پابوس رضا رسیده تا جان گیرد
با دست تهی آمده دامان گیرد
برفی که همیشه آسمان در دل داشت
اینگونه زمین نشسته سامان گیرد
#زینب_عدالتیان
#عضوکانال
@golchine_sher
کفشهایم کجاست؟ میخواهم بی خبر راهی سفر بشوم
مدتی بی بهـــــار طی بکنم دوسه پاییــــز دربــه در بشوم
خسته ام از تو از خودم از ما، ما ضمیـــر بعیــــد زندگی ام
دونفر انفجار جمعیت است پس چه بهتر که یک نفر بشوم
یک نفر در غبـــار سرگردان یک نفــر مثل برگ در طوفان
می روم گم شوم برای خودم کم برای تو دردسر بشوم
حرفهــــای قشنگ پشت سرم آرزوهـــــای مادر و پدرم
حیف خیلی از آن شکسته ترم که عصای غم پدر بشوم
پدرم گفت دوستت دارم پس دعـــا مـــی کنم پدر نشوی
مادرم بیشتر پشیمان که از خدا خواست من پسر بشوم
داستانی شدم که پایانش مثل یک عصر جمعه دلگیر است
نیستـم در حدود حوصله ها پس صلاح است مختصر بشوم
دورها قبر کوچکی دارم بی اتاق و حیاط خلوت نیست
گاه گاهی سری بـزن نگذار با تو از این غریبه تر بشوم
#مهدی_فرجی
@golchine_sher
(از زبان حضرت ام البنین)
شبی در خواب دیدم بی نگین انگشتر خود را
همان شب گریه کردم خنده های آخر خود را
شنیدم عرش می نالید ومولایم حسین آن روز
به روی دست بالا برد جسم اصغر خود را
و احمد صورتی با سر به میدان رفت اما بعد
خدا صد تکه دید آیینه پیغمبر خود را
کجایید ای پسرها؟ باغ بی گل،باغبان تنهاست
کجا باید بجویم لاله های پرپر خود را؟
کدامین دست ویران کرد نخلستان حیدر را
کجا باید ببینم نخلهای بی سر خود را؟
نبودم در کنار علقمه اما خبر دارم
که پیدا کرد عباس من آنجا مادر خود را
به یاد داغ سنگین زنی از وادی خورشید
به آتش می کشد شاعر، تمام دفتر خود را
#الهام_عمومی
@golchine_sher
دریای ادب
علی می خواست، بعد از فاطمه ام البنین باشی
عزیز خاندان رحمةً للعالمین باشی
چه زیبا انتخابی از عقیل ابن ابیطالب
که چون تو، دختر پیغمبرش را جانشین باشی
عقیل این گونه در دل داشت تا شخصیتی چون تو
عقیق خاتم خیرالبشر حق الیقین باشی
توانستی به هنگام بزرگی مثل یک مادر
برای کودکان فاطمه مهر آفرین باشی
شبیهت را ندیده بعد زهرا در خودش تاریخ
توئی که در زمانت بهترین زن در زمین باشی
ادب را از لبید بن ربیعه ارث بردی تا
به دریای ادب نزد ادیبان اولین باشی
وفا آموخت از عباس تو درس وفا داری
به درسی که خودت از کودکی با آن عجین باشی
شهید کربلا شد چهار فرزند رشیدت که
تو بر انگشتر گلگون عاشورا نگین باشی
دل بیگانگان وقتی بسوزد در غم عباس
تو حق داری اگر عمری به داغ او حزین باشی
#علی_اصغر_شکفته
#عضوکانال
@golchine_sher
گرچه نزد ما سر ناسازگاری داشتی
پرچم تسلیم پیش دیگری افراشتی
ما گذشتیم از گناه دوستان اما تو هم
دشمن ما را نباید دوست میپنداشتی
عاقبت از رفتنت روزی پشیمان میشوی
راه برگشتن برای خود چرا نگذاشتی؟
کاش جای دردِ دل کردن برای دیگران
حرمت این عشق را چون من نگهمیداشتی
دوست وقت دشمنی هم دوست میماند، ولی
بعد از این تصمیم با تو، دشمنی یا آشتی؟!
#محمدعلی_مقیمی
@golchine_sher
#امام_زمان_ع
انگار انتظار به پایان نمیرسد
داغ فراق یار به پایان نمیرسد
پاییزها دو مرتبه تکرار میشوند
این سال بیبهار به پایان نمیرسد
باران عشق تا که نباری به هیچ وجه
قحطی در این دیار به پایان نمیرسد
خورشید پشت پرده غیبت طلوع کن
چون بی تو شام تار به پایان نمیرسد
سردرگم است بی تو زمان و عجیب نیست
مرکب که بی سوار به پایان نمیرسد
هر جمعه ندبه خواندهام اما بدون تو
این جمعههای زار به پایان نمیرسد
عجّل فرج به روی لب و توشهها سیاه
هجران که با شعار به پایان نمیرسد
#مجتبی_خرسندی
#عضوکانال
@golchine_sher
هدایت شده از مجتبی خرسندی
✔️با افتخار و احترام دعوتید...
🔹کانال رسمی اشعار و دلنوشتههای؛
#مجتبی_خرسندی
https://eitaa.com/joinchat/1769275591C3854861f7b
🔺لطفا این پیام را در کانالها و گروههای خود منتشر کنید.
@Mojtaba_khorsandi
اشكت روان ز ديده كه جيحون كني مرا
ليلا شدي دوباره كه مجنون كني مرا
يلدا همان كرشمه ی طولاني تو بود
بستي هزار فتنه كه مفتون كني مرا
صد ناوك از كمان دو چشمت روانه شد
تا چون انار غم زده دلخون كني مرا
جادوی رنگ موج زند در دو چشم تو
كافي است يك نگاه كه افسون كني مرا
من با خيال چشم تو هم مست مي شوم
حتی اگر ز ميكده بيرون كني مرا
#علیمحمد_پناهي
#عضوکانال
@golchine_sher
دل، در شب تاریک شده چشم به راهت
دلدادهی تابیدن آن چهره ماهت
آورده نسیم از طرف عشق پیامی
معنای حیات است همان چشم سیاهت
گلها همه با بودن تو سبز و شکوفاست
انگار که روییده گل از باغ نگاهت
بیپرده بگویم ، شدم آوارهی رویت
سر مست شدم از نگه گاه به گاهت
جانم به گلوگاه رسیدهست کجایی ؟!
دلگرمی این زندگیام گشته نگاهت
#امیرمهدی_خانی (سروش)
#عضوکانال
@golchine_sher
چرا تو؟
چرا تنها تو از میان آدمیان
هندسه ی حیاتِ مرا
در هم می ریزی؟
چرا تنها تو را دوست دارم؟
#نزار_قبانی
@golchine_sher
جنگ از تو خواب و خانه اگر دزدید
از من تو را گرفت و نگاهت را
در خون نشانده باز غمی تازه
آن چشمهای سرمهسیاهت را
یادت که هست؟ گوشهی ریلآهن
گفتی شناسنامهی من زخم است
بوسیدمت دوبار و سپس در مه
کردم درست شال و کلاهت را
ما از دو سوی ریل روان بودیم
ما از هزار سو نگران بودیم
گفتی اگر زدند و من افتادم
تنها برو ادامهی راهت را
گفتم شب است و نور خطر دارد
اینجا درخت نیز تبر دارد
خاموش کن به گریه در آغوشم
سیگارهای روشن آهت را
گفتم عبور میکنی از دریا
گفتی ولی بدون گذرنامه؟...
گفتم قسم بخور به سحر، شاید
دنیا قبول کرد گواهت را
افتادی از بلندی و میگفتی:
من عاشقم، گناه من از عشق است
پنداشت همعشیرهی سارایی
رودی که شُست و بُرد گناهت را...
نام تو را گذاشتهام باران
اسم تو را گذاشتهام انجیر
فردا میان باغچه میکارم
بعد از اذان صبح، گیاهت را
#سعید_مبشر
@golchine_sher