه‌ی جگر برسد نشسته ام که بیایی بگو که می آیی بعید نیست نیایی و مرگ سر برسد چه می‌شود که نگاهت، خدای‌ روی زمین! اگر به بنده‌ی خاص تو بیشتر برسد..!!؟ خدای من شدی و بعد از آن خدا نگذاشت رقیبِ بنده‌نوازش به این بشر برسد قسم به عشق، دل سنگت آب خواهد شد همین غزل به تو روزی اگر اگر برسد..! @golchine_sher
قسمت این بود که من با تو معاصر باشم تا در این قصه ی پر حادثه حاضر باشم حکم پیشانی ام این بود که تو گم شوی و من به دنبال تو یک عمر مسافر باشم تو پری باشی و تا آن سوی دریا بروی من به سودای تو یک مرغ مهاجر باشم قسمت این بود، چرا از تو شکایت بکنم؟ یا در این قصه به دنبال مقصر باشم؟ شاید این گونه خدا خواست مرا زجر دهد تا برازنده ی اسم خوش شاعر باشم شاید ابلیس تو را شیطنت آموخت که من در پس پرده ی ایمان به تو کافر باشم دردم این است که باید پس از این قسمت ها سال ها منتظر قسمت آخر باشم @golchine_sher
بعد از تو مردن کارسختی نیست می دانم بعد از تو هرکاری از این دیوانه می آید! @golchine_sher
آمدیم از مهر و آبان جان سالم در بریم ناگهان آذر رسید و جانمان آتش گرفت @golchine_sher
دو روزی با غم و رنج حوادث صبر کن بیدل جهان آخر چو اشک از دیده‌ات یکبار می‌افتد @golchine_sher
عُمریست از فراغَش ، ذِکر لَبم دُعایی است..؛ یا وصل آن دلارام ، یا جان به غَم سپردن...! @golchine_sher
هر زمان می دیدمش نبضِ زمان می ایستاد آنچنانی که زبانم در دهان می ایستاد هر مُژِه مانند تیری بود ابرویش کمان پلک برمیداشت تیری در کمان می ایستاد عشق او از دل به عمق استخوانم رفته بود باز هم ای کاش توی استخوان می ایستاد کاش می مردم ولی هرگز نمی دیدم که او پیش چشمِ من کنارِ دیگران می ایستاد حرف از رفتن که میزد او ، نه تنها قلب من قلب هر گنجشک توی آسمان می ایستاد وقت رفتن حال من را باد میدانست، چون کشتی اش می رفت امّا بادبان می ایستاد او خودش هم حال من را خوب می دانست، کاش... کاش با آن حال می گفتم بمان، می ایستاد... @golchine_sher
تو را صبحی مه‌آلود از دلِ یک خواب آوردم تنت را ریختم در شیشه مهتاب آوردم خریدم از پری‌ها جفت مروارید چشمت را و از اعماق دریاهای بی‌پایاب آوردم خود من یافتم در قصه‌ها تخم نگاهت را تو را من کاشتم، من سایه بودم، آب آوردم بپرس این دست‌های هرزهٔ آمادهٔ چیدن کجا بودند وقتی کالی‌ات را تاب آوردم؟ بریز از خویش زنبیل مرا ازخواستن پر کن برای شاخه‌هایت یک زمستان خواب آوردم فرجی @golchine_sher
در سینه نشانده یڪ دل سنگی را هی زیـر سـؤال بـرده یڪرنگی را ای ڪاش شـبیه من گـرفتار شود تا هضـم ڪـنـد معـنی دلتنـگی را @golchine_sher
یک نعره ی مستانه ز جائی نشنیدیم ویران شود این شهر که میخانه ندارد اصفهانی @golchine_sher
چه قصه‌ای‌ست؟ چرا پیش من که می‌آیی حریصِ گفتنم و از سکوت لبریزم!؟ @golchine_sher
این یک دو سه روز نوبت عمر گذشت چون آب به جویبار و چون باد به دشت هرگز غم دو روز مرا یاد نگشت روزی که نیامده‌ست و روزی که گذشت نیشابوری @golchine_sher
روزها با فکر او دیوانه ام،شب بیشتر هر دو دلتنگ همیم،اما من اغلب بیشتر باد می گوید که او آشفته گیسو دیدنی ست شانه می گوید که با موی مرتب بیشتر تا مرا بوسید گفتم:آه ترکم کن،برو عمق هذیان می شود با سوزش تب بیشتر حرف هایش از نوازش های او شیرین تر است از هر انگشتش هنر می ریزد،از لب بیشتر یک اتاق و لقمه ای نان و کمی آغوش او من چه می خواهم مگر از این مکعب بیشتر؟ @golchine_sher
تمام خاک را گشتم به دنبال صدای تو  ببين باقی است روی لحظه هايم جای پای تو اگر مومن اگر کافر به دنبال تو می گردم چرا دست از سر من بر نمی دارد هوای تو دليل خلقت آدم، نخواهی رفت از يادم خدا هم در دل من پر نخواهد كرد جای تو صدايم از تو خواهد بود اگر برگردي ای موعود پر از داغ شقايق هاست آوازم برای تو تو را من با تمام انتظارم جستجو كردم كدامين جاده امشب می گذارد سر به پای تو ؟ نشان خانه ات را از تمام شهر پرسيدم مگر آن سو تر است از اين تمدن روستای تو ؟ @golchine_sher
عاشق شدیم و نظم جهان را بهم زدیم دنیا هنوز هم که هنوز است درهم است... @golchine_sher
همیشه گریه راه التیامِ زخم‌هایت نیست! کدامین آب خواهد شست داغ پشت دستت را؟ زحمتکش @golchine_sher