eitaa logo
گلچین شعر
14.4هزار دنبال‌کننده
854 عکس
296 ویدیو
12 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
تشکیل شد علیه حقیقت صفوف، زود خفاش شد حرامیِ شامی مخوف زود دستی نوشت قصه ای از «دال» و «را» و «دال» در کوچه ای ردیف شدند این حروف زود ماهم در آسمان حیاتم تمام بود از من گرفت نیمه ی آن را خسوف زود انکار شد مودت آیینه ها و شد دل های سنگ، قسمت قلب رئوف زود خون شد دوات، میخ قلم، سینه ای کتاب مکتوب شد مقدمه ای بر لهوف زود وقتی رکوع ماه ندارد قیام، کاش در سجده سر رسند به فرقم سیوف زود @golchine_sher
تو شاید! من ولی از یادِ تو غفلت نمی‌کردم برایِ دوستی با غیرِ تو؛ رغبت نمی‌کردم هزاران بار سویَت آمدم چون موج و برگشتم برایِ گفتنِ حرفِ دلم جرأت نمی‌کردم به جمعِ دردهایم؛ دردِ عشق افزوده کِی می‌شد؟ اگر آن روز در چشمانِ تو دقت نمی‌کردم چنان در گیر وُ دارِ عشق افتادم؛ که بی‌اغراق برایِ هیچ کارِ دیگری فرصت نمی‌کردم از او با دیگران چیزی نمی‌گفتم ؛ من از غیرت چنان دیوانه‌ها ؛ جز با خودم صحبت نمی‌کردم @golchine_sher
به نابودیِ من چشمان زیبایت قسم خورده! تو آن درد عمیق در میان استخوان هستی (پرنده شرقی) @golchine_sher
همواره عشق بی‌خبر از راه می‌رسد چونان مسافری که به ناگاه می‌رسد وا می‌نهم به اشک و به مژگان تدارکش چون وقتِ آب و جاروی این راه می‌رسد اینت زهی شکوه که نزدت کلامِ من با موکبِ نسیمِ سحرگاه می‌رسد با دیگران نمی‌نهدت دل به دامنت چندان که دستِ خواهشِ کوتاه می رسد میلی کمین گرفته پلنگانه در دلم تا آهوی تو کی به کمین‌گاه می رسد هنگامِ وصلِ ماست به باغِ بزرگِ شب وقتی که سیبِ نقره‌ایِ ماه می‌رسد شاعر! دلت به راه بیاویز و از غزل طاقی بزن خجسته که دلخواه می رسد. @golchine_sher
شهادت را به نام کوچکش هر شب صدا کردی تو که هر روز و هر جا زندگی‌هایی بنا کردی شهادت قاب عکسی روی دیوار اتاقت بود همان که هر سحر با خنده‌هایش گریه‌ها کردی عبادت در عبادت در عبادت بندگی بودی اگر گاهی کتابت بسته شد، سجاده وا کردی دلت می‌خواست جنگیدن کنار حاج قاسم را ولی در دفترت ماندی و دِینت را ادا کردی شهادت گم نخواهد کرد سنگرهای عاشق را به این امّید عمری، عشق‌بازی در خفا کردی سرِ تنهایی‌ات را کوه بر دامن گرفت آخر کجا این قدر غربت در مسیرت دست و پا کردی؟ تمام روزهایت رازهای سر به مُهری بود تو با خون خودت آن رازها را برملا کردی زیارت آرزویت بود و دل بستی به آن یک عمر شهادت راه را وا کرد و عزم کربلا کردی | @golchine_sher
هوای دوست ز سر کِی برون کُند عاشق هزار سال اگر زیر خشت و گِل باشد @golchine_sher
شادیِ کوچکی می‌خواهم آنقدر کوچک که کسی نخواهد آن را از من بگیرد @golchine_sher
عجب از عشق که من را به کجاها برده است دل رســــوا شــده ام را به تماشــا برده است او همان است که یک روز سر یاری داشت او همان است که عمریست دل از ما برده است این سرابست در این دشت که من میبینم؟؟؟ یا که نه... عشق مرا تا لب دریا برده ست؟؟؟ من که مجنـــونم و بی عشق پریشـــان حالم دیر وقتیست دلـــم را غـــم لیــلا برده است در نسیمی دل من را به ســر زلفش بست نکنــــد قلب مــــرا باد به یغمــــا برده است هوش و تاب و دلم از دست برفته است ببین عشق از زندگی ام این دو سه یکجا برده است در تپش ماند دلم ... کوچه...غزل ...چشمانش چه کنم ؟دست خودم نیست ... دلم را برده است @golchine_sher
کاش امشب نفسی بغض غزل وا بشود بی گمان مجلس یک روضه مهیا بشود خانه امشب چقدراشک به دامن دارد تکیه آهسته بگویید که برپا بشود کاش شاعر به کسی هیچ نگوید امشب شعر می خواست که در حوصله ها جا بشود شیون عرش به آفاق زمین می پیچد زخم پهلوش اگر لحظه ای افشا بشود صاحب مجلس اگر حضرت مادر باشد چقدر زخم ترک خورده مداوا بشود شعله در شعله جگر سوز تر ازاین باشد؟ میخ و در ،آه ،دراین قافیه غوغا بشود نذرکردم غزلی باز بگویم ، اما کاش در وصف شما قافیه پیدا بشود @golchine_sher
به فـراق تو گرفتــارتَرم روز به روز کَس به این روز گرفتار مبادا که منم! @golchine_sher
سنگی زدند باز حقیران به بال ما تیری به سمت قدّ بلند جبال ما این «آبِسَرد»، نوشِ گلوشان نمی شود تا بر زمینِ گرم زند گوشمال ما از نسل پاک حیدر کرار غالبیم آسوده نیست خواب شغال از قتال ما مرگ است سهم دشمن ما پیش از آن که او حتی به خواب ناز ببیند زوال ما تا این علَم به صاحب موعودِ خود رسد پیوسته هست کرب و بلا شرح حال ما همواره پای عهد خداوند خوانده اند همراه «مؤمنین»، «صَدَقوا» را «رجال» ما فرقی نمی کند، شهدا فخرزاده اند «قاسم» جلال ماست و «محسن» کمال ما در وصفش آیه خواند «و لا تَحسَبَنَّ» را هم یک حدیث گفت: «إذا ماتَ عالِما... » @golchine_sher
بگیر دست مرا و بگو سلام به عشق بیا که مانده فقط با توچند گام به عشق! دوباره صبح و نفس در هوای دیدارت دوباره می دهم امروز هم پیام به عشق : سلام دختر پاییز! مهربان آذر! بسوز برگ تنم را در احترام به عشق! من و تو پنجره‌ هایی به زیر بارانیم نگاه ماست جداگانه هر کدام به عشق قرار بود شناسنامه مان عوض بشود به شوق لحظه‌ی تغییر نام به : عشق چگونه می شود از قلب خود جدات کنم؟ منی که باز رسیدم از انتقام به عشق! چقدر خاطره در شهر دارم از چشمت که می خورم سر هر کوچه‌ ای مدام‌ به عشق بپوش کفش دلم را، ضمانتش با من! که دارد این دل صد پاره ام دوام به عشق! @golchine_sher