تشکیل شد علیه حقیقت صفوف، زود
خفاش شد حرامیِ شامی مخوف زود
دستی نوشت قصه ای از «دال» و «را» و «دال»
در کوچه ای ردیف شدند این حروف زود
ماهم در آسمان حیاتم تمام بود
از من گرفت نیمه ی آن را خسوف زود
انکار شد مودت آیینه ها و شد
دل های سنگ، قسمت قلب رئوف زود
خون شد دوات، میخ قلم، سینه ای کتاب
مکتوب شد مقدمه ای بر لهوف زود
وقتی رکوع ماه ندارد قیام، کاش
در سجده سر رسند به فرقم سیوف زود
#حسن_صیاد
#عضوکانال
#شعر_هیئت
#حضرت_فاطمه_زهرا
#زبان_حال_امیرالمؤمنین
@golchine_sher
تو شاید! من ولی از یادِ تو غفلت نمیکردم
برایِ دوستی با غیرِ تو؛ رغبت نمیکردم
هزاران بار سویَت آمدم چون موج و برگشتم
برایِ گفتنِ حرفِ دلم جرأت نمیکردم
به جمعِ دردهایم؛ دردِ عشق افزوده کِی میشد؟
اگر آن روز در چشمانِ تو دقت نمیکردم
چنان در گیر وُ دارِ عشق افتادم؛ که بیاغراق
برایِ هیچ کارِ دیگری فرصت نمیکردم
از او با دیگران چیزی نمیگفتم ؛ من از غیرت
چنان دیوانهها ؛ جز با خودم صحبت نمیکردم
#محمد_عزیزی
@golchine_sher
به نابودیِ من چشمان زیبایت قسم خورده!
تو آن درد عمیق در میان استخوان هستی
#ترانه_تقوی (پرنده شرقی)
#عضوکانال
@golchine_sher
همواره عشق بیخبر از راه میرسد
چونان مسافری که به ناگاه میرسد
وا مینهم به اشک و به مژگان تدارکش
چون وقتِ آب و جاروی این راه میرسد
اینت زهی شکوه که نزدت کلامِ من
با موکبِ نسیمِ سحرگاه میرسد
با دیگران نمینهدت دل به دامنت
چندان که دستِ خواهشِ کوتاه می رسد
میلی کمین گرفته پلنگانه در دلم
تا آهوی تو کی به کمینگاه می رسد
هنگامِ وصلِ ماست به باغِ بزرگِ شب
وقتی که سیبِ نقرهایِ ماه میرسد
شاعر! دلت به راه بیاویز و از غزل
طاقی بزن خجسته که دلخواه می رسد.
#حسین_منزوی
@golchine_sher
شهادت را به نام کوچکش هر شب صدا کردی
تو که هر روز و هر جا زندگیهایی بنا کردی
شهادت قاب عکسی روی دیوار اتاقت بود
همان که هر سحر با خندههایش گریهها کردی
عبادت در عبادت در عبادت بندگی بودی
اگر گاهی کتابت بسته شد، سجاده وا کردی
دلت میخواست جنگیدن کنار حاج قاسم را
ولی در دفترت ماندی و دِینت را ادا کردی
شهادت گم نخواهد کرد سنگرهای عاشق را
به این امّید عمری، عشقبازی در خفا کردی
سرِ تنهاییات را کوه بر دامن گرفت آخر
کجا این قدر غربت در مسیرت دست و پا کردی؟
تمام روزهایت رازهای سر به مُهری بود
تو با خون خودت آن رازها را برملا کردی
زیارت آرزویت بود و دل بستی به آن یک عمر
شهادت راه را وا کرد و عزم کربلا کردی
#محمد_خادم
#عضوکانال
#دانشمند_شهید | #شهید_فخریزاده
@golchine_sher
هوای دوست ز سر کِی برون کُند عاشق
هزار سال اگر زیر خشت و گِل باشد
#امیر_خسرو_دهلوی
@golchine_sher
شادیِ کوچکی میخواهم
آنقدر کوچک
که کسی نخواهد آن را از من بگیرد
#ناظم_حکمت
@golchine_sher
عجب از عشق که من را به کجاها برده است
دل رســــوا شــده ام را به تماشــا برده است
او همان است که یک روز سر یاری داشت
او همان است که عمریست دل از ما برده است
این سرابست در این دشت که من میبینم؟؟؟
یا که نه... عشق مرا تا لب دریا برده ست؟؟؟
من که مجنـــونم و بی عشق پریشـــان حالم
دیر وقتیست دلـــم را غـــم لیــلا برده است
در نسیمی دل من را به ســر زلفش بست
نکنــــد قلب مــــرا باد به یغمــــا برده است
هوش و تاب و دلم از دست برفته است ببین
عشق از زندگی ام این دو سه یکجا برده است
در تپش ماند دلم ... کوچه...غزل ...چشمانش
چه کنم ؟دست خودم نیست ... دلم را برده است
#محمد_شفیعی_بویینی
@golchine_sher
کاش امشب نفسی بغض غزل وا بشود
بی گمان مجلس یک روضه مهیا بشود
خانه امشب چقدراشک به دامن دارد
تکیه آهسته بگویید که برپا بشود
کاش شاعر به کسی هیچ نگوید امشب
شعر می خواست که در حوصله ها جا بشود
شیون عرش به آفاق زمین می پیچد
زخم پهلوش اگر لحظه ای افشا بشود
صاحب مجلس اگر حضرت مادر باشد
چقدر زخم ترک خورده مداوا بشود
شعله در شعله جگر سوز تر ازاین باشد؟
میخ و در ،آه ،دراین قافیه غوغا بشود
نذرکردم غزلی باز بگویم ، اما
کاش در وصف شما قافیه پیدا بشود
#فریده_خسروی
#عضوکانال
@golchine_sher
به فـراق تو گرفتــارتَرم روز به روز
کَس به این روز گرفتار مبادا که منم!
#هلالی_جغتائی
@golchine_sher
سنگی زدند باز حقیران به بال ما
تیری به سمت قدّ بلند جبال ما
این «آبِسَرد»، نوشِ گلوشان نمی شود
تا بر زمینِ گرم زند گوشمال ما
از نسل پاک حیدر کرار غالبیم
آسوده نیست خواب شغال از قتال ما
مرگ است سهم دشمن ما پیش از آن که او
حتی به خواب ناز ببیند زوال ما
تا این علَم به صاحب موعودِ خود رسد
پیوسته هست کرب و بلا شرح حال ما
همواره پای عهد خداوند خوانده اند
همراه «مؤمنین»، «صَدَقوا» را «رجال» ما
فرقی نمی کند، شهدا فخرزاده اند «قاسم» جلال ماست و «محسن» کمال ما
در وصفش آیه خواند «و لا تَحسَبَنَّ» را
هم یک حدیث گفت: «إذا ماتَ عالِما... »
#حسن_صیاد
#عضوکانال
#شهید_محسن_فخری_زاده
@golchine_sher
بگیر دست مرا و بگو سلام به عشق
بیا که مانده فقط با توچند گام به عشق!
دوباره صبح و نفس در هوای دیدارت
دوباره می دهم امروز هم پیام به عشق :
سلام دختر پاییز! مهربان آذر!
بسوز برگ تنم را در احترام به عشق!
من و تو پنجره هایی به زیر بارانیم
نگاه ماست جداگانه هر کدام به عشق
قرار بود شناسنامه مان عوض بشود
به شوق لحظهی تغییر نام به : عشق
چگونه می شود از قلب خود جدات کنم؟
منی که باز رسیدم از انتقام به عشق!
چقدر خاطره در شهر دارم از چشمت
که می خورم سر هر کوچه ای مدام به عشق
بپوش کفش دلم را، ضمانتش با من!
که دارد این دل صد پاره ام دوام به عشق!
#محمد_علی_نیکومنش
#عضوکانال
@golchine_sher