eitaa logo
گلچین شعر
14.4هزار دنبال‌کننده
828 عکس
284 ویدیو
12 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
زنی از خاک، ‌از خورشید، از دریا،‌ قدیمی‌تر زنی از هاجر و آسیه و حوا قدیمی‌تر زنی از خویشتن حتی، از أعطینا، قدیمی‌تر زنی از نیّت پیدایِش دنیا، قدیمی‌تر که قبل از قصۀ ‌«قالوا بلی» این زن بلی گفته‌ست نخستین زن که با پروردگارش یا علی گفته‌ست ملائک در طواف چادرش، پروانه پروانه به سوی جانمازش می‌رود سلانه سلانه شبی در عرش از تسبیح او افتاد یک دانه از آن دانه بهشت آغاز شد، ریحانه ریحانه نشاند آن دانه را در آسمان با گریه آبش داد زمین خاکستری بود، اشک او رنگ و لعابش داد زنی آن‌سان که خورشید است سرگرم مصابیحش که باران نام او را می‌ستاید در تواشیحش جهان آرایه دارد از شگفتی‌های تلمیحش جهان این شاه‌مقصودی که روشن شد ز تسبیحش ابد حیران فردایش، ازل مبهوت دیروزش ندانم‌های عالم ثبت شد در لوح محفوظش چه بنویسم از آن بی‌ابتدا، بی‌انتها، زهرا ازل زهرا، ابد زهرا، قدر زهرا، قضا زهرا شگفتا فاطمه! یا للعجب! واحیرتا! زهرا چه می‌فهمم من از زهرا و ما أدراک ما زهرا! مرا در سایۀ خود بُرد و جوهر ریخت در شعرم رفوی چادرش مضمون دیگر ریخت در شعرم مدام او وصله می‌زد، وصلۀ دیگر بر آن چادر که جبرائیل می‌بندد دخیل پر بر آن چادر ستون آسمان‌ها می‌گذارد سر بر آن چادر تیمّم می‌کند هر روز پیغمبر بر آن چادر همان چادر که مأوای علی در کوچه‌ها بوده‌ست کمی از گرد و خاکش رستخیز کربلا بوده‌ست غمی در جان زهرا می‌شود تکرار در تکرار صدای گریه می‌آید به گوشش از در و دیوار تمام آسمان‌ها می‌شود روی سرش آوار که دارد در وجودش روضه می‌خواند کسی انگار برایش روضه می‌خواند صدایی در دل باران که یا أماه! أنا المظلوم، أنا المقتول، أنا العطشان خدا را ناگهان در جلوه‌ای دیگر نشان دادند که خوبِ آفرینش را به زهرا ارمغان دادند صدای کودکش آمد، تمام عرش جان دادند ملائک یک به یک گهوارۀ او را تکان دادند صدای گریه آمد، مادرم می‌سوخت در باران برای کودک خود پیرُهن می‌دوخت در باران وصیت کرد مادر، آسمان بی‌وقفه می‌بارید حسینم هر کجا خُفته، قدم آرام بردارید! تن او را به دست ابری از آغوش بسپارید جهان تشنه‌ست، بالای سر او آب بگذارید زمان رفتنش فرمود: می‌بخشید مادر را کفن‌هایم یکی کم بود، می‌بخشید مادر را بمیرم بسته می‌شد آن نگاه آهسته آهسته به چشم ما جهان می‌شد سیاه آهسته آهسته صدای روضه می‌افتد به راه آهسته آهسته زنی آمد به سوی قتلگاه آهسته آهسته بُنَّیَ تشنه‌ای مادر برایت آب آورده... حمید رضا برقعی فاطمیه @golchine_sher
تحفه‌ی دیگر ندارم در خور عرض ادب پیشکش در پیش تیغش، جوهر جان است و بس @golchine_sher
من ندیدم که شبی پلک بهم بگذاری هرشب از شدت درد کمرت بیداری استراحت کن عزیزم ، بخدا می دانم خسته ای ، بی رمقی ، سوخته ای ، بیماری جان من سعی نکن با کمر تا شده ات محض آرامش من بستر خود برداری سرفه هایت بخدا قاتل جانم شده است بس که خونابه در این سینه ی زخمی داری سعی کن خوب شوی ، ای همه دارایی من زینبت را به چه کس بعد خودت بسپاری مونس خستگی حیدر خیبر شکنی تو نباشی چه کسی میدهدم دلداری # پوریا باقری فاطمیه @golchine_sher
با این که دلسپردگی من مسلّم است سهم من از نگاه تو ابروی در هم است با یک سلام ساده ی تو عاشقت شدم لطفا مرا ببخش که ظرفیتم کم است بی اعتنا نرو اگر این مرد سال هاست عقل از سرش پریده، به هرحال آدم است اخمت خطی ست قهر خطی رفتنت خطی پیشانی ام کتیبه ی غم های عالم است هر رفت و آمد تو مرا کشت و زنده کرد مرگا به هر چه مرگ که در سرنوشتم است @golchine_sher
ای عشق! دل دوباره غبار هوس گرفت از من گلایه کرد و تو را دادرس گرفت دل باز هم بهانه ی رفتن گرفت و باز تا بال و پر گشود سراغ از قفس گرفت گفتم به هیچکس دل خود را نمی دهم اما دلم برای همان هیچکس گرفت افسردگی به خسته دلی از زمانه نیست افسرده آن دلی است که از همنفس گرفت لبخند و ریشخند کسی در دلم نماند هرکس هرآنچه داد به آیینه پس گرفت @golchine_sher
آنقَدَر حرف زیاد است، خودم خسته شدم خوب شد حوصله‌ی پنجره از فولاد است... @golchine_sher
هرچند حال و روز زمین و زمان بَد است یک قطعه از بهشت در آغوش مشهد است حتی فرشته‌ای که به پابوس آمده انگار بین رفتن و ماندن مردد است اینجا مدینه نیست نه اینجا مدینه نیست پس بوی عطر کیست که مثل محمد است؟! حتی اگر به آخر خط هم رسیده‌ای اینجا برای عشق، شروعی مجدد است جایی که آسمان به زمین وصل می‌شود جایی که بین عالم و آدم زبانزد است هرجا دلی شکست به اینجا بیاورید اینجا بهشت ـ شهر خدا ـ شهر مشهد است @golchine_sher
نور با آینه وقتی که مقابل باشد ذره کوچکتر از آن است که حایل باشد نور، زهراست و آیینه علی، ذره کجاست که در این بین فقط عاطل و باطل باشد برترین خلقت دنیاست، عجب نیست اگر که علی نیز به زهرا متوسل باشد رو به قبله ست همه عمر، خدا می داند قبله بایست به سمتش متمایل باشد اگر این طرز نماز است که او می خواند ترس دارم که نماز همه باطل باشد دل محال است ولی عقل دلش می خواهد بین زهرا و خدا فاصله قائل باشد فعل اگر چرخش و دسداس اگر مفعول است قید، عشق است اگر فاطمه فاعل باشد یک نفر آمده در را به لگد می کوبد پشت در باز هم ای کاش که سائل باشد نیمرخ می شود، انگار علی آمده است ماه دیگر به دلش نیست که کامل باشد مانده در دست که راوی بگذارد مرهم بس که بیمار و پرستار شبیهند به هم حسین ملکیان @golchine_sher
گفتم بغیر عشق چه باشد گناه منْ؟! گفتند زندگانیِ عاشق گناه اوست... @golchine_sher
‏تو از کی عاشقی...؟ این پرسش آیینه بود از من خودش از گریه‌ام فهمید مدت هاست، مدت هاست... نظری @golchine_sher
مباش در پی آزار و هرچه خواهی کن که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست! جان @golchine_sher
بزمِ شراب ، بی مزه ی بوسه ناقص است پیش آی و عیش ناقص ما را تمام کن ...! تبریزی @golchine_sher
هم ساده دلم را برد ، هم دار و ندارم را خندید و گرفت از من آرام و قرارم را یک دکمه رها کرد و اندوه زمستان رفت در یک شب پاییزی آورد بهارم را میخواستم آن گل را پرپر نکنم خود خواست من چشم بر او بستم ، او راه فرارم را میمردم و میخندید ، میدید و نمیدیدم چشمان خمارش را ، چشمان خمارم را تا در دل هم باشیم تاوان بدی دادیم او گیره ی مویش را من ایل و تبارم را @golchine_sher
یک لحظه باد، روسری اش را کنار زد از آن به بعد بود که شاعر زیاد شد... @golchine_sher
دوباره چای با آویشن و بابونه دم کردی چرا این‌قدر خوبی لعنتی دیوانه‌ام کردی دلت بازار عطاران و دستانت شفابخش است تو با یک استکان چای از دلم صد درد کم کردی تبسم می‌کنی بر روی قالی شعر می‌ریزد تو آن صاحب‌جمالی که مرا صاحب‌قلم کردی سرم دیوان شمس است و دلم در عالم سعدی بساط عشق‌بازی، شعرخوانی را علم کردی چه خواندی زیر گوش من؟ چه کردی با دلم امشب؟ دمیدی در تن من روح و لطف دم‌به‌دم کردی @golchine_sher
خواهر امام غریب... جایی که کوه خضر به زحمت بایستد شاعر چگونه پیش تو راحت بایستد نزدیک می‌شوم به تو، چیزی نمانده است قلبم از اشتیاق زیارت بایستد بانو سلام! کاش زمان با همین سلام در آستانه ی در ساعت بایستد و گردش نگاه تو در بین زائران روی من - این فتاده به لکنت ـ بایستد تا فارغ از تمام جهان روح خسته‌ام در محضر شما دو سه رکعت بایستد بانو اجازه هست که بار گناه من در کنج صحن این شب خلوت بایستد؟ در این حرم هزار هزار آیه ی عذاب هم وزن با یک آیه ی رحمت بایستد باید قنوت حاجت بی‌انتهای ما زیر رواق‌های کرامت بایستد شیعه به شوق مرقد زهرا به قم رسید طاقت نداشت تا به قیامت بایستد آنکس که جای فاطمه در قم نشسته است در روز حشر هم به شفاعت بایستد تو خواهر امام غریبی و این غزل با بیت‌هاش در صف بیعت بایستد من واژه واژه عطر تو را پخش می‌کنم حتی اگر نسیم ز حرکت بایستد... @golchine_sher
از من مَرَنْج گَر وسطِ دل نشاندَمَت سائِل عزیزِ خویش، به ویرانه میبرد! تبریزی @golchine_sher
جز رحمت چشمان تو، دنیا چه می‌خواهد تشنه به غیر آب، از دریا چه می‌خواهد حالا که موسایم شدی راهی نشانم ده غیر از نجات، این قوم از موسی چه می‌خواهد شاید بپرسی از چه دنبال دَمَت هستم دل مرده نوعاً از دَم عیسی چه می‌خواهد؟ پیغام و پس پیغام یعنی یاد ما هستی مجنون جز این پیغام، از لیلا چه می‌خواهد پیراهنی بفرست شاید زنده ماندم من جز دل خوشی، یعقوب نابینا چه می‌خواهد تا کیسه ما پر شود احسان تو کافی است مسکین به جز خیرات از آقا چه می‌خواهد چیز مهمی نیست این که ما چه می‌خواهیم باید ببینیم آن جناب از ما چه می‌خواهد ای انتقام پهلوی پشت درِ خانه غیر از ظهور تو مگر مادر چه می‌خواهد اکبر لطیفیان زمان @golchine_sher
ای قوم بە حج رفتە کجایید کجایید معشوق همین جاست بیایید بیایید معشوق تو همسایەی دیوار بە دیوار در بادیە سرگشتە شما، در چە هوایید؟ گر صورت بی صورت معشوق ببینید هم خواجە و هم خانە و هم کعبە شمایید دە بار از آن خانە بدان راە برفتید یک بار از این خانە بە این بام برآیید یک دستە گل کو اگر آن باغ بدیدیت یک گوهر جان کو اگر از بحر خدایید؟ با این همە آن رنج شما گنج شما باد افسوس کە بر گنج شما پردە شمایید @golchine_sher
‌آن که سودازده ی چشم تو بوده است منم و آن که از هر مژه صد چشمه گشوده است منم آن ز ره مانده ی سرگشته که ناسازی بخت ره به سرمنزل وصلش ننموده است منم آن که پیش لب شیرین تو ای چشمه ی نوش آفرین گفته و دشنام شنوده است منم آن که خواب خوشم از دیده ربوده است تویی و آن که یک بوسه از آن لب نربوده است منم ای که از چشم رهی پای کشیدی چون اشک آن که چون آه به دنبال تو بوده است منم @golchine_sher ‌ ‌
یا بمان و گرم کن این روزگار سرد را یا بران از خویشتن این برگهای زرد را بعد از این تاریخ پای عشق تو خواهد نوشت هر بلایی هم که دنیا بر سرم آورد را بر نمی تابم غمت را مثل آهویی به بند یا شبیه شیشه ی داغی که آب سرد را باغ من! فکری به حال ریشه های خویش کن باد خواهد برد گلبرگی که باد آورد را دکتر اعصاب هرگز چاره ی درد تو نیست شانه های من مداوا می کنند این درد را بعدها تاریخ حسرت میخورد با دیدنم که چرا نامید مجنون یک بیابانگرد را در زمین یک مرد تنها فکر آبادی توست تو ولی ویرانه میخواهی همان یک مرد را من از این غم ناگزیرم می نشینم پای شعر باید از دنیا پذیرفت آنچه پیش آورد را @golchine_sher
دعا کردم که برگردد شده با دیگری باشد دعاهایی به این تلخی همان بهتر نمیگیرد... @golchine_sher
آغاز نامه هایم ازاین پس به نام توست جسمم دلم وجود من انگار رام توست با هرصدای تازه که آمد دلم تپید باخود دوباره گفتم، حتما پیام توست هرروز پیش آینه لب غنچه میکنم این بوسه بوسه بوسه جواب سلام توست امروز راه رفتن من طور دیگری ست حس میکنم شبیه به آهنگ گام توست در من هزار درد نگفته، هزار شعر لبریز مانده، منتظر یک کلام توست وقتی تو با منی همه دنیا به کام من... وقتی که با توام همه دنیا به کام توست امروز هم پرم بده اما چه فایده؟ من آن کبوترم که فقط جلد بام توست @golchine_sher
به رفتن تو سفر نه ، فرار می گویند به این طریقه ی بازی قمار می گویند به یک نفر که شبیه تو دلربا باشد هنوز مثل گذشته «نگار» می گویند اگر چه در پی آهو دویده ام چون شیر به من اهالی جنگل شکار می گویند مرا مقایسه با تو بگو کسی نکند کنار گل مگر از حسن ِ خار می گویند؟ تو رفته ای و نشستم کنار این همدم به این رفیق قدیمی سه تار می گویند @golchine_sher
عاقلان را با هم این دیوانه دشمن کرده است از همان روزی که فکر با تو بودن کرده است گول این زنجیرهای دور تختش را مخور مرزهای سرزمینش را معین کرده است شک نکن وقتی کنار پنجره می ایستد با خودش یک عمر تمرین پریدن کرده است سرنخ دنیای خود را عاقلان گم کرده اند سرنخی که بارها دیوانه سوزن کرده است مشکل دیوانه تنها یک بغل آرامش است از همین رو پیرهن بر عکس بر تن کرده است خانه ای که سوخت هرگز کار یک دیوانه نیست یک نفر اینجا به یادت شمع روشن کرده است حسین ملکیان @golchine_sher
بویِ عَطرِ تو غَزَل ریخت به جان و تَنِ مَن ..!! دوری ..!!! اَمّا ..! تو کنارِ دِلَمی اینجایی ... @golchine_sher
خراب کرده‌ام آقا خودت درستش کن امید آخر دنیا خودت درستش کن نمانده پشت سر من پلی که برگردم خراب کرده‌ام آقا خودت درستش کن ببین چگونه به هم خورده کار من ماندم به حق حضرت زهرا خودت درستش کن گرفت دست مرا هرکسی، زمینم زد شکست بال و پرم را خودت درستش کن سفال توبه خود را شکسته‌ام از بس ترک‌ترک شده اما خودت درستش کن اگرچه پیش تو در خلوت آبرویم رفت برای محشر کبری خودت درستش کن ثمر نداده درخت «الهی العفو»م به پیش صاحب نجوا خودت درستش کن شکسته بال و پر من ولی دلم تنگ است سفر به کرببلا را خودت درستش کن علیمرادی @golchine_sher
هرچند که هوش و علم یاری بکند هرقدر بشر گریه و زاری بکند در سايه ی بی عدالتی می ماند تا وارث ذوالفقار کاری بکند رضایی @golchine_sher
گر بدانند با خیالت تا کجا ها رفته ام ... مردمان این زمانه سنگسارم میکنند عرب عامری @golchine_sher
خودخوری یک بخش از صبر است، عاشق می کشد؛ مثل موجی که به صورت می کشد چنگال را @golchine_sher