eitaa logo
گلچین شعر
14.4هزار دنبال‌کننده
836 عکس
287 ویدیو
12 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
به دور شهر مصیبت‌زده حصار کشیدند شبی که آتش عصیان به این دیار کشیدند به روی بیرق بر خاک سرنگون‌ شده شهر نشان کاوه شکستند و نقش مار کشیدند قشون یکسره درهم‌ شکسته غرقه خون شد و تازیانه به هر اسب بی‌سوار کشیدند نگاه تازه‌عروسان شهر، یکسره بر در میان حجله نشستند و انتظار کشیدند شبانه عده‌ای از ترس سایه‌های شبیخون میان آتش و خون نقشه فرار کشیدند که مرده است؟ که زنده است؟ شهر یکسره خالی است تمام مردم این شهر را به دار کشیدند غروب بود که با نعش مردگان سرِ دار میان معرکه یک شهر بی‌مزار کشیدند @golchine_sher
نه از خندیدنم خندان نه از رنجیدنم غمگین مرا نادیده می‌گیرد چه دردی بیشتر از این؟ خدا عمرت دهد، آهسته این را گفت و ترکم کرد نفهمیدم که با حرفش دعایم کرد یا نفرین گمان کن روی آتش چند خرمن پنبه بگذارند نشد بر داغ عشقش حرف‌های دیگران تسکین تو ای دنیا چه مکر تازه‌ای در چنته‌ات داری؟ فریبت را نخواهم خورد بدسیمای خوش تزئین ! نفهمیدم چه‌ها دیدم، نمی‌دانم چه خواهم دید تمام زندگی خواب است! خوابی مبهم و سنگین @golchine_sher
و ای بهانه‌ی شیرین‌تر از شکرقندم به عشق پاک کسی جز تو دل نمی‌بندم به دین این همه پیغمبر احتیاجی نیست همین بس است که اینک تویی خداوندم همین بس است که هر لحظه‌ای که می‌گذرد گسستنی نشود با دل تو پیوندم مرا کمک کن از این پس که گام‌های زمین نمی‌برند و به مقصد نمی‌رسانندم همیشه شعر سرودم برای مردم شهر ولی نه! هیچ کدامش نشد خوشایندم تویی بهانه‌ی این شعر خوب باور کن که در سرودن این شعرها هنرمندم @golchine_sher
خویش را گم کرده‌ام بعد از تو در آوار خویش! رحم کن! می‌ترسم از تنهایی بسیار خویش شمع جانم را مسوزان بیش از این، دیگر مگو «اشک می‌ریزد برای گرمی بازار خویش» آن‌چنان سرگرم رویای تو هستم، بارها دیده‌ام خواب تو را با دیده‌ی بیدار خویش چهره‌ای دارم که پنهان در نقاب کهنه‌ای‌ست خیره در آیینه‌ام با حسرت دیدار خویش! باشد ای خورشیدِ پنهان! در حجابِ خویش باش باز هم خو می‌کنم با سایه‌ی دیوار خویش... @golchine_sher
گلچینی از زیباترین اشعار تک بیتی و رباعی👌✨ Join-https://eitaa.com/joinchat/769065447Cf0875d1080
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بگذار که باد، دفترم را ببَرد باران برسد، چشم ترم را ببَرد صبح آمده، دُور، دُور گنجشکان است بگذار سر و صدا سرم را ببَرد... @golchine_sher
از این گیسو پریشان کردنت جنجال خواهم کرد نسیمش را به هرجا می وزد دنبال خواهم کرد نگو دیوانه ای پس کاری از تو بر نمی آید من بدحال هم روزی تو را خوشحال خواهم کرد چه می شد زیر پایت فرش قرمز پهن می کردم نشد با فرش خونم از تو استقبال خواهم کرد دوبیتی را فرستادم به وا پرسی ابرویت برای چشم بیمارت غزل ارسال خواهم کرد اگر حرف بدی هم گفته باشی بد نمی گویم تمام حرف ها را در همین جا چال خواهم کرد زبانم چون روان شد سرنوشت بی قراران را به شیوایی به هر تعبیر شرح حال خواهم کرد دو بیتی های چشمان تو در من شور می ریزد از این گیسو پریشان کردند جنجال خواهم کرد @golchine_sher
گفتم فراق را به صبوری دوا کنم صبرم زیاد نیست، چرا ادعا کنم؟ بوسیدمش ز دور و چنین مستم از غرور گر بوسه بر لبش بگذارم چه‌ها کنم گفتم به قول خویش وفا کن، جواب داد کی قول داده‌ام که بخواهم وفا کنم؟ بیم فراق دارم و باید به شوق وصل شب تا سحر نماز بخوانم، دعا کنم ... اشکی نمانده‌است که جاری کنم ز چشم جانی نمانده‌است که دیگر فدا کنم ای عشق! من که عقل خود از دست داده‌ام، دیوانه‌ام مگر که تو را هم رها کنم؟ زاهد به ذوق آمده از شعر من ولی ننگا به من که ذوقی از این مرحبا کنم ‌ @golchine_sher
رفته ام از خود رفته ام جایی دور بین بی باوریِ آدمها به دنبال بی مرزیِ جهانِ خویش میگردم زیرِ بارش های آفتاب پُشتِ آبیِ نیلگونِ مژگانم ونشانی ام را، هیچ خیابانی ندارد نگاهم را برده ام پشت پنجره های دلواپسی پشت شیشه های هراس پشت نغمه های سَر بریده و من جایی در آخرین فصلِ نرسیدن ها ایستاده ام با شعرهای جا مانده آخرین ایستگاه فصل ها را گریه میکنم و تو اما و تو اما نمی رسی به من و سرودِ شب را میخوانند، پنجره های سکوت که من پر از ثانیه های رفتنم پر از کلمات خیس (کیانا) @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
برای سرخی لب ها انار لازم نیست که بیقرار تواَم اختیار لازم نیست چقدر بوسه بریزم به روی اشعارم که کافی است یکی بی شمار لازم نیست تو باشی و شب و باران و چای و شعر و سه تار نخورده مست توام میز بار لازم نیست تو عارفانه سماعی برای قونیه بگو به مولوی ات حلقه ی دار لازم نیست مرا به بند کشیدی چه حاجتی بر بند که صید چشم شما را شکار لازم نیست چقدر اخم تو تیز است شهریار غزل برای کشتن من ذوالفقار لازم نیست همیشه باخته ام تاس را نریز ای عشق که پای میز شرابت قمار لازم نیست نبند ساک خودت را که واژه میمیرد که ایستگاه جنون را قطار لازم نیست ندیده دیده ام و نا شنیده می شنوم همیشه هستی و هستم قرار لازم نیست به پای عشق تو من مرده ام چه می خواهی برای مُرده عزیزم که دار...لازم نیست @golchine_sher