eitaa logo
گلچین شعر
16.6هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
429 ویدیو
15 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad سه تا کانال شعرهای ما @golchine_sher @robaiiyat_takbait @noroz_ramezani
مشاهده در ایتا
دانلود
تو آن آتشفشانی که به دریا می کنی ماوا به آتش می کشی اندیشه ی دریایی ما را دگر از دشت های چشم تو چیزی نمی گویم که بستر می شود این رود را تا مقصد دریا یقین دارم فنون دلبری را خوب می دانی اگر باقی بماند شیوی لبخند تو با ما مرا با شوق با آواز با لبخند مهمان کن زمانی که به رقص افتاده ام در جشن کولی ها درخت آرزو باری نخواهد داد می دانم بهارت را اگر لطفی نباشد با من تنها خروش چشم هایت دشت را در خویش می بلعد بیا ای سیل ویرانگر ببر آبادی ما را @golchine_sher
بخند... آنقدر جانانه که دل تمام ثانیه‌ها شاد شود این نهایت مهربانی توست در حق دنیایی که در برابر حجم غم‌هایمان کم آورده ...!! @golchine_sher
سلام بر دل پر خون مسجدالاقصی به مسجدی که خداوند گفت: «بارَکنا» سلام ما به تو و دست‌های بسته‌شده سلام ما به تو، ای حُرمتِ شکسته‌شده اگرچه شعله به‌پا کرده فتنه هر طرفی اگرچه سفسطه در هر کنار بسته صفی اگرچه کفر به نیرنگ و جنگ بسته کمر اگرچه تکفیر از پشت می‌زند خنجر نبرده‌ایم ز خاطر دمی تو را، ای قدس! تویی هنوز تویی آرمان ما، ای قدس! بگو به دشمنمان انتقام سنگین است و فتح آخر ما قبلۀ نخستین است بگو سپاه علی سوی خیبر آمده است بگو که دورۀ کودک‌کشی سر آمده است قسم به غیرت این کودکان سنگ به دست که نیست حاصل صهیونیان به غیر شکست دگر به محکمه‌های جهان امیدی نیست بیا به معرکه اکنون که فرصتی باقی‌ست دمی که تیغ قیام از نیام برخیزد به عزم ما همه دیوارها فرو ریزد زمانه فتنۀ شام است و ما سحرزادیم زمین اگر همه خاموش مانده، فریادیم به رغم توطئۀ نابرادران، هستیم و در کنار تو ای قدس، همچنان هستیم مباد آن‌که رفیقان نیمه‌راه شویم شب است و فتنه، مبادا که روسیاه شویم ببین که در غم تو لحظه‌ای نیاسودیم هنوز چشم به راهان صبح موعودیم نبرده‌ایم ز خاطر دمی تو را، ای قدس! تویی هنوز تویی آرمان ما، ای قدس! @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
می نویسم باران ...           دیگر پروانه و باد خود می دانند،           پاییز است یا بهار ... @golchine_sher
ستاره دیده فروبست و آرمید، بیا شراب نور به رگ‌های شب دوید، بیا ز بس به دامن شب اشک انتظارم ریخت گل سپیده شگفت و سحر دمید، بیا شهاب یاد تو در آسمان خاطر من پیاپی از همه سو خطّ زر كشید، بیا ز بس نشستم و با شب حدیث غم گفتم ز غصّه رنگ من و رنگ شب پرید، بیا به وقت مرگم اگر تازه می‌كنی دیدار بهوش باش كه هنگام آن رسید، بیا به گام‌های كسان می‌برم گمان كه تویی دلم ز سینه برون شد ز بس تپید، بیا نیامدی كه فلک خوشه خوشه پروین داشت كنون كه دست سحر دانه دانه چید، بیا امید خاطر سیمین دل شكسته تویی مرا مخواه از این بیش ناامید، بیا @golchine_sher
تـــــو را صدا می‌زنم عشق در دلم غریبی نمی‌کند..... @golchine_sher
ای عشق ! باش و بیشتر کن احتیاجم را! هر سال بالاتر ببر نرخ خراجم را! من سکه ی ساسانی دست خودت بودم تمدید کن یک دوره ی دیگر رواجم را وقتی که خاک کشورم را فتح می کردی تقدیم کردم با دو دست خویش تاجم را پیوند قلبم با عروس غصه ات زیباست! پر شور کن با اشک ، جشن ازدواجم را! ای عشق ! از روزی که دردت را بغل کردم از هیچ کس دیگر نپرسیدم علاجم را سنجاقکت هر روز می گیرد در این برکه مثل پزشک دهکده نبض مزاجم را! نگذار بعد ازاین بگیرد تیربرقی خشک در کوچه جای قامت سرسبز کاجم را! من" شهر بارانم" که بعد از عمری آوردند جای قدم هایش ، مزار " ابتهاجم" را! @golchine_sher
دیوار مست و پنجره مست و اتاق مست این چندمین شب است که خوابم نبرده است ؟ رویای تو ، مقابل من ؛ گیج و خط خطی در جیغ جیغ گردش خفاش های پست رویای «من» مقابل «تو» ، تو که نیستی دکتر بلند شد و مرا روی تخت بست دارم یواش یواش که از هوش می روم پیچیده توی جمجمه ام هی صدای دست هی دست دست می کنی و من که مُرده ام آن کس که نیست ، خسته شده از هر آنچه هست من از …کمک! همیشه …کمک ! …. خسته تر …. کمک مادر یواش آمد و پهلوی من نشست « با احتیاط حمل شود چون شکستنی است » یک هو جیرینگ بغض کسی در گلو شکست @golchine_sher
با من بگو ای تشنه!، از رؤیای باران سرمستی از موسیقی آوای باران با من بگو از لحظه هایی که دلت رفت همراه دست افشانیت در پای باران یک عمر از اندوه هجران گریه کردیم پوشیده از ما چهره ی زیبای باران ما کودکان پهنه ی خشک کویریم دور است از ما لِیْ لِیْ و لالای باران هر چند خشکیده است لب های تو ای دوست! ناز دو چشمت می کشد دریای باران یک آسمان صاف و خوش رنگ و صمیمی پر کرده صحن خانه ها را جای باران گفتی که «هر چیزی به جای خویش نیکوست»* نیکوست دنیای تو و دنیای باران * مصرعی از شیخ محمود شبستری «درود» @golchine_sher
درخانه ی دل جزتوکسی نیست ، مگر هست؟ جزعشق تـو در سر هوسی نیست ، مگرهست؟ دل کنده ام از عالم و از آدمیانش غیراز تو که فریادرسی نیست ،مگر هست ؟ آغوش تو تنگ است و دلم تنگ تر از آن آزادی من جز قفسی نیست، مگرهست؟ سیر است دل و چشم من از لذت دنیا جز اخم تو طعم ملسی نیست ، مگرهست هرچند بزرگ است جهان ، درنظر من اندازه ی بال مگسی نیست ، مگرهست؟ پاییز و زمستان و بهارم شده یک فصل از عمر عزیزم نفسی نیست ، مگرهست؟ بی تـو بخدا در تن هر شاخه ی خشکم انگیزه و شوق هـرسی نیست ، مگر هست؟ نگذار که خاموش شود شعله ی این عشق این عشق که عشق عبثی نیست، مگرهست؟ @golchine_sher
به هوای چشم مستت دل و دین به باد دادم تو به جان من چه کردی که گرفته ای قرارم @golchine_sher